جستار
سـرو در فرهنگ ایرانی - بخش دوم و پایانی
- جستار
- نمایش از شنبه, 24 دی 1390 10:55
- بازدید: 5960
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر محمدحسن ابریشمی
احمدعلی خان وزیری در سال 1293ق ضمن شرح بلوک رودبار جیرفت، نوشته است: «درخت سرو بسیار بزرگی در دامنۀ کوه صوغان میباشد که دور آن هشت بغل است. از اعتقادات مردم آنجاست که حضرت زکریای پیغمبر (ع) در این پنهان شده.»26 شادروان علی سامی نیز از وجود درخت سروی، با دور تنۀ 65/4 متر، در دژ باستانی استخر خبر داده است.27
از نکات جالب و عجیب، تأویلی است که ایرانیان در ادوار باستان برای سرو قائل بودند؛ تا آنجا که در قرن اول هجری، دیدن درخت سرو در خواب سروری تا مرتبهای که «ورای آن مرتبتی نباشد»، تعبیر و تأویل شده است.28 یکی از مؤلفان نثر شاهنامه «آزاد سرو» نام داشته، که فردوسی عین عبارت نثر را به نظم کشیده است؛ آنجا که میگوید: «از آزاد سرو شنیدم».29 این نام مردانۀ جالب نیز دلالت بر جایگاه نمایان سرو در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. صاحب «دستورالافاضل» در سال 743ق و در پی او برخی لغتنویسان، برای «سرو سهی» علاوه بر معنی مشهور آن، معنای «نام نوای باربد»، ساختۀ خیناگر عصر ساسانیان را ثبت کردهاند. شاید باربد در مضامین لحن و کلام نوای خویش تعبیرات سرو آزاد، یا «سرو سهی» را آورده و درواقع «سرود آزادی» را ساز کرده است.
در کرانههای کویری و نیز در واحدهای بیابانی، درختان تناور مثمر و سایهافکن فراوان است. این گونه درختان حرمتی خاص پیدا کرده و همین امر موجبی برای حفاظت و عمر دراز و تناوری و بالندگی آنها شده است. در منابع قدیم گاهی به وجود این گونه درختان اشاره شده است؛ مثلاً در دیه طبس، از نواحی بیهق قدیم، درخت گردوی تناوری بودکه به قول ابوالعباس قطنی: «در سالی مرا از این یک درخت پانصد من روغن جوز دخل بود»،30 یا درخت گردویی که احمدعلی خان وزیری، موضع آن را در قریۀ سرمشک از بلوک ساردویه، در جنوب گواشیر مشخص کرده و محصول سالانۀ آن را متجاوز از دویست هزار گردو برشمرده و نوشته است: «در قریۀ سرمشک... درختان گردکان عظیمی است. از خرافات مردم آنجاست که جمشید پیشدادی آن را غرس کرده و آن درخت را جمشیدی گویند.»31
یا آن درخت چناری که در دهکدۀ ارمیا ـ بین میامی و شاهرود بوده ـ و اعتمادالسلطنه میگوید: به عقیدۀ اهالی، سه نفر از انبیا از جمله ارمیای نبی در وسط آن مدفونند و میافزاید: «دورۀ چنار در روی زمین تقریباً پنجاه ذرع، و هر شاخۀ آن به مثابۀ درختی عظیم، و از هر طرف زیاده از صد ذرع راه را سایه افکنده.»32 همینطور باید از شش چنار کنار امامزاده شاه میرحمزه، در نزدیک روستای بزم، بر سر راه سوریان (بوانات) به مروست یاد کنیم که چنار کهنسال و تناور مقابل در ورودی امامزاده، توسط استاد ایرج افشار در سال 1349، با عمری بیش از هزارسال و از حیث کلفتی تنه و تهی شدن بدنه، همانند چنار امامزاده صالح(ع) وصف شده است.33 استاد افشار از درخت توت تناور روستای منج (در فاصلۀ دو فرسنگی روستای بزم موصوف) دیدن کرده و از استاد ستوده (در کنار این درخت) عکس گرفته و نوشته است: «در این آبادی دیدنیترین چیز، درختان توت کهن است که میبُرند و میبَرند. گمان ندارم کهنتر و کلفتتر از درخت توتی که عکس آن را گرفتهام، در جای دیگر بتوان یافت. قدمت و عظمت و ستبری آن را با ستوده، که باریک و قلمی نیست، به خوبی میتوان سنجید.»34
بنا بر روایات اسلامی، نخل منشأ بهشتی دارد و به روایتی، حضرت آدم(ع) پس از فرود آمدن در سراندیب (سریلانکای کنونی، سیلان قدیمی) به سیستان میآید و درخت خرما و اناری در آن سرزمین غرس میکند: «و هنوز اصل خرما و انار از آنگاه است. و آن وقت که گشتاسب رغبت بنا کردن سیستان کرد، سبب آن ]درختان[ خرما و انار بود که آنجا دید.»35 در روایت مزبور، درخت موجب ایجاد آبادی و شکلگیری کانون مدنیت میشود. این روایت به همان درخت سرو زردشت شباهت دارد که در ناحیۀ ترشیز (کاشمر) غرس شد و گشتاسب معبدی باشکوه در کنار آن بنا کرد. مطابق این روایت که دقیقیطوسی نقل کرده است، درخت سرو نیز مبدأ بهشتی (مینوی) دارد. شگفتا که در منقوشات تخت جمشید و مهرهای هخامنشیان نیز نخل همانند سرو جایگاهی رفیع دارد و سایۀ نخل که برفراز آن فَروَهر در پرواز است، عرصۀ پیروزی و خالی از گزند به حساب میآمده که فردوسی در این بیت بدان اشاره کرده است:
کسی کو شود زیر نخل بلند/همان سایه زو باز دارد گزند
بر این اساس سرو و نخل با خصلتهای مینوی خود، در کاخ باغهای هخامنشیان عرصهای معنوی، با جلوههایی از خلود و صفا و سرسبزی ایجاد میکرده، تا آنجا که در منقوشات آنها نیز انعکاس یافته و ستونها و سرستونها همانند نخل ساخته شده است. بازتابِ جلوههای جاودانۀ این دو درخت در ادبیات فارسی نیز راه یافته است تا آنجا که میتوانیم سرو و نخل را مظهر سرسبزی و بالندگی و خلود، و نمادی استوار از آزادگی و کرامت قداستآمیز در فرهنگ ایرانی، از عصر هخامنشیان تا روزگار کنونی برشماریم. این دو بیت دلنشین، از سعدی شیرازی و صائب تبریزی، مکمل آن تعاریف است:
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
ورت به دست نیاید، چو سرو باش آزاد
رتبۀ آزادگـی بنـگر که نخل میـوهدار
از حجاب سرو نتـوانست سر بالا نهد
لُرد کرزن پس از بازدید و بررسی بناهای تخت جمشید، و نقل اظهارنظرهایی در مورد ساخت و پرداخت ابنیۀ آن، و ردّ برخی از نظرات، نوشته است: «از جانب دیگر بنابر قول مورخان یونانی، به خصوص کیتوس کورتیوس، احتمال قوی آن است که سقف بناهای تخت جمشید از چوب سرو آزاد بوده، و شاهد این فرض آثاری است که در خود ایوان به دست آمده بوده است، و تختۀ سرو را به خاطر محافظت با نوعی برچسب گِلی میاندودند، چنان که به واسطۀ ضرورت اقلیمی، همین کار طی قرون در ایران سابقه و رواج داشته است. اما چون دلیل قاطع در این باره به دست نیامده است، ترجیح میدهم که از اظهارنظر قطعی خواه مثبت یا منفی خودداری نمایم، و به همین علت نیز فرض بیپروایی فرگسن را دربارۀ سقف ابنیۀ هخامنشی رد میکنم.»36
نظریۀ کرزن چندان هم از واقعیت دور نیست؛ چرا که سروهای فراوان ایالت پارس، یقیناً مصرفی هم داشته است. تنههای استوار و عظیم این درخت میتوانسته به صورت قطعات چوبهای قطور و مستحکم برای سقف بناهای تخت جمشید به کار آید. شاهد ارجمندی هم در این باب موجود است؛ چرا که اصطخری در سال 342 هـ که خود اهل ایالت پارس بوده، ضمن وصف شهر فسا (پسا) میگوید: «کورۀ دارابجرد: بزرگتر شهری در آنجا پساست، چند ]به اندازۀ[ شیراز باشد، و هوای پسا به از هوای شیراز است. و چوب سرو در عمارت به کار برند، و شهری قدیمی است.»37 ابنحوقل نیز در سال 367 هـ مینویسد: «ساختمانهایش از گل است، و در آنها اغلب چوب سرو به کار میبرند.»38 این نکته که ایرانیان همواره از سنتهای کهن پیشین پیروی کرده و میکنند، خود دلیلی است بر پیروی اهالی از سنتهای قدیمتر که میتواند به پیروی از کاربرد سرو در عصر هخامنشیان باشد.
ایرانیان قدیم خواص برگ و میوه و چوب سرو را تجربه کرده بودند. ابومنصور هروی، در قرن چهارم، ضمن شرح خواص گیاه دارویی برگ و بار سرو میافزاید «کوهیش را ابهل گویند و به پارسی اورس خوانند.»39 ایرانیان سرو را در شمار اسپرغم یا گل و گیاهان خوشبوی به حساب میآوردهاند؛ مثلاً جرجانی (قرن پنجم) سرو را چون بنفشه، خیری، نرگس، مورد، نسترن و مرزنگوش و غیره، در زمرۀ اسفرمها متذکر شده است.40 شهمردانبنابیالخیر سرو را از جملۀ «درختان مشموم»، چون نارنج و ترنج و مورد آورده است، و در باب کشت دانۀ آن توصیه میکند که آن را به همراه دانههای جو بکارند. «تخم سرو و نوج ]نوژ، ناژو، کاج[ و صنوبر ]درخت چلغوزه[ چون بخواهند کشتن با جو بباید نهادن تا به یک سال چنان گردد که بیجو به دو سه سال.»41
صاحب ارشادالزراعه، قاسم بن یوسف هروی مینویسد: «چون برگ درخت سرو یا برگ چغندر با تخمی که زراعت خواهد شد مخلوط کرده، در خانه نگاه میدارند، هیچ آفت بدان تخم نرسد تا وقتی که زراعت خواهد شد.» همو در باب «محافظت آرد» توصیه میکند: «چوب درخت سرو را قطعه قطعه کنند، و در میان آرد پنهان کنند، ]آرد جو یا گندم[ از هر جنس که باشد از آفت محفوظ ماند، هر چند مدتی که بر آن بگذرد.»42 وجود اسانسهای خوشبوی، از جمله تربانتین، در برگ و بار چوب درخت سرو چنین ویژگیهایی به سرو داده است.
همین مواد مانع تولید و رشد آفات و حشرات در حیطۀ اندامهای این درخت شده، و از جملۀ عوامل عمر دراز، بالندگی و صفای دائمی سرو است. نجمالدین ابورجای قمی در قرن ششم، شرحی پندآموز از حال و روز وزیران آورده و از جمله در وصف خصوصیات یکی از آنها، مطالبی با تعبیرات و تشبیهات ایرانی دربارۀ خصوصیات سرو، نرگس، صراحی، زر و آهن نقل کرده است: «اهل فضل و علم در عمل و عزل عزیز باشند، همچون سرو که در تابستان و زمستان سبز باشد، سرما را در آن تأثیری نبود. چون نرگساند که بیسر، کلاه زرین دارد. اما اهل معنی به اندک مایۀ حیف ]ظلم و ستم[، رنجور خاطر شوند؛ همچون زر باشند که چون آتش بیند بگدازد، و خسیسان چون آهن باشند که در آتش سرخ شود، و نگدازد.»43
ژوبر، در سال 1806م / 1185ش، تنها به یکی از تعبیرات ایرانی ـ یعنی تشبیه خوبرویان موزون پیکر به سرو ـ اشاره کرده است: «ایرانیان به اندامهای باریک و کشیده علاقهمند هستند و هنگامی که میخواهند زیبایی یک زن را وصف کنند، او را به سرو تشبیه مینمایند.»44
جایگاه شایستۀ سرو در فرهنگ ایرانی، علاوه بر منقوشات چند هزار سالۀ تختجمشید، در تعبیرات و تشبیهات صدها شاعر و نویسنده، در قلمروهای پهناور حوزۀ نفوذ زبان فارسی، طی 12 قرن بازتاب یافته است. به طوری که جلوههایی از جاودانگی، بالندگی، آزادگی و صفای سرو را میتوان در هزاران بیت و مضمون زیبا و دلانگیز سخنوران اعصار گذشته بازیافت. اگر آن منقوشات و این مضامین را به دنبال هم، به ترتیب زمانی تدوین و تنظیم کنیم، به راستی شیواترین سروستان پرمعنای جهان را در اختیار خواهیم داشت. در این سروستان عرفانی، فصلی به آزاد سرو کشمر و فریومد اختصاص پیدا میکند، که غول بیابان و اهریمن خشکسالی را دشمن بودند؛ اما دشمنانی غدارتر یعنی خلیفه متوکل عرب و امیرینالتکین که با آزادگی و بالندگی در ستیز بودند، آنها را از پای برافکندند. به امید آنکه سری پرشور و شوق، تدوین و تألیف «سرونامۀ ایران» را به سامان رساند.
پی نوشتها:
26. احمدعلی خان وزیری کرمانی، جغرافیای کرمان، ص 130.
27. علی سامی، تمدن ساسانی، ص 219.
28. تاریخ قم، حسن بن محمد قمی ترجمۀ حسن بن علی قمی ص 252.
29. یادداشتهای قزوینی، به کوشش ایرج افشار، ج 1، ص 301
30. ابوالحسن بیهقی، تاریخ بیهق، ص 278؛
31. احمدعلی خان وزیری، جغرافیای کرمان، ص 79؛ این درخت گردو در حدود ثلث درختی که بیهقی وصف کرده، محصول داشته است.
32. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، به کوشش تیمور برهان لیمودهی، ص 1037؛ همان، مرآتالسفر، به کوشش ایرج افشار و عبدالله فرادی، ص 88
33. ایرج افشار، سواد و بیاض (مجموعۀ مقالات)، ج 2، ص 3
34. همان، ص 6 و 7
35. تاریخ سیستان، به کوشش ملکالشعراء بهار، ص9
36. جرج. ن. کرزن، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غ. وحید مازندرانی، ج 2، ص 205
37. ابواسحاق ابراهیم اصطخری، مسالک و ممالک (ترجمۀ فارسی المسالک و الممالک)، به کوشش ایرج افشار، ص 112
38. ابن حوقل، صورهالارض، ترجمۀ جعفر شعار، ص51
39. موفق الدین ابومنصور علی هروی، الابنیه عن حقائق الادویه، به کوشش شادروان احمد بهمنیار، 188
40. سیداسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی (چاپ عکسی نسخۀ خطی، به کوشش سعیدی سیرجانی)، ص157
41. شهمردان بن ابی الخیر، نزهتنامۀ علائی، به کوشش فرهنگ جهانپور، ص224
42. قاسم بن یوسف ابونصر هروی، ارشادالزراعه، به کوشش محمد مشیری، ص 63، 67
43. نجمالدین ابوالرجای قمی، تاریخالوزراء، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، ص 132
44. پ. امده ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمۀ علیقلی اعتماد مقدم، ص 245