جستار
جايگاه زبان ترکی در اعتلای فرهنگ و هويت مردمان آذربايجان
- جستار
- نمایش از چهارشنبه, 16 مرداد 1392 21:16
- بازدید: 5670
برگرفته از تارنمای آذریها
ساناز افتخارزاده
مدت زمانی است که بسياری ترک زبانان ايران به حق و برخی مغرضان به ناحق خواستار تقويت زبان ترکی و تحديد بخش بزرگی از ايرانيان به زبان ترکی و بسط اين زبان با تأسيس فرهنگستان و مدرسه و تکلم بدان در دانشگاهها شدهاند تا به قولی فرهنگ و هويت خود را پاس بدارند. در بررسی این موضوع آنچه بايد در اين ميان مورد بررسی و تدقيق قرار گيرد البته خود نقش زبان است و اينکه سهم زبان ترکی در ساختار فرهنگ و هويت ترک زبانان ايران به راستی در چه حد است. اين نوشتار برای دست يابی به اين مهم زبان ترکی را در چهار نقش مورد توجه قرار میدهد:
- نقش زبان به عنوان ابزار توليد دانش
- نقش زبان در قالب رکن اساسی ادبيات
- نقش زبان در برجسته سازی اصالت نژادی
- نقش ابزاری زبان در ارتباط اجتماعی روزمره
برای کنکاش در تاريخ، فرهنگ و هويت هر ملت بزرگترين گستره و خاستگاهی که مورد توجه است سرزمين است. سرزمين خاستگاه فرهنگ ملتی است که در بازۀ زمان طولانی در کنار هم زيستهاند. با تاکيد بر اين مهم آنچه عيان است حضور هزاران ساله مردمان آذرآبادگان در کنار ساير اقوام سرزمينی است که ايران می ناميمش و پيرو مرام هخامنشيان به هر زبانی که سخن گويند و به هر باوری که دارند احترام میگذاريم. اين مردم در اين سرزمين و فرهنگ فراگير آن شريکند و در اين مقياس تفاوت زبانی جايگاهی ندارد. دومين حوزه مورد توجه خود گستره فرهنگ است. نمودهای فرهنگ را می توان با اغماض به چهار حوزه تقسيم نمود: نخست حوزه روحانی شامل آيين ها، باورها و مراسم. دوم حوزه تفکر منطقی شامل علم و فلسفه، سوم ساحت هنر و چهارم عرصه عرفان و ادبيات که با هر سه بخش ديگر در ارتباط است. در ميان اين چهار بخش قديمی ترين و اصيل ترين نمود فرهنگ دو بخش باورها و هنر است. باورها که مستقيماً در آيين ها و مراسم و سپس در هنر تجلی می يابند چون موسيقی، رقص، صنايع دستی، هنرهای نمايشی و معماری مهم ترين معيار برای شناخت هويت و فرهنگ يک ملت است که فرای زبان قابل درک و تشخيص است. اين نمودهای اصيل و بدوی که پيش از شکل گيری زبان در همه جوامع رخ نموده اند خود چگونگی شکل گيری زبان را تعيين می کنند. بدين ترتيب شاهديم آنچه که جوهره اصيل هويت و فرهنگ مردم آذربايجان را شکل می دهد به هيچ روی منفصل و جدا از ساير نمودهای فرهنگی در جاهای ديگر ايران زمين نيست و هيچ شباهتی به تاريخ بربريت اقوام تورک – مغول ندارد. انواع مراسم و آيين های رايج آذربايجان، صنايع دستی و يافتههای باستان شناسی نه تنها دال بر سابقه طولانی و ريشه دار هنر و فرهنگ آذربايجان است که همگنی و همخانوادگی آن را با ديگر نمودهای فرهنگی ايران در ساير نقاط اين سرزمين شهادت میدهد. مهم ترين مذهب ايرانيان تشيع، مهم ترين مراسم ايشان نوروز، بارزترين خصلت آنها مهمان نوازی و معروف ترين هنرشان قالی است که در اين قياس آذربايجان يکی از شاخص ترين های ايران است. از نظر آيينی و معماری حضور پر رنگ آتشکده معظم آذرگشنسب که مورد توجه و احترام خاص از زمان هخامنشيان تا ساسانيان بوده است خود گواهی متقن بر اين مدعاست. هيچ ايرانی در مالکيت خود بر اين دست آوردهای فرهنگی که از ميان هزاره ها تغيير زبان و حتی نژاد به او رسيده اند ترديد نمی کند.
اما نقش زبان در دو حوزه ديگر پر رنگ تر می شود. به طريق رفت و برگشتی هر قومی که دانش و ادبيات بيشتری توليد کرده باشد زبان قدرتمندتری دارد و هرچه زبان قدرتمندتر باشد ميزان توليد علم و ادب و عرفان به واسطه آن فزونی می يابد. بدين ترتيب مسلم است که مسئله زبان چيزی فراتر از اختلاف واژگان و آواست بلکه پشتوانه ادبی و فکری آن بايد مورد کنکاش قرار گيرد. ايران زمين از ديرباز مهد دانش، عرفان و ادبيات بوده است و مشخصاً سه ناحيه خراسان بزرگ، پارس و آذرآبادگان در تمام طول تاريخ به صورت پيوسته مرکز جوشش دانش، ادب و عرفان بوده اند چنانکه مرکز علمی مغان آذربايجان بوده است و احتمال بسيار می رود که معروف ترين متن دانشيک کهن آتاروا ودا که در هند محفوظ مانده است در آذرگشنسب سروده شده باشد. صرف نظر از دوران باستان که هنوز پای ترکان به اين نواحی نرسيده بود با نگاهی به مدارک توليد علم و فلسفه در هزاره اخير بايد گفت که نقش زبان ترکی در برابر زبان پارسی و عربی که زبان های غالب منطقه بودند و هستند تقريباً معادل صفر است و اين لفظ تقريباً صرفاً از آن جهت عنوان می شود که اگر بر فرض مدارکی موجود باشد و در دسترس نباشد به حساب آمده باشد. تنها ترکانی که به جمع آوری و نه توليد علم به زبان ترکی دست يازيدند عثمانی ها بودند که در ادامه روش خلفای عرب نهضت ترجمه به راه انداختند و علوم مختلف از اروپا و ايران زمين را گرد آوردند و البته بايد توجه داشت که زبان ترکی که ديگر زبان ها بدان ترجمه می شدند به دليل کمبود لغت و معادل دست آوردهای جديد همانی بود که بيش از نيمی از آن پارسی و عربی بود. همين اندک دست آورد نيز با برآمدن آتاتورک به کلی نابود شد و حتی خود ترکان از آن محروم شدند. به غير از اين مورد هرگز ديده نشد که چه در حکومت های محلی آذربايجان و چه در سلسله های بزرگ ترک که 1400 سال همواره بر ايران حکمرانی کردند زبان مادری ايشان جای پارسی يا عربی را بگيرد. هرچند که بايد به اين نکته توجه کرد که در توليد دانش نيز زبان تنها واسطه است و در برابر محتوای علمی ارزش چندانی ندارد. بدين جهت است که دانش توليد شده توسط ايرانيان که به اجبار به زبان عربی نگاشته شده است از دست ما خارج نشده و همچنان مورد مباهات و در پرونده فرهنگ ايرانی ثبت است و اعراب جز به جعل و دست اندازی بهره ای از آن نمیبرند. به همين منوال هموطنان آذری نيز هم در توليد دانش و هم به واسطه آسمانه وسيع فرهنگ ايرانی در کليه دست آوردهای علمی اين سرزمين سهيمند و در اين ميان زبان مانعی نمیسازد هرچند که به زبان ترکی دانشی توليد نشده است و به همين دليل اين زبان هنوز هم برای توليد دانش ضعيف است.
اما مهم ترين حوزه نقش آفرينی زبان در فرهنگ ادبيات است. نقش زبان در توليد ادبيات و عرفان انکار ناپذير است و اين پشتوانه است که زبان را تقويت میکند و ظرفيتهای آن را گسترش میدهد. شعر و ادبيات و توصيفات معنوی هر ملتی تنها در قالب زبان آن ملت قابل فهم و گسترش است و ساير ملل هرگز نمیتوانند با ترجمه اثر به بلندای آن دست يابند. چنين است که ترکان عثمانی به درستی دريافتند که برای فهم شعر و ادبيات پارسی صرفاً بايد پارسی آموخت و هيچ راهی برای برگرداندن آن به ترکی وجود ندارد. اما در اين حوزه نيز زبان ترکی عاجز است. پيش از اين برترين متون آذربايجان به پهلوی و پس از اسلام برترين ادبيات آذربايجان به پارسی توليد شده است. به عبارت ديگر اساساً زبان عرفان پارسی است و از عثمانی تا هند هر کس که بخواهد پای در اين وادی نهد چارهای ندارد جز فرا گرفتن زبان پارسی. ضعف زبان ترکی در توليد ادبيات فاخر و بيان بلندای عرفان ايرانی که خود جايگاهی بس شگرف در آذربايجان داشته است کاملاً واضح است چرا که اثری در اين خصوص به اين زبان يافت نمیشود. اگر زبان ترکی کمترين ظرفيتی برای بسط و گسترش علم و ادب و عرفان داشت بی ترديد صفويان و ترکان غزنوی به جای پارسی آن را گسترش میدادند و اديبان آذربايجان پس از دوران صفوی بدان میپرداختند و برترين اثر ادبی ترکان به دده قور قوت محدود نمیشد. مقايسه توان ادبيات پارسی با ادبيات ترکی به سادگی از طريق آثار يک شاعر آذری يعنی شهريار امکان پذير است.
بدين ترتيب در میيابيم که زبان ترکی نه تنها نقش مهمی در اصل هويت و فرهنگ مردم آذربايجان کهن ندارد بلکه به عنوان مانعی برای ارتباط نسلها با يکديگر و نيز با دست آوردهای پيشينيان اين مردم عمل میکند چون برآمده از اين مردم نيست، بلکه به آنها تحميل شده و در طی ساليان نيز موفق به مشارکت در توليد دانش و ادبيات و عرفان نشده است. مثال بارز آن را میتوان در اران جدا مانده از وطن ديد. در حاليکه مردم اين منطقه به حق ارادتی ژرف به نظامی گنجوی شاعر بزرگ ايران زمين دارند و برای تملک او تلاشها میکنند حتی قادر به درک يک بيت از اشعار او نيستند. ادبيات و عرفان مانند دانش نيست، زمانيکه زبان آن از دست برود ارتباط وارثان آن با نهاد آن به کلی از ميان میرود و در اين راستا میبينيم که ادامه تحميل زبان عثمانيان به مردم آذربايجان نه تنها بر طبق ادعای مدعيان بر هويت آنها تأکيد نمیکند که بر عکس با دور افتادن از زبان پارسی به کلی آنها را از ميراث بزرگانشان منفک میسازد.
متأسفانه برخی هموطنان با نگاه به آن سوی مرزها دچار توهم شدهاند که پيشرفتهای ظاهری و برتری جويي های اهالی آذربايجان جعلی و ترکيه به دليل تأکيد بر زبان ترکی است و بیآنکه افتخارات تاريخی خود را بازجويند و بر اصل هويت و فرهنگ خود تأکيد نمايند به دنبال بسط زبان ترکی و تبرا جويي از زبان پارسی هستند. در اينجا لازم است که شرايط خاص و کاملاً متفاوت اين دو کشور مورد بررسی قرار گيرد تا اختلاف روشن شود:
پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و خطر حذف کامل ترکان از کره زمين آتاتورک در ميان ضعف و برهم ريختگی جهانی ناشی از جنگ جهانی تمام همتش را بر اين گمارد که تمدنی نوپا به نام ترکيه بسازد که از صفر تاريخ خود را آغاز کند اما با توکل بر غرب بتواند پلههای ترقی را سريعتر طی نمايد. شايد بتوان پذيرفت که در بسياری جهات اين طرح موفقيت آميز بوده است اما در خصوص زبان اين رويکرد شکستی کامل بود. تعريف زبانی که با وجود اعزام کارشناسان به مونگولستان برای دريافتن واژه های اصيل ترکی بيش از شست درصد آن پارسی و عربی و 5 درصد آن فرانسوی است و تحميل دبيره کاملاً بی ارتباط با آن تسلسل مردم ترکيه را با دست آوردهای پيشينيانشان به کلی قطع کرد. اما وقتی ملتی پذيرفتهاند که تاريخ خود را دوباره از صفر شروع کنند و از به دور ريختن گذشته شان استقبال می کنند اين مطلب مسئله مهمی به نظر نمی رسيد. در واقع بايد اينگونه گفت که همچنانکه ايران تمدنی 7000 ساله با تاريخ پيوسته است ترکيه تمدنی 90 ساله است و رواست که زبان و تاريخ خود را اکنون تعريف کند. برای اين بازتعريف زبان ترکی نقش ديگری را نيز برای ترکان بازی می کرد و آن نقش زبان به عنوان شاخصه نژادی بود. شايد آتاتورک که خود ريشه ای يونانی داشت ترجيح می داد که به جای زبان ضعيف ترکی زبانی اروپايي را برگزيند اما اينچنين نمی توانست ملت تورک را تعريف کند. اما زبان ترکی از اين لحاظ هم خدمتی به مردم آذربايجان نمیکند. به لحاظ تاريخی مردم ساکن آذربايجان مردمی بسيار کهن هستند که هزاران سال پيش از حمله عثمانی ها و مغولان در اين منطقه ساکن بوده اند و در طول تاريخ به زبان های مختلفی از جمله پهلوی و آذری و اوستايي و چند سده ترکی سخن گفته اند. خاستگاه زبان ترکی مونگولستان است و اگر مردمی به لحاظ تعلق و تعصب نژادی سعی در حفظ آن داشته باشند اين مردمان يا مردمان ترکيه امروزی خواهند بود که خود را مشخصاً از نژاد ايشان می دانند. چنانچه امروز کسانی از آذربايجان اصرار بر ترک بودن داشته باشند بسی جای تعجب خواهد بود چرا که اين امر دال بر پذيرش اين موضوع خواهد شد که چنان تمام مردم آذربايجان در اثر حمله و تجاوز عثمانيان نسل کشی شده و جايگزين شدهاند که هيچ اثری از نژاد اوليه باقی نمانده است و چگونه ممکن است مردمی به تجاوز ديگران به خود ببالند يا بربريت را بر ميراث عظيم آذربايجان ترجيح دهند!
در عين حال توجه به نقاط ضعف زبان ترکی جديد را نبايد از ياد برد. زبان نوين پارسی نه فقط واژگان عربی بلکه ساختار و ريشه های لغات عربی را به خدمت گرفت و با وجود اشتراک دبيره در دستان بی رقيب اديبان و شاعران اين زبان طی 1400 سال چنان قدرت بی رقيبی يافت که هرگز ادبيات عرب به گرد آن نمیرسد. اما با تمام اين تفاسير به دليل عقب ماندگی در توليد علم زبان پارسی نيز عرصه را به انگليسی واگذار کرده است و با سرعت روزافزون توليد دانش صلاح آن است که هر پارسی زبان نيز برای فراگيری دانش انگليسی بياموزد هرچند که توان زبان پارسی برای رقابت با آن بسيار بالاست. اما زبان ترکی با آميزش زبان های مختلف و انتخاب دبيره ای که هيچ ارتباطی با خود زبان ندارد يک ضعف بنيادين را در خود نهادينه کرده است و با توجه به آنکه ترکان دست بالايي در توليد علم و ادبيات ندارند در واقع اين زبان خود تبديل به تحديد به جای فرصت بسط دانش شده است. حال چگونه زبانی که در اصل متعلق به يکی از عقب مانده ترين کشورهای دنياست می تواند در عرصه پرشتاب توليد دانش به رقابت بپردازد ؟!
از سوی ديگر مثال آذربايجان جعلی قابل توجه است: اران پس از جدايي از سرزمين ايران و به استثمار کشيده شدن توسط شوروی به کلی فرهنگ و هويت خود را از دست داد. پس از فروپاشی ديوار آهنين مردم اين منطقه به حق در پی استقلال بايد برای خود خط و زبان تعريف می کردند و بديهی بود که آن ترکی باشد. ترکی که چنان در ضعف و ناتوانی است که لغات روسی موجود در آن هنوز از ترکی بيشتر است.اما نماد هويت يک ملت چنانچه رفت تنها زبان نيست. اين مردم برای اثبات موجوديت خود بايد نشانه های تاريخی ارائه می دادند و هر چه گشتند چيزی نيافتند جز شاعری پارسی گوی به نام نظامی گنجوی، تار که سازی ايرانی است و شخصيت تاريخی بابک خرمدين که عالم میداند سر را در راه ايران زمين باخته است! اما يک کشور جعلی مگر جز جعل چارهای ديگر دارد؟! او زندگی عاريهای خود را تازه از صفر شروع کرده است و در حاليکه نمیتواند بر پای خود بايستد هموطنان آذری ما را ترغيب به جدايي از کهنترين فرهنگ و تمدن جهان میکند!
سه گروه بر گسترش و تقويت زبان ترکی در مناطق ترک زبان ايران تأکيد میکنند: استعمارگران، تجزيه طلبان و برخی مردم ترک زبان اين نواحی. بنا بر آنچه گفته شد هدف دو گروه نخست کاملاً واضح و آشکار است. آنها با بهانه قرار دادن زبان ترکی به عنوان شاخصه هويتی – در حاليکه همانطور که رفت اين زبان نقش بسيار کمرنگی در تاريخ هويت و فرهنگ مردم آذربايجان دارد – سعی در تجزيه ايران و تفرقه افکنی ميان ترک زبانان و ساير اقوام ايرانی دارند. در صورت موفقيت و محدود نمودن بخش بزرگی از ايرانيان به زبان ترکی و بر فرض محال جدايي بخشی از ايران با توجه به ضعف اين زبان در توليد علم و ادبيات کشوری صفر با مردمی عقب مانده به وجود خواهد آمد که تمامآً متکی به بيگانگان خواهد بود. در اين حالت جايگزينی زبان انگليسی و مستعمره نمودن چنين سرزمينی بسيار آسان و سهل است چنانچه در مورد آذربايجان جعلی شاهديم.
اما هدف مردم شريف ترک زبان از تعقيب چنين خواستههايي چيست؟ غير قابل انکار است که زبان ترکی به عنوان ابزار ارتباطی جامعه و زبان مادری قومی نه تنها قابل اعتنا و پذيرش است بلکه به عنوان گنجينهای از ميراث معنوی ايران زمين بايد پاس داشته شود. هيچ کس هم نمی تواند از بيرون مدعی شود که قومی برای اعتلای زبان مادری و تقويت آن کوشش نکند. هر آنچه که متعلق به انسان است جزوی از حقوق بشر است و حتی اگر در هيچ توليد و بهره وری علمی و فکری و ادبی و هنری نيز نقش نداشته باشد بايد مورد احترام و توجه قرار گيرد. اگر مردم آذربايجان تصميم بگيرند که برای زبان ترکی فرهنگستان بر پا کنند و برای قاعده مند کردن و بسط آن بکوشند ديگران حقی بر منع آن ندارند. اما ايشان با توجه به نقشه پليد و دقيق استعمارگران و مزدوران آنها برای عقب نگاه داشتن ملت هرگز نبايد اجازه دهند که چنين مرکزی محل اشاعه فرهنگ و رويکرد ترکيه شود يا به جای تفحص و مطالعه علمی مرکزی برای جعل سند شود آنگونه که آذربايجان جعلی بدان دست يازيده است. هموطنان آذری بايد بدانند که به هر نژادی که باشند و به هر زبانی که سخن بگويند تا زمانيکه جزوی از سرزمين ايران هستند در اين فرهنگ بی رقيب و دست آوردهای آن چون ديگر اقوام سهيمند اما اگر پارسی را فراموش کنند يا چون اران از ايران جدا شوند ديگر مهم نيست که آذرگشنسب در آذربايجان است يا چه تعداد شاعر پارسی گوی در مقبرة الشعرا خفته است. هر قدر هم بکوشند که در عين توسل به فرهنگی جعلی و نوپا اجساد ايشان را از آن خود کنند هرگز نخواهند توانست ذره ای از نور ايشان را به دست آورند همانگونه که نظامی گنجوی و مولوی همواره برای ايران خواهند ماند و همانطور که هر قدر هم عراق از وجود کاخ هترا و تيسفون کسب مال کند تاريخ و افتخار آن متعلق به ايران است و هرقدر هم که استانبول زيبا باشد و گردشگران پول به جيب بازماندگان عثمانی بريزند هيچ کس فراموش نخواهد کرد که آن عظمت و زيبايي متعلق به امپراطوری بيزانس است و دست آورد عثمانيان جز توپ برای غارت و تجاوز و کنيزگيری برای تغيير چهره خود چيز ديگری نبوده است. چشم ها را بشوييد و به وقايع و کشورهای اطراف با ديده باز بنگريد: استعمار هميشه نه با قهر و غضب بلکه بيش از آن سوار بر وعدهها و آرزوهايي که مطلوب ملت هاست به داخل می خزد و از درون ملت ها و کشورها را از هم می پاشد. هر چند که اموری چون حقوق بشر، آزادی بيان، دموکراسی، حقوق اقليت ها، زبان مادری و آزادی اديان به خودی خود ارزشمند و قابل احترامند اما متاسفانه در دنيای امروز اينها به ابزاری در دست اربابان استعمار برای تفرقه افکنی، عقب نگه داشتن مردم و سلطه جويي تبديل شدهاند. تأکيد بر حقوق خود و در عين حال پرهيز از بازيچه استعمارگران و قدرت طلبان نشدن راه بسيار باريکی است که طی آن مستلزم انشراح صدر و هوشياری بسيار است.