درباره مواضع و سخنان آقای رضا قاسمی، دیپلمات بازنشسته
خسرو بهمنی قاجار
برای همه دیپلماتهای ایران در همه ادوار ازآن جا که منافع ملی ایران دفاع کردهاند احترام وارزش زیادی قایلم. اما چند وقتی است که سخنان و مواضع آقای رضا قاسمی دیپلمات سابق که از قضا سفیر ایران ومدیرکل هم بودهاند. تا جایی ضدملی شده است که دیگر سکوت دربرابر ایشان را جایز نمیدانم وعلی رغم میل قلبی و با وجود احترام به سن و کسوت ایشان مجبورم نکاتی را در مواضع ابرازیشان در چند مصاحبه اخیری که داشتند. بیان کنم.
1. تهمت ساختگی بودن استیضاح بحرین
آقای قاسمی در موضعگیری نادرست واز سر بیاطلاعی و بدون هیچ گونه مطالعه وملاحظهای، استیضاح پزشکپور وگروه پارلمانی پان ایرانیست علیه دولت هویدا در موضوع تجزیه بحرین را ساختگی و با هماهنگی دولت قلمداد کرد. این در حالی است که هم در خاطرات علم و هم در انبوه استاد چاپ شده ساواک مشخص است که استیضاح با وجود مخالفت وحتی خشم شخص شاه به عمل آمده بود و دولت و ساواک به شدت پزشکپور وحزب پانایرانیست را تهدید کرده بودند. پس از استیضاح نیز هزینههای زیادی از تعطیلی دفاتر حزبی تا جلوگیری از نشر و پخش وتوزیع نشریات حزب و انتخاب نشدن در دور بعدی مجلس به پزشکپور و یارانش تحمیل شد و حتی هویدا اقدام آنان را انتحار سیاسی نامید. تهمت ساختگی بودن استیضاح قضاوتی به شدت نامصفانه واز روی قیاس به نفس است که عدهای آن را مطرح و برخی نیز بیفکر واگویه کردهاند.
2. توجیه تجزیه بحرین
دست کشیدن از ادعای مالکیت ایران بر بحرین امری غیر قابل توجیه بوده و با هر معیاری که به آن نگریسته شود ناپسند وخیانت به منافع ملی و تمامیت ارضی ایران بود. توجیه این که بحرین در اختیار ما نبود ودر عمل سالها بود که از کنترل ایران خارج شده بود، به راستی قابل درک نیست. کشمیر از ابتدای تشکیل پاکستان در اختیار این کشور نبوده اما آیا هیچ رجل پاکستانی حاضر هست دست از ادعای پاکستان برکشمیر تحت کنترل هند بکشد؟ همین طور است موضع آرژانتین دربرابر جزایر فالکلند ویا اسپانیا در برابر جبل الطارق ویا ترکیه در برابر قبرس یا آذربایجان دربرابر قره باغ . ایران حتی در عصر محمدعلی شاه قاجار و در زمان قرداد 1907 و بحبوحه مشروطه هم بر مالکیت خود بر بحرین به طور رسمی تاکید کرده بود. حتی در کشاکش جنگ جهانی اول و در شرایطی که بیشتر کشور در اشغال بیگانه بود. دولت و وزارت خارجه مراسله رسمی به انگلیس مینوشتند و میگفتند که بحرین جز لاینفک ایران است. اما در اوج قدرت نطامی وسیاسی شاه ناگهان دولت ایران از ادعا حاکمیت تاریخی خود دست کشید. آن هم به رغم مخالفت تقریبا علنی مردم بحرین با این اقدام ایران. توجیهات آقای قاسمی آن جا جالب است که میفرمایند یا باید جنگ میکردیم یا باید سازش. براساس کدام منطق به این نتیجه گیری مشعشع رسیدهاید. مگر در صد سال قبل از آن مجبور به چنین انتخابی بودیم ویا نمونه های کشورهای دیگر مجبور به چنین انتخابهایی بین جنگ وتسلیم بی قید وشرط هستند . نکته دیگر این که میفرمایند به حق تعیین سرنوشت توسل شد. اولا بیهوده درمورد بخشی از خاک ایران به این حق متوسل شدید و نهادهای بینالمللی را دخالت دادید در ثانی کدام حق تعیین سرنوشت؟ مصاحبه گیچاردی با چند نفر عناصر دست چین شده آل خلیفه را میگویید؟ جالب اینجا است که میفرمایند انگلیسها کلوپهای زیادی در بحرین ساخته بودند و دیگر نیاز به مراجعه به آراء عمومی نبود همین کلوپهای انگلیس ساخته کفایت میکرد.
3. شیعه و وهابی باهم دوست بودند.
موضع تازهتر ایشان ابراز این نکته در مصاحبه با برنامه افق صدای آمریکا بود که گفتند وهابی و شیعه تا قبل از انقلاب ایران با هم دوست بودند انقلاب آن ها را با هم دشمن کرد یاللعجب پس قتلعام شیعیان کربلا در دویست سال پیش یا خرابی بقیع و یا کشتن حاجی مظلوم ایرانی و.... همه بیارزش بودند. شیعیان بدبخت تحت کنترل آل سعود هم اصلا آدم نبودند که با آنها بد رفتاری میشد! فقط مهم این بود که شاه و پادشاهان سعودی باهم گل میگفتند و گل میشنفتند واین هم سندی است محکم از عشق شیعه و وهابی.
4. محکوم نکردن کشتار ایرانیان در سعودی
کشتار 18 ایرانی در عربستان بدون حداقلیترین معیارهای عدالت وانصاف یک جنایت علیه بشریت و فینفسه و فارغ از قواعد شکلی و اصول ناظر برصلاحیت قابل تعقیب در دادگاه کیفری بینالمللی به عنوان جنایت علیه بشریت است. اما دریغ و داد که آقای دیپلمات سابق حتی از محکوم کردن لفظی این جنایت نیز ابا داشتند.
5. سکوت در برابر گستاخی به تمامیت ارضی ایران
در شرایطی که انور عبدالرحمان شخصیت طرفدار سعودی حاضر در برنامه افق در حضور آقای قاسمی با ایراد سخنانی سخیف حاکمیت ملی ایران بر خوزستان را زیر سوال برد و ادعا کرد که انگلیسها خوزستان را به ایران بخشیدهاند. آقای قاسمی هیچ گونه واکنشی به این سخنان نشان ندادند. انور عبدالرحمان باید بداند که خوزستان هزاران سال ایرانی بوده و در مقطع مورد اشاره او نیز شیخ جابر پدر شیخ خزعل یک ایرانی میهن پرست بود که درمقابل تجاوز انگلیسها به ایران در جریان جنگ 1857 ایران و انگلیس مردانه ایستاد. در تمام دوران قاجار خوزستان به موجب اسناد بینالمللی و بنا به حاکمیت عملی ایران جزیی لاینفک از ایران بود. حکام بنی کعب یعنی شیخ جابر و دو فرزندش مزعل وخزعل نیز حاکمانی کاملا ایرانی بودند. دعوای شیخ خزعل با رضاخان سردارسپه هم دعوای عرب و عجم نبود. اتفاقا بیشتر اعراب ضد خزعل بودند و دوستان وهمپیمانان خزعل در ستیز با سردارسپه لرها و بختیاریها بودند و اعراب بنیطرف هم پیمان رضاخان سردار سپه. دلیل ادعایی خزعل هم حراست از مشروطه و احمدشاه پادشاه مشروطه دربرابر رضاخان و صد در صد درچهارچوب ایران بود. اما دریغ که آقای قاسمی به سخنان عبدالرحمان پاسخ نداند و نگفتند که انگلیس خوزستان و یا خرمشهر را به ایران اهدا نکرد، بلکه انگلیس بحرین و کرانههای جنوبی خلیج فارس را علیرغم میل مردم آن از ایران منتزع کرد و در آن جاها حکومتهای ساختگی بر پا نمود.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا