ایران پژوهی
گفتگو با دکتر جهانشاه درخشانی 1 - آریاییها از شمال نیامدند
- ايران پژوهي
- نمایش از دوشنبه, 15 خرداد 1391 18:49
- بازدید: 13584
برگرفته از روزنامه شرق، شماره 221، سه شنبه 2 تیر 1383، صفحه 7
امیرحسین رسائل
تاریخ روز به روز پیش مى رود و ثبت مى شود و دانش و توانایى بشر نمى تواند حرکت تاریخى را برخلاف روال معمول کند و یا بر سرعت آن بیفزاید. اما در این میان نظریه اى منتشر مى شود که تحولى عظیم در گذشته تاریخى یک قوم ایجاد مى کند و مى گوید نشانه هایى وجود دارد که قدمت حضور قوم آریایى به هزاره سوم پیش از میلاد بازمى گردد. نظریه رایج این زمان را هزاره دوم پیش از میلاد مى داند ولى تحقیقات پانزده ساله دکتر جهانشاه درخشانى این باور رایج را نقض مى کند. پانزده سال پژوهش براى اینکه باورى غلط از متون علمى و تاریخى زدوده و ثابت شود که آریایىها اقوام سرزمینهاى شمالى و مهاجر به فلات ایران نبودند، بلکه خاستگاه این قوم و تمدن از ابتدا خاک همین سرزمین بوده است. دشوارى گفت وگو گاهى اوقات به طرف گفت وگو بازنمى گردد که حاصل موضوع گفت وگوست. پژوهشگرى بیش از یک دهه با تمرکز بر موضوعى خاص و بدیع در اثبات نظریه خود کوشیده و شما قرار است در زمانى کوتاه به کندوکاو در آن نظریه بپردازید. پایه و اساس اطلاعات شما هم متون و آرا و عقایدى است که رساله جدید آنها را رد کرده است، بنابراین از شما کار چندانى برنمى آید. پس بهتر آن است که راوى صادقى باشید.
دکتر جهانشاه درخشانى متولد ۱۳۲۳ خورشیدى در تهران، معمارى و شهرسازى را تا مقطع فوق لیسانس در دانشگاه اشتوتگارت آلمان خوانده است. بیش از بیست سال است که به پژوهش هاى تاریخى و زبانشناسى در آلمان پرداخته و در این میان مدرک دکتراى خود را در رشته تاریخ و با تمرکز بر تاریخ خاور باستان از دانشگاه دولتى ایروان گرفته. درخشانى کتاب ها و مقالاتى در رشته خاورشناسى و به ویژه تاریخ کهن ایرانیان نوشته و منتشر کرده که آخرین این پژوهش ها حدود پنج سال پیش به زبان آلمانى منتشر شد که بازگوکننده همین نظریه مهاجر نبودن اقوام آریایى به فلات ایران است.
•نام و موضوع تحقیق کتاب شما آنقدر در ایران ناشناخته است که لازم است پیش از هر چیز خودتان درباره آن توضیح بدهید.
نام کتاب مورد بحث «آریاییان، مردم کاشى، امرد، پارس و دیگر ایرانیان» و موضوع آن بررسى تاریخ اقوام ایرانى پیش از دوران تاریخى است، یعنى دورانى که از دیدگاه تاریخ شناسان دوران ناشناخته اى است و اقوام غیر ایرانى در ایران مىزیستهاند. این کتاب درباره اقوام ایرانى و ایرانى زبان و آریایى تبار است که در دوران پیش از تاریخ _ یعنى از هزاره چهارم تا دوم قبل از میلاد _ در این سرزمین مى زیستند و زندگى آنها را بررسى مى کند.
•چه شد متوجه خلاء موجود در این بخش تاریخ نگارى ایران شدید و اندیشه این پژوهش از کجا شکل گرفت؟
پیشینه این پژوهش ناچیز و در حد صفر است. چرا که بیشتر تاریخ نویسان بر این اعتقاد هستند که ایرانیان در آن دوران در ایران نمى زیسته اند و از جاى دیگر به ایران آمدند، به این جهت اقوامى که از پیش در ایران مى زیستند کاملاً ناشناخته اند. در حالى که در ایران حتى از هزاره ششم قبل از میلاد آثار تمدن به دست آمده است ولى در سطح جهانى درباره پیشینه اقوام ایرانى، تاریخ، خاستگاه و حضورشان در صحنه تاریخ تا به حال کارى صورت نگرفته و در واقع تاریخ ایران از زمانى آغاز مى شود که اولین بار مورخین آشور در مورد مادها، پارس ها و آنگاه از هخامنشى ها گزارش کردند. در سطح جهان این نخستین بارى است که درباره اقوام ایرانى در فلات ایران و خارج از آن و در دوران قبل از تاریخ، پژوهشى صورت مى گیرد.
•کتاب شما این فرضیه رایج را که آریایى ها قوم مهاجر به فلات ایران بوده اند نقض مى کند. این تفکر که آریایى ها مهاجرینى به فلات ایران بوده اند از کجا و با چه استدلالى شکل گرفته که شما خلاف آن را مطرح مى کنید؟
حضور آریایى ها در فلات ایران طبق نظر رایج در جهان از اواخر هزاره دوم قبل از میلاد و کمى پیشتر پنداشته مى شود و همه جا همین طور مورد قبول بوده است، اما دلایلى که براى این مهاجرت _ بدون ذکر مبدأ - عنوان مى شود پایه و اساس علمى ندارد. مثلاً عنوان مى شود که در متن هاى آشورى نام قوم ماد و پارس اولین بار در قرن هشتم و نهم قبل از میلاد ذکر مى شود، پس پنداشته مى شود که این دو قوم باید کمى زودتر از آن به ایران مهاجرت کرده باشند. این نظریه در این کتاب رد مى شود. شواهدى هست که حتى همین دو قوم ماد و پارس در دوران بسیار کهن، یعنى از هزاره سوم ق م در ایران حضور داشته اند. این ایده مهاجرت در آغاز و در حقیقت برگرفته از اندیشه فاشیسم اروپایى است که در اواخر قرن نوزدهم رواج پیدا کرده و مدعیست که خاستگاه آریایى ها شمال اروپا بوده است، یعنى نژادى سفید پوست، زردمو و بور که از آنجا به کشورهاى شرقى مثل ایران و هندوستان مهاجرت کرده اند. ولى تا به حال هیچ مدرک منسجمى که نشان دهد آریاییان از اروپا به ایران آمده باشند عرضه نشده است و حتى خود اروپاییان هم دیگر به این مسئله اعتقاد ندارند و در منابع جدیدتر خاستگاه هاى دیگرى نظیر آسیاى میانه، جنوب روسیه و آسیاى صغیر یا حتى بین النهرین براى آریایى ها در نظر گرفته مى شود و فقط فلات ایران است که تا کنون در این مورد مطرح نبوده است.
اکنون این کتاب که به زودى متن فارسى آن منتشر مى شود اثبات مى کند که خاستگاه اصلى آریایى ها فلات ایران بوده و تمامى کوچ ها از این فلات به جاهاى دیگر صورت گرفته است. در این پژوهش حضور آریاییان در این فلات از نظر زبانشناسى از هزاره چهارم، و از نظر باستان شناسى تا هزاره هاى نهم ق م پیگیرى مى شود.
•در کتاب مطرح کردهاید که آریایىها از اروپاى کنونى به ایران نیامدهاند. آیا این قوم از محل دیگرى به ایران مهاجرت کردهاند یا خاستگاه آنها از ابتدا در ایران بوده است؟
در این مورد باید شواهد مختلفى بررسى شود. چون یک شاهد علمى مثل زبانشناسى یا باستان شناسى به تنهایى پاسخگو نیست. در این کتاب از روش خاصى براى انباشت شواهد بهره گرفته شده و از بخش هاى مختلف دانش به ویژه دانش دیرینه شناسى از جمله دانش هواشناسى، کان شناسى، اسطوره شناسى و البته زبانشناسى و متن شناسى استفاده شده است. مجموع این شواهد یک ایده و فکر را القا مى کند که به هر حال این اقوام در پایان دوره یخبندان که حدود ۱۰ هزار سال قبل از میلاد بوده، در ایران مى زیسته اند. با توجه به اینکه هر چه به گذشته برگردیم هوا سردتر بوده بنابراین، این خاستگاه مى بایستى در جنوب ایران بوده باشد که هوا گرم تر بوده است و به تدریج با گرم تر شدن هوا این مردم به سوى شمال مهاجرت کرده و به مرکز فلات ایران رسیده اند و سپس به علت گرماى بسیار زیاد در میانه هزاره پنجم ق م به مناطق شمالى تا شمال اروپا مهاجرت کرده اند. شواهد علمى و تاریخى بسیارى وجود دارد که این اندیشه درست است. چرا که با تعقیب شواهد زبانشناسى و اسطوره شناسى مشخص مى شود که کهن ترین ریشه هاى زبان آریایى که هنوز در زبان هاى ایرانى موجودند، در زبان هاى شمال اروپا یافت مى شوند. اسطوره هاى ایرانى که شباهت بسیارى با اسطوره هاى هندى دارند، در بخش هاى آغازین بسیار نزدیک به اسطوره هاى اروپا هستند. از سویى تمامى اقوامى که به صورت پراکنده در جاهاى دیگر حضور داشته اند تنها در ایران متمرکز بوده اند. به این ترتیب منابع کهن تایید مى کنند که براى مردم آریایى خاستگاهى جز فلات ایران نمى توان متصور شد ولى در آغاز تمدن پراکندگى آریاییان به سمت شرق و غرب آغاز مى شود. در فاصله کوتاهى این اقوام تا فلسطین، سوریه و بین النهرین پیش مى روند. از طرف شرق هم تا فلات پامیر و حتى تا نزدیکى سرزمین کره پیش مى روند. در دوران بعد در راستاى غرب به شمال اروپا تا مرز فنلاند و از سوى دیگر تا شمال آفریقا پیش مى روند. این شواهد از طریق زبانشناسى و «وامواژه هایى» که از زبان آریایى در این زبان ها باقى مانده قابل پیگیرى است که در کتاب مفصلاً در این باره صحبت شده است.
•دورههاى اول و دوم گسترش آریایى ها چه قدر با هم فاصله دارند و این پراکندگى در چه دوره تاریخى روى داده مى افتد؟
بزرگترین گسترش در میانه هزاره پنجم ق م روى مى دهد اقوام آریایى همزمان به اروپا، فلسطین و سوریه مى روند و حتى آثار مهمى در تمدن مصر از خود باقى مى گذارند. در موج دوم که اوایل هزاره دوم ق م بوده گروه تازه اى از شمال فلات ایران به یونان و بخشى به سمت شرق و به هندوستان مى روند.
•در تحقیقات شما مشخص شده دلایل این مهاجرت ها چه بوده؟ آیا دلایلى جغرافیایى چون گرم شدن هوا و یا مسایل مربوط به کشاورزى و دامپرورى در این جابه جایى موثر بوده است؟
خوشبختانه به لحاظ علمى آمار هواشناسى از پایان دوره یخبندان تا دوران تاریخى وجود دارد. با افزایش شدید دماى هوا مردم آریایى براى دستیابى به منابع آبى و جبران کمبود آن در مناطق زیست خود کوچ هاى بزرگى به سوى مناطق آب خیز و جاهایى که رودهاى بزرگى داشتند مى کردند مانند مناطق اطراف دجله، فرات، نیل و سند. بنابراین با سنجش و انطباق شواهد هواشناسى و زبانشناسى و گزارش هاى تاریخى مشخصاً گرم شدن هوا و میل به دستیابى به آب باعث مهاجرت هاى بزرگ شده است.
•پایههاى پژوهش شما بسیار گسترده است. از ابتدا قصد داشتید چنین پژوهش گسترده اى انجام دهید و از تمامى این منابع استفاده کنید؟ و اینکه اثر شما چه تفاوتى با دیگر پژوهش هاى تاریخى دارد؟
برداشت هایى که از یک بخش از دانش براى نوشتن تاریخ صورت مى گیرد معمولاً ناکام مى مانند. به همین علت بسیارى از برداشت ها و دریافت هاى باستانشناسان که تنها از یافته هاى باستانشناسى براى نگارش تاریخ استفاده مى کنند با آنچه که زبانشناسان براى همین منظور انجام مى دهند، متفاوت است. به همین دلیل در چند دهه اخیر بحث هاى طولانى و بیشتر بى نتیجه میان این دو گروه انجام گرفته است. از آنجا که این روش اغلب ناکام بوده است من براى بازنویسى تاریخ کهن ایران از انباشت شواهد و تلفیق شاخه هاى گوناگون دانش، به ویژه دانش دیرینه شناسى، استفاده کرده ام. هواشناسى تاریخى یکى از آنهاست، از این طریق مى توان توضیح داد چگونه در یک دوران تاریخى ناگهان به کوچ هاى بزرگ برمى خوریم اما این کافى نیست. همراه با این کوچ ها آثار زبانى و وامواژه هاى آریایى در زبان هاى دیگر فراوان مى شوند که تاییدى بر برداشت یادشده است. در همان زمان آثار باستانشناسى اقوام ایرانى هم در سرزمین هاى دور و نزدیک یافت مى شود. حتى تصاویرى که اقوام آریایى را نشان مى دهند در کشورهاى میزبان مانند مصر یا بین النهرین دیده مى شوند. مجموع این پدیده ها تئورى آغازگاه این مهاجرت ها از ایران و نیز روابط فرهنگى و قومى میان آریاییان و اقوام بیگانه را تقویت مى کند. از این روست که بسیارى از رویدادهایى که در اسطوره هاى ایران وجود دارد در اسطوره هاى اقوام خویشاوند _ آریایى هاى اروپایى _ و اقوام غیرخویشاوند _ مثل مصر _ عیناً یافت مى شود.
•تطبیق این شواهد در اکثر موارد موجب تایید تئورى شما بوده یا در مواردى فرضیه شما نقض شده است؟
در این پژوهش به دنبال توافق ها بودم. اسطوره هایى مثلاً در سومر هست که هیچ ارتباطى با ایران ندارند. اما در میان همان اسطوره هاى سومرى که شامل زندگى، جنگ ها و افسانه خدایان و روابط آنان با انسان هاست بسیارى نشانه ها هم از نظر زبانشناسى و هم از نظر نام خدایان و ویژگى هاى آنان با خدایان پیش از زرتشت و یکتاپرستى در ایران کاملاً یکسان هستند که آشکار مى کند ارتباط فرهنگى کهن میان ایرانیان و اقوام بین النهرین و حتى مصر وجود داشته است. اگر این شواهد در مورد یک خدا بود مى توانستیم آن را اتفاقى بدانیم اما با انباشت آنها چنین نتیجه گیرى ممکن نیست.
•پیش از قوم آریایى هم اقوامى در ایران بودهاند و این موضوع را در تقابل با قوم آریایى بررسى کرده اید؟
بله در واقع نتایج پژوهش من ثابت مى کند اگر پیش از کوچ آریایى ها به فلات ایران ساکنانى در اینجا وجود داشتند که به زبان غیرآریایى صحبت مىکردند، باید نشانه هایى از آنها در فرهنگ کوچندگان آریایى باقى مى ماند. بایستى تعدادى وامواژهاى غیرآریایى و بومى ایرانى در زبان هاى کهن ایرانى مثل زبان اوستایى یا زبان پارسى باستان مى داشتیم. کوچندگان آریایى به یونان حدود ۴۰ درصد واژه هاى غیرآریایى را به زبان خود وارد کردند، ۲۵درصد واژه هایى که در زبان سانسکریت وجود دارد غیرآریایى است اما در اوستایى کهن و فارسى باستان چنین پدیده اى وجود ندارد و این بهترین نشانه براى آن است که در فلات ایران بومى غیرآریایى ساکن نبوده است. بخش خوزستان که جزء فلات ایران نیست و در دشت قرار دارد در دوران تاریخى و اواخر هزاره چهارم ق م زیستگاه عیلامیان مى شود، که زبان آنها آریایى نیست. در زبان عیلامى هم واژگان فراوانى از زبان آریایى وجود دارد که از همجوارى این دو قوم پدید آمده است.
•پس زیستگاه قوم آریایى پیش از آنکه به ایران بیایند، کجا بوده؟
ابتدا لازم است فکر کنیم آیا آریایى ها حتماً باید از جاى دیگرى به ایران آمده باشند؟ چنین لزومى وجود ندارد. آنچه مسلم است در پایان عصر یخبندان هوا در فلات ایران بسیار سردتر از امروز بود و فلات ایران جاى مناسبى براى زندگى انبوه آریایى ها نبود. اما در جنوب ایران یا کف خلیج فارس که در آن زمان خشک بود رودى از پیوستن دجله، فرات و کارون مى گذشت که در تنگه هرمز به دریاى عمان مى ریخت و آثار این رود بزرگ در کف خلیج فارس مشهود است. با توجه به آنکه شمال آن منطقه سرد و جنوب آن یعنى صحراى عربستان گرم بود، این منطقه براى سکونت اقوام آریایى بسیار مناسب بود و در اسطوره هاى ایرانى، اروپایى و حتى تورات از این خاستگاه و رود بزرگ نشانه هایى هست. پس از آنکه هوا گرم مى شود آب دریاى آزاد بالا مى آید و خلیج فارس در طول چندهزار سال پر از آب مى شود و قومى که در کف خلیج فارس مى زیستند به سمت شمال و غرب، به میانرودان و فلسطین و سوریه و بخشى به داخل فلات ایران مى روند و در اطراف دو دریاچه بزرگ که اکنون تبدیل به کویر شده اند شهرهاى اولیه را بنا مى کنند. این دریاها در اثر جارى شدن آب هاى فراوان از ذوب شدن یخ به داخل فلات ایران سرازیر مى شوند و ۲ دریاچه بزرگ در داخل ایران تشکیل مى شود که اکنون به صورت کویر درآمده اند. شهرهاى بزرگ قدیم ایران مثل تپه سیلک، شهر سوخته در سیستان، تپه یحیى، شهداد و تپه حصار دور این دریاى بزرگ قرار داشتند. در آن زمان این مناطق پر آب و جنگل بوده و نقشه این دریاچه ها در کتاب عرضه مى شود.
•به جز نشانههاى زبانشناسى و اسطوره شناسى در منطقه خلیج فارس شى یا ساخته دست بشرى کشف شده که نشانگر سکونت انسان باشد؟
متأسفانه هنوز در کف خلیج فارس کاوش هاى باستانشناسى صورت نگرفته است. ولى تا این حد مى دانیم که دره بزرگى که از پیوستن دجله، فرات و کارون به وجود آمده بود در خلیج فارس موجود است و نشانه جارى بودن چنین رود عظیمى است که از تنگه هرمز به دریاى عمان مى ریخته است.
•حال به بخشى بپردازیم که آریایى ها در فلات ایران ساکن شده اند و روابط فرهنگى با همسایگان خود برقرار مى کنند. چه رابطه اى بین آریایى هاى کهن و همجوارانشان وجود داشت؟
بیشترین روابطى که در این کتاب بررسى شده مربوط به روابط بومیان ایران با سرزمین هاى غربى یعنى میانرودان، سوریه، فلسطین و مصر است. تماس با سرزمین هاى شرقى مثل چین و کره در این کتاب به علت در دسترس نبودن منابع لازم خیلى کم بررسى شده است. شاید هم ارتباط به اندازه تماس با غرب نبوده است. در جوار ایران در سمت غرب کشورى به نام سومر وجود داشت. سومریان از خاستگاه نامعلومى به آنجا مهاجرت کرده بودند و با آریایى هایى که از قبل در میانرودان ساکن بودند تقابل پیدا مى کنند. این ادعا از این راه اثبات مى شود که تمام نام هاى جغرافیایى که در متن هاى کهن سومر ثبت شده ریشه غیرسومرى دارند و طبق بررسى من داراى ریشه آریایى هستند. مثل رود دجله، فرات، شهر «آریه» و غیره. به جز آن واژه هاى نهادهاى طبیعى که در زبان سومرى وارد شده مثل آب، دریا، گاو، مزرعه، کوه و غیره ریشه آریایى دارند و حتى نام بیشتر خدایان سومرى هم ریشه غیرسومرى دارند که این استدلال مورد قبول زبانشناسان است. در ادامه درمى یابیم همین روابط که در ابتدا بیشتر تجارى بوده و بعد تبدیل به جنگ یا کوچ یا ارتباط فرهنگى شده حتى در زبان مصرى هم وجود دارد. وامواژه هایى هم از زبان آریایى به زبان سومرى، زبان اکدى و زبان مصرى رفته. نام فرآورده هاى ایرانى مثل مس، قلع، برنز، آهن، طلا، اسب و ارابه از زبان آریایى به زبان هاى بیگانه راه یافته است. نام خدایانى مانند آشور، «اى ننه»، «ایشتر»، «ایرته»، «مه»، «سلم»، «ناهیتى»، یهوه و آمون از ریشه آریایى به زبان هاى سومرى، اکدى و مصرى رفته است.
• این ریشهها پیش از آنکه خطى وجود داشته باشد چگونه در زبان آریایى شناسایى شدهاند؟
از آغاز اختراع خط که اواخر هزاره چهارم ق م است، متن هاى دربارى و یا در مدارس و معابد وجود دارد که در آنها به نام هاى جغرافیایى سومر اشاره مى شود، نام دجله، فرات و بعضى شهرها در آنها آمده است. از همین متن ها مشخص مى شود که آنها با اقوام غیرسومرى و با سرزمین هاى شرقى برخوردهاى نظامى، بازرگانى و حتى جنگ هاى بزرگ داشته اند. در این متون نام اقوام و پادشاهانى از اقوام بیگانه ذکر شده که همه ریشه آریایى دارند. انبوهى از شواهد آریایى در کهن ترین متون سومرى وجود دارد. در متون سومرى به دجله، «دیگنه» گفته مى شد که همان «دجله» عربى یا «تیگره» فارسى باستان است که در زبان هخامنشى ثبت شده و ریشه آن «تیگر» به معنى تند است که در زبان یونانى هم «تیگریس» همان دجله است. زبانشناسان واژه «دیگنه» را به هیچ وجه سومرى نمى دانند، پس در نظر سومرشناسان این رود تاکنون بدون ریشه مشخص بوده است اما در زبان آریایى معنى دارد. «تیگره» در زبان آریایى به معنى تند است. واژه هاى تیغ و تیز هم از همین ریشه اند.
در زبان انگلیسى هم «TIGER» به معنى حیوان تندپا یا ببر از همین ریشه است. بنابراین براى اینگونه تعبیرها در زبان هاى آریایى و زبان هاى خویشاوندى آن معنى و ریشه داریم، در حالى که در زبان سومرى ریشه و معنى براى آن وجود ندارد. خداى آشور در زبان آشورى معنى ندارد، اما در زبان آریایى«اسوره» به معنى «سرور» است که «اهوره» یا اهورا مزدا هم از آن برخاسته است. «ایشتر» - خداى عشق- در زبان اکدى ریشه ندارد ولى «استر» به معنى ستاره برخاسته و در واقع سیاره ناهید است. مه یا خداى ماه در زبان سومرى ریشه ندارد اما در زبان ایرانى ایزد ماه بوده است. «ناهیتى» در زبان ایلامى ریشه اى ندارد اما در زبان آریایى ناهید و آناهیتا وجود دارد. از کنار هم گذاشتن این اطلاعات متوجه مى شویم که این نام ها در زبان هاى بومى ریشه ندارد، اما در زبان آریایى ریشه گسترده براى آنها وجود دارد، که حتى به زبان هاى اروپایى و لاتین هم رسوخ کرده است.
• به اسامى خدایان اشاره کردید. آیا آریایى ها پیش از زرتشت به لحاظ مذهبى قوم چند خدایى بوده اند؟
آریایى ها ایزدان گوناگون با نقش هاى مختلف داشتند. گروهى از خدایان به نام اهوره یا اسوره به معنى سرور بودند. «ایندره» خداى جنگ بود. اما برخلاف سایر تمدن ها که خدایان را بر اساس بت سازى و بت پرستى ستایش مى کردند در فرهنگ آریایى چنین رسمى وجود نداشت. در آثار کشف شده در ایران به هیچ وجه بتکده یا بتخانه پیدا نشده است. خدایان در ایران از آغاز غیرقابل رویت و دستیابى بودند و بعدها در اثر تحولى که زرتشت به وجود آورد تمام خدایان از بین رفتند و فقط اهوره مزدا به عنوان یکتا خداى جهان باقى ماند که آغاز یکتاپرستى در تمدن جهان بود.
• معمولاً در تمدن ها یا خدایان بیشترى وجود داشته یا پادشاهان نقش پررنگ ترى پیدا مى کردند. آریایى ها از نظر حکومتى چه وضعیتى داشتند؟
با توجه به اینکه در متون غیرایرانى مثل سومرى، اکدى و مصرى به پادشاهان این سرزمین ها اشاره مى شود نشان مى دهد که این سرزمین ها مستقل بوده اند و حکومت مرکزى در فلات ایران وجود نداشته است. در شرق ایران کشورى به نام «پر شى» بوده است که پارس ها از آن برخاستند. در غرب ایران کشورى به نام «مده» بوده که همان مادها هستند و در هزاره سوم ق م و مستقل بوده اند. کشورهاى دیگرى مانند «توکریش»، «امرد» و غیره در جاهاى دیگر بودند و حکومت مرکزى وجود نداشت. اما ظاهراً در جنگ ها متحد مى شدند. در متون سومرى و اکد آمده که بعضى اقوام آریایى متحداً با هم حمله مى کنند. در یکى از جنگ ها ۱۷ قوم ایرانى به دولت «اکد» در دوران «نرامسین» پادشاه اکد حمله مى کنند. در تاخت و تازهاى اقوام آریایى به مصر چند قوم در کنار هم ظاهر مى شوند و شاید بعدها در شاهنشاهى هخامنشى براى اولین بار این اتفاق افتاده که حکومت متحد مرکزى شکل گرفته است.
•یعنى با وجود حکومت هاى مستقل این اقوام در زمان تهدید قوم آریایى اتحاد نظامى تشکیل مى داده اند؟
همین طور است. به هر حال همزبانى در میان اقوام اتحاد به وجود مى آورد و در مرزها به اتحاد قومى آریایى ها برخورد مى کنیم. اما در زمانى که آریایى هایى در بخش غربى در فلسطین حضور داشتند و به مصر حمله مى کردند بعضى اقوام آریایى از داخل فلات ایران به آنها کمک مى کردند.
• شما نشانه هاى قوم و تاریخ آریایى را در زبان ها و تمدن هاى دیگر مورد بررسى قرار داده اید. متن یا زبان شناخته شده مکتوبى از آن دوره در دست هست؟
کهن ترین نشانه اى که از زبان آریایى در ایران وجود دارد زبان اوستایى است. که قدمت آن تا اوایل هزاره دوم ق.م مى رسد. ولى نگارش نمونه امروز آن حتى به دوران بعد از اسلام مى رسد. گویش این زبان آن را به هزاره دوم ق.م یا پیش از آن مربوط مى کند. بر اساس این شواهد زبانشناختى به تنهایى نمى توان به تاریخ ایران پى برد. بلکه یافتن بازتاب تمدن ایرانى در متون غیرایرانى مورد توجه من بوده است. به این علت که در فرهنگ میانرودان و مصر بسیارى رویدادهاى تاریخى و غیرتاریخى در آن زمان ثبت مى شد. این سنت در ایران وجود نداشت. در آنجا همه برخوردها با اقوام غیربومى، دادوستدها حتى خرید و فروش گوسفند، جنگ ها، مهاجرت ها و برخوردها را ثبت مى کردند. به این لحاظ فرهنگ مصر، سومر و اکد بسیار غنى است. من براى بازیافت ردپاى آریایى ها در این منطقه بیشتر به این متون مراجعه کردم که حدود ۱۴ هزار متن خاور نزدیک براى این منظور مورد استفاده قرار گرفته است.
ادامه دارد
درباره نویسنده:
جهانشاه درخشانی
تحصیلات:
اخذ فوق لیسانس در رشتهْ مهندسی معماری از دانشگاه اشتوتگارت.
اخذ مدرک دکترا از دانشگاه ایروان در رشتهْ تاریخ.
سمتها:
همکاری با سازمان تحقیقات مسکن.
همکاری با بنیاد فرهنگ کاشان از سال 1378.
تالیف:
کتاب دو جلدی، با عنوان آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد و پارس و دیگر آریاییان (به عنوان جلدهای سوم و چهارم دانشنامه کاشان، از انتشارات بنیاد فرهنگ کاشان، 1386).
درخشانی، جهانشاه، خانهسازی در روستاهای ایران (ضوابطی برای روستاها)، تهران: وزارت مسکن و شهرسازی، ۱۳۵۸.
درخشانی، جهانشاه، آریاییان در منابع کهن خاور نزدیک در سومین و دومین هزارهٔ پیش از میلاد، دومین همایش ایرانشناسی دانشگاه سیدنی، ۱۳۷۶.
جهانشاه درخشانی و شاهین فرهت، شناخت موسیقی کلاسیک، موسسهٔ فرهنگی-هنری ماهور، ۵ سیدی، ۱۳۸۶.