ادبیات
بعد از حافظ در گفتگو با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن - 3
- ادبيات
- نمایش از دوشنبه, 14 شهریور 1390 19:59
- بازدید: 4923
برگرفته از روزنامه اطلاعات
شعرمشروطه
در دورة قاجار شرایط دیگرى پیش مىآید. نوعى تجدید بیان ساده و روشن در شعر باب مىشود و از نو مقدارى شعر مدحى و دربارى به طرز قصیده رایج مىگردد.
* پس در دوره قاجاریّه هم شعر سیاسى نیست، ولى در دوره مشروطه عملاً سیاسى مىشود.
بله، در شعر مشروطه تفکّر روزنامهاى وارد شعر مىشود.
* اینکه در دورة قاجاریه با آن همه مشکل و جنگهاى بىحاصل و از دست دادن بخشهایى از کشور و ضعف حاکمان، شاعران مىآیند و از فردوسى تقلید مىکنند، آیا یک تناقض نیست؟ چون وضعیت فرهنگى کشور ضعیف بوده. این شاعران با چه پشتوانهاى آمدهاند شاهنامه را در برابر گذاشتهاند وخواستهاند نظیرش را در ستایش فتحعلیشاه بسازند که کسى بتواند دوره او راچون شاهنامه تصور کند؟
قاجاریّه نوعى بازگشت به گذشته را مدّ نظر داشتند. این از زمان فتحعلیشاهآغاز مىشود. به دنبال یک فترت و هرج و مرج بعد از سقوط صفویّه. کشور در زمانآغامحمّدخان یکپارچه مىشود. این یکپارچگى ثمره خودش را نشان مىدهد و حاکمیّت ایران بر پهنه کشور تثبیت مىگردد. با آنکه بخشى از ایران در جنگ ایران و روس از دست مىرود، با این حال، کشور یکپارچه است. به همین دلیل شاعران آن زمان به فکر افتادند که عظمت گذشته را بازگو کنند. کلمه «شاهنشاه» را به عنوانلقب به فتحعلى شاه دادند. روى آوردند به اینکه دوره شاهنامهاى زنده شود. مقدارى آشنایى با دوران هخامنشى و ساسانى پیدا شد و ارتباطاتى هم با خارج پیش آمد که توجّهها را به ایران گذشته جلب کرد. مجموع این مسائل باعث شد که نوعى جریان فکرى تازه در زمان فتحعلیشاه ایجاد شود که محورش نوعى بازگشت به عظمت گذشته ایران بود و شاهنامه هم مورد توجّه قرار گرفت و به تقلید آن، صبا شاهنشاهنامه را در ستایش فتحعلیشاه سرود. ارتباط با خارج، ایران را متوجّه شخصیّت خود کرد. حوادث و جنگ ایران و روس به این مسئله کمک نمود. ایرانىها متوجّه ایرانیّت خود شدند و به استقلال کشور نگاه کردند. این مسائل باعث بازگشت به فکر شاهنامهاى شد.
* این بازگشت آیا طبیعى بود و توده و شاعران آن را مىخواستند یا فرمایشى بود؟
سیاست دربار چنین چیزى را مىخواست. تا حدودى هم اهل فکر و قلم این موضوع را القا کردند و سیاست این فکر را تشویق کرد و مورد حمایت قرار داد.
* پس مىتوانیم بگوییم فکر دربارى و تبلیغاتى بود؛ یعنى حکومت وقت مىخواست با این اندیشه و قالب کار خودش را پیش ببرد.
حکومت قاجار مىخواست از یکپارچگى کشور به اسم خود بهره بگیرد وگذشتهها را به یاد بیاورد. این هم بود که ارتباط با خارج، خود به خود در بین رجال ایران این فکر را به وجود آورد که باید به فکر وطن بود و از عناصر مثبتى کمکگرفت که مىتواند به روحیّه ایرانى کمک کند. یکى از راههاى این کار بازگشت بهگذشته و یاد پهلوانان شاهنامه و شاهان گذشته بود. در این زمان مفهوم وطن مطرح شد. در گذشته مفهوم وطن به این کیّفیت وجود نداشت. در دوره صفویّه نیروى مذهب با عثمانىها جنگ مىکرد امّا ایران و ایرانیّت هم در دوره قاجار مطرح شد. ایران بود و غیر ایران. به طور کلّى، ایران در مفهوم جدید در زمان قاجار شروع بهشکلگیرى کرد.
* مسلّم است که سیاست و اقتصاد و اجتماع قاجاریّه از اساس منحط است. در دوره آنهایا نقطه درخشان وجود ندارد، یا کم است. در عوض، تا مىتواند فساد وتباهى و انواع و اقسام عقبماندگى به چشم مىخورد. آیا بازتاب این موضوع را مىتوان در شعر آن دوره دید؟
شعر دوره قاجار، شعرى تکرارى است و چیز تازهاى ندارد، هرچند شاعرانکوشش داشتهاند که فصیح باشند و بیان تازهاى به کار برند. روىهمرفته، بیان چند شاعر شاخص آن دوره خوب است، مثل صبا و شیبانى و قاآنى. قاآنى قدرت بیاندارد، ولى حرف تازهاى ندارد. همه شاعران الگوبردارى از گذشته مىکنند، چونزمانه آن زایندگى را ندارد تا حرف تازهاى پیش بیاورد. فکر در جا مىزند.
* مىرسیم به شعر مشروطه. در مشروطه چه اتفاقى به لحاظ شعرى و ادبىمىافتد؟
در مشروطیّت، به دلیل تکان خوردن ایران، شعر به طرف روزنامهاى بودن حرکت مىکند. به دلیل ارتباط با خارج، شعر سیاسى مىشود. تا آن زمان، شعر سیاسى نبود. با آمدن نهضت مشروطه مضامین سیاسى و هیجانهاى سیاسى بهمردم القا مىشود. این شعر، در واقع مقدّمه کار مشروطه قرار مىگیرد و بعد از اینکه مشروطه جا مىافتد، مقدارى سرخوردگى پیدا مىشود. مقدارى از شعرهاى دوره مشروطه هم از همین سرخوردگى حکایت دارد. در عارف و عشقى و تا حدّىفرخى یزدى و ادیبالممالک فراهانى و بهار مىتوان سرخوردگى دوره مشروطه رادید.
* شاعران مشروطه که نقش خودشان را در جریان مشروطه ایفا کردهاند، چهکسانى هستند؟
شاعرانى که با شروع شدن داستان مشروطه، وارد عرصه مىشوند و بعدشاعران جدید به آنها ملحق مىگردند، عارف و عشقى و ادیبالممالک و بهار، متعلّق به این دوره هستند.
* آیا شعر دوره مشروطه موفقیّتى کسب کرده است؟
از لحاظ ارزش شعرى، در این دوره کار چندان ارزندهاى عرضه نمىشود، ولى از لحاظ فکرى ما شاهد بیدارى زمان و شور سیاسى هستیم. مسائل انسانى مطرح مىشود، شعر سیاسى است. به هر حال، دوره مشروطه دورهاى است که جریان تازهاى پدیده آمده است و طبیعى است که مسائل انسانى با تأثیرگیرى ازغرب مطرح شود.
بعد از پروین
* شاعرى که بعد از بهار مطرح است و در حدّ خود شاعر خوبى است، پروین اعتصامى است. درباره او چه دیدگاهى دارید؟
پروین اعتصامى اولیّن شاعر زن دوره معاصر است؛ لااّقل اولیّن زنى است که در زبان فارسى از او دیوان شعر برجاى مانده است، چون از شاعران زن قبل از پروین دیوانى برجاى نمانده. دومین ویژگى پروین اعتصامى این است که او زندگىجدید را درک کرده و شاهد برخورد قدیم و جدید بوده و آن را در شعر خود انعکاس داده است. پروین از کسانى است که از زن دفاع مىکند. او در عین حال، اخلاقیّات زمان را در شعر از یاد نمىبرد و از این جهت هم اهمیّت دارد.
بیان پروین اعتصامى هم بیان قابل قبولى است. فکر مىکنم که باید حق پروین را به او بازگرداند که در این چند دهه در سایه مانده. در دیوان پروین هم باید انتخاب صورت گیرد. بخشى از شعرهاى پروین حالت هماهنگى با زمان خودش را ندارد. او زنى خوش قلب و سادهدل بوده است که بیانش براى دوره تجّدد و نیاز زمان زیاد جا نیفتاده است و به همین علّت هم جایگاهى که متناسب با اوست، به او داده نشده است. شخصاً فکر مىکنم که پروین اعتصامى شاعر ارزندهاى است که درخارج از ملاحظات متجدّدانه باید او را ارزیابى کرد.
معمولاً پروین را با فروغ فرخزاد مقایسه مىکنند که فروغ براى خانمهاىروزآمد دلچسبتر است. علّت موضوع را باید در تجدّدخواهى تند جستجو کرد که فروغ فرخزاد به آن جواب مىدهد، ولى پروین جواب نمىدهد. در مجموع، پروین براى جامعه زن ایرانى یک الگوى شایستهترى مىتواند به حساب آید.
* مضامین شعر پروین اعتصامى را چطور مىبینید؟
مضامین پروین اعتصامى بیشتر حالت زنانه دارد: خانمى که نمودار زن نجیب و پارساى ایرانى است و به سنّ معینى رسیده است و تجربیّات زندگى خودش را سادهدلانه، با علاقمندى و با زبان نصیحت بیان مىکند. از این رو خیلى بابطبع زنان تجدّدخواه و زندگى دوست نیست.
* سؤال از مضمون در شعر پروین اعتصامى به این جهت اهمیّت دارد که مىدانیم بعد از سعدى از لحاظ اندرزى مضمون تازهاى وجود نداشته است و بعد از حافظ هم دیگر مضمون تازهاى درباره عشق و زندگى گفته نشده است. ولى پروین با الگویى وارد بیان مضامین کهنه مىشود که شنیدنى است. بهعنوان مثال مهر مادرى، مست و محتسب آن عرضه کرده است. همچنین شیوه او در مکالمه و نیز مناظرهها تقریباً منحصربفرد است. در دیوان پرویناعتصامى پدیدههاى گوناگون با هم مناظره مىکنند. آیا در این حوزه نمىتواناعتبارى ویژه براى وى قائل شد؟
توجّه پروین به برخى از مباحث معمول باعث شده است که او تا حدودى عقبزده شود. عدّهاى از تندروها و چپها، با همین بهانه اظهار کردهاند که پروین «شاعر نخود و لوبیا»ست، چون عدس و ماش در شعر او در دیگ باهم صحبتمىکنند. همین مسائل باعث شده است که پروین تا حدودى کنار زده شود، پروین بیشتر سخنگوى زنانى است که سعدى دربارهشان گفت: زن خوب فرمانبر پارسا...طیف زنان مخاطب پروین، کسانى هستند که با زندگى و شوهر خود سازگارند و با خوب و بد زمانه مىسازند و نجابت خودشان را حفظ مىکنند. زنان پروین اعتصامى زندگى را تحمّل مىکنند. البتّه در زمان پروین اعتصامى هنوز مسائل مربوط به حقوق زن در آغاز کار بود.
* مىدانیم که مقارن با پروین اعتصامى انشعابى در شعر فارسى صورت مىگیرد و جریان شعر نو نیمایى عمومیّت پیدا مىکند. شعر کلاسیک کمکم رونق خود را از دست مىدهد. در این دوره و دوره بعد، از شاعران کلاسیکچه کسانى را قابل اعتنا مىدانید؟
تعداد شاعر کم نیست، ولى همه آنان شعرهایشان خوب نیست. هر کدام ازآنها تعداد کمى شعر خوب دارند. شاعرى را در این دوره نمىشناسم که بتوان در او جامعیّت سراغ گرفت. حساب ایرج میرزا جداست. ایرج شاعر زبردستى است. در روانگویى، بعد از فرخى سیستانى و سعدى، کمتر کسى به پاى او مىرسد. ولى همانگونه که گفتم، او با سلیقهاى خاص و شوخىمآبانه با شعر روبرو مىشود. بههمین جهت هم هست که او را چندان داخل در جرگه شاعران برجسته به شمار نیاوردهاند. ادیبالممالک هم شاعر قوىاى است، ولى مضامینش کهنه است.
* هم ایرج و هم ادیبالممالک شاعران قبل از پروین هستند در حالى که سؤال من دوره زمانى بعد از پروین را در برمىگیرد.
بعد از پروین دیگر دوره رضاشاهى است که مرحوم رشید یاسمى در کتاب «ادبیّات معاصر ایران» عدّهاى از شاعران آن دوره را اسم برده است، ولى هیچکدام از آنها به عنوان شاعر جامع قلمداد نشدهاند بلکه از هریک برحسب پایگاه ادبى و اجتماعىاش قضاوت مىشود.
* فکر نمىکنید مىتوان شهریار را آخرین شاعر از این گونه دانست؟
شهریار شاعر معروفى است و بخصوص آذربایجانىها توجّه زیادى به او دارند. او بعد از منظومههاى موفّقى که در زبان آذرى ساخت، آوازه تازهاى پیدا کرد. شعرهاى فارسى او هم خوب و متوسّط دارد. و محتاج گزینش است. شهریار را من در زندگى توفیق دیدنش نداشتهام. ولى او دورادور به من لطف داشت و یک شعر هم درباره من گفت.
من تمام شعرهاى شهریار را نخواندهام. بنابراین نمىتوانم قضاوتى صائب داشته باشم. او چند قطعه خیلى معروف دارد که نشان مىدهد طبعش بسیار روان است. در عین حال، در زبان او مقدارى کلمات از نوع روزنامهاى و کوچهاى مىتوان دید که با شعر کلاسیکى که او متعلّق به آن است و غزلسرا شناخته مىشود، زیاد متناسب نیست. همین مسئله، از انسجام شعر او کاسته است. در هر حال، شهریارکسى است که تعدادى از شعرهاى او در بین مردم معروف و مشهور است شایدبتوان گفت که در عصر ما بعد از بهار، شهریار بیش از همه جا افتاده است.آذربایجانى بودن هم به او کمک کرده است، چون شاعر مهّم آن دیار است.
* شخصى که از چند دهه پیش، هم عزل از نوع سعدى و حافظ سروده است وهم در شعر نو و جدید طبعآزمایى کرده و در هر دو هم موفق بوده، محمّدرضاشفیعى کدکنى است. پایگاه او را در شعر سنّتى چطور مىبینید؟
در اینکه شفیعى کدکنى شاعر مهمّى است، شک نیست. شفیعى از جمله معدود کسانى است که ادبیّات گذشته را خوب مىشناسند، اخوان ثالث هم همینگونه است. بنابراین، شعر آن دو نمىتواند با همه نوگرایى از سنّت و روالبیگانه بماند. این تفاوتى است که این دو با نوپردازهاى دیگر دارند. این آشنایى با ادب فارسى در شخصى چون شفیعى کدکنى، حسنى است براى کار، چون پایه و مایه به کار مىبخشد. امّا بقیّهاش به جوهره شعر برمىگردد. چیزى که هست، گمانمىکنم که دکتر شفیعى بیشتر به عنوان استاد ادبیّات و محقّق ادبى شناخته شدهاست تا شاعر.