زیست بوم
چشمانداز محیطزیست طبیعی
- زيست بوم
- نمایش از شنبه, 04 ارديبهشت 1389 07:58
- بازدید: 3563
برگرفته از همشهری آنلاین - دکتراسماعیل کهرم
چند روز قبل، گزارشی به مناسبت روز جهانی زمین به چاپ رسید که طی آن، وضعیت سرزمینمان از 3 دیدگاه مختلف منعکس شده بود.
آنچه در پی میآید تصویر دیگری است از بیمهری با طبیعت و آیندهای که روند موجود به آن ختم میشود؛ مگر آنکه در رفتارمان با طبیعت تجدید نظر کنیم.
در این مقاله سعی خواهم کرد، تصویری از گذشته و حال طبیعت ایران را، آنطوری که خود دیدهام یا از آن آگاهم، ارائه کنم. با این دانستهها، سپس تصویری احتمالی را از آنچه فرزندان ایران در آینده خواهند دید، رسم خواهم کرد.حقیقت آناست که خداوند در هبه زیباترین مناظر و باارزشترین منابع طبیعی به ما ایرانیان مضایقه نکرده و آنچه دیگر کشورها در آرزوی آنند به ما ارزانی داشته شده است ولی خواهیم دید که در نگهداری و استفاده عقلانی از این گنجینهها چندان موفق نبودهایم. در پایان سعی خواهم کرد که پیشنهادهایی را برای حفظ بهتر و استفاده پایدارتر از این منابع عظیم ارائه کنم.
هامون
بیایید با هم سفری در زمان و مکان انجام دهیم. زمان 35سال پیش و مکان دریاچه هامون (تالاب هامون)، در شرق ایران، در مرز کشور افغانستان است. آن سال بهمنماه در برنامه سرشماری نیمه زمستانه پرندگان شرکت کردم و پرندگانی را که در این تالاب بینالمللی زمستان گذرانی میکردند، از طریق هوا، آب و خشکی سرشماری کردم. برای سرشماری از طریق دریاچه از قایقهایی که به آن «توتن» میگویند استفاده میکردم. این قایقها از نی ساخته میشوند. نیها را بههم میبندند به شکل یک قایق، به طول حدود 5متر و به آب میاندازند و سپس با نیهای بلندی که به کف تالاب میزنند آن را به جلو یا جهتهای مختلف هدایت میکنند. همین!
تمام مواد مورد نیاز در تالاب هامون میروید و فقط مهارت قایقسازان یا توتنسازان این مواد را به هم میچسباند! آن روزها در تالاب هامون بیش از 10میلیاردمتر مکعب آب حیاتبخش ذخیره شده بود. حدود 240 هزارنفر که خود را با غرور، حاشیهنشین هامون میخواندند در اطراف تالاب زندگی و از مواهب آن استفاده میکردند. زنها و بچهها در روستاهای اطراف هامون، از نیهای هامون، حصیر میبافتند و کامیونها منتظر بارگیری و انتقال این حصیرها به اطراف ایران وسیع بودند.
مردها با توتن به دل آب میزدند و تورهای ماهیگیری خود را هر بار بیرون میآوردند و بالاخره در فصل شکار، از پرندگان آبی، برداشت میکردند. در این روزها در بازار زابل بوی ماهی و پرنده به مشام میرسید و رؤیت اینهمه نعمت انسان را به شکر وامیداشت.
آن سال، 720هزار بال، پرنده مهاجر سرشماری شد. این رقم یک رکورد تجدیدناشدنی در ایران و منطقه بود. انواع پرنده سطح هامون را سیاه کرده بود و نزدیک که میشدی، هر پرندهای، رنگهایی را به جلوه و ظهور، نمایش میداد. قوهای سفید در یک قسمت از تالاب جمع شده بودند (کبوتر با کبوتر باز با باز) و فلامینگوها با گردنهای بلند و رنگ سرخ بالها در گوشهای دیگر. جایی دیگر حواصیلها و درناها خودنمایی میکردند و بالاخره هزاران اردک و غاز و چنگر و... و در کنار تالاب، پرندگان «لب آبدچر» که ابزار شنا در آب (پای پردهدار) را ندارند و روزی خود را از کنار سفرههای تالاب برداشت میکردند.
دیدار آنهمه پرنده در آرامش تالاب بهراستی دلگرمکننده بود ولی این بود که بود! و اکنون؟ البته بارها به منطقه سر زدم و از طبیعت ناب هامون سرمست شدم ولی بهتدریج شاهد نابودی تالاب هامون بودم تا آنکه... 6سال قبل باز هم به دامان هامون پناه بردم.
شلوغی ترافیک و دود و دم تهران را رها کردم و با قلبی پر از آرزو به هامون رسیدم. قایق موتوری ما را به قلب آب برد. ارتفاع آب(عمق آب)، فقط در پارهای از نقاط به حدود 5/1متر میرسید. قبلا عمق آب بیش از 6متر بود. از دور تعدادی پرنده را دیدم، به سمت آنان رفتیم.
30هزار تایی بودند. با نزدیکشدن قایق آنها که میتوانستند، پرواز و دیگران (نیمی از پرندگان)، تلاش بیهودهای را برای جداشدن و پرواز از آب، آغاز کردند ولی هیچگاه از سطح آب کنده نشدند. اینها تیر خورده بودند و در انتظار مرگی آهسته و زجرآور بودند!
و بالاخره 3سال قبل، در کف هامون؛ جایی که روزی نهچندان دور 6متر آب ایستاده بود، لندرور راندیم! آن روز با خودم فکر کردم، خدایا «به کجا چنین شتابان»؟
البته خشکسالیهای پیدرپی را میتوان تا حدودی مؤثر دانست ولی احداث سدهای کمالخان و کجکی بر روی رودخانه هیلمند (هیرمند) در افغانستان نیز مقصر بوده است، به خصوص آنکه همسایه شرقی ما از اجرای تعهد خود مبنیبر صدور 26متر مکعب آب در ثانیه به تالاب هامون، سر باز زده است! عجیب آن است که نیمی از تالاب هامون در افغانستان قرار دارد و خشکشدن آن به افغانیهای حاشیهنشین هم آسیب میرساند! آنها که گفتهاند «جنگهای آینده بر سر آب درخواهد گرفت»، رودخانههایی را درنظر داشتهاند که در یک کشور جاری بوده و به تالابی در کشور مجاور میریزند!
جنگلها
سری به جنگلهای ایران میزنیم. جنگلهای ایران را به 2دسته جنگلهای خزری در جنوب دریای مازندران و سایر جنگلها، مانند جنگلهای زاگرس و نیز جنگل سایر استانها مانند فارس، چهارمحال، خوزستان و... میتوان تقسیم کرد.
جنگلهای جنوب دریای مازندران (شمال ایران) یا جنگلهای «هیرکانی»، بازمانده دوران سوم زمینشناسی بوده و 5/3میلیون سال قدمت دارند. به گفته جنگلشناسان کسانی که بخواهند اجداد جنگلهای اروپایی را مطالعه کنند باید به شمال ایران مراجعه کنند! این جنگلهای قدیمی نقش مهمی را در حفاظت از خاک و ایجاد زیستگاه مناسب برای حیاتوحش وابسته به این جنگلها ایفا میکنند. معالوصف طی 40سال گذشته ما توانستهایم وسعت آنها را از 30میلیون هکتار به 13میلیون هکتار کاهش دهیم!
سعی و کوشش ما برای نابودی کامل جنگلهای هیرکانی اکنون نیز ادامه دارد! این درحالی است که در مدت تقریبا مشابه، کشور همسایه شرقی ما پاکستان، جنگلهای خود را از 5/5میلیون هکتار به حدود 11میلیون هکتار گسترش داده است. وجود جنگلنشینان، وجود دام در جنگل، برداشت قانونی و غیرقانونی، همگی در تخریب جنگلها مؤثرند. در حالی که میزان برداشت پایدار جنگل 2/3میلیون هکتار است، ما 2برابر آن را برداشت میکنیم. به راستی که بر آن کدخدا زار باید گریست که دخلش بود 19 خرج 20!
تالاب انزلی
زمانی که تالاب انزلی به کنوانسیون رامسر پیوست، وسعتی بالغ بر 20هزار هکتار را شامل میشد. در سالهای بعد (1350تا 1360)، در اثر ورود موادغذایی (به صورت کودهای شیمیایی که به مزارع اطراف داده بودند)، رشد نیها سرعت گرفت و بهتدریج وسعت تالاب کاهش یافت تا به حدود 9هزارهکتار رسید! ماشینهای نیبری از اروپا وارد شدند ولی متأسفانه وسعت و تراکم نیها به قدری بود که حتی با استفاده از این ماشینها کاری از پیش نرفت. بازهم دست پرمهر طبیعت به صورت پیشآمدن آب دریا، به داد انزلی رسید و تالاب نجات یافت.
این بار دست مخرب ما باز هم از آستین بیرون آمد طرح کنارگذر تالاب را عنوان کردند؛ کنارگذری که لااقل یک پنجم تالاب انزلی را میخشکاند ولی بهرغم مخالفت متخصصان، کماکان در حال ساخت است. با ساختن و اتمام این کنارگذر (که اکنون میانگذر شده است)، انزلی سرنوشتی مانند دریاچه ارومیه خواهد یافت و هر روز به افول و نابودی نزدیکتر خواهد شد.
پارک ملی گلستان
گلستان اولین پارک ملی ایران است با وسعت حدود 90هزار هکتار. این پارک ملی از زیستگاههای متنوع و متعددی تشکیل شده که از نظر تنوع و گستردگی به راستی کمنظیر است. مناطق جلگهای، کوهستانی، دشتی و جنگلی همه و همه در کنار هم، این پارک ملی را در زمره یکی از زیباترین پارکهای جهان قرار دادهاند. باز هم دست ما انسانها از آستین بیمهری و بیاطلاعی به درآمد و تحت عنوان توسعه نیمبند و ناپایدار و به نام توسعه شبکه راهها، قسمتی از پارک را از بدنه اصلی آن جدا کرد.راهها مانند شمشیر دو لبه میتوانند نعمت و نقمت را برای طبیعت به ارمغان آورند. راهها مبدأ را به مأخذ وصل میکنند ولی دو طرف جاده را از یکدیگر جدا میکنند.
این جدایی موجب دوپارهشدن زیستگاهها و حیات گیاهی و جانوری میشود. تکهتکهشدن زیستگاهها نهایتا موجب تخریب طبیعت و ناپایداری آن میشود. در پارک ملی گلستان علاوه بر جادهسازی، عملیاتی نیز جهت تغییر مسیر رودخانه و بهاصطلاح «سامان دادن» به آن صورت گرفته که نهایتا موجب تغییر رژیم رود و تغییر مسیر و تبعات گوناگون آن خواهد شد.
طبعا هرگونه دستدرازی به اراضی یک پارک ملی، مخالف با اهداف تأسیس پارک و بهاصطلاح نقض غرض است. ما از طرفی هزینه گزافی را صرف حفاظت از پاکهای ملی ایران میکنیم و حتی شهید میدهیم (بیش از 105نفر) و از طرف دیگر با احداث جاده، کمر به تخریب این میراثهای طبیعی میبندیم.
نتیجه و پیشنهاد
نمونههایی از مناطق ناب ایران و مسائلی که عمدا ما ایرانیها با دست خود برای آنها به وجود آوردهایم، تنها مشتی است نمونه خروار. در سراسر خاک پاک ایران نمونههای فراوانی از تخریب طبیعت وجود دارد که مؤید اشتباهات ما در مدیریت و حفاظت از طبیعت ناب این مملکت است.
با گذشتهای چنان مهآلود، آینده طبیعت و حیاتوحش ایران را چگونه میتوان ترسیم کرد؟
اگر با بدبینی بخواهیم آیندهنگر باشیم، کماکان فردا را نیز تیره خواهیم دید ولی 2نکته به این شکاربان قدیمی امید میبخشد؛ اول آنکه انسان توانایی انجام تغییرات شگرف را در افکار و رفتار خود دارد و ما ایرانیها بارها استعداد خود را در این مورد به اثبات رساندهایم و دوم آنکه طبیعت، توانایی بازسازی و التیام زخمهای خود را دارد. تنها کافی است فرصتی را در اختیار مادر طبیعت بگذاریم تا به مداوای خویش بپردازد.
این فرصت باید از طریق تصمیمگیران کشور و نیز ما ایرانیان در اختیار طبیعت گذاشته شود. محیطزیست باید در اولویت برنامههای دولتمردان ما قرار گیرد (برخلاف حال حاضر) و از طرفی مردم ما باید با طبیعت مهربانتر باشند و به منابع طبیعی نه به صورت کالای مصرفی، که به شکل مادر خود، نگاه کنند. این امر نیاز به آموزش و فرهنگسازی دارد. با عزم و اراده ملی، ما میتوانیم. ما میتوانیم به این امور مهم دست یابیم. من میدانم.