شعر
دفاع مقدّس یا نبرد میهنی - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
- شعر
- نمایش از دوشنبه, 31 شهریور 1393 06:33
- بازدید: 4374
استاد عبدالعلی ادیب برومند
در شهریور ماه ۱۳۵۹ دولت عراق شئون هم آیینى وهمسایگى را با ایران زیر پا گذاشت و بر خلاف موازین اسلامى و تأکیدات قرآنى دائر بر حفظ یگانگى و همبستگى بین جامعه مسلمانان و به رغم منشور سازمان ملل، به ایران حمله ور شد و جنگى نافرجام را آغاز کرد.
نیروى ارتشى و سپاهى ایران با همگامى بسیج شدگان و عشایر ایرانى به دفاع از خاک میهن برخاستند و دشمن هنگامهجو را دلیرانه از سرزمین خود راندند و شهرهاى اشغال شده را بازپس گرفتند. قصیده زیر در گیراگیر این جنگ تحمیلى سروده شد و در روزنامه «آرمان ملّت» منتشر گردید.
دفاع مقدّس یا نبرد میهنى
اى جوانان! نیست ایران را ز بدخواه ایمنى
قد برافرازید در راه نبرد میهنى
گاهِ آسایش نباشد، موسم جنگ است، جنگ
جنگ را آماده باشید اى به نیروها غنى
کى توان خواندن بشر صدام را، کاهریمن است
گلشنى را گلشنى خوان گلخنى را گلخنى
آن که چون دیوانه زنجیر بگسسته به قهر
راند لشکر سوى ایران با سلاح دشمنى
گرگ خون آشام تازى زآن سوى اروند رود
سوى ایران حمله آورد از پى شیر اوژنى
از جهالت بى خبر کاندر قمار کارزار
شیر را از گرگ لغو است انتظار کمزنى
سخت نَبْوَد گر خروسى با خروس آید به جنگ
لیک در پیکار شاهین چند یابد ایمنى؟
رستمى باید که جوید جنگ با اسفندیار
ورنه ارجاسِب کجا و صولت رویینتنى؟
همنبرد کشور ایران کجا باشد عراق؟
غیر نسْتیهَن که برتابد نهیب بیژنى؟
اختلال کار ایران تازیان را غرّه کرد
تا که بر ما تاختند از خُفیه گاه رهزنى
بىمحابا سوى ایران مرز روى آور شدند
همچو بر انبار گندم موشهاى خرمنى
از عراق آمد سپاهى سوى ایران کینه جوى
در زمین و آسمان آماده بنیانکنى
مردم غیر سپاهى را به بمباران گرفت
شرم ننمود از بتر کارى بدین مستهجنى
این سر نخ در کف ارباب صدام است و بس
آن که باشد باب وصفش هجوهاى سوزنى
دارد این جاهل عرب در راه مجد تازیان
دعوى برتر نژادى همچو گرگ ژرمنى
گرچه در بغداد شد فرمانروا، فرمانبر است
گه ز روسى گه ز آمریکایى و گاه لندنى
گرچه سربازان تازى سوى ایران تاختند
سخت چون اهریمنانى گرمتازِ ریمنى
لیک نیروى مدافع، رستم آسا در نبرد
ساخت دشمن را زبون چون پیرزال شیونى
خلق ایران جمله دفع دشمنان را یکدلاند
مسلم و گبر و یهودى همچو ترسا ارمنى
دشمن ایران که باشد؟ خشک مغزى نامراد
شهره در ناپاکى و نامردى و تردامنى؟
گر بود خشنود کاندر قصر شیرین رخنه کرد
خرد سازند استخوانش تا شود پرویزنى
آفرین بادا به خرمشهر کز ایثار خون
گشت «خونین شهر» نامش در نبرد برزنى
شهر آبادان که شد محصور آتشبار خصم
سخت پابرجاست اینک همچو کوه آهنى
آفرین بر شهر دزفول آن که گر کوبیده گشت
گاهِ جانبازى نداد از کف ثبات هاونى
آفرین بر جانفشان سرباز، کاندر راه جنگ
بر تنش پیراهن از غیرت نماید جوشنى
بر عشایر وان سپاه پاسداران صد درود
کآهنین چنگاند چون شیران دشت ارژنى
دست حق پشت و پناه جمله سربازان ماست
کز دل و جاناند کوشا در پى خصمافکنى
بر شهیدان وطن بادا درود بىشمار
مینوى مردان جاویدان به والا مسکنى
بارى اى ایرانیان! گردیده خوزستان ما
سر به سر آماج حقد و کینه اهریمنى
دفع دشمن کرد باید با نوآیین ساز و برگ
پیش از آن کز شاخ نصرت میوه یابد چیدنى
ریخت باید بر سر خصم دغل، باران تیر
چون تگرگ سرشکن ریزان چو برف بهمنى
باید آوردن برون از روزگار وى دمار
چون که گشت این مار قتّال اژدهایى کشتنى
راند باید هر تجاوزپیشه را از پیش روى
با گران مشت و گران تیپا و پشت گردنى
تا بداند مىدرندش آخر از دندان و چنگ
با دم شیر آن که بازى سر دهد از کودنى
طالع بدخواه ایران تیرهگون بادا ادیب
تا بود بر طاق گردون مهر و مه را روشنى
تهران، دى ماه ۱۳۵۹