شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم تخریب محیط زیست - جنایتی که فردا صدایش درمی‌آید!

زیست بوم

تخریب محیط زیست - جنایتی که فردا صدایش درمی‌آید!

بد نیست یادمان باشد سازی که امروز برای محیط‌زیست کشور در حال نواختن آنیم، از جمله‌ی آن سازهاست که صدایش فردا درمی‌آید!

adidas born original women costume for sale - تسوق تشكيلة اديداس اوريجينالز للرجال مع تخفيضات 25 , نمشي - 75% أونلاين في السعودية | Maratón Valencia 2021 , Carreras populares - iron man nike dunks sale women sneakers clearance - Fea-kpiShops

کاری از دستش برنمی‌آید. نه سرمایه دارد و نه فریاد بلد است. پشت و پناهی هم ندارد. پول هم ندارد. در مقابل هر حمله و هجومی نیز دفاعی بلد نیست. نمی‌تواند از خود دفاع کند. لذا در همه جای دنیا سعی می‌کنند که چهارچشمی از او مراقبت کنند.

نویسنده گزارش تارنمای الف در ادامه نوشت: آنها که دورنگر هستند و فریادهای در گلو مانده محیط‌زیست را می‌شنوند و عقل و هوش درست هم دارند همه همت خویش را به کار می‌گیرند تا به کمک او بیایند.

اگر او گلویی برای فریاد و اعتراض ندارد آنها فریادهایشان را به کمک او می‌آورند چون می‌دانند هر مرگی که در این حوزه اتفاق بیفتد گرچه خاموش است اما مرگ آنها را نیز رقم می‌زند. در برخی کشورها قدرت نهادها و سازمانهای طرفدار محیط‌زیست از قدرت هر پلیس و دستگاه حاکمه‌ای هم بیشتر است. اما در ایران، محیط‌زیست متأسفانه نه در دستگاه عریض و طویل دولت حامیان چندان بانفوذی داشته و نه سازمانها و نهادهای مردمی و غیردولتی و تشکلهای مردم‌نهاد قدرتمندی برایش پا گرفته‌اند که بتوانند از آن آنچنان که باید حفاظت کنند.

به همین خاطر همواره محیط‌زیست یا با تبر صاحبان ثروت روبرو بوده و یا با شمشیر صاحبان قدرت... اما محیط‌زیست در هر زمان و هر دوره با مرگ خاموش خود و به قیمت جان خویش درسهای عبرت‌آموز به ما داده و بر غم و اندوه بی‌تکلیفی و بی‌تدبیری و بی‌تفاوتی ما افزوده است.

این روزها وقتی می‌شنویم که از دریاچه ارومیه تنها کالبد نیمه‌جانی باقی مانده که دارد نفسهای آخرش را می‌کشد فریاد و آه و ناله و فغان از هر سو بلند می‌کنیم و مرثیه‌سرایی را آغاز می‌کنیم، اما بیماری را که به مرحله مرگ افتاده با چه میزان هزینه و چه مقدار صرف وقت و با چند عمل جراحی می‌توان به زندگی برگرداند؟ بیماری که قبل از وخیم شدن بیماری‌اش با اندکی مراقبت و توجه می‌توانست به این حال و روز نیفتد. محیط‌ زیست ما مثل غرور مرد است که گرچه شکستن آن صدا ندارد اما دردی می‌آورد که جبرانش به این سادگیها میسر نیست. به اظهارنظرهای این روزها نگاه کنید. نماینده‌ای، فلان مسئول و وزیر قبل را مقصر می‌داند که اجازه ساخت چندین سد را در حوضه آبریز دریاچه صادر کرده است. دیگری، فلان نماینده شهر همجوار را که سهم آب دریاچه را به شهر خودشان برده تا برای آب شرب و فضای سبز استفاده شود... آن دیگری به خود این نماینده می‌توپد که با اصرار بر گسترش بخش کشاورزی در حوزه نمایندگی خودش، سطح زیرکشت کشاورزی را دو برابر کرده تا مثلاً به کمک کشاورزان منطقه بیاید اما با همین اصرار غیرعلمی خودش باعث شده که با صدور مجوز حفر و بهره‌برداری صدها حلقه چاه جدید، سفره‌های آب زیرزمینی هر روز فقیر و فقیرتر شده و به مرگ دریاچه کمک کند. و حالا همگی به داد و فریاد نشسته‌اند که برای جلوگیری از مرگ این دریاچه کاری کنند درحالی‌که هرکدام به سهم خود در دورانهای گذشته با ندانم‌کاری و بی‌توجهی گامی در جهت وخامت حال این بیمار برداشته‌اند.

واقعیت این است که ما در ارتباط با محیط‌زیست همواره با این سهل انگاری و بی‌توجهی روبرو بوده‌ایم. به شمال کشور نگاه کنید که تقریباً تنها منطقه دارای پوشش جنگلی مناسب در کل کشور است و مستعدترین منطقه کشاورزی به حساب می‌آید اما برای شمال چه اتفاقی افتاده است؟ بسیاری از زمینهای کشاورزی و عرصه‌های جنگلی کشور عرصه تاخت و تاز صاحبان ثروت و سرمایه است. برای جلوگیری از تقسیم زمینهای کشاورزی و تبدیل آن به خانه و ساختمان و ویلا چه کرده‌ایم؟

بسیاری از کارشناسان درباره جلوگیری از روند سدسازی در کشور و تأثیرات شگرفی که ساخت برخی از این سدها بر زیست‌بوم جانوری و گیاهی و زندگی افراد ساکن در منطقه و کلاً محیط‌زیست می‌گذارد اعلام خطر کرده‌اند اما آیا این روند متوقف شده است؟ جریان غیرکارشناسی انتقال آب از سرچشمه فلان رود و برای تأمین آب شرب یا کشاورزی فلان منطقه متوقف شده است؟ محیط‌زیست همواره یا با تبر صاحبان ثروت و یا با شمشیر صاحبان قدرت زخمی و مجروح شده و گاه حتی با مرگ خاموش خود آه و حسرت برایمان به ارمغان آورده است.

گمان نکنید تخریب محیط‌زیست تنها در ارومیه و یا در کنار زاینده‌رود و یا تالاب های فارس اتفاق افتاده است. گمان می‌کنید پایتخت که مثلاً آبادترین نقطه ایران است، درحال مرگ خاموش در عین هیاهو و داد و فغان و نمایش حیات و سرزندگی و نشاط نیست؟ صاحبان قدرت و ثروت با این شهر چه کرده‌اند؟ شهرداری‌ها با این شهر چه کرده‌اند؟ شهرداری‌هایی که برای انجام پروژه‌های بزرگ و نمایان به پولهای کلان نیاز داشته‌اند تا مهارت و توان خود را به رخ بکشند و قطعه قطعه شهر را فروخته‌اند و این شهر را به یک پارکینگ بزرگ و پر تنش و پر اضطراب و بلکه به یک عجوزه عروس هزارداماد بدل کرده‌اند. باغها و ییلاقها و رودخانه‌های پر آب این شهر کجاست؟ اصلاً آیا این شهر محدوده‌ای دارد؟ خارج از محدوده کجاست؟ تهران در سالهای نه چندان دور محدوده‌ای داشت و خارج از محدوده‌ای. ساخت و ساز در آن تعریفی داشت.

در هر زمینی نمی‌شد هر کاری کرد. اما حال، چه با این شهر کرده‌ایم؟ صاحبان ثروت و قدرت با همکاری شهرداری در هر کجا و به هر شکل هرچه خواستند ساختند و فروختند و به بهای پول کم یا زیادی که به شهرداری بابت تراکم اضافه و یا تغییر کاربری پرداختند، چند برابر پول به جیب زدند. محصول این تجارت ناپسند، شهری بی‌قواره با درخت‌های بریده و باغ‌های سوخته و ییلاق‌هایی از بین رفته و انبوه برجهای مسکونی و مجتمع‌های تجاری بی‌فایده و ایجاد میل کاذب و خطرناک و ضد توسعه برای جذب ثروت و سرمایه و مهاجرت‌های بی‌رویه بوده است. راستی تهران تا چند سال دیگر می‌میرد؟ نه اینکه بمیرد بلکه به حال و روزی می‌افتد که زندگی در آن چندان تفاوتی با مرگ تدریجی ندارد. و مگر جز این است که حال که این شهر هنوز حیاتی دارد و نیمچه قدرتی برای مقابله با آلودگی هوا، کمبود آب، حوادث طبیعی و...، ما غافلانه به تماشا نشسته‌ایم و همچنان شاهد فروش شهر به صاحبان ثروت و قدرت بوده‌ایم برای آنکه با آن هر کار که خواسته‌اند بکنند؟

اخیراً و در همین هفته‌های گذشته چند خبر درز کرده که فلان باغ و فلان محدوده فضای سبز توسط فلان ارگان یا بهمان بانک یا فلان سرمایه‌دار و برج‌ساز با چند یا چندین میلیاردی که به شهرداری پرداخته شده از فضای سبز یا تفریحی و یا... تبدیل کاربری یافته و عرصه هجوم بولدوزرها شده است؟ مگر حال نمی‌دانیم که اینگونه اعمال و رفتار که نتیجه حاکمیت روحیه منفعت‌طلبی و سرمایه‌سالاری و نفوذ ناروای سرمایه است فردا و فرداها چه به روز شهر و شهروندانش می‌آورد؟ و مگر این حکایت قربانی کردن محیط‌زیست مظلوم و بی‌صدا تنها به این کلانشهر منحصر است؟ با کدام زبان التماس باید گفت که عزیزان! شما را به همه مقدسات سوگند، به شهر و شهروندانش رحم آورید.

 به محیط‌زیست رحم کنید. بحران کم‌آبی را جدی بگیرید. به تالابها و دریاچه‌ها و سفره‌های آب زیرزمینی گوشه چشمی از سر عنایت داشته باشید. جنگلهای کشور را سرمایه ملی بدانید. اجازه تخریب و تغییر کاربری زمین‌های کشاورزی، منابع طبیعی و فضای سبز شهری را صادر نکنید. کمی اندیشه کنید که آمایش سرزمین بخصوص در بخش کشاورزی چقدر ضروری است! کشوری که اینهمه واردات گندم و جو و ذرّت و سویا و برنج دارد چرا باید منابع آب محدودش صرف کشت‌های غرقابی و پرمصرف بشود؟ کشوری که به سیاست‌های تشویق جمعیتی روی آورده است برای آب و تغذیه نسل رو به رشد فردا چه برنامه‌هایی از حالا باید داشته باشد؟ و...

در این باره گفتنی‌های فراوانی هست که مجالش در این مقال نیست و لذا به همین مختصر بسنده می‌شود. تنها در پایان کلام بد نیست یادمان باشد سازی که امروز برای محیط‌زیست کشور در حال نواختن آنیم، از جمله‌ی آن سازهاست که صدایش فردا درمی‌آید!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه