خبر
سه ویژگی نهجالبلاغه
- خبر
- نمایش از سه شنبه, 31 تیر 1393 06:51
- بازدید: 3321
برگرفته از روزنامه اطلاعات
آیتاللهالعظمی ناصر مکارم شیرازی
با توجه به ترجمه وشرح فشردهای که جمعی از فضلا در حوزه علمیه قم بر نهجالبلاغه نوشتهاند و من هم نظارتی برکار آنها داشتهام، در خلال مدتی که روی نهجالبلاغه کار میکردیم، به مسائلی برخوردیم که طبعاً در این شرح مطرح شده است و ویژگیهایی در نهجالبلاغه دیدیم که بسیار زیاد است و گمان نمیکنم در وقت کوتاهی بتوانم درباره همه مسائل بحث کنم. از میان ویژگیها که در خلال این مدت من ودوستان در نهجالبلاغه یافتیم و سعی کردیم در این شرح منعکس بشود، سه ویژگی مهم است:
1ـ جاودانگی و ابدیت
سنت تاریخ بشر این است که همیشه نوها را کهنه کند، همیشه جوانها را پیر کند و کمکم از صفحه ذهن جامعه محو کند و به دست فراموشی بسپارد. تمام حوادث تاریخ بشر مشمول این قانونند، این خاصیت علم ماده است: فرسودگی، کهولت، با گذشت زمان بی رنگ شدن و محو شدن و لو مهمترین حوادث عالم باشد. جنگهای جهانی از حوادث مهم تاریخ بشر به شمار میرود، جنایتکارانی به جان هم افتادند، دهها میلیون کشته و مجروح برجای گذاردند، حادثهای بود که میبایست همیشه در خاطره ها باشد؛ اما سی چهل سال که گذشت، نسل تازهای روی کار آمد و اکنون خاطرات جنگهای جهانی دارد فراموش میشود. در عالم ماده این یک سنت همیشگی است.
ولی اگر دقت کنیم، میبینیم مسائلی استثنایی وجود دارد که از این سنت جداست؛ یعنی نه تنها گذشت زمان روی آن اثر نمیگذارد، بلکه برعکس به جای اینکه کمرنگ بشود، پررنگتر و نامیتر و پرجوشتر میشود. در این باره نمونه هایی را میتوان ذکر کرد: قرآن مجید در رأس آنهاست، نهجالبلاغه از همین گونه هاست که گذشت زمان، گرد و غبار نسیان و فراموشی برآن نیفشانده است.
با وجود اینکه مرحوم علامه امینی در جلد چهارم الغدیر در شرح حال مرحوم سید رضی هشتاد و یک شرح و ترجمه برای نهجالبلاغه نقل میکند، ولی در عین حال با اینکه از جمع آوری نهجالبلاغه به وسیله مرحوم سید رضی بیشتر از هزار سال گذشته است و 81 شرح و ترجمه برای آن نوشته شده، ولی بازهم انسان میبیند مسائل ناگفته در نهجالبلاغه بسیار فراوان است و باز هم تازگی در آن زیاد است.
چرا بعضی از مسائل از این سنت عمومی تاریخ خود را جدا میکند و جاودانه میشود و به رغم گذشت زمان میایستد و پیش میرود؟ چرا حادثه کربلا این چنین جاودانه است؟ چرا بعد از هزار سال از جمعآوری نهجالبلاغه به وسیله مرحوم سید رضی، این کتاب امروز از هر زمانی درخشندهتر است؟
در اینجا یک واقعیت است و من خیلی فشرده میگویم و آن اینکه آنچه مربوط به جهان ماده است، خاصیت فرسودگی دارد. امیرالمؤمنین(ع) درباره خورشید و ماه میفرماید: «یبلیان کل جدید و یقربان کل بعید».1خورشید و ماه اشاره به سال و ماه و زمان است، گذشت زمان هر نوئی را کهنه میکند و هر دوری را نزدیک میکند، چرا؟برای اینکه خاصیت عالم ماده این چنین است. مهمترین چیزی که ما در عالم ماده با آن سروکار داریم، خورشید یک میلیون و 200هزار بار از کره زمین بزرگتر است؛ اما همین خورشید، گذشت زمان برآن اثر میگذارد و کهنه و کم نورش میکند، و همان چیزی میشود که قرآن گفته: «اذا الشمس کوّرت».
امروزه از طریق علم بشر ثابت شده که در هر 24ساعت، 300هزار میلیون تن از وزن خورشید کم میشود و طبعاً زمانی میرسد که خاموش میشود، این خاصیت جهان ماده است؛ اما اگر مسائلی از جهان ماده و چهارچوبه زمان و مکان قدم بیرون بگذارد و با عالم ماورای ماده و ذات پاک خدا که وجودی است ابدی پیوند پیدا کند، رنگ ابدیت به خود خواهد گرفت و گذشت زمان آن را فرسوده و کهنه نخواهد کرد. خدا بی پایان است، طبعاً نموّ ندارد؛ اما موجودات امکانیهای که با خدا ارتباط پیدا میکنند، رنگ جاودانه پیدا کرده، دائماً به او نزدیک میشوند و به سوی تکامل پیش میروند؛ همان طوری که فرمودهاند: «ما کان لله ینمو:2 آنچه برای خداست، نمو میکند.»
حادثه کربلا و جریان عاشورا از این گونه حوادث است که هم ابدیت پیدا کرده هم نموّ. بر نهجالبلاغه نیز همین واقعیت حاکم است، هم جاودانگی پیدا کرده و هم روز به روز قلبهای تازهای را تسخیر میکند و اندیشمندان جدیدی را به سوی خود جلب میکند، کنگرههای عظیمی برای بررسی نهجالبلاغه تشکیل میشود و متفکران بیشتری درباره آن مطالعه و تحقیق میکنند، این خاصیت ارتباط و پیوند با ذات پاک خداست.
نهجالبلاغه از همان جایی جوشیده که قرآن جوشیده است. قرآن کهنه نمیشود، لذا نهجالبلاغه هم کهنه نمیشود، الان مسائلی که علی(ع) 1300سال قبل فرموده، یعنی در آن چهار دیوار مسجد کوفه خطبههایی را که ایراد کرده و بعد جمعآوری شده، نامههایی که به افراد گوناگون نوشته، وقتی آنها را بعد از 1300سال مورد بررسی قرار میدهیم، میبینیم که در صحنه اجتماع کاربردی فوقالعاده قوی دارد.
ما کتابهای جالبی داریم که در عصر و زمان خود بسیار جالب بوده؛ اما امروز فقط به عنوان یک کتاب ادبی مورد بحث قرار میگیرد و کاربرد چندانی در زندگی امروزه مردم ندارد؛ ولی تمام نهجالبلاغه میتواند در هر جا حضور داشته باشد، و میتواند در تشکیلات دولت الهام بخش باشد، چنانچه قانون اساسی جمهوری اسلامی را در بسیاری از مسائل میتوان از نهجالبلاغه الهام گرفت، این دلیل بر این است که نهجالبلاغه کهنه نمیشود.
قانون اساسی که بشر مینویسد، ممکن است بعد از مدتی ـ پنجاه سال یا صد سال ـ احتیاج به تغییر داشته باشد؛ اما نامه یا فرمان به مالک اشتر از چنان جامعیتی برخوردار است که یک مسئلهای که قابل عمل و الهامبخش نباشد، در سرتاسر آن به چشم نمیخورد، همچنین است نهجالبلاغه، این معنی جاودانگی است؛ یعنی همیشه تازه است، همیشه قابل بهرهگیری و استفاده است.
2ـ جامعیت نهجالبلاغه
میدانیم که نهجالبلاغه از سه بخش (خطبه ها، نامهها، کلمات قصار) تشکیل شده است، وهر کدام از این سه بخش، سهم مهمی از زندگی انسان را میسازد؛ یعنی اگر این سه بخش در زندگی انسانها اجرا بشود، به عقیده من هیچ کاستی و نقصی در زندگی وجود نخواهد داشت.
بخش اول که بخش خطبههاست، مربوط به عقاید، معارف عالی اسلام، عرفان، مبدأ و معاد است که در عالیترین شکلش بیان شده است؛ به عنوان مثال اگر خطبه اول را بررسی کنید، میبینید که اگر تمام اندیشمندان جهان جمع شوند و درباره توصیف خداوند و مسائل مربوط به عرفان پروردگار سخن بگویند، نمیتوانند به اندازه خطبه اول سخن بگویند: «الحمدلله الذی لا یبلغ مدحته القائلون، و لا یحصی نعمائه العادّون، و لا یؤدّی حقّه المجتهدون، الذی لا یدرکه بُعد الهمَم و لا یناله غوص الفطن».
علی(ع) دوازده صفت در این چند سطر اول خطبه برای خدا، بیان کرده که اگر روزها در شرح آن صرف شود، باز هم حق مطلب چنان که باید ادا نمیشود. همچنین «خطبه قاصعه»، «خطبه اشباح»، خطبههایی که در آن درباره اوج کامل شناسایی خدا بحث شده، انسان را به عوالمی میبرد که بالاتر از آن احساس بشر راهی ندارد. اگر کسی میخواهد خدا را بشناسد، باید بعد از قرآن این خطبههای نهجالبلاغه و این توصیف علی(ع) از خدا و مسائل مبدأ و معاد را که در این خطبهها مطرح است، مورد مطالعه قرار دهد.
قسمت دوم نهجالبلاغه (نامهها) بخش مسائل اجتماعی و سیاسی است. به عقیده من کسانی که الان دست اندرکار مسائل سیاسی هستند، باید نامههای نهجالبلاغه را مطالعه کنند و آن را در کار روزمره خود پیش چشم بدارند. عجایبی در این بخش هست، مسائلی الهامبخش و عمیق و واقعیتهایی که اگر در زندگی پیاده شود، بار سیاسی آن به قدری قوی و نیرومند است که طالب را از هر چیز دیگری بی نیاز میکند.
بخش سوم نهجالبلاغه «کلمات قصار» است. به عقیده من کلمات قصار، بخش خودسازی، انسانسازی و اخلاقی نهجالبلاغه است، یعنی ما در خطبهها معارف و عرفانمان را و در نامهها مدیریت را قوی میکنیم، وقتی بخواهیم خودمان را قوی کنیم و با توجه به مسائل اخلاقی خود را بسازیم، باید به سراغ مسائلی که علی(ع) در بخش کلمات قصار بیان فرموده، برویم.
به عنوان نمونه در اینجا بعضی قسمتها را عرض میکنم. در بخش کلمات قصار بخشی داریم به عنوان وصایای پنجگانه، علی(ع) برنامه خودسازی انسان را در پنج جمله فشرده و کوتاه بیان کرده که گمان نمیکنم بالاتر از این چیزی پیدا کنیم: «اوصیکم بخمسٍ لو ضربتم الیها آباط الابل لکانت لذلک اهلاً: لا یرجون أَحدٌ منکم إلا ربه و لا یخافن إلا ذنبه و لا یستحین احدٌ منکم اذا سئل عما لا یعلم ان یقول لا اعلم و لا یستحینّ احدٌ إذا لم یعلم الشیء أن یتعلمه و علیکم بالصبر فإن الصبر من الإیمان کالرأس من الجسد، و لا خیر فی جسد لا رأس معه، و لا خیر فی ایمانٍ لا صبر معه».3
از این بالاتر اصول خودسازی را کجا میتوانیم پیدا کنیم؟ پنج اصل: اصل اول: ای انسان تکیهگاهت فقط در زندگی خدا باشد و بس، تکیهگاه تو و امید تو و نیروی محرک وجود تو باید رجای پروردگار باشد. «لا یرجون احدٌ منکم إلا ربه».
اصل دوم: ترس و وحشت تو از چه چیز؟ از تهدیدهای عوامل مادی؟ نه اینها وحشتناک نیست، اینها ممکن است به نقطه اوج افتخار انسان منتهی بشود، فرمود: تنها یک چیز در عالم وحشتناک است و بس، و آن گناه توست، اگر گناه نباشد، وحشتی در سراسر زندگی تو نیست. «و لا یخافنّ الا ذنبه».
اصل سوم و چهارم که مسئله «تعلیم و تعلم» است. هر کدام از شما اگر مطلبی را نمیداند، بگوید نمیدانم و اگر کسی که از او سؤالی درباره مطلبی که نمیداند بشود، بیمحابا بگوید نمیدانم، نه استاد در تعلیمش ادعای علم کلی کند، نه شاگرد در تعلمش شرم و حیایی به خود راه بدهد.
اصل پنجم: و آن در مسیرعمل و اجرا کردن آنچه میداند به کار میآید، و آن اصل استقامت است: «علیکم بالصبر».
استقامت و ایستادگی، در مقابل حوادث، «إنّ الصبر من الایمان کالرأس من الجسد». همان طوری که فرماندهی کل بدن انسان در مغز اوست، یک ضربه مختصر بر مغز انسان، یک بخش از بدن انسان را تعطیل میکند، میفرماید: فرماندهی ایمان انسان هم در استقامت و صبراست. اگر استقامت نباشد، ایمان نیست و تمام اصولش فرو میریزد و از بین میرود.
ملاحظه میکنید علی(ع) پنج سخن کوتاه در مورد خودسازی بیان فرمود که عملی شدن آن برای ساختن یک فرد یا یک جامعه کافی است، جامعه هم باید «لا یرجون احد منکم الا ربّه» باشد، از هیچ چیز جز گناه خودش و تخلفات و کوتاهیهایش نترسد، باید برجامعه اصل تعلیم و تعلم حاکم باشد، باید اصل استقامت و صبر برآن حکومت بکند.
در کلمات قصار نهجالبلاغه جملهای داریم که فقط دو کلمه است. سید رضی ـ آن مرد دانشمند و نابغه عصرـ وقتی به این دو کلمه میرسد، میگوید: «هر چه من بخواهم درباره عظمت این دو کلمه بگویم، کم است.» آنجا که علی میگوید: «تخففوا تلحقوا»: ای مردم، سبکبار شوید تا به قافله برسید و ملحق شوید.
مسیر زندگی شما پیچ و خم و فراز و نشیب دارد، گردنههای صعبالعبور دارد، کسانی که بارشان سنگین باشد در پیچ و خم اول میمانند. ای انسانها، از این گردنهها به راحتی نمیتوانید بگذرید، سبکبار شوید تا از این گردنههای سخت زندگی به آسانی بگذرید.
علی(ع) این را تنها به یک فرد نمیگوید، بلکه به جوامع بشری هم میگوید: ای جوامع بشر که دست گدایی برای انواع وامها به سوی شرق و غرب دراز میکنید و در سایه شوم این وامها وابستگی ایجاد میکنید، جامعهتان را سبکبار کنید، زرق و برق را از آن حذف کنید، زواید را از آن بردارید و سبکبار شوید، تا به مقصد برسید.
امروزه دانشمندان علم اقتصاد در مسائل اقتصادی بشر مطالعه کردهاند و میگویند: مجموع زندگی اقتصادی بشر در سه قسمت خلاصه میشود: نیازها، مسائل رفاهی، و هوسها. نیازها آن چیزی است که انسان برای زنده ماندن بدان نیاز دارد؛ مثل غذا، لباس، مسکن و دارو و بهداشت، بعد از آن مسائل رفاهی پیش میآید، بعد مرحله سوم یعنی هوسها مطرح میشود: چشم و هم چشمیها، رقابتها و خیالات واهی. آنها طبق محاسبهای که از نظر آماری کردهاند، بدین نتیجه رسیدهاند که بخش سوم، مهمترین بخشی است که ثروتهای بشر را به خود جذب میکند، یعنی ثروتها جذب هوسها میشوند و بخشی که کمترین حجم ثروت را به خود جذب میکند، بخش اول است! یعنی ضرورتها و نیازها.
امیر مؤمنان علی(ع) میفرماید: «تخففوا تلحقوا» این اضافات را بزنید، هوسها را حذف کنید، و مسائل رفاهی را که باعث وابستگی میشود، حذف کنید، و به خاطر آن زیر سیطره اقتصادی قرار نگیرید، سبکبار بشوید و به سرمنزل مقصود و سعادتتان برسید.
3ـ عینیت و واقع گرایی
بعد از قرآن مجید که پیامبر گرامی اسلام(ص) آن را به عنوان نور جاودانه در جهان بشریت تاباند، نهجالبلاغه از عینیت و واقعگرایی عجیبی برخوردار است. کتاب در دنیا زیاد نوشته شده که وقتی انسان آن را میخواند، تحت تأثیر واقع میشود و در مرحله عمل، طرحی است زیبا؛ اما واقعگرایی در آن نیست، کتابی مهم و ارزشمند است که در عین جامعیت و جالب و زیبا بودن قابل عمل باشد، نهجالبلاغه و برنامههایش چنین است، انسان هر چه بخواهد، میتواند از نهجالبلاغه بردارد و در زندگی خود عمل کند. در اینجا ذکر یکی دو نمونه لازم به نظر میرسد.
علی(ع) جملهای را از سخنان پیامبر(ص) در نامه به مالک اشتر فرموده است: «ای مالک، مطلبی را به تو می گویم که اگر در هر جامعهای حق ضعیفان از اقویا و زورمندان با قاطعیت تمام گرفته نشود، آن جامعه روی آسایش و امنیت نخواهد دید: لن تقدس امه لا یؤخذ فیها حق الضعیف عن القوی غیر متعتع».
اگر به تمام دنیا نگاه کنیم، میبینیم که علت اصلی تمام ناآرامیها در سطح جهان، پایمال شدن حقوق ضعیفان به وسیله زورمندان است، و او فریاد میکشد: «امتی که به پا نخیزد و حق ضعیف را از نیرومند نگیرد، پاک نمیشود»، آلوده، ناآرام و نابسامان است، همیشه اضطراب برآن حاکم است. این معنی واقعیت گرایی است، چیزی است که در تمام زندگی انسانها حلول کرده است.
نمونهای دیگر : علی(ع) در نامه مالک اشتر، مردم را به دو گروه تقسیم میکند: خاصه و عامه. برای خاصه هفت ویژگی میگوید، برای عامه و توده مردم سه ویژگی. فرمود: «مردم دو دستهاند: عدهای از مرفهین و صاحبان زندگی پرناز و نعمت، که هفت اشکال در زندگیشان است، عدهای هم مستضعفین و تودههای جمعیت که دارای سه ویژگیاند.» من اینها را برای تو میشمارم تا بدانی آبت با آن مرفهین توی یک جوی نمیرود، هر چه هست، در وجود این مستضعفین است.
فرمود: «لیس أحدٌ من الرعیه أثقل علی الوالی مؤنه فی الرخاء» این مرفهین که تعبیر به (خاصه) فرموده است، اولین اشکالشان این است که بار زندگیشان بر دولت از همه سنگینتر است، آب و برق و میوه را از همه بیشتر مصرف میکنند، خانههای چندهزار متری دارند، اصلاً بار اینها را دولت میکشد، گاهی میشود که یک خانواده از اینها به اندازه پنجاه خانواده مستضعف بار بردوش حکومت دارد.
«واقلّ معونه فی البلاء» ولی مشکلات که پیش میآید، این قشر از همه کمتر کمک میکنند. دومین ویژگی اینها این است که درعین اینکه از همه پرتوقعترند، کمکشان از همه کمتر است.
سوم: «و اکره للانصاف»،اینها انصاف و عدالت را نمیپسندند. اصلاً نمیخواهند دیگران هم از مزایای اجتماعی برخوردار و بهره مند باشند. همیشه خودشان را از همه برتر میپندارند و از حکومت امتیاز میطلبند.
چهارم: «و أسأل بالالحاف»، در تقاضاهایشان از همه بیشتر اصرار و پافشاری دارند. قدرت و امکانات حکومت و ملت را در نظر نمیگیرند، غالباً خودشان نیازهای حیاتی توده مردم را فراموش کردهاند؛ ولی چیزی که از خاطرشان فراموش نمیشود، درخواستهای گوناگون و فراوان آنهاست.
پنجم: «و أقل شکراً عند الاعطاء»، وقتی چیزی به اینان بدهی، سپاسگزاریشان از همه کمتر است، بلکه یک چیزی هم طلبکارند و میگویند که: مابه این مملکت چنین و چنان خدمت کردهایم، این چیزی که به ما دادهاند، خیلی کمتر از آن است که باید میدادند.
ششم: «و أبطا عذراً عند المنع» اگر یک چیزی مصلحت نیست که به او بدهی، هر چه عذرخواهی کنی، نمیپذیرد. اگر به او بدهی، شاکر نیست و اگر ندهی، عذرپذیر نیست.
آخرین ویژگی آنها«وأضعف صبراً عند ملمّات الدهر»است؛ یعنی وقتی یک بلایی میآید، کسانی که بیش از همه بی صبری و بی تابی میکنند، همین مرفهین هستند.
ویژگی عامه: میفرماید: «انّما عمود الدین و جماع المسلمین و العده للأعداء العامه من الأمه». توده مردم دارای این سه ویژگی هستند:هم عمود دین اند، هم استخوانبندی جامعه هستند و هم نیرویی در مقابل دشمن. در اینجا سخن بسیار است...
به هر حال من فکر میکنم که اگر این واقعیتهای عینی را از نهجالبلاغه استفاده کرده و منعکس کنیم، اقشار جامعه فاصلهشان را با نهجالبلاغه کمتر کنند و بیشتر الهام بگیرند، مشکلات جامعه هم، همه در پرتو قرآن و نهجالبلاغه قابل حل است.
پی نوشتها :
1ـ نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه 89.
2ـ همان، خطبه 89.
3ـ همان، حکمت 79.