یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها گفتگو گفت‌وگو با سرهنگ فداکار ارتش که فیلم منتشر‌شده از او شبکه‌های اجتماعی را پر کرد - جلوی ملت ایران زانو‌زدن برایم افتخار است

گفتگو

گفت‌وگو با سرهنگ فداکار ارتش که فیلم منتشر‌شده از او شبکه‌های اجتماعی را پر کرد - جلوی ملت ایران زانو‌زدن برایم افتخار است

برگرفته از روزنامه همشهری، سه شنبه 20 فروردین 1398

محمد جعفری/ روزنامه نگار

 

این‌روزها فیلمی در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود که تماشای آن خیلی‌ها را به وجد آورده و حتی موجب غرورشان می‌شود. این فیلم کوتاه چند افسر ارتش را نشان می‌دهد که مشغول امدادرسانی به افراد گرفتار‌شده در جاده‌ای برفی هستند. در بخشی از این فیلم یکی از افسران با درجه سرهنگی وقتی می‌بیند چند زن و مرد سالخورده و ناتوان نمی‌توانند سوار خودرو شوند، جلوی‌شان زانو می‌زند تا آنها به جای پله پا روی کمر او بگذارند. وقتی این فیلم منتشر شد، خیلی‌ها تصور کردند مربوط به سیل است، اما پیگیری همشهری نشان داد ماجرا مربوط به گرفتار‌شدن صدها نفر در جاده برفی شاهرود - آزادشهر است و قهرمان این ماجرا کسی نیست جز سرهنگ محمد حقیقی، افسر 46ساله لشکر‌58 شاهرود. این سرهنگ فداکار که 28سال سابقه خدمت دارد، همراه با 4نفر از همکارانش در 24ساعت توانستند جان بیش از 250نفر را که در بوران گرفتار شده و خیلی‌هایشان مثل چند نوزاد و چند بیمار در معرض یخ‌زدگی قرار داشتند، نجات دهند. حالا 21روز پس از این حادثه فیلم منتشر‌شده در شبکه‌های اجتماعی همه را شگفت‌زده کرده است. هرچند سرهنگ حقیقی می‌گوید این کار را برای رضای خدا انجام داده و اصرار داشت تا گمنام بماند، اما سرانجام حاضر شد با همشهری گفت‌وگو و روایتی باورنکردنی از آنچه رخ داده، بازگو کند.


ماجرای فیلم منتشر‌شده از شما در شبکه‌های اجتماعی از کجا آغاز شد؟

27 اسفند بود که در محور شاهرود- آزادشهر، در گردنه خوش‌ییلاق برف و بوران شدیدی شروع به باریدن کرد. از طرف فرماندهی مدیریت بحران و از طرف نیروی زمینی به ما دستور داده شد که به کمک افرادی که در راه مانده‌اند، برویم. ما هم با خودروهای ویژه‌ای که مخصوص حمل توپ جنگی است، راهی جاده شدیم. این خودروها کرایس نام دارد و توپ را بکسل می‌کنند و قسمت بار هم برای حمل گلوله توپ است. در آن شرایط فقط این خودروهای اوکراینی بودند که به‌دلیل قدرت زیاد و جثه بزرگی که دارند، امکان تردد در جاده را داشتند. ما هم 4کرایس داشتیم که برای جابه‌جا‌کردن افراد در راه‌مانده به آنجا اعزام کردیم.


چه افرادی شما را در این ماموریت همراهی می‌کردند؟

من همراه 4نفر دیگر شامل امیرفخرآبادی‌ فرمانده لشکر، سرهنگ محمدی، سروان شیخی و سروان عظیمی در یکی از این خودروها بودیم و کارمان را از ساعت 9صبح روز 27اسفند شروع کردیم. در جاده افراد در‌راه‌مانده را سوار می‌کردیم و آنها را به پادگان چهل‌دختر که قبل از گردنه قرار دارد، منتقل می‌کردیم و در آنجا اسکان می‌دادیم. آن روز سوخت خودروهای مسافران گرفتار در برف تمام‌شده بود و خیلی از خودروها یخ زده بود. مردم در بوران گرفتار شده بودند. این روند از صبح بیست‌و‌هفتم بدون وقفه تا پیش از ظهر روز 28اسفند ادامه داشت و ما موفق شدیم بیشتر از 250نفر از افرادی را که در راه مانده بودند و خیلی از آنها امیدی به زنده‌ماندن نداشتند، نجات دهیم.


افرادی که در جاده گرفتار شده بودند، چه شرایطی داشتند؟

وضعیت همه‌شان بحرانی بود و اگر کمی دیرتر می‌رسیدیم، معلوم نبود که چه شرایطی پیدا می‌کردند. ظرفیت کرایس‌ها بین 20 تا 25نفر است اما گاهی مجبور بودیم تا 70نفر را سوار کنیم؛ چراکه اگر کسی در آن شرایط می‌ماند، قطعا یخ می‌زد. مثلا خانواده‌ای بودند که بچه 2ماهه داشتند. خانواده دیگری فرزند بیمار تشنجی داشتند. خانواده دیگری دوقلو داشتند یا زنان و مردان مسنی بودند که گرفتار شده بودند و احتیاج به کمک داشتند و ما حتی مجبور شدیم لباس ها و پوتین‌هایمان را به آنها بدهیم که گرم شوند.


مهم‌ترین افرادی که در این ماموریت نجات دادید، چه کسانی بودند؟

ما به‌طور مداوم مشغول کار بودیم و حتی فرصت نشد در آن 24ساعت غذا بخوریم. آنقدر وضعیت بحرانی بود که نه فرصت این کار را داشتیم و نه به‌خودمان اجازه می‌دادیم که لحظه‌ای کوتاهی کنیم، چرا‌که ممکن بود دیر‌رسیدن ما به در‌راه‌مانده‌ای به قیمت جان او تمام شود. در نیمه‌های شب به زن و شوهری رسیدیم که همراه فرزند 2ماهه‌شان در جاده گرفتار شده بودند. هوا آنقدر سرد بود که ماشین‌شان قندیل بسته بود. سوخت هم نداشتند. صحنه عجیبی دیدیم که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. زن و شوهر خودشان لباس‌های گرم‌شان را از تن بیرون آورده بودند و هرچه که داشتند، دور فرزند 2ماهه‌شان پیچیده بودند تا شاید او در این سرما زنده بماند. آنها با این کار از جان خودشان گذشته بودند و اگر کمی دیرتر به آنها می‌رسیدیم، هر سه نفر یخ می‌زدند.


درباره فیلمی که از شما در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده صحبت کنید. آنجا کجا بود و افرادی که سوار خودروی ارتشی می‌کردید، چه کسانی بودند؟

ما حدود 25نفر را که چند نفرشان افراد سالخورده و ناتوان بودند، به نمازخانه بین‌راهی علی‌بن‌ابیطالب(ع) در راهدارخانه خوش‌ییلاق منتقل کرده بودیم که ساعت10:30 صبح روز 28اسفند قرار شد آنها را با خودمان به پادگان ببریم. برف هنوز می‌بارید و ارتفاع در ورودی کرایس حدود یک متر‌و‌نیم است. در نزدیکی نمازخانه اما هیچ وسیله‌ای نبود و افراد مسن نمی‌توانستند از این ارتفاع بالا بروند و سوار کرایس شوند. در یک لحظه به فکرم رسید که جلوی‌شان زانو بزنم تا روی زانویم بایستند و بالا بروند اما این کار ممکن نبود. به‌خاطر همین به‌صورت چهاردست‌وپا روی زمین قرار گرفتم تا حدود 5، 6 مرد و زن مسن از کمرم به‌عنوان پله استفاده کنند و بالا بروند. آن زمان فقط به سوار‌کردن آنها در کرایس فکر می‌کردم و متوجه دور و اطرافم نبودم.


چه کسی در آن شرایط از شما فیلمبرداری کرد؟

اصلا نفهمیدم که چه‌کسی از این صحنه فیلم گرفت، چون بیشتر افرادی که آنجا بودند، زمان زیادی در برف گرفتار شده و شارژ گوشی‌هایشان تمام‌شده بود. در آن روز سخت اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که 20روز بعد فیلمی از من و همکارانم منتشر شود.


بعد از انتشار فیلم چه اتفاقی افتاد؟

افراد زیادی اعم از همکارانم تماس گرفتند و به من محبت کردند. حتی افراد زیادی بودند که من آنها را نمی‌شناختم اما شماره‌ام را پیدا کرده بودند و تماس گرفتند و شرمنده‌ام کردند. من هم گفتم هر کاری که کرده‌ام، وظیفه‌ام بوده است.


زمانی که به این ماموریت می‌رفتید، فکر می‌کردید که اینچنین خبرساز شوید؟

اصلا به این چیزها فکر نمی‌کردم. لباسی که به تن کرده‌ام، برای خدمت به مردم است. فرقی نمی‌کند که برای حراست از کشور و هموطنانم سینه‌ام را جلوی دشمن سپر کنم یا اینکه برای نجات‌شان از برف و سرما جلوی‌شان زانو بزنم. باور کنید که من آن زمان متوجه هیچ‌چیز نبودم و هیچ توقعی نداشته و ندارم. فقط خدا را شکر می‌کنم که توانستم به مردم خدمت کنم. این ماجرا هم عنایت خداوند بود و از لطف همه هموطنانم تشکر می‌کنم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه