داستان ایرانی
میمون بازیگوش
- داستان ایرانی
- نمایش از جمعه, 30 ارديبهشت 1390 14:34
- بازدید: 5443
برگرفته از روزنامه اطلاعات
روزی روزگاری در یک جنگل زیبا حیوانات زیادی زندگی میکردند. در بین این حیوانات بچّه میمونی هم زندگی میکرد.
میمون کوچک قصّهی ما بازیگوش و عجول بود. او به دوستانش میگفت که روزی بزرگ میشود و موتور عمو جنگلبان را برمیدارد. تا اینکه بزرگ شد. او دوستی مهربان به نام خرگوش گوشدراز داشت. او بهترین دوست بچّه میمون بود که گوشدراز به او میگفت که: «موتورسواری خطرناک است.» ولی بچّه میمون گوش نمیکرد.
یک روز عمو جنگلبان یادش رفت موتورش را خاموش کند. بچّه میمون که منتظر همچین روزی بود سوار موتور شد و رفت. وسط جنگل گودالی بود که پر از آب بود. افتاد در گودال وسط جنگل. گوشدراز، همهی حیوانات جنگل را خبر کرد، بعد آنها رفتند و او را نجات دادند.
او زخمی شده بود. بعد از آن پشیمان شد و رفت پیش آقای جنگلبان و از او معذرت خواست. او قول داد که دیگر این کار را انجام ندهد.
«ریحانه نصیریان»