شعر
شعر «من ایرانام» سرودۀ غفران بدخشانی شاعر افغانستانی
- شعر
- نمایش از چهارشنبه, 24 آذر 1400 10:56
شعر «من ایرانام» پس از آن که از سوی شاعرش در حضور استاد شفیعی کدکنی خوانده شد، چنان محبوبیت یافت که شاعر خود را ناگهان به یک چهرۀ ادبی شناخته شده نزدِ فارسیزبانان تبدیل کرد. ویدیوی شعرخوانی او در فضای مجازی هزاران بار میان کاربران بازنشر شد تا این شاعر فارسی سرای افغانستانی، در جغرافیای فرهنگ و ادب فارسی شُهرۀ ایرانشهر شود.
...
درود ای همزبان
من از بدخشانم
همان مازندران داستان های کهن
آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت
تو از تهران
من از کابل
من از سیستان، من از زابل
تو از مشهد
ز غزنی و هریوایم
تو از شیراز و
من از بلخ می آیم
اگر دست حوادث در سر من تیغ می کارد
و گر بیداد و استبداد می بارد
نوایم را اگر دزدیده اند از من
سکوت تیره یی در خانهء خورشید گُستَرده است گر دامن
سیه پوشان نیک اندیش و
فوج سر به داری «در رگانم رخش» می رانند
مرا بشناس
من آنم که دِماغم بوی جوی مولیان دارد
و آمویی میان سینه ام پیوسته در فریاد و جریان است
و در چین جبین مادرم روح فَرانک می تپد
از روی و از مویش
فُروهر می تراود
مهر می بارد
و سام و زال سام و رستم و سهراب و آرش را
من و این پاک کیشان کمانکش را
به قول راز های سینهء تاریخ پیوندی است دیرینه!
نگاهم کن
نه!
نه با توهین و با تحقیر و با تصغیر
نگاهم کن
نگاهت گر پذیرد
برگ سیمایم
ز بومسلم و سِیس و بو مقنع
صورتی دارد
درست امروز شرح داستان و داستان با توست
و اما استخوان قهرمان داستان با من
تو گر نامی
نشانم من
تنت را روح و جانم من
من ایرانم!!
خراسان در تن من می تپد
پیوسته در رگ های من جاریست
بشناسم
بنی آدم گر از یک جوهر اند
ما را یکی تر باشد آن گوهر
درود ای همزبان
من هم از ایرانم!
دکتر غفران بدخشانی