سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم تغییر اقلیم، در چشم انداز کوهنورد - 3

زیست بوم

تغییر اقلیم، در چشم انداز کوهنورد - 3

برگرفته از تارنگار دیده بان کوهستان

خورشید چون دشنامی بر می‌آید

عباس محمدی

در سال های اخیر، این یخبرف در تابستان ها از میان می رود و به جای آن یک شیب پوشیده از سنگ های ریز و درشت بسیار سست و خطرناک، کف یخچال را به ابتدای دیواره وصل می کند. سابقا در حد فاصل شکاف یخی پای دیواره و ابتدای شیب یخبرفی، یک توده سنگ محکم وجود داشت که در میان کوه نوردان به "گل سنگ" معروف بود. در روز 19/5/80 قطعه های عظیمی از این گل سنگ (قطعا به دلیل ذوب شدن یخ و برف های زیر و لابلای آن) فرو ریخت و یوسف مرزبانی، کوه نورد کرمانشاهی زیر صدها تن سنگ مدفون شد. می دانیم که در یخچال های کوهستانی، یخبرف (neve)ها منشا "تغذیه" ی یخچال، یعنی تامین کننده ی برف برای بقای یخچال دره ای در تابستان هستند، و با از میان رفتن یخبرف باید منتظر مرگ سریع یخچال باشیم.

تبدیل شیب های یخچالی در معدود یخچال های ایران به شیب های پوشیده از خاک و سنگ سست، در دماوند هم به خوبی دیده می شود؛ در شهریور 1360 دره ی یخار از پایین ترین بخش ها (حدود ارتفاع 2700 متر) پر از یخ و برف بود، و از ارتفاع حدود 4800 متر – نزدیکی های دیواره ی یخی- به علت پوشش یکدست برف و یخ، ما سنگ ریزش ندیدیم. در دهه ی اخیر پوشش برف و یخ بسیار کم و ریزش ها بسیار بیشتر شده است. حتی در جبهه های دیگر دماوند که در آن ها برخلاف دره ی بسیار تنگ و خطرناک یخار در گذشته هیچ ریزشی وجود نداشت، در سال های اخیر ریزش های زیادی گزارش می شود. در اوایل مهر ماه 1370 با یکی از دوستان (رضا طاری) برای صعود یخچال سیوله (شمال دماوند) به منطقه رفته بودیم. در زیر پیشانی یخی (حدود 4500 متر) آن قدر سنگ از بالا ریخت که ترجیح دادیم به سمت غرب فرار کنیم؛ چند دقیقه ای از رسیدن ما به کناره ی غربی یخچال نگذشته بود که قطعه های عظیمی از سنگ به پیشانی یخی و اطراف آن برخورد کرد. به احتمال زیاداگر به کار ادامه داده بودیم، کشته می شدیم. در روز 12/6/79 چهار کوه نورد همدانی در حال صعود از یال غربی دماوند (که پیش از آن سابقه ی ریزش نداشت) در نزدیکی قله مواجه با سنگ ریزش شدند و همگی به شدت آسیب دیدند. از میان آنان مرتضی محمودی از ناحیه ی پا چنان آسیب دید که بعدا در بیمارستان پنجه ی پای او را قطع کردند.

همان گونه که اشاره کردم، به نظر من کم شدن آب رودخانه های کشور، بیش از آن که نتیجه ی کم شدن بارش ها باشد، به علت گرم شدن هوا است که نتیجه ی فوری آن (در کشور بیابانی ایران) تغییر الگوی بارش – حتی در کوه ها- از برف به باران، و نیز زیاد شدن تبخیر است. منطقا، اگر میزان بارش 40– 30 درصد هم کم شود – به شرط ثابت بودن عامل های دیگر- نباید رودها و برکه هایی که هیچ کس خشک شدن آن ها را به یاد ندارد، خشک شوند، بلکه باید کم آب شوند. اما اگر در این حال، تبخیر هم بیشتر شود (که در ایران، گرم تر شدن زمین و بادهای خشک به این امر دامن می زند) فاجعه به بار خواهد آمد.متاسفانه مسوولان امور اب و کارشناسان کشور به مساله ی تبخیر کم تر توجه دارندو غالبا در مورد بارش ها اظهارز نظر می کنند.در مواردی، این مسوولان حتی دچار اشتباه های آشکاری هم می شوند. برای مثال، در روزنامه ی همشهری 29 آبان 1380 در گزارشی با عنوان "71 درصد آب باران تبخیر می شود" (به نقل از گزارش معاونت وزارت نیرو) آمده است: «متوسط بارش سالانه ی کشور 250 میلی متر است، در حالی که متوسط تبخیر سالانه 178 میلی متر گزارش شده است. این عدد بیانگر تبخیر بالا در کشور ما است. به عبارت دیگر معادل 71 درصد از کل بارش کشور تبخیر می شود.» این که متوسط تبخیر سالانه 178 میلی متر برآورد شده، کاملا اشتباه است؛ در واقع، تبخیر در کشور ما چندین برابر این مقدار است. تبخیر سالانه ی 18 سانتی متری یعنی این که اگر مثلا یک حوضچه ی آب به عمق بیست سانتی متر را در آغاز سال در معرض هوای باز و آفتاب بگذاریم، در آخر سال 2 سانتی متر از این آب باقی می ماند [و 5 سانتی متر هم اضاف بارش ها به آن افزوده می شود](22)(و به این ترتیب باید هر ساله آب برکه ها و دریاچه های ایران بالاتر بیاید!). در حالی که تقریبا در تمام نقاط ایران، میزان تبخیر بسیار بیش از این است، و قرار دادن حوضچه هایی با عمق چند متر هم در هوای باز (اگر ورودی نداشته باشند) منجر به خشک شدن آن ها می شود. اگر بارش ها به لایه های درونی زمین نفوذ نمی کرد، اگر آب ها از سطوح گسترده به سوی نقاط پست (بستر رودخانه ها و دریاچه ها) جاری نمی شد و در آن جاها عمق مناسب نمی یافت، و اگر مقداری از این بارش ها به شکل برف در کوه ها ذخیره نمی شدو آهسته آهسته از زیر و روی خاک جاری نمی شد، در ایران، نه تنها کل بارش ها تبخیر می شد، بلکه مقدار بسیار زیادی هم کم می آوردیم! تبخیر شدن بیش از هفتاد درصد از کل بارش 400 میلیارد متر مکعبی کشور، به این معنا است که فقط سی درصد از بارش ها به سفره های آب زیرزمینی می رسد، یا در در رودخانه ها جاری می شود و از تابش آفتاب و تبخیر سریع جان به در می برد، و نه آن که بارش سی درصد بیشتر از تبخیر است.

کم برآورد کردن میزان تبخیر، منجر به اشتباه های چشمگیر در برنامه های توسعه می شود؛ زدن سدهای بزرگ بر رودخانه ها و تشکیل دریاچه های گسترده، موجب تبخیر فراوان آب در بالادست، و باعث جلوگیری از نفوذ آب به لایه های زیرین زمین در پایین دست می شود که این خود، باز نوعی هدر رفت آب را سبب می شود. از این گذشته، چون ورودی آب به تالاب­های طبیعی کم می­شود، آن ها در برابر تابش بی­امان آفتاب با سرعتی باورنکردنی – و بی­تناسب با شدت خشکسالی – می­خشکند. چنین است که در پی خشکسالی­های 80-1378 که میانگین بارش­ها در بیشتر نقاط کشور، تقریبا سی درصد کم­تر از میانگین 32 ساله بوده است(22)، 14 تالاب از 21 تالاب مهم کشور که در کنوانسیون رامسر ثبت شده، پاک می­خشکند(23).


هر اندازه بارش به شکل برف کم­تر شود، به میزانی بس بیشتر خطر فصلی شدن رودخانه­ها و آبگیرها فزونی می­گیرد. می­توان گفت که یک نقش مهم برف و یخ در جریان داشتن رودخانه­ها، نقشی است که "چرخ لنگر" در موتورها دارد؛ به این معنا که به حرکت منظم آب کمک می­کند و جلوی نوسان­های شدید را می­گیرد. با تبدیل بارش­ها از برف به باران، ممکن است میانگین بارندگی کم­تر نشود، اما توزیع بهینه­ی آب در طول سال مشکل می­شود، ضمن آنکه ممکن است خطر سیل  و از دست رفتن مقدار زیادی آب که ذخیره شدنی نیست هم افزایش یابد. متاسفانه، تمامی مشاهده های صحرایی – که به چند نمونه از آنها اشاره شد – و نیز گزارش منابع رسمی حکایت از آن دارد که حتی در یک دوره بارندگی خوب اخیر (مهرماه 80 تا اردیبهشت 81) «ریزش­های جوی در حوزه­های آبگیر کشور به جای برف، بیشتر به صورت روان­آب (جریان سطحی) بوده» است(24). گرم­تر شدن پیوسته­ی هوا درجندسال اخیر (به طوری که مثلا در تهران در روز 25 اردیبهشت 80 دما به 36 درجه رسید که در آمار سی سال پیش از آن بی­سابقه بوده25) زنگ خطری است که برای همه­ی مدیران کشور و شهروندان ساده به صدا درآمده است. همه باید بدانند که در ایران جای هیچ گونه خوش خیالی در مورد آب نیست و اکنون حتی نمی­توان امیدی به "ترسالی"ها داشت. مثلا در همین دوره­ی پرآب مهرماه 80 تا اردیبهشت 81 که میانگین بارندگی کشور حدود هفت درصد از میانگین سی ساله بالاتر بوده است(24) از اوایل تابستان نشانه­های کم­آبی در استان فارس بروز کرد، چنان که مدیرکل امور عشایر این استان گفت: «به رغم بارندگی­های سال گذشته و اوایل سال جاری، به دلیل خشک­سالی­های ممتد و برداشت فزاینده­ی آب­های زیرزمینی، جامعه­ی عشایری فارس همچنان در معرض خطر خشک­سالی و کم­آبی قرار دارد(26). این همان استان فارس است که تا چهار پنج سال پیش، دریاچه­ها و تالاب­هایی گسترده مانند، بختگان، مهارلو، کافتر، ارژن... همچون نگینی در دشت­های کم ارتفاع آن می­درخشید، و از کوه­های بلند آن رودهای خروشان دایمی جاری بود. در زمان­های دورتر، جغرافی­دانان، فارس راسرزمین بسیار پرآب خوانده­اند؛ اصطخری (قرن چهارم) در فارس یازده رود بزرگ را نام می­برد «که هرگاه کشتی بر آن روان نمایند، تحمل آن­ها را می­کنند(27) و می­گوید: «رودهای کوچک­تر چندان به وفور یافته می­شود که از عهده­ی شمردن آن­ها بر نمی­آید.» مقدسی (قرن چهارم) می گوید: «آب در فارس فراوان است و تعداد تقریبا زیادی رود در آن ناحیه هست(27).

کوه­نوردان همیشه با حساسیت وضع طبیعت را زیر نظر داشته­اند؛ اعلام مناطق بکر به عنوان پارک ملی با کوشش­های یک کوه­نورد (جان موییر 1914-1886) آغاز شد. این طبیعی­دان و کوه­نورد آمریکایی (با اصلیت اسکاتلندی) در سال 1868 وارد دره­ی یوسمیتی (Yosemite) در منطقه­ی سییرانوادای کالیفرنیا شد و گفت: "این دره لطیف­تر از آن است که مورد حمله­ی انسان قرار ­گیرد." موییر باشگاه سییرا (Sierra Club) را پایه­گذاری کرد و اقدام به شناسایی و نقشه­برداری منطقه، و تلاش برای حفاظت آن­جا کرد. نتیجه­ی این تلاش­ها، اعلام منطقه­ی یوسمیتی به عنوان پارک ملی (Yosemite National Park) بود. که یکی از نخستین اقدام ها از این نوع در جهان به شمار می­رود.

بسیاری از کوه­نوردان بزرگ جهان مانند ادموند هیلاری، کریس بانینگتون، و راینهولد مسنر، جزو پیشگامان حفاظت محیط زیست- و به طور خاص، محیط کوهستان – بوده­اند. تغییرات آب و هوایی نیز از چشمان نگران کوه­نوردان طبیعت­دوست دور نبوده است. در بسیاری از گزارش­های کوه­نوردان پرسابقه، از سال­ها پیش، به گرم شدن زمین و کم شدن یخ و برف کوه­ها اشاره شده است. به عنوان مثال کورت دیمبرگر که در سال 1984، پس از 21 سال یک بار دیگر عازم صعود قله­ی 8047 متری برودپیک شده بود، در گزارش صعود دوم خود اشاره می­کند که این بار بسیاری از جاهایی را که پیش­تر پوشیده از یخ و برف دیده بود، به شیب­های سنگی بدل شده بودند(28).

چندی پیش در مجله­ی کلایمبینگ، از مارک بوون، دکتر فیزیک­دان و کوه­نورد (از دانشگاه معتبر MIT)، مقاله­ی تحلیلی و مقایسه­ای درباره­ی وضع یخ و برف تعدادی از کوه­های آمریکای جنوبی، آلپ­ها، هیمالیا و ... درج شد(29). بوون در این مقاله، کوه­ها را در کره ی زمین، "قناری­هایی در معدن"(حس­گرهای دگرگونی وضع هوا) خوانده است. او می­نویسد که یخچال­های بالای 5000 متر، در لایه­ای از زیست­کره که احتمالا حساس­ترین لایه است، قرار دارند و در زمین که تحت تاثیر اثر گلخانه­ای است، بیشترین تغییرات جوی دقیقا در ارتفاع 8000 متری رخ می­دهد. بوون همچنین اشاره می­کند که بر اساس مطالعات انجام شده روی لایه های یخ چند هزار ساله، مشخص شده است که پنجاه سال گذشته، که دقیقا مصادف است با دوره­ی افزایش سرسام­آور مصرف سوخت­های فسیلی، گرم­ترین سال­ها در چهل هزار سال گذشته بوده­است. بوون بر پایه­ی تحقیقات و مشاهدات پژوهشگران گوناگون، اظهار می­کند که در چند سال اخیر به علت رشد روزافزون گاز دی­اکسیدکربن ناشی از سوخت­های فسیلی که پس از بخار آب، دومین گاز گلخانه­ای موثر گرم شدن زمین است، زمین با سرعت باورنکردنی گرم­تر شده و یخچال­های جهان عقب­نشینی کاملا محسوسی داشته است. مهم این است که گرم شدن ناشی از افزایش گاز دی­اکسیدکربن، به افزایش بخار آب منجر می­شود و افزایش بخار آب به نوبه­ی خود باعث تشدید اثر گلخانه­ای می­شود(اثر موسوم به بازخورد بخار آب یا Water Vapor Feedback).

تقریبا از همه­ جای جهان خبر می­رسد که یخ پهنه­ها و یخچال­ها با سرعت در حال کوچک شدن­اند: در آلاسکا فصل سرد کوتاه می­شود و تابستان­ها گرم و خشک؛ در مکزیک، آتش­فشان­های برف­پوش به توده­های تماما خاکی و سنگی بدل می­شوند؛ در آمریکای جنوبی، یخ پهنه­ها به دریاچه بدل می­شوند؛ برف­های افسانه­ای کلیمانجارو با سرعت به سوی قله عقب­نشینی می­کنند و احتمالا تا 15-10 سال دیگر به کلی محو می­شوند؛ در آلپ، پلکان­هایی که از کناره­های یخچال­ها به روی آن می­رود، هر ساله با سطح یخچال بیشتر فاصله می­گیرد و حجم این یخچال­ها از سال 1850 تا کنون نصف شده­است؛ در گلیشیر پارک (Glacier Park) آمریکا از 150 یخچال که در سال 1850 وجود داشتند، یک صد یخچال محو شده است؛ در منطقه­ی اورست، فقط در بهار 2001 یخچال خومبو 100 متر (از 6000 متر به 6100 متر) عقب­نشینی کرده است و ... .

بوون می­گوید که دانشمندان و محققان جهان با اتفاق آرای شگفت­آوری (که در دیگر تحقیقات کم سابقه بوده­است) به این نتیجه رسیده­اند که دخالت­های انسانی و مصرف سوخت­های فسیلی در گرم­کردن زمین تاثیر اساسی داشته است. و زمین می­تواند تا پایان قرن 5/10 درجه گرم­تر شود که این میزان یک درجه بیشتر از دمای زمین در پایان آخرین عصر یخبندان خواهد بود. این دما برای از میان بردن یا آسیب رساندن به بسیاری از زیست­بوم­ها، گونه­ها، و تعداد بی­شماری از جوامع انسانی کافی است. دی­اکسیدکربنی که بر اثر سوختن سوخت­های فسیلی وارد جو می­شود، 5 تا 10 برابر میزانی است که از تمامی آتش­فشان­های زمین (که خود منشا تمامی کربن موجود در جو، گیاهان، جانوران، نفت و زغال­سنگ است) خارج می­شود؛ یعنی حدود 6 میلیارد تن در سال! در این قرن، مقدار دی­اکسید کربن می­تواند به 50 میلیارد تن برسد. آخرین باری که این مقدار دی­اکسیدکربن در جو وجود داشته است، تمساح­ها و لموره­های پرنده در نزدیکی جزیره­ی السمر(Ellesmere) در شمال مدار قطبی زندگی می­کردند.

 

چه می‌توان کرد؟

کوه­نوردان، و باشگاه­های آنان (و دیگر گروه­های اجتماعی) باید در روشن ساختن افکار عمومی و نشان دادن واقعیت نگران کننده­ی تغییرات اقلیمی بکوشند. آنان برخلاف سیاستمداران که نسبت به تغییرات آب و هوا تجاهل می­کنند و برای ادامه­ی حکومت چندساله­ی خود، متکی بر آمارهای "توسعه" و "رشد اقتصادی" هستند که به قیمت مصرف بی­حساب منابع طبیعی و سوخت­های فسیلی حاصل می­شود، می­توانند الگوهای زندگی توام با مصرف کم­تر و بدون ریخت و پاش را تبلیغ کنند و به کار گیرند. می­توان در سفرها از وسایل حمل و نقل عمومی یا مشترک استفاده کرد، می­توان بر شهرت مصرف بیشتر لگام زد و دستخوش تبلیغاتی که القا می­کنند بدون استفاده از وسایل رنگارنگی که هر روز به بازار می­آید، کوه­نوردی (و دیگر امور زندگی) ممکن نیست، قرار نگرفت.

کوه­نوردان می­توانند در معرفی منطقه های طبیعی برای حفاظت کامل، و در حفظ پوشش­های گیاهی که زمین را خنک و به جذب آب کمک می­کنند پیشگام باشند. در ایران، کوه­نوردان باید بر مهم­ترین خاصیت کوه­ها، یعنی آب­زایی آن­ها، انگشت بگذارند و اعلام کنندکه در شرایط گرم­تر شدن زمین و کم شدن ذخیره­های سالانه­ی برف و یخ، بهره­برداری­های دیگر(مانند چراندن دام در کوه­ها، و جنگل تراشی) کاری است در درازمدت غیر اقتصادی و در واقع تیشه زدن بر بنیان "برج­های آب" طبیعی که تولیدکننده­ی با ارزش­ترین و حیاتی­ترین "کالا" یعنی آب هستند.

تعداد کوه­نوردان و کوه­گردان به سرعت فزونی می­یابد، به این دلیل حضور آنان می­تواند در تخریب و آلوده ساختن سرچسمه­ها موثر باشد؛ چیزی که جلوگیری از آن، یک "باید" دیگر برای این گروه طبیعت دوست است.

در اعتقادات و ادبیات ایران­زمین، اشاره­های بسیاری در زمینه­ی مقدس بودن کوه­ها و ارزش برف­ها و آب­ها به چشم می­خورد. به عنوان یک نمونه، می­توان به اعتقاد قدیمی کوه­پایه­نشینان ساوالان (سبلان) اشاره کرد: «کوه­ها نشانه­ی بزرگی و پاکی است و ساوالان که به حق سلطان لقب گرفته، پاک­ترین و بزرگ­ترین همه­ی کوه­ها است. یکی از هفت کوه بزرگ بهشت است که برای رسالتی به این جهان فرستاده شده، فرازش که از بلندترین ابرها بلندتر است به برف جاودان و مقدسی سر سپرده، و روزی که این برف پاک شود قیامت در خواهد گرفت»(30).

آیا مردم عادی و مدیران این کشور برای به تاخیر انداختن این "قیامت" و رویارویی با آن چاره­ای اندیشیده­اند؟

 

* این مقاله، در نخستین "همایش ورزش، محیط زیست، و توسعه ی پایدار" که کمیته ی ملی المپیک ایران برگزار کرد (تهران- 26 آذر 1381) ارایه شد. همچنین در فصل نامه ی صلح سبز، شماره ی 12-11، پاییز و زمستان 1381 چاپ شد. عنوان مقاله را از یک شعر احمد شاملو گرفته­ام.

 پی­نوشت

1-    دکتر حسین کریمان، قصران (کوهسران)، انجمن آثار ملی ، 1356، ص130
2-    همان ص 131 و 132
3-    سون هدین، کویرهای ایران، ترجمه­ی پرویز رجبی، توکا، 1355، ص527
4-    همان، ص535
5-    روزنامه­ی همشهری، 2/2/1380
6-    روزنامه­ی همشهری، 28/3/1381
7-    سون هدین، همان، ص541
8-    همان، ص546
9-    همان، ص541 و 542
10-    محمدتقی توکلی (مدیرکل امور آب لرستان)، روزنامه­ی حیات نو، 27 تیر 1380
11-    علی­محد نوریان(رئیس سازمان هواشناسی کشور)، روزنامه­ی همشهری، 8/2/1380
12-    گاهنامه­ی انجمن کوه­نوردی ایران، شماره­ی 3، پاییز 1380، ص6
13-    نگاه کنید به جزوه­ی علم­کوه، زمستان 68، از انتشاراتگروه کوه­نوردان آرش
14    نگاه کنید به گاهنامه­ی انجمن کوه­نوردی ایران، شماره­ی 2 بهار 1380، ص5
15    روزنامه­ی ایران، 10/4/1381
16    دکتر حسین کریمان، همان ص732
17    نگاه کنید به مجله­ی کوه، شماره­ی 20، ص36
17    محسن محسنین، راهنمایی اسکی، ناشر مولف، تهران 1369، ص20
18    محسن محسنین، همان، ص28
19    علی ملک­پور، کلاردشت(جغرافیا، تاریخ و فرهنگ)، کارآفرینان، چاپ دوم، 1378، ص36
20    گزارش معاونت وزارت نیرو در امور آب، روزنامه­ی همشهری، 29/8/1380
21    این عبارت، در تایپ سال 91 اضافه شد.
22    روزنامه­ی همشهری، 2/11/1380
23    مهندس عباس شفیعی معاون وزارت نیرو، روزنامه­ی حیات نو، 23/3/1381
24    گزارش روابط عمومی شرکت آب و فاضلاب استان تهران، روزنامه­ی همشهری، 27/2/1380
25    ارسلان برخوردار، مدیرکل امور عشایری استان فارس، روزنامه­ی همشهری، 12/4/1381
26    پاول شوانس، جغرافیای تاریخی فارس، ترجمه: کیکاووس جهانداری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1372،ص30
27    Kurt Diemberger, The Alpine Journal, 1985
28    Mark Bowen, Climbing Magazine, No, 208, December 15, 2001
29    غلامحسین ساعدی، خیاو یا مشکین­شهر، امیرکبیر1354، ص186

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه