ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟ - علیرضا افشاری
برگرفته از روزنامه بهار، شماره 239، پنجشنبه 11 مهر 1392، رویه 16
علیرضا افشاری
دکتـــــر اسلامیندوشن در مقالهای که پس از پذیرش جهانی پیشنهاد رییسجمهوری اسبق ایران در سازمان ملل نوشت، آورد: «اگر امروز دنیا به جایی رسیده که پیشنهاد ایران را برای گفتوگوی تمدنها میپذیرد نشانه آن است که نیازی در کار است.» او این نیاز را در مقاله «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟» چنین شرح داده است: «دنیا با همه پیشرفتهای معجزهآسایش تا زمانی که تنها بر این پیشرفتهای فنی شگرف خود تکیه دارد تغییر پایهای نخواهد یافت... متأسفانه رونق اقتصادی و رفاه مادی برای بخشی از جهان مانند عقابهای کاووس بودهاند که او را به اوج میرسانند و سرانجام بر زمین میزنند.» به سخن دیگر، «هیچگاه انسان مانند امروز بر طبیعت تسلط نداشت و عجیب این است که هیچگاه ریشه او در زندگی به سستی امروز نبوده... دنیای صنعتی که اکنون از لحاظ اقتصادی، نظامی و فنی در تسلط فائق بهسر میبرد، نمیتواند گرداگرد خود را دیوار بکشد و در یک قلعه تسخیرناپذیر زندگی کند. مشکلات سراغ او هم خواهند رفت، زیرا وقتی بقیه دنیا امن نباشد، او نیز در ایمنی به سر نخواهد برد.» و این سخنان در سال 1377 زده شد؛ سه سال پیش از فاجعه 11 سپتامبر که چندی پیش سالروز وقوع آن بود. پاسخی که استاد به چرایی این موضوع میدهد این است: برای آنکه دانش با دانایی همراه نیست؛ قرن گذشته، قرن پیشرفت علم و دستاوردهای صنعتی و اقتصادی بود، اما موازنه میان فرهنگ و دانش در آن به هم خورده است. پیشنهاد دکتر اسلامیندوشن چنین است: «اگر شرق از تکنیک و علم کشورهای صنعتی بهره میبرد، این استعداد در او هست که از حکمت و معرفت خویش به آنان نصیب رساند و ایران، چنانکه میدانیم، میتواند در این میانه وظیفه مهمی برعهده گیرد. ما از نظر جمعیت یا درآمد ملی یا قدرت تولید، کشور کوچکی هستیم لیکن از حیث نیروی معنوی و سرمایه فکری در ردیف ملتهای بزرگ قرار داریم... در طول چندین هزار سال، پستی و بلندیها و عزت و ذلتها تجربههایی به ما آموخته.» و ایران به چند علت میتواند نقشی مهم در این میانه ایفا کند: 1- موقعیت جغرافیاییاش و اینکه در میانه جهان بودنش، از قدیم در داد و ستد فرهنگی با دیگر سرزمینها و رابط شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. 2- تمدن قدیمی و اثرگذارش که رشته آن قطع نشد. به این معنی که جوهره تمدنیاش را حفظ کرده و دستاوردها و تجربههایش دردسترس است. 3- نخستین حکومت فراگیر جهان که با سیاست کوروش بزرگ شکل گرفت یا اندیشه حکومت جهانی که در عرفان ایرانی صورتبندی شد (آنهم نه دهکده جهانی به این معنی که ساکنان دنیا تحت یک روش و نظام واحد زندگی کنند، مانند آنچه در امپراتوری روم دیده شد، بلکه به این معنی که انسانها به نیازهای مشترک احترام بگذارند و باورهای جداییانگیز خود را تعدیل کنند). 4- پس از اسلام، امپراتوری فرهنگی جایگزین امپراتوری سیاسی شد- از دروازه چین تا مدیترانه و از شبهقاره هند تا جنوب روسیه- و در این قلمرو بخشی از بزرگترین آثار فکری و ادبی بشر به جهان عرضه شد. تمدن ایرانی بعد از اسلام بر کلام تکیه دارد که چکیده آن را میتوان، بهزعم باور استاد، در چهار اثر شاخص تمدن ایرانی دید و چهار الگویی که هر کدام از آنها نمایندگی میکنند: انسان شاهنامه، انسان مولوی، انسان سعدی و انسان حافظ. با این مقدمه، «اگر ایران بخواهد حرفش تاثیرگذار شود باید قبل از هر چیز نشان دهد که قدرشناس و امانتدار تمدن پربار گذشته خود است» و فراموش نکند «ما اگر در دنیای کنونی شاخصیتی داریم، اتکا به فرهنگ است» و «دخالت ایران در امور دنیا فقط از طریق فرهنگ میسر است.» به باور استاد، «ما با سرمایه فرهنگی که داریم نباید نسبت به وقایع دنیا بیاعتنا بمانیم یا خود را برکنار نگه داریم... دعوت فرهنگی ایران دعوت عام است. نه رنگ مذهبی، نه رنگ سیاسی و نه حتی رنگ اخلاقی. دعوتی است که از تجربیات تلخ و شیرین و نفس زندگی مایه گرفته... نفوذ معنوی ما اگر درست به کار برده شود، اگر از درسهای عبرتانگیز تاریخ و فرهنگ ایران سرچشمه گیرد یا اگر از های هوی و تظاهر و خودبینی پرهیز شود، بیشک موثر واقع خواهد شد.»