پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر عیدی برادر

خبر

عیدی برادر

شخصی به نام علی یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده  بود. شب عید هنگامی که علی از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه بازیگوشی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. علی نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟"

nike air force 1 low uv | Giftofvision , Sneakers search engine

علی سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".

پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون اینکه ریالی بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..."
البته علی کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت. اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود علی را به

لرزه درآورد:

" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."

علی مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: "دوست داری با هم تو ماشین یه گشتی بزنیم؟"

"اوه بله، دوست دارم."

تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف علی بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟"

علی لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است. اما علی باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید."

پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که علی صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت. او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود.

سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :" اوناهاش، مهدی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دلاری بابت آن پرداخت نکرده. یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد ... اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی."

علی در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.


منبع: عصر ایران

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید