دکتر محمد مصدق
دریغ از راه دور و رنج بسیار
- دكتر محمد مصدق
- نمایش از جمعه, 02 مهر 1389 20:38
- بازدید: 4906
برگرفته از ایلنا
بازخوانی پرونده دولت مصدق و کودتای 28 مرداد در گفتوگو با همایون کاتوزیان؛
ماجرای دولت ملی مصدق هر چند که سالیان دور به مدد کودتا از پای درآمد اما بدون تعارف هنوز روایت روزهای مصدق به پایان نرسیده است و تاریخ نیز بزرگراهی بزرگ را نشان میدهد که در آن ملی شدن صنعت نفت ایران را حک کردهاند. ما نیز به همین سبب و به مناسبت فرا رسیدن سالروز کودتای 28 مرداد با همایون کاتوزیان، تاریخدان، اندیشمند و استاد دانشگاه آکسفورد به گفتوگو نشستهایم. او یکبار دیگر در این گفتوگو با ما به نیم قرن پیش آمده است و فارغ از استعمارگری کشورهای غربی، عدم برخورد قانونی با آشوبگران حزب کمونیست توده و راستهای افراطی از سوی مصدق را یکی از دلایل ناکامی دولت ملی وی میداند. کاتوزیان میگوید:« مصدق اگر در برابر قانونشکنی و تهمت و افتراء و فحش و فضیحت و آشوبگری تودهایها و عناصر دستراستی قانون را اجراء میکرد و از سوی دیگر اگر دعوای نفت را به بهترین شیوه ممکن حل میکرد ممکن نبود نهضت ملی به آن ترتیب سرکوب شود». متن این گفتوگو در ادامه آمده است.
ملی شدن صنعت نفت هر چند که نقطه عطفی در تاریخ ایران محسوب میشود، اما از سوی دیگر گروهی از صاحبنظران بر این باورند که این اتفاق معبر دولتی شدن نفت و شکلگیری دولتهای رانتیر را بعد از وقایع 28 مرداد باز کرد. نظر شما در این باره چیست؟ آیا ملی شدن صنعت نقطه آغاز استبداد نفتی بود؟
تا زمانی که نفت ملی شد، نفت جنوب ایران در دست «شرکت نفت ایران و انگلیس» بود. بهره مالکانهای که این شرکت به دولت ایران میداد جزء کوچکی از درآمدش بود، چنانکه مالیاتی که شرکت مزبور به دولت انگلیس میپرداخت به مراتب از عواید ایران که صاحب چاههای نفت بود کمتر بود.
اما هدف از ملی کردن نفت فقط بالا بردن درآمد نفتی ایران نبود بلکه ـ حتی مهمتر از آن ـ کوتاه کردن دست شرکت مزبور از دخالت در امور سیاسی ایران و نیز حکومت ضمنی آن در استان خوزستان بود.
در هر حال معنای ملی کردن این بود که نفت ایران از تصاحب و تسلط شرکت سابق بیرون آید و متعلق به ایران شود. آیا کسانی که ملی کردن نفت را زیانبخش میدانند بر آن سرند که همان بهتر بود که نفت ایران در دست شرکت سابق بماند؟ و گرنه باید به جای ملی کردن چه کار میکردند. از همه اینها گذشته پیش از ملی کردن هم عواید نفت به دولت پرداخت میشد و هنوز هم در همه جا میشود.
از این گذشته اصطلاحات و مقولات «دولت رانتیر» و «استبداد نفتی» را بنده در کتاب اقتصاد سیاسی ایران که در سال 57ـ1356 نوشتم ـ یعنی در بحبوحه انقلاب ـ مطرح کردم که البته سالهای دراز کوچکترین توجهی به آن نشد و وقتی هم که شد کمتر کسی یادی از بنده کرد. اما بعداً تبدیل به الفاظی شدند که غالبا خارج از متن و بدون توجه به چارچوب تئوریک و تاریخی آن «پرانده» میشدند و گویا هنوز هم میشوند.
نفت و عواید نفت به خودی خود نه فقط زیان نمیرسانند بلکه سودمند نیز هستند. موضوع این است که دولتی که این درآمد را به دست میآورد با آن چه میکند. ملی کردن نفت و درآمد حاصل از آن دولت را «رانتیر» نمیکند بلکه این ماهیت دولت و جامعه و نوع بهرهگیری از آن است که آن نتیجه را میدهد. نروژ درآمد زیادی از فروش نفت به دست میآورد که به خزانه دولت میرود ولی نروژ دولت رانتیر نیست.
دو نکته دیگر را بگویم: یکی این که درآمد ایران از نفت تا اواسط دهه چهل 1340 یعنی در حدود پانزده سال بعد از ملی شدن چندان بود که سبب استبداد نفتی شود و در هر حال دولتی که پس از بیست و هشت مرداد 1332 بر سر کار آمد دولتی دیکتاتوری بود نه استبدادی؛ و بنده به کرات در کتابها و مقالهها و مصاحبههایم تفاوت اساسی این دو نوع رژیم را روشن کردهام. به طور خیلی خلاصه دیکتاتوری حکومت اقلیت است که طبقات مستقل بالا پشتیبان و پایگاه آن هستند و مقید و مشروط به قوانینی است که نمیتواند هر روز به اراده خود تغییر دهد. حال آن که استبداد، حکومت فردی و خودسرانهای است که نه طبقات بالا در آن سهمی دارند و نه ـ در نتیجه ـ مقید به قانونی خارج از اراده خویش است.
از 1332 تا ده سال بعد که «انقلاب سفید» آغاز شد حکومت دیکتاتوری بود و پایگاههای اصلی آن نیز هیات حاکمه سیاسی (عمدتا زمینداران) و هیات حاکمه مذهبی بود. اما از آن پس، این طبقات سهم خود را در قدرت سیاسی از دست دادند و در نتیجه دیگر پایگاههای طبقاتی دولت در شمار نمیآمدند.
اگر دولت طبقات جدیدی ـ مثلا سرمایهداری شهری و روستایی ـ را جانشین آنان میکرد آنگاه باز هم پایگاه اجتماعی داشت، اما به همان شکل دیکتاتوری میماند و به حکومت فردی، خودسرانه، یا استبدادی بدل نمیشد. اینگونه بود که استبداد تاریخی ایران دوباره به صحنه حکومت بازگشت و درآمد فزاینده نفت از اواسط دهه چهل آن را تسهیل و تحکیم کرد و به استبداد نفتی تبدیل شد. و گرنه نفس درآمد نفت هیچ صفت سیاسی ندارد و الزاما سبب ایجاد حکومت استبدادی نمیشود.
در دوران مرحوم مصدق و در اوج رویارویی اقتصادی دول غربی با ایران، مسوولان دولتی توانستند برای نخستین بار ارزش افزوده اقتصاد ایران را بدون احتساب نفت افزایش دهند. با این وجود اما گروهی بر این باورند که یکی از دلایل شکلگیری کودتای 28 مرداد سختیها و فشارهای اقتصادی بود که در دوران مصدق به مردم ایران وارد شد. این نظریه تا چه حد قابل دفاع است؟
اشاره شما به سیاست «اقتصاد بدون نفت» است که پس از آنکه شرکتهای نفتی، نفت ایران را تحریم کردند در پیش گرفته شد. چنانکه بنده (مثلا در کتاب مصدق و مبارزه برای قدرت) به تفصیل شرح دادهام، روشهایی که برای اداره «اقتصاد بدون نفت» به کار برده شد معقول و واقعبینانه بودند و به اصطلاح زیان حاصل از آن را به حداقل رساندند. اما این درست است که در هر حال اقتصاد بدون نفت (یعنی در واقع از دست رفتن درآمد نفت که منبع اصلی ارز خارجی نیز بود) از نظر رفاه اقتصادی و غیره نتیجهاش منفی بود، و اگرچه دلیل اصلی سرخوردگیهای مراحل نهایی حکومت ملی نبود، بیشک در آن تاثیر داشت. برای اجتناب از این، اولا اگر دولت، میانجیگری بانک جهانی را پذیرفته بود اصلا لزومی به سیاست «اقتصاد بدون نفت» به وجود نمیآمد و بعد از آن هم اگر دولت به بهترین شیوه ممکن در آن زمان دعوای نفت با انگلیس را حل کرده بود، مساله تمام میشد.
جنش ملی شدن صنعت نفت اگرچه پایانی بر استعمار انگلیس و قدرتهای بزرگ در کشور ما بود ولی از این فرصت تاریخی در جهت استبداد سیاسی استفاده شد. به عبارتی جنبش ملی شدن صنعت نفت پس از حدود یک سال ماه عسل خوش برای ایران، به استبداد سیاه منتهی شد. در این فرآیند به زعم شما مقصران اصلی چه کسانی هستند، نخبگان، ساختار سلطنتی، نیروهای بیگانه و یا حاملان نهضت؟
یکی از بزرگترین موانع، رفتار حزب توده بود که حزبی منظم، نیرومند و فعال بود و پشتش نیز به کوه احد شوروی. در یک سال اول حکومت مصدق، مطبوعات و نشریات حزب توده بدترین تهمتها را به او و نهضت ملی زدند و آنها را جاسوس انگلیس، نوکر آمریکا و غیره خواندند. به عنوان یک مثال روزنامه فکاهیشان چلنگر در شعری نوشت:
چرا هر جا که یک جاسوس باشد
به خان پیشوا مانوس باشد
تو پیشوا نیستی جانا، بلایی
تو میکروب سلی؛ مالاریایی ....
که البته منظور از پیشوا، مصدق بود. در سال دوم، پس از جریان سیام تیر نیز، اگرچه بر اثر فشار اعضاء خود اینگونه حملات را کنار گذاشتند اما تا آخر از حکومت مصدق پشتیبانی نکردند و حتی وقتی مصدق در دی ـ بهمن 1331 شرکت شیلات (ماهیگیری) شمال را که قراردادش با شوروی به پایان رسیده بود ملی کرد، روزنامه مردم (ارگان کمیته مرکزی آن حزب) نوشت که «به دستور اربابانش» این کار را کرده است.
سیاستمداران محافظهکار نیز طبعا از حکومت مصدق راضی نبودند ولی بیشترشان تا نیمههای راه با او آمدند. در نظر داشته باشید که نهضت ملی نه در مجلس شانزدهم و نه هفدهم اکثریت نداشت و اگر خیلی از نمایندگان محافظهکار به دولت رای اعتماد نمیدادند ساقط میشد. اما البته آن دولت، دولت دلخواه آنها نبود، بلکه دولتی بود که سرلشگر زاهدی پس از 28 مرداد تشکیل داد. شاه هم که (شاید باورتان نشود) از سویی یقین داشت که مصدق و جبهه ملی و غیره همه نوکران انگلیساند و اصلا به دستور انگلیس نفت را ملی کردهاند؛ و از سوی دیگر از سیاست «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» مصدق سخت خشمگین و آزردهخاطر بود. اما هیچ فرد یا جریان اجتماعی صرفا به خاطر مخالفت دیگران شکست نمیخورد، بلکه کارهایی که خودش میکند و نمیکند نیز در آن تاثیر دارد. مصدق اولا اگر در برابر قانونشکنی و تهمت و افتراء و فحش و فضیحت و آشوبگری تودهایها و عناصر دستراستی (که در ماههای آماده شدن برای کودتا عنان بیشترشان در دست قدرتهای خارجی بود) قانون را اجراء میکرد و آنها را طبق قوانین موجود وادار به رفتار مدنی و قانونی میکرد، و ثانیا اگر دعوای نفت را به بهترین شیوه ممکن در آن زمان حل میکرد ممکن نبود نهضت ملی به آن ترتیب سرکوب شود.
برخی صاحبنظران تاریخی مسامحهکاری دولت مصدق در برخورد با ساختار استبدادی حاکم، همچنین رویکرد غیرمذهبی مصدق را عامل شکست جنبش میدانند. به نظر شما کدام عامل موثرتر بود؟
در ادامه نکات بالا باید توجه داشت که در آن زمان نه استبداد، بلکه روی دیگر سکهاش که آشوب و هرج و مرج باشد مخل و مانع پیشرفت ـ چه رسد به پیروزی ـ بود و چنانکه گفتم آن را میشد با اجرای قانون فرو نشاند.
اما درباره مذهب، اولا نه مصدق و نه آیتالله کاشانی که رهبر مذهبی نهضت ملی بود قول نداده بودند یا حتی میل نداشتند که حکومت اسلامی بر سر کار آورند. این برنامه گروه فعالین فدائیان اسلام بود که در نتیجه هم مصدق و هم کاشانی را تا آخر کار یکجا میکوبیدند، به ویژه آنکه درست در اوائل نخستوزیری مصدق، مرحوم کاشانی با صدور اعلامیهای گفت که کسانی که میگویند باید خانمها را از ادارات اخراج کرد یا حجاب را اجباری کرد (و جز آن) یا نادان یا جاسوس انگلیساند.
مصدق به گفته مکرر خودش، به ویژه در مجلس، مسلمان بود و گاه حتی در مبارزاتش از تراژدی شهادت حضرت سیدالشهدا مدد میگرفت. اختلافاتی که بعدا بین او و کاشانی پدید آمد (اگر شرحی را که در کتابهایم در این زمینه دادهام باور نمیکنید میتوانید به اسناد و مدارک آن دوران رجوع کنید) ابداً ارتباطی با مذهب نداشت بلکه یک اختلاف شخصی و تا اندازهای سیاسی بود که در آن دکتر بقایی، حسین مکی و ابوالحسین حایریزاده و بعضی دیگر ـ که هیچکدامشان خواهان حکومت اسلامی نبودند ـ سهیم بودند.
آیا به زعم حضرتعالی جنبش ملی شدن صنعت نفت میتوانست به پارادایم توسعه در ایران بدل شود؟
البته اگر نهضت ملی (پارهای بر اثر اشتباهات خودش) شکست نمیخورد ممکن بود با بهرهگیری از درآمد نفت زمینه را برای توسعه سیاسی و اقتصادی فراهم آورد، ولی به قول ملکالشعراء بهار: دریغ از راه دور و رنج بسیار.