تاریخ دوره اسلامی
اتابکان آذربایجان
- تاريخ دوره اسلامي
- نمایش از پنج شنبه, 02 دی 1389 20:42
- بازدید: 10897
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
ناصر صدقی
چکیده
اتابکان آذربایجان توسط اتابک شمسالدین ایلدگز از درون ساختار حکومتی سلجوقیان با تصاحب اختیارات منصب اتابکی شاهزادگان سلجوقی شکل گرفت. ایلدگز، غلامی ترک بود که با رسیدن به مقام امیری از سال 540 هـ [524 خ] به بعد مدت ده سال امارت بخشی از آذربایجان را داشت و از سال 520 هـ عنوان اتابک یافت.
خاندان ایلدگز به اسم سلاطین سلجوقی، کل قلمرو سلجوقیان عراق را در این دوره به دست گرفته، حکومت و مقام اتابکی را موروثی کردند. حکومت اتابکان از آذربایجان شکل گرفت و به همدان و ری و اصفهان گسترش یافت اما چون منشأ آنها آذربایجان بود و بعد از تجزیه، قلمرو آنها محدود به آذربایجان شد، به اتابکان مشهور شدند.
از مهمترین تحولات جهان اسلام در عصر اتابکی که از سال 540 هـ تا 621 هـ [524 تا 603 خ] حکومت کردند، اوج جنگهای صلیبی در غرب جهان اسلام و ظهور خوارزمشاهیان و متعاقب آن مغولان در شرق جهان اسلام بود. شهرهای همدان و تبریز و گنجه، مراکز مهم حکومتی اتابکان آذربایجان بود. این حکومت به واسطه جنگهای ممتد داخلی و اختلافات جانشینی در امر حکومت و قدرت سیاسی، در پی سقوط سلجوقیان، سرانجام به دست خوارزمشاهیان و شخص جلالالدین خوارزمشاه در سال 621 هـ [603 خ] برافتادند و متعاقب آن از هجوم مغول کل آذربایجان را فرا گرفت.
منشأ مقام اتابکی و خاستگاه اتابکان آذربایجان
مقام اتابکی در اصل از سنتهای ریشهدار در خاندان سلجوقی بود. سلجوقیان این سنت قبیلهای خاص خود را بعد از به حکومت رسیدن در پی نبرد دندانقان 431 هـ [418 خ] وارد ایران و تشکیلات حکومتی خود کردند.
اتابک یک اصطلاح ترکی [شده] و ترکیب دو واژه آتا به معنای پدر [تورانی و ایرانی] بک [بغ ایرانی] به معنای امیر و بزرگ میباشد. در منابع عربی عصر سلجوقی معادل عربی این اصطلاح «امیر الوالد» آمده است به معنای بزرگ و نایب پدر. اتابک کسی بود که عهدهدار تربیت و پرورش شاهزادگان سلجوقی بود. در تشکیلات حکومتی سلجوقیان اولین بار از دوره سلطان آلب ارسلان سلجوقی (465-455 هـ) [449-442 خ] است که به این مقام اشاره میشود. اولین فردی که در ساختار حکومتی سلجوقیان عنوان و مقام اتابک یافت، خواجه نظامالملک، وزیر مشهور سلجوقیان بود. وی از طرف سلطان آلب ارسلان مقام اتابکی ملک شاه نایب و فرزند سلطان را عهدهدار شد. به همین جهت، یکی از القاب خواجه، «اتابک» و «آتا خواجه» بود؛ در حالی که مقام اتابکی تنها متعلق به امر بود.2
مهمترین وظیفه اتابک، جدای از تربیت اخلاقی شاهزاده تحت امر خود، تربیت سیاسی و آموزشی حکومتداری برای شاهزاده تحت تربیت اتابکی بود. بعدها در گذر زمان در پی ضعف قدرت سلاطین سلجوقی و غلبه امرا بر سلاطین، مقام اتابکی کارکرد اولیه خود را از دست داد. قدرت و اختیارات این مقام به تصاحب امرای متنفذ درآمده، بر قدرت سلاطین سلجوقی برتری یافت.
از سال 547 هـ [531 خ] با مرگ سلطان مسعود سلجوقی، آخرین سلطان نسبتاً قدرتمند، امرا و به خصوص امرایی که عنوان اتابک داشتند، به عنوان تنها گروه تأثیرگذار در مقدرات سلطنت سلجوقی مطرح شدند. اولین هدف آنها گماشتن شاهزادگان تحت تربیت و اتابکی خود به مقام سلطنت بود. از این مقطع، نهاد امارت و به ویژه اتابکی، همه قدرت و اختیارات دو نهاد سلطنت و وزارت را در تشکیلات حکومتی سلجوقیان به تصاحب خود درآورد.
رسیدن به مقام اتابکی از شکل انتصابی آن از طرف سلاطین به شکل تحمیلی مبدل شد که به واسطه آن شاهزادگان سلجوقی هر کدام به تصاحب یکی از امرای مدعی مقام اتابکی درآمده، به مقام سلطنت گماشته میشدند. نتیجه آن، جنگهای ممتد داخلی بین اتابکان بود که هر کدام مدعی گماشتن شاهزاده تحت اتابکی خود به سلطنت بودند.
ظهور اتابکان آذربایجان، به عنوان اولین حکومت اتابکی موروثی در ایران در قلمرو سلجوقی در چنین محیط سیاسی صورت گرفت.
«ایلدگز» (Ildghaz)، مؤسس اتابکان آذربایجان، در اصل دارای خاستگاه غلامی بود. از دیگر رسوم عصر سلجوقی در کنار منصب اتابکی، تربیت و پرورش غلامان زرخرید در دربارهای شاهی بود. به این دلیل، بیشتر امرای مسلط در عصر سلجوقی از دوره سلطان ملکشاه به بعد دارای خاستگاه غلامی بودند که از مرتبه غلامی به مقام و مرتبه امارت ترفیع یافته بودند و همین غلامان امیر بودند که اختیارات سلطنت را به شکلی کامل از دوره سلطان مسعود سلجوقی به دست گرفتند. ایلدگز غلام ترک زرخرید از ولایت قفچاق (Ghephchag) یا همان قپچاق بود که توسط کمالالدین سمیرمی3 وزیر سلطان مسعود از یکی از تجار خریداری شده بود.4
با مرگ وزیر کمالالدین سمیرمی ترکات وی به سلطان مسعود سلجوقی رسید که ایلدگز از جمله آن بود. سلطان مسعود واین غلام را به یکی از امرا سپرد تا مورد تربیت اتابکی قرار گیرد و آداب جوانمردی و سواریث و تیراندازی فراگیرد. ایلدگز در دربار سلطان مسعود به زودی ترقی کرد و از مرتبه غلامی به مقام امیری رسید. وی مدتی در مطبخ سلطان مشغول بود و بعد از آن، مقام خوانسالاری یافت که مختص امرا بود و مقام ناظر در تشریفات و ضیافتهای سلطنتی محسوب میشد.
ایلدگز به تدریج از مقامات درباری به مقامات دیوانی رسیده و حکومت بخشی از آذربایجان و اران را (Aran) را به اقطاع از سلطان مسعود دریافت داشت.5
زمان به حکومت رسیدن ایلدگز در آذربایجان دقیقاً معلوم نیست. اما میتوان احتمال داد که وی از 540 هـ [524 خ] به بعد عهدهدار این مقام شده است و این سال را مبدأ شکلگیری حکومت ایلدگز در آذربایجان میتوان بیان کرد. او از این زمان در سلک امرای صاحب لشکر و حکومت درآمده، در جنگها و لشکرکشیها همراه سلطان مسعود بود. ایلدگز بعد از مدتی حتی حقوق ولی نعمت خود سلطان مسعود را نادیده گرفت و در سال 543 هـ [527 خ] در سلک امرای مخالف سلطان درآمده و در بغداد در حضور خلافت علیه سلطان فعالیت میکرد.6
با مرگ سلطان مسعود در سال 547 هـ [ خ] ایلدگز به حکومت خود در آذربایجان و اران استقلال بخشید. وی حتی علیه سلطنت مرکزی یکی از شاهزادگان سلجوقی ملک ارسلان بن طغرل بن محمد را به تصاحب خود درآورد و به رسم مقام اتابکی با مادر وی ازدواج کرده و به طور رسمی به عنوان اتابک حکومت مستقل یافت. به احتمال زیاد میتوان گفت که او از سال 550 هـ [534 خ] که مقام اتابکی را به طور رسمی عهدهدار گردیده است.7
ایلدگز بعد از اختصاص مقام اتابکی به خود علیه سلطان محمد سلجوقی موضع گرفته و با اقدامات خود علیه حکومت مرکزی درصدد نشان دادن شاهزاده تحت اتابکی خود به مقام سلطنت برآمد. به همین دلیل، سلطان محمد برای هشدار به وی، یکی از امرای قدرتمند دربار را که خود سلطان را به حکومت نشانده بود و به عنوان اتابک خاصبک مقام اتابکی سلطان را داشت، به قتل رساند و سر او را به آذربایجان نزد ایلدگز فرستاد. بعد از این اقدام، ایلدگز در مدت سلطنت سلطان محمد در حالت اطاعت ظاهری از مداخله در امور سلطنت اجتناب کرد.8
با مرگ سلطان محمد در سال 554هـ [538 خ] ایلدگز اولین اقدام جدی را در نشاندن ملک ارسلان شاهزاده تحت امر خود، به مقام سلطنت انجام داد و با اعمال نفوذ به دیگر امرای حاکم و مسلط در همدان که سلیمان شاه را به سلطنت رسانده بودند، وی را معزول ساخت.
در سال 556 هـ [540 خ] ملک ارسلان را با 20 هزار سوار از آذربایجان روانه همدان کرده و در دارالمحکمه همدان وی را به عنوان سلطان ارسلان به تخت سلطنت گماشته و خود با عنوان «اتابک اعظم» عهدهدار امور سلطنت شد.9
به این ترتیب، ایلدگز، غلام زرخرید به مقام اتابک اعظم مبدل شد و در ظاهر سلطنت سلطان ارسلان، اداره قلمرو سلجوقی را به دست گرفت. بعدها در پی اختلافات ایجاد شده بین سلاطین سلجوقی و جانشینان وی، سلطان طغرل، آخرین سلطان سلجوقی که دارای طبع شعر بود، در حالی که به دست اتابکش قزل ارسلان از سلطنت معزول و محبوس شده بود، با سرودن یک رباعی در زندان، به طعنه، این خاستگاه غلامی اتابکان را مورد مذمت قرار داد که حالا بر ولینعمت خود غالب و مسلط شده بودند.10
در بند غمم؛ گره گشایا مپسند
وین کاهش جاه، جان فزایا مپسند
وز بنده و بندهزادهای چندین ظلم
بر خواجه خویشتن خدایا مپسند
تأسیس حکومت اتابکان آذربایجان
ایلدگز به عنوان «اتابک اعظم» بعد از به تخت نشاندن سلطان ارسلان سلجوقی در «باب الکوشک» همدان تختگاه سلجوقیان، با مشکلات عدیدهای برای تثبیت جایگاه خود مواجه بود؛ چرا که هیچ کدام از امرا و اتابکان، ایلدگز، اتابک اعظم را پذیرا نبودند.
تلاش ایلدگز در اولین سال جلوس سلطان جدید، مصروف مبارزه با امرای مخالف شد. «امیر اینانج» (Inang) حاکم قدرتمند شهر «ری»، اتابک زنگی (Zanghi) حاکم فارس، اتابک ارسلان (Arsalan) بن آق سنقر (Ag Sungur) حاکم مراغه، از مخالفان اصلی و سرسخت ایلدگز و سلطان جدید بودند. این قدرتهای مخالف از دارالخلافه بغداد نیز تهییج و حمایت معنوی میشدند.
ایلدگز در دو اقدام نظامی با لشکرکشی به اصفهان و گماشتن حاکمی از جانب خود به شهر اصفهان، پایتخت سابق سلجوقیان، وارد بلاد فارس شده، اتابک زنگی را مجبور به شناسایی سلطان جدید و مقام اتابک اعظمی خود و ملزم به گزاردن خطبه و ضرب سکه به اسم سلطان سلجوقی کرد.
او در گام دوم علیه اینانج (حاکم ری) و اتابک ارسلان حاکم مراغه، در حالی که با هم متحد شده بودند، لشکر کشید و در صحرای ساوه، با شکست این دو امیر، آنها را مجبور به مصالحه و شناسایی سلطان ارسلان نمود.11 بدین گونه و به طور موقت توانست قلمرو خود را به اسم سلطان سلجوقی از اران و گنجه در شمال تا اصفهان و شیراز در جنوب گسترش دهد. سال دوم حکومت او به عنوان اتابک اعظم به امر مبارزه با حملات گرجیان به شهر «دوین» (Dovain) در مجاورت شهر گنجه و اسماعیلیان الموت در قلاع اطراف قزوین گذشت که هر دو اقدام در سال 557 هـ [541 خ] صورت گرفت.12
در لشکرکشی ایلدگز علیه گرجیان که اهالی شهر دوین از بلاد آذربایجان و توابع آن را مورد قتل و غارت قرار داده بودند، با همراهی اتابک مراغه و حاکم خلاط، ناحیهای در آناطولی شرقی، به وجود میآمد که نشان از تابعیت این دو حاکم محلی نسبت به ایلدگز بود. «راوندی» این اقدام اتابک ایلدگز علیه «کفار» گرجی و ارمنی را با عنوان «جهاد اصغر» یاد میکند. ایلدگز در این اقدام «ملک ابخاز» را شکست داد و مجبور به مصالحه نمود.
اقدام دوم ایلدگز در پی این «جهاد اصغر» که در جامعه اسلامی بازتاب گستردهای داشت، لشکرکشی وی علیه اسماعیلیان یا باطنیان قلاع اطراف قزوین به مرکزیت الموت بود که اهالی قزوین را مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قرار میدادند. اتابک ایلدگز مدت 4 ماه به محاصره اسماعیلیان پرداخته و تلفات و شکستهای سنگینی بر آنها وارد ساخته و از این «جهاد اکبر» هم موفق و پیروز درآمده و قلعه متصرفی از اسماعیلیه را به اسم سلطان سلجوقی «ارسلان گشای» نام نهاد.13
ایلدگز بعد از این اقدامات داخلی و خارجی در مقابله با مخالفان خود در پی مکاتبه با خلافت بغداد درآمد تا طبق رسم گذشته به اسم سلطان سلجوقی در بغداد خطبه سلطنت گزارده شود. در همین راستا رسولی نزد خلیفه بغداد فرستاد و خواستار عملی شدن خواسته مذکور شد. این در حالی بود که سیاستهای خلافت بغداد از سال 547 هـ [531 خ] با مرگ سلطان مسعود، مخالفت علنی با سلطنت سلجوقی بود که خلافت با تجدید قدرت مادی خود در کنار قدرت معنوی از سال مذکور نه به اسم سلاطین سلجوقی خطبه گزارد و نه سلاطین سلجوقی را در بغداد راه داد. در ادامه این سیاست، نماینده ایلدگز از دربار خلافت المستنجد (Al-Mostanged) خلیفه عباسی در نهایت اهانت و خواری طرد شد و جوابی به خواسته ایلدگز داده نشد که در واقع همان رد خواسته اتابک بود.14
بعد از این ناکامی وی به دنبال روابط خود با خلافت، درصدد رفع موانعی برآمد که هنوز قدرت وی در درون قلمرو خود را دچار ضعف و ناپایداری میساخت. تصرف شهر تبریز که در این هنگام در قلمرو حکومت اتابکی مراغه بود و تصرف شهر ری پایتخت اولیه سلجوقیان در عصر سلطان طغرل و آلب ارسلان محل حکومت امیر اینانج، از اهداف اتابک ایلدگز در تثبیت جایگاه حکومتی خود بود.
در همین راستا ایلدگز سپاهی را به سرکردگی پسرش محمد پهلوان روانه حدود مراغه و تصرف شهر تبریز کرد. اما اتابک ارسلان بن آق سنقر حاکم مراغه پیشدستی کرده و محمد پهلوان را در حدود «سفید رود» شکست داده، عقب زد و سپاهیان پهلوان، شکست خورده، وارد همدان شدند.15
ایلدگز بعد از شکست سفیدرود، پسرش محمد پهلوان را دوباره در سال 563 هـ [547 خ] با سپاهی تجهیز کرده روانه مراغه ساخت. این بار پهلوان موفق به شکست حاکم مراغه شد و او را در قلعه مراغه به حصار گرفت؛ اما این لشکرکشی هم بینتیجه بود؛ چرا که هنوز شهر تبریز در قلمرو اتابکی ایلدگز قرار نگرفته بود،16 اما اطاعت کامل حاکم مراغه در امر خطبه و سکه به اسم سلطان ارسلان به طور کامل حاصل شده بود.
اتابک ایلدگز با وجود عدم موفقیت در تصرف شهر تبریز، در سال 564 هـ [ خ] خود، اقدام به لشکرکشی به ری و تصرف آنجا از امیر اینانج نمود. امیر سنقر اینانج، حاکم قدرتمند شهر ری، در اصل از غلامان سلطان سنجر سلجوقی بود. وی برای مقابله با اتابک ایلدگز سپاهیانی هم از حاکم طبرستان به تعداد چهار هزار نفر به خدمت گرفته بود. در مقابله طرفین، امیر اینانج در قلعه «طبرک» (Tabarak) ری در محاصره افتاده و به تطمیع ایلدگز توسط غلامانش کشته شد و شهر مهم و پرجمعیت ری به تصرف اتابک ایلدگز درآمد.17
ایلدگز در ادامه فتوحات خود، شهر اردبیل را در مجاورت شهر تبریز، با مرگ حاکم آنجا، نصرتالدین آق قوش (Aggush)، متصرف شده و این شهر را هم ضمیمه حکومت مستقیم خود کرد. در مقابل، حکومت ولایت بروجرد را در لرستان به نایب و جانشین حاکم اردبیل محمد بن آق قوش سپرد.18
بدینگونه او توانست در عمل مقام اتابک اعظمی خود را به دست آورد و با عهدهدار شدن اتابکی سلطان ارسلان سلجوقی، سرآمد تمام اتابکان زمان خود یعنی اتابکان موصل، اتابکان فارس، اتابکان خوزستان و اتابکان یزد شد.
«اتابک اعظم» شمسالدین ایلدگز، حتی با فرستادن نمایندگانی نزد حسام الدین قوش طغان (Gush Toghan) حاکم خوزستان، اطاعت وی را در خطبه و سکه به اسم سلطان ارسلان سلجوقی به دست آورده، او را خراجگذار خود ساخت.19
اتابک ایلدگز قدرت خود را به اسم سلطان ارسلان سلجوقی به جایی رسانده بود که برای سلطان ارسلان غیر از اسم سلطنت نبود و سلطنت واقعی در عمل در دست ایلدگز بود. کل احکام و منشورها به اسم سلطان سلجوقی، به فرمان ایلدگز صادر میشد. بعد از یک دوره جنگ و جدال در امر سلطنت توسط مدعیان و امرا، خاندان ایلدگز سلطنت سلجوقی را وارد یک دوره ثبات مقطعی کردند. هر چند سلطنت معنای واقعی خود را از دست داده بود، چرا که ایلدگز در عمل کل اختیارات سلطنت را از عزل و نصبها و صدور فرامین و واگذاری اقطاعات و انتصاب حکام نواحی، وصول مالیاتها و اداره خزانه حکومتی و توزیع و تقسیم اموال دیوانی به دستور خود اجرا و عملی میکرد. تنها ببرای رعایت ظاهر امر، خود را اتابک و خدمتگزار سلطنت اعلام میکرد. سلطان سلجوقی از این تحکمات و سلطه ایلدگز ناراضی بود، اما قدرت اعتراض نداشت.20
اتابک اعظم شمسالدین ایلدگز، در اواخر حکومت خود چنان قدرتی یافته بود که سپاهیان وی جدای از خدم و حشم به 50 هزار سوار میرسید و وسعت قلمرو واقعی وی از اران در شمال رود ارس تا اصفهان در جنوب قلمرو اتابکی را شامل میشد. با احتساب حکام تابعه از سلاجقه کرمان21 و اتابکان فارس و خوزستان و اتابکان موصل22 که همگی مدتی تابعه اتابکان بودند، وی در ظاهر قدرت قابل توجهی داشت.23
ایلدگز در ادوار مختلف زندگی سیاسی خود که از مرتبه غلامی به امیری رسیده بود، مراحل چندی را در پایهریزی حکومت اتابکی آذربایجان طی نموده بود:
1- دوره امارت و حکومت اقطاعی در اران و شمال آذربایجان (540 هـ - 550 هـ) [534- 524 خ]
2- دوره اتابکی در آذربایجان (550 هـ- 556 هـ) [540- 534 خ]
3- دوره اتابکی اعظم در همدان (556 هـ- 568 هـ) [551-540 خ]
دوره تأسیس حکومت اتابکان آذربایجان توسط ایلدگز شامل ادوار فوق میگردد که در این مقطع زمانی سه دههای، ایلدگز جدای از تصاحب مقام اتابکی، شاهزاده تحت اتابکی خود را به سلطنت گماشت و به اسم وی به حکومت اتابکی خود را شکل رسمی و مشروع بخشیده، آن را با سپردن حکومت نواحی مختلف قلمرواش به پسران خود، به یک حکومت اتابکی موروثی مبدل کرد. در جریان این تحول، هم عنوان اتابکی در فرزندان وی موروثی شد و هم حکومت اتابکی شکل گرفته چنین روندی پیدا کرد. اتابک ایلدگز با مرگ خود که در 568 هـ [551 خ] در همدان، قلمرو گسترده اما نه چندان باثباتی را برای جانشینان خود بر جای نهاد، چرا که وی تنها نقش مؤسس را برای حکومت تازه تأسیس داشت و تثبیت این حکومت نیازمند اقدامات دامنهدار بود.
تثبیت حکومت اتابکان
اتابک محمد پهلوان، فرزند و جانشین ارشد ایلدگز، از سال 568 هـ [ خ] با مرگ پدرش، مقام اتابکی وی و اداره قلمرو موروثی را عهدهدار شد. وی در ایام حکومت پدر هم مقام حکومت ری را داشت و هم عنوان امیر حاجب سلطان ارسلان را عهدهدار بود.24 اولین اقدام اتابک پهلوان تصرف شهر تبریز از اتابکان مراغه بود. وی قبلاً دو لشکرکشی نافرجام و بینتیجه در ایام حکومت ایلدگز علیه اتابکان مراغه انجام داد. او بعد از به دست گرفتن رسمی حکومت و اتابکی سلطان ارسلان سلجوقی، یک لشکرکشی گسترده علیه اتابکان مراغه انجام داد تا اقدام ناتمام ایلدگز را در تکمیل متصرفات اتابکی به پایان رساند.
ایلدگز در این لشکرکشی از فرصت درگذشت اتابک ارسلان استفاده نمود و در معیت برادرش قزل ارسلان، همزمان تبریز و مراغه را مورد محاصره و حمله قرار داد. (569 هـ) [ خ] فلکالدین احمد بن ارسلان، حاکم جدید مراغه، با از دست دادن تبریز و واسطه قرار دادن صدرالدین قاضی مراغه جهت صلح با اتابک پهلوان به سختی موفق به حفظ حکومت خود در مراغه شد. در صلح طرفین که قاضی مراغه میانجیگری میکرد، قرار بر این شد که مراغه در دست خاندان آق سنقر باقی بماند و شهر تبریز متعلق به اتابک پهلوان باشد. متعاقب این مصالحه قزل ارسلان از طرف برادر خود به حکومت تبریز دست یافت اما اتابک پهلوان با وجود انضمام تبریز به قلمرو خود، همچنان موجودیت حکومت خاندان اتابکی آق سنقر را در مراغه به رسمیت شناخت. 25
در سال 571 هـ [554 خ] با مرگ سلطان ارسلان بن طغرل سلجوقی، اتابک پهلوان فرزند خردسال وی ملک طغرل بن ارسلان را به عنوان آخرین سلطان سلجوقی، در همدان به تخت سلطنت نشاند و خود به طور رسمی عنوان اتابکی اعظم سلطان جدید را عهدهدار شد. به اسم سلطان طغرل خطبه گزارده شد و سکهها به نام وی ضرب گردید.26
اتابک پهلوان در ایام حکومت خود در شهر ری در دوره حکومت ایلدگز، شاهزاده سلجوقی را به عنوان اتابک در تشکیلات حکومتی ری تحت امر خود داشت که محتملاً همان طغرل بن ارسلان بوده است.27
دوره اتابک نصرتالدین محمد پهلوان، برادر وی (قزل ارسلان) حکومت و اداره آذربایجان را عهدهدار بود؛ در حالی که خود اتابک مقیم همدان بود و شهرهای مهم دیگر یعنی ری و اصفهان را توسط پسرانش اداره میکرد.28
دوره حکومت اتابک پهلوان، عصر آرامش و ثبات کامل حکومت اتابکی بود و به یاد و خاطره خوش این ایام بود که «راوندی» با مشاهده هرج و مرج و جنگهای جانشینی و قتل و غارت بعد از سقوط دولت اتابکی و سلطنت سلجوقی، آرزومند ثبات و آرامش حکومت اتابک پهلوان شده و ایام «دولت ایلدگزیان» را به جهت ثبات و آرامش آن «ایام امن و عدل» عنوان میکند که «اتابک جهان میگشود و او [سلطان طغرل] بدارالملک میبود.»29
در دوره حکومت اتابک پهلوان، جدای از انضمام تبریز به قلمرو اتابکی، وسعت قلمرو وی به بیشترین حد خود رسید. وی در سال 581 هـ [564 خ] با درگذشت «شاه ارمن» حاکم «خلاط» واقع در آناطولی شرقی، این ناحیه را با اظهار تمایل اهل خلاط در مقابل صلاحالدین یوسف ایوبی، فاتح مشهور جنگهای صلیبی، ضمیمه قلمرو حکومتی خود کرده، خطبهگزار خود ساخت.30 روابط اتابک پهلوان با صلاحالدین یوسف ایوبی در این زمان چندان حسنه نبود. اتابک حتی در سال 580 هـ [563 خ] سه هزار سوار در مقابل طلب استمداد اتابک موصل روانه کمک وی علیه صلاحالدین ایوبی کرده بود.31
به نوشته «راوندی»، صلاحالدین ایوبی حتی مکتوبی به اتابک پهلوان فرستاده و از وی خواستار گذر به قزوین و بسطام (Bastam) و دامغان شده بود تا «ملاحده» همان اسماعیلیه این نواحی را سرکوب کند. اما اتابک از این درخواست دچار واهمه شده و خواسته صلاحالدین را رد کرد.32
اتابک پهلوان هم به مانند پدرش بر سلطان سلجوقی تحت اتابکی خود مسلط بود. در ظاهر خطبه و سکه به اسم سلطان طغرل سلجوقی بود، اما وی فاقد مکنت و قدرت بود. تمام بلاد و امرا و دیوان و خزاین حکومت به دست اتابک پهلوان اداره میشد.33
«ابن اثیر» با وجود اینکه حسن سیاست و ثبات و آسایش رعیت در عصر اتابک پهلوان را میستاید34 اما مرگ اتابک ثابت کرد که این ثبات ظاهری بود و نظام حکومتی اتابکی دارای معایب و نقاط ضعف اساسی بود که در بخش نظام اداری به آن اشاره خواهد شد.
با مرگ اتابک پهلوان در سال 582 هـ [565 خ] در حالی که سلطان طغرل و قزل ارسلان برادر وی مدتها منتظر مرگ وی بودند تا به استقلال حکومت را به خود اختصاص دهند و هر کدام از فرزندان اتابک هم مدعی قدرت بودند، قلمرو اتابکی، آن دوره ثبات و آرامش مقطعی را سپری کرده، وارد یک دوره هرج و مرج و جنگ و جدال گسترده برای جانشینی و تصاحب قدرت شد.35
تجزیه و فروپاشی حکومت اتابکان
با مرگ اتابک پهلوان، قلمرو اتابکی ثبات سیاسی و اجتماعی و تمرکز حکومتی خود را از دست داد. قدرتهای مختلف معارض توسط مدعیان قدرت از درون و بیرون قلمرو حکومتی اتابکان شکل گرفتند:
1- سلطان طغرل سلجوقی در پی آن بود تا قدرت سلطنت را تجدید کرده، خود را از تسلط و تحکم اتابکان رهایی بخشد؛ در حالی که سلطنت مستقل وی مورد پذیرش قزل ارسلان نبود.
2- اتابک قزل ارسلان در پی تحمیل اتابکی خود به سلطان سلجوقی گرفتن نقش اتابک اعظمی بود، در حالی که سلطان سلجوقی هرگز مقام اتابکی وی را به رسمیت نشناخت.
3- فرزندان اتابک پهلوان که هر کدام حکومت شهرهای مختلف را داشتند، نه مقام حکومتی عمشان قزل ارسلان و نه سلطنت مستقل سلطان طغرل سلجوقی را پذیرا بودند. آنها هر کدام حکومت واقعی را متعلق به خود میدانستند.
4- خلافت بغداد در این زمان در دست شخص قدرتمندی مثل خلیفه الناصر لدینالله بود که توانسته بود در کنار مقام معنوی خلافت، قدرت مادی و عرفی هم برای خود حاصل کند. خلافت بغداد در عین حال که هیچ کدام از مدعیان قدرت مذکور را به رسمیت نمیشناخت بیشتر از همه خواستار براندازی سلطنت سلجوقی بود.
5- در شرق بلاد اسلامی، در خراسان قدرت جدید خوارزمشاهان در حال گسترش بود و تکش خوارزمشاه سرکردگی آنها را داشت و قدرت رو به توسعه هیچ کدام از قدرتهای مذکور را پذیرا نبود. در چنین شرایطی آینده حکومت و قلمرو اتابکان آذربایجان به طور کامل بحرانی و دچار از هم پاشیدگی بود. حکومت اتابکان با مرگ اتابک پهلوان دچار مشکلات عدیدهای شد. سلطان طغرل سلجوقی در همدان سلطنت مستقل را به دست گرفت اما به جهت اندیشناک بودن از امرای اتابکی که بر دربار وی مسلط بودند، قزل ارسلان را از حکومت آذربایجان و اران به همدان فرا خوانده، به اتابکی وی رسمیت بخشید، در حالی که در باطن با این اقدام مخالف بود از همان ابتدا تضادهای موجود بین این دو آشکار شد، چرا که سلطان طغرل سلجوقی علاءالدین حاکم مراغه را متمایل به خود ساخته و علیه قزل ارسلان وی را تهییج مینمود.36
شهر ری از بلاد مهم حکومت اتابکان تحت حکومت قتلغ محمود اینانج فرزند ارشد اتابک پهلوان بود. وی به همراه مادرش که خواهر امیر اینانج حاکم سابق ری بود و به دست ایلدگز کشته شد، در این شهر حکومت میکرد.37
حکومت اصفهان از شهرهای مهم دیگر قلمرو اتابکان به دست امیر امیران عمر و بعد، ابوبکر، دیگر پسران اتابک پهلوان بود.38 هر کدام از مدعیان قدرت مذکور برای مشروعیت بخشیدن به قدرت و خواسته خود متوسل به درباره خلافت بغداد شدند تا خطبه حکومت به نام خود دریافت کنند. خلافت بغداد هم که مدتها منتظر چنین فرصتی بود، از اختلافات سلطان طغرل و قزل ارسلان استفاده کرد، قزل ارسلان را به سلطنت مستقل ترغیب نموده، منشور سلطنت را به اسم وی فرستاد.39 این امر به معنای معزول شدن طغرل سلجوقی، وی را تحت تعقیب قرار داده و بعد از گرفتار ساختن در یکی از قلاع آذربایجان محبوس ساخته بود و در مقابل یکی از ملوک سلجوقی را در سال 584 هـ در دارالملک همدان به تخت نشانده بود.40
سپس قزل ارسلان با دریافت منشور مذکور از خلیفه الناصر، مقام سلطنت را غصب کرده، خود شخصاً برخلاف اتابکان سابق که صرفاً مقام اتابکی داشتند، مقام سلطنت یافت.
اتابک قزل در اقدامی بیسابقه در حالی که به ترغیب خلافت بغداد مقام سلطنت را غصب کرده بود برای مصالحه با مدعی دیگر قدرت یعنی قتلغ اینانج و مادرش قتیبه خاتون در ری خاتون را به عقد خود درآورده و به همدان آورد؛41 بدینگونه مدتی موفق شد قدرت خود را متمرکز و مدعیان را از صحنه حذف یا در خود جذب کند. اما هنوز مابین زنان اتابک پهلوان در امر جانشینی فرزندانشان اختلاف بود. مداخله زنان درباری در امر قدرت، مشکل و بحران دیگر حکومت اتابکی بود. قتیبه خاتون با وجود آنکه به نکاح قزل ارسلان درآمده بود، جویای قدرت و حکومت پسرش اینانج بود. زاهد خاتون زن دیگر اتابک پهلوان نیز در پی حکومت پسرش ابوبکر بود.42
نتیجه این معادلات قدرت، اقدام قتیبه خاتون زن قزل ارسلان در کشتن وی بود. او با کمک غلامان درباری قزل ارسلان را از صحنه قدرت حذف کرد تا زمینه برای قدرت اینانج، پسرش، فراهم گردد.43
راوندی که شاهد تحولات بود، اقدام قزل را در تصاحب سلطنت سلجوقیان، امری نامیمون برای وی میداند: «از دارالخلافه او را عشوه دادند که بر تخت سلطنت میباید نشست. سنجر (ملک سلجوقی) را با قلعه فرستاد و خود بر تخت سلطنت نشست و آئینی نونهاد و کفران نعمت خداوندگار و غدر، مبارک نیامد.»44
با کشته شدن قزل ارسلان، زنان و پسران اتابک پهلوان درصدد تصاحب قدرت و قلمرو اتابکی برآمدند. ابوبکر به کمک مادرش موفق شد انگشتر و نشانهای حکومتی و اتابکی قزل ارسلان را به دست آورد و با عنوان اتابک روانه حکومت اران و آذربایجان شده، در «قلعه النجق» نخجوان خزاین حکومتی را به دست گرفته حکومت این نواحی را به استقلال تصاحب کند.
شهر ری همچنان تحت حکومت مستقل امیر قتلغ اینانج و مادرش باقی ماند و سلطان طغرل سلجوقی در پی رهایی از حبس (589 هـ) [ خ] روانه همدان دارالملک سلطنتی شده و حکومت آنجا را به دست گرفت.45
بدین ترتیب قلمرو اتابکی به سه حوزه مهم آذربایجان- ری- همدان تقسیم گردید. در حالی که در اثنای جنگهای جانشینی مذکور، اصفهان شه دیگر مهم قلمرو اتابکی، به تصرف اتابکان فارس درآمده بود. بعد از آن خلافت بغداد با فرستادن لشکر اداره اصفهان را به دست گرفت. قتلغ اینانج برای مقابله با سلطان طغرل سلجوقی مدتها متوسل به تکش خوارزمشاه شده و از وی علیه سلطان سلجوقی استمداد میطلبید. خلیفه الناصر هم به تکش خوارزمشاه مکتوب فرستاده، وی را علیه سلطنت سلجوقی و براندازی سلطان طغرل فرا میخواند.46
البته لشکرکشی تکش خوارزمشاه به غرب ایران صرفاً به خواسته اینانج و خلافت بغداد نبود. این امر در ادامه فتوحات خوارزمشاه به سمت غرب صورت میگرفت. نتیجه این پیشروی، تلاقی سپاه خوارزمشاه با سلطان طغرل سلجوقی در حدود ری بود و فرجام واقعه کشته شدن سلطان سلجوقی و خاتمه حکومت سلجوقیان به سال 590 هـ [573 خ] در ایران بود که از مدتها قبل قدرت واقعی خود را تحت اتابکی اتابکان آذربایجان از دست داده بودند.
قتلغ اینانج که روزگاری پدران وی مقام اتابکی سلاطین سلجوقی را داشتند و حافظان مقام سلطنت محسوب میشدند، در جنگ خوارزمشاه تکش با سلطان سلجوقی، به شخصه خوارزمشاه را مساعدت میکرد. با گرفتاری سلطان طغرل، قتلغ اینانج سر وی را جدا کرده، به علامت خاتمه سلطنت سلجوقی سر سلطان طغرل را به دارالخلافه بغداد نزد الناصر خلیفه فرستاد و تن وی را در دروازه ری برآویختند.47
با مرگ سلطان سلجوقی، در حالی که فتوحات خوارزمشاه در غرب ایران ناپایدار بود، قتل اینانج از طرف وی همچنان حکومت ری را حفظ کرد. اتابک ابوبکر در آذربایجان و اران حکومت مستقل داشت. در همدان غلامان اتابکی، اوزبک بن پهلوان، از پسران دیگر اتابک پهلوان را به تخت حکومت نشانده و به نام وی حکومت میکردند. ابتدا امیر «کوکجه» و بعد امیر «آی دوغموش» از غلامان اتابک پهلوان، قدرت را در همدان به اسم اوزبک بن پهلوان به دست گرفتند. به اوزبک عنوان ملک دادند و خطبه سلطنت را به اسم اتابک ابوبکر گزاردند. خود «آی دوغموش» هم عنوان «ملکالامرا» یافت.48 این اقدامات به معنای جایگزینی اتابکان به جای سلاطین سلجوقی در غیاب سلطنت به مقام سلطنت بود (600 هـ) [582 خ] مناسبتهای امیر آی دوغموش و ابوبکر بن پهلوان به جهت مقام و جایگاه اتابک ابوبکر و پدر وی در نزد آی دوغموش، حسنه بود. آی دوغموش به شکل محترمانه تابع ابوبکر بود.
از سوی دیگر حکومت واقعی ابوبکر دیگر محدود به آذربایجان و اران بود. علاءالدین سنقر حاکم مراغه با ابوبکر روابط نزدیک داشت و ولایات اشنو (اشنویه امروزی) و ارمیه (ارومیه) را به اقطاع از ابوبکر دریافت داشته بود.49
در سال 603 هـ [585 خ] شمسالدین آی دوغموش که به سبک اتابکان فردی از خاندان اتابکی یعنی اوزبک بن پهلوان را در همدان به تخت نشانده و به نام وی حکومت میکرد، برای بازگرداندن اصفهان به قلمرو اتابکی، لشکری به این ناحیه گسیل داشته، آنجا را از نیروهای خلیفه بغداد متصرف شد.50
در آذربایجان هم در سال 604 هـ [586 خ] اتابک نصرتالدین ابوبکر پهلوان از مرگ علاءالدین سنقر حاکم مراغه بهره برده، به عمر این حکومت اتابکی محلی در مراغه خاتمه داده و برای اولین بار مراغه را تحت حکومت اتابکان آذربایجان درآورد.51
اما ابوبکر در حکومت خود در مقابل گرجیان و جلوگیری از حملات آنها چندان موفق نبود. شهر بردعه از شهرهای مهم در مجاورت ارس به دلیل حملات ممتد گرجیان از سکنه خالی شده و غالب اهالی آن در گنجه مقیم شده بودند. «ابن اثیر»، اهمال ابوبکر در مقابله با گرجیان را سرزنش میکند.52
اتابک ابوبکر به واسطه عشرتجویی و عدم برخورداری از درایت پدرانش در مقابله با گرجیان در عمل در مقابل حاکم گرجیان زنی موسوم به «ملکه طامارا» عاجز بود. این زن حکومت تفلیس و ابخاز را داشت و تا شهر گنجه و کنارههای ارس کل قلمرو اتابکان و بلاد اسلامی مورد تاخت و تاز لشکریان وی بود. نظامی گنجوی شاعر مشهور که خود از معاصران و مداحان ابوبکر بود وی را به طعنه به دلیل ناتوانی در مقابله با حاکم زن گرجی مورد عناب و سرزنش قرار داده است.53
او دوک به نیزه کرد و ما نیزه به دوک
تا فتح تو کی نیزه در ابخاز برد
اتابک نصرتالدین ابوبکر به مدت 20 سال از سال 587 هـ تا سال 607 هـ [570 تا 589 خ] در آذربایجان و اران حکومت کرد. در این مدت قلمرو اتابکان تنها محدود به این حوزه جغرافیایی بود، چرا که امیر اینانج مدتی بعد به دست امرای خوارزمشاهی کشته شد و شهر ری توسط عمال خوارزمشاه محمد اداره میشد.54
همدان و اصفهان هم به طور کامل از حکومت و نظارت اتابکان خارج شده و به دست غلامان اتابکی اداره میشد و در مواردی خلافت بغداد و اتابکان فارس در این حدود مداخله میکردند. مدتی شرفالدین امیر امیران از دیگر پسران اتابک پهلوان علیه برادرش اتابک ابوبکر به منظور به دست گرفتن حکومت در جنگ و نزاع بود. وی مدتی متوسل به دربار شیروانشاهان و ملکه طامارای گرجی شد و با حمایتهای ملکه گرجی حملاتی را به شهر گنجه ترتیب داد اما این تلاشهای وی و مداخلات حاکم گرجی در امور حکومت ابوبکر با مرگ امیر امیران به جایی نرسید.55
با مرگ اتابک ابوبکر در سال 607 هـ [589 خ] برادر وی مظفرالدین ازبک که همدان را ترک کرده، نزد اتابک ابوبکر به سر میبرد، حکومت اتابکی آذربایجان را به دست گرفت. وی در دوره حکومت خود با حملات سلطان محمد خوارزمشاه مواجه شد؛ چرا که تمام مناطق ری، همدان و اصفهان در عمل به تصرف خوارزمشاه درآمده و اتابک اوزبک ناچاراً اطاعت سلطان محمد را گردن نهاده بود و با پرداخت خراج و مالیات سالیانه به حفظ حکومت خود شد.56
اتابک اوزبک بعد از رفع خطر خوارزمشاه محمد، با اولین دسته از سپاهیان مهاجم مغول مواجه شد که در تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه وارد آذربایجان شده بودند. (617 هـ) [599 خ] سپاهیان مغول بعد از درهم نوردیدن اردبیل و بلاد شرقی آذربایجان به دروازههای شهر تبریز رسیدند. اوزبک به یاری و همکاری اهل شهر تبریز چاره کار را در مصالحه با مغولان و جلوگیری از نهب و غارت شهر توسط آنها دیده، با پرداخت اموال و غرامت، از غارت شهر توسط مغولان جلوگیری کرد.57
از طرفی هنگامی که جلالالدین خوارزمشاه با فرار از مقابل مغولان وارد آذربایجان شد اتابک اوزبک موفق به مقابله و جلوگیری از خوارزمشاه در آذربایجان نگردید. جلالالدین در سال 621 هـ [603 خ] وارد آذربایجان شد. اتابک اوزبک از شهر تبریز به گنجه پناه برد، اما به دست خوارزمشاه گرفتار شده و در قلعه النجق محبوس گردیده، در همانجا درگذشت.58
تنها بازمانده خاندان اتابکی پسر اوزبک «ملک خاموش» بود. وجه تسمیه اسم وی از آنجا بود که او یک کودک کر و لال مادرزادی بود. وی هم به دست خوارزمشاه گرفتار شد و بعد از مدتی خود را نجات داده و به قلعه الموت نزد اسماعیلیه پناه برد، اما در آنجا درگذشت؛59 بدین ترتیب، با خاموشی «ملک خاموش»، عمر اتابکان آذربایجان هم به خاموشی گرایید.
قلمرو و نظام دیوانی و درباری اتابکان:
مطابق مصطلحات مرسوم جغرافیایی تاریخی عصر سلجوقی، قلمرو اتابکان شامل چندین حوزه جغرافیایی مهم بود. ناحیه اران در شمال رود ارس با شهرهای مهم جنزه یا همان گنجه امروزی، بردعه، شمکور (Shamkur) و بیلقان (Beylagan) یک حوزه وسیع جغرافیایی از مجاورت خزر [دریای مازندران] در شرق به موازات نواحی شمالی ارس تا تفلیس را شامل میشد. بردعه در این زمان دیگر رونق و شکوه خود را از دست داده، تحتالشعاع شهر گنجه قرار گرفته بود که مابین شروان (Shervan) و آذربایجان مهمترین و آبادترین شهر اران محسوب میشد.60 ناحیه جغرافیایی آذربایجان که معمولاً رود ارس مرز شمالی آن محسوب میگردید. این حوزه جغرافیایی شامل شهرهای مهم اردبیل، تبریز، ارومیه و مراغه بود. خوی، سلماس، اهر و مرند و اشنویه در زمره شهرهای کم وسعت آذربایجان محسوب میشدند.
آذربایجان از ناحیه شرق به بردعه و بلاد دیلم و جیل (گیلان) متصل بود و از غرب به ارزنجان در آناطولی شرقی محدود میشد.61 اردبیل و مراغه قبل از تبریز مرکز و تختگاه آذربایجان محسوب میشدند که از دوره اتابکان، به بعد شهر تبریز به لحاظ اهمیت و مرکزیت سیاسی دو شهر مذکور را تحتالشعاع قرار داد. در دوره یاقوت که در سال 617 هـ [599 خ] از آذربایجان دیدار کرده بود، غالب شهرهای آذربایجان به دلیل جنگهای داخلی و حملات نیروهای مهاجم خارجی رونق و شکوه خود در عصر اتابکی را از دست داده بودند.62
حوزه جغرافیایی ناحیه جبال در این دوره عراق عجم هم گفته میشد. ناحیه جبال شامل شهرهای مهم ری، اصفهان، همدان، دینور، قرمیین (کرمانشاه) تا زنگان و قزوین را شامل میشد و آنچه مابین این بلاد بود. به نوشته «یاقوت»، عجم به اشتباه این ناحیه را عراق عجم مینامند که علت آن را مشخص نیست؛ شاید علت آن بود که چون ملوک سلجوقی بر عراق حاکم شدند «سلطان العراق» نامیده میشدند.
بعدها چون غالباً بلاد جبال محل سکونت ملوک سلجوقی بود گمان بردند که سلاطین مذکور که به عراقی موسوم بودند، عنوان خود را به این ناحیه دادهاند.63
البته اصطلاح عراق از ابتدای عصر سلجوقی به این حوزه جغرافیایی اطلاق میشد، به طوری که دو حوزه عراق عرب و عجم را عراقین میگفتند و حتی در دوره سلطان آلب ارسلان مقامی بود موسوم به «رئیس العراقین» که مقام حکومتی این دو حوزه بود.64 با این احتساب فرضیه و احتمال «یاقوت» نمیتواند درست باشد.
نظام اداری حکومت اتابکان آذربایجان در واقع کل تشکیلات دیوانی و درباری حکومت سلجوقی را به ارث برده بود. حوزه جغرافیایی اران و آذربایجان و جبال در اصل به سختی میتوانست کل امپراتوری سلجوقی را در عصر ملکشاه سلجوقی شامل شود. بعدها در پی تقسیم و تجزیه امپراتوری سلجوقی به حوزههای خراسان بزرگ، کرمان، سوریه و روم، بخشی از سلجوقیان که موسوم به سلاجقه عراق بودند، نواحی اران و آذربایجان و جبال و عراق عرب را به خود اختصاص دادند.
از دوره سلطان مسعود به بعد ناحیه عراق عرب به مرکزیت بغداد توسط خلفا از قلمرو سلجوقی مستقل شد. در واقع اتابکان از دوره پیدایش و تأسیس توسط اتابک ایلدگز، میراثدار قلمرو سلجوقیان عراق شدند که شامل نواحی اران و آذربایجان و جبال بود. شهر همدان به عنوان مرکز ناحیه جبال دارالملکه و پایتخت سلجوقیان عراق بود. مقام اتابک اعظم که مسئول سلطان سلجوقی در همدان بود. همواره در شهر همدان مقیم بود.
اتابکان در نظام اداری و حکومتی خود همان سیاستی را در پیش گرفتند که ریشه در سنتهای حکومتی سلجوقیان داشت. تلقی اشتراک در قدرت و حکومت امری بود که ریشه در سنتهای قبیلهای سلجوقیان داشت. اتابکان از همان ابتدای شکلگیری، این سیاست را در پیش گرفتند. ایلدگز به عنوان «اتابک اعظم» قدرت واقعی را در همدان، به اسم سلطان سلجوقی اعمال میکرد. وی فرزندان خود را به حکومت در ایالات و در مقامات درباری و دیوانی گماشته بود. دو مقام مهم درباری و دیوانی یعنی مقام «امیر حاجب کبیر» را به پسرش اتابک پهلوان و مقام «امیر اسفهسالار» یا همان سپهسالاری را به دیگر پسرش قزل ارسلان سپرده بود.65
اتابک پهلوان در کنار مقام امیر حاجبی که در حکم محافظ مخصوص دربار شاهی محسوب میشد، حکومت ایالت ری را هم عهدهدار بود.
در دوره اتابکی اتابک پهلوان سیاست حکومت اشتراکی خاندانی ابعاد گستردهتری یافت، به گونهای که حکومت هر کدام از ایالات مهم قلمرو خود را به برادر و پسرانش سپرد. وی حکومت آذربایجان و اران را به ابوبکر داده و برادرش قزل ارسلان را به عنوان سرپرست و حاکم واقعی این ناحیه عهدهدار حضانت ابوبکر در امر حکومتداری را کرد.66
حکومت ری از طرف اتابک پهلوان به اینانج سپرده شد. حکومت اصفهان هم به امیر امیران عمر واگذار شد. اوزبک هم در معیت اتابک پهلوان، حکومت همدان را عهدهدار شد تا رسم حکومتداری فرا گیرد.67
با توجه در سیاست حکومتی ایلدگز و اتابک پهلوان، ملاحظه میگردد که کل مقامات و مناصب دیوانی، درباری و ایالتی در عمل توسط اعضای خاندان اتابکی اداره میشد. در چنین تشکیلاتی سلاطین سلجوقی تنها مقام تشریفاتی و مشروعیتبخش داشتند و فاقد هرگونه قدرت عملی در امر حکومت بودند.
در چنین نظام اداری با وجود اینکه در ظاهر چنین به نظر میرسید که حکومت خاندانی و اعضای خاندان بهتر قابل اعتماد است و بهتر میتواند موجودیت اشتراکی خاندانی، یک مسأله مهم در امر سیاست و حکومت در نظام اداری حکومت اتابکی در عمل دچار مشکل بود و آن مسأله جانشینی بود؛ مشکلی که در درازمدت به فروپاشی حکومت اتابکان منجر شد.
اتابک پهلوان هنگام مرگ جانشین معین برای خود معرفی و انتصاب نکرد. وی تنها به پسرانش وصایت کرد که تحت حکم عمشان قزل ارسلان باشند.68
قزل ارلان به عنوان حق ارشدیت مدعی قدرت شد و پسران ایلدگز به عنوان حق وراثت. نتیجه امر، ایجاد اختلاف و جنگهای درونی بود که حکومت اتابکی در نتیجه آن از هم پاشید. مشکل اساسی دیگر در نظام اداری اتابکان، تضاد موجود بین دو مقام اتابکی و سلطنت بود که در بلندمدت به جدایی این دو مقام از هم منجر شد، چرا که اتابکان اولیه به عنوان مربی و مقام ارشد عهدهدار اتابکی سلاطین سلجوقی شدند که افرادی خردسال بودند. اما در گذر زمان خود سلاطین با رسیدن به میانسالی دیگر نمیتوانستند مقام اتابکی فرزندان اتابک پهلوان را که در مقایسه با سلطان سلجوقی کم سن و سال بودند، پذیرا شوند و این تضاد دقیقاً در دوره سلطنت طغرل با قزل ارسلان و پسران اتابک پهلوان پیش آمد. این عوامل که اتابکان موفق به برطرف ساختن آنها نشدند، در کنار عوامل خارجی، در از هم پاشیدگی و سقوط اتابکان نقش اساسی داشتند.
در نظام حکومتی اتابکان در ایالات و شهرها، در کنار مقام حاکم که غالباً از بین اعضای خاندان بودند، چندین مقام مهم ایالتی بودند که به موازات هم اداره هر کدام از شهرهای قلمرو اتابکی را به دست داشتند. مقام نظامی «شحنه» در حکم مقام امنیتی با مقامات تحت امر خود از «کلانتر» و «عسس» نظم و امنیت را در شهرها برقرار میکرد.
مقام مالی «عمید» مسئول امور مالی شهرها بود که در هر شهری در کنار مقام نظامی امیر یا شحنه انجام وظیفه میکرد. مقام «رئیس» به عنوان حافظ منافع حکومت و اهل شهر در زمینه مالیاتگیری و خراج محسوب میشد که ناظر اعمال مقام عمید بود.69
مقام قاضی که مسئول رسیدگی به دعاوی و مشکلات قضایی مردم بود، در هر شهری حضور داشت. هر حوزه جغرافیایی هم معمولاً دارای مقام ارشد «قاضیالقضات» بود که مسئول عملکرد کل قضات تحت امر و نظارت خود در شهرهای مربوط به حوزه جغرافیایی خود بود.
ناحیه جبال با شهرهای مهم ری و اصفهان و دارالملک همدان دارای یک مقام مهم «قاضیالقضات» بود. منصب قاضیالقضاتی در این نواحی متعلق به مذهب حنفیه بود که از بین فقها و مجتهدین طراز اول این مذهب منصوب میشد.70
اتابکان قضات و مقام قاضیالقضاتی را معمولاً خودشان منصوب میکردند. در مواردی هم آنها تنها مقام قاضیالقضات را در هر حوزه مهم قضایی منصوب میکردند و انتصاب قضات آن ناحیه به مقام قاضیالقضات محول میشد.
آذربایجان هم دارای مقام قاضیالقضات بود که «عهدهدار قضای کلی آذربایجان» بود.71 تشکیلات دیوانی که در همدان به عنوان دارالملکه سلطان سلجوقی واقع بود، باز تحت نظارت اتابکان بود. کل مقامات دیوانی از وزیر، مشرف، عارض، مستوفی و رئیس دیوان انشا توسط اتابکان منصوب میشدند.72
اتابکان جدای از قدرت عملی، حتی عناوین سلاطین سلجوقی را به خود اختصاص داده بودند. عنوان «ملک العراق» که در اصل متعلق به شاهزادگان سلجوقی بود، به اتابکان اطلاق میشد.73 «پادشاه اسلام» و «ملک مغرب» از دیگر القاب اتابکان بود.74
شاعران درباری مدیحهگری اتابکان عناوین دیگری را که متخص سلاطین بود به اتابکان منصوب میکردند. «نظامی گنجوی» اتابک پهلوان را «شاه»، «شاه آفاق»، «شاهنشاه» و «ظللالله» خطاب میکرد.75 یا قزل ارسلان را «شاه مغرب» و «قزل شاه» مینامید.76
مقامات درباری اتابکان دارای وسعت و گستردگی و تجمل و رونق خاصی بود. دربار معمولاً در یک باغ و بستان برخوردار از انواع گلبن و شمشاد و سرو نارون و برخوردار از انواع پرندگان آوازخوان از انواع بلبل و قمری و کبک و فاخته و انواع عندلیب و طوطی و طاووس بود. زندگی درباری در چنین فضایی در جریان بود، در حالی که در جامعه رعایا در شرایطی عکس این قضا به سر میبردند. دربار برای خود صیدگاه خاص داشت با انواع پرندگان شکاری از عقاب و قوش و باز و انواع حیوانات شکاری از پلنگ و یوزپلنگ که در حضور حاکم این حیوانات عملیات شکار انواع خرگوش و پرندگان دیگر را اجرا میکردند.
مطربان، بزرگترین گروه درباری بودند که با انواع ابزار و آلات موسیقی از چنگ و رباب و نای و دف، مزین بخش ضیافتهای اتابکی بودند.
طباخان و خوانسالاران آشپزخانه اتابکی و ضیافتها را تأمین و اداره میکردند. دربان و پیک و لشکری و خدام و غلامان و فراشان از مقامات دیگر درباری بودند که همگی در تمام لحظات زندگی درباری حاکمان در خدمت آنها بودند.77
شعرای درباری از دیگر گروههای مورد توجه اتابکان بودند که به شکلی گسترده مورد حمایت بود و دربار اتابکان در این دوره مامن و محل توجه شعرای مختلف درباری بود.
البته چون اتابکان مرکز سلطنت سلجوقی یعنی همدان را تحت حکومت خود داشتند، شاعران به اسم و مقام سلطان سلجوقی و حمایت اتابکان روانه همدان میشدند.
جدای از همدان به عنوان دارالملکه، شهرهای تبریز و گنجه، دیگر مراکز تجمع شاعران درباری بودند؛ چرا که تبریز به عنوان تختگاه تابستانی و در حکم محل ییلاق اتابکان و گنجه به عنوان محل قشلاق، تختگاههای اصلی اتابکان محسوب میشد. یک دسته شعرای خراسانی و عراقی بودند که در همان و در دربار اتابک اعظم و سلاطین سلجوقی مقیم بودند. از جمله، «ظهیرالدین فاریابی» که از فاریاب ماوراءالنهر بود و با شنیدن نام و آوازه اتابکان روانه دارالملکه همدان شده و مورد حمایت قرار گرفته، به مدح سلطان سلجوقی و اتابکان میپرداخت. وی مدتی هم در شهر تبریز در دربار قزل ارسلان مقیم بود.78
«اثیرالدین اخسیکتی» از شعرای دیگر درباری اتابکان بود. وی از دیار فرغانه فرارود روانه عراق شده و از مداحان سلطان ارسلان سلجوقی اتابک ایلدگز و اتابک پهلوان و قزل ارسلان بود.79
«شرفالدین شفروه اصفهانی» از دیگر شعرای ستایشگر سلطان طغرل و اتابک پهلوان بود. وی در قطعه شعری، با هنرمندینمایی از زندگی درباری سلطان طغرل در همدان را به نظم کشیده است که شرح آن گفته شد.80
دسته دیگر از شعرا مربوط به حوزه آذربایجان بود که بیشتر مقیم دربار اتابکان در شهرهای تبریز و گنجه بودند. مقبرهالشعرای تبریز امروزه مامن و مدفن غالب شعرای پارسیگوی عصر اتابکی است. «مجیرالدین بیلقانی»81، «نظامی گنجوی»، «اشهری»، «کمال خجندی»، «عبدالرزاق» و «نجیب زنگانی» در زمره این شاعران بودند.82
پینوشتها:
1- ناصر صدقی دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی از دانشگاه تهران استادیار دانشگاه تبریز. رساله دوره دکترای ایشان «بررسی ساختار دولت سلجوقی براساس نظریه نظام پاتریمونیال ماکس وبر» است. مقالاتی نیز را در دو دوره همایش انقلاب مشروطه در تبریز در سالهای 82 و 83 ارائه داده است.
2- میرخواند، تاریخ روضه الصفا، ج4، ص271.
3- اهل سمیرم فارس
4- ابنالاثیر، الکامل فی التاریخ، الجزء التاسع، ص 280، رشیدالدین فضلالله همدانی، جامعالتواریخ، به اهتمام احمد آتش، ص 160 و خواند میر، تاریخ روضه الصفا، ج 4، ص 599
5- ابنالاثیر، پیشین، ص 280
6- ابنالاثیر، پیشین، ص 158 و خواند میرپیشین،صص 329 و 326
7- ابنالاثیر، پیشین، ص 233 و 232
8- میرخواند، پیشین، ص 333
9- ابنالاثیر، پیشین، ص 279 و صدرالدین ابی الفوارس الحسینی، اخبارالدوله السلجوقیه، ص 145 و محمد بن علی راوندی، راحه الصدور و آیهالسرور، صص 285 و 279 و الفتح محمد البنداری، تاریخ دوله آل سلجوقیان صص 264 و 236 و 212 و 211
10- محمد عوقی، لبابالالباب، ص 42
11- ابنالاثیر، پیشین، صص 295-294 و الحسینی، پیشین، صص 148 و 149 و راوندی، پیشین، صص 289-287.
12- ابنالاثیر، الجزء التاسع، صص 295-294 و راوندی، صص 289-287
13- راوندی، صص 289-287 و ابنالاثیر، الجزء التاسع، صص 295-294 و الحسینی، صص 258-157 و نیشابوری، ظهیرالدین، سلجوقنامه، ص 74
14- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 280
15- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 280
16- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 334
17- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 347 و راوندی، ص 296 و ابن اسفندیار بهاءالدین محمد، تاریخ طبرستان، جزء 2، ص 112
18- موسی اوغلو، ضیاء (پروفسور) دولت اتابکان آذربایجان، صص 53-50
19- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 331 و المختارات من الرسائل، ص 233
20- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 300
21- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 356 و الحسینی، ص 165
22- الحسینی، صص 164-163
23- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 381
24- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 279 و الحسینی، ص 168
25- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 411
26- البنداری، ص 274 و الحسینی،ص 168
27- ابوالرجاء قمی، نجمالدین، تاریخ الوزراء، صص 216 و 213 و 207
28- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، صص 480 و 465
29- راوندی، صص 41 و 37
30- ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 5
31- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 480
32- راوندی، صص 336 و 337
33- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 17
34- ابنالاثیر، الجزءالتاسع، ص 17
35- راوندی، صص 236 و 237
36- راوندی، صص 338-336
37- راوندی، ص 347 و الحسینی، صص 173-172
38- ابن اسفندیار، جزء 2، ص 152 و الحسینی، ص 182
39- راوندی، صص 263-262 و خواند میر، ج 4، ص 436 و رشیدالدین، ص 187
40- راوندی، صص 263-262، ابوالرجاء قمی، صص 266-264 و رشیدالدین، ص 187
41- ابن اسفندیار، جزء 2، ص 154
42- ابن اسفندیار، جزء 2، ص 154
43- راوندی، ص 363
44- راوندی، ص 363
45- راوندی، صص 365-363 و ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 117 و ابن اسفندیار، جزء 2،ص 154 و ابوالرجاء قمی، ص 197 و البنداری، ص 277 و الحسینی، صص 182 و 179
46- ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 128 و ابن اسفندیار، جزء 2، صص 158 و 157
47- ابن اسفندیار، جزء 2، صص 159- 157
48- ابنالاثیر، الجزء العاشر، صص 301 و 201 و ابن اسفندیار، جزء 2، ص 169 و راوندی، صص 396-388
49- ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 233
50-ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 250
51-ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 264
52-ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 191
53-ابن اسفندیار، جزء 2، ص 132
54- مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، صص 471-470
55-ابن اسفندیار، جزء 2، ص 152
56- نسوی، نورالدین محمد، سیره جلالالدین، صص 24 و 14
57- ابنالاثیر، الجزء العاشر، ص 346 و الحموی، شهابالدین ابی عبدالله یاقوت، معجم البلدان، المجلد الثانی، صص 13-12
58- نسوی، ص 106 و مستوفی، صص 471-470
59- نسوی، ص 115
60- یاقوت الحموی، معجم البلدان، المجلد الاول، ص 128 و المجلد الثانی، ص 171
61- یاقوت الحموی، معجم البلدان، المجلد الاول، ص 128
62- یاقوت الحموی، معجم البلدان، المجلد الاول، صص 283 و 159 و المجلد الثانی، ص 29 و 5
63- یاقوت الحموی، معجم البلدان، المجلد الثانی، ص 99
64- ابنالاثیر، الجزء الثامن، ص 192
65- راوندی، ص 296
66- الحسینی، صص 178 و 173 و 172
67- همان
68-همان
69- ابوالرجاء قمی، ص 224
70- ابوالرجاء قمی، ص 249
71- المختارات من الرسائل، ص 270
72- المختارات من الرسائل، صص 57-51
73- المختارات...، ص 120
74- ابوالرجاء قمی، صص 251 و 197
75- زنجانی، برات (دکتر)، احوال و آثار و شرح محزنالاسرار نظامی گنجوی، ص 30
76-همان، ص 32
77-سمرقندی، دولتشاه، تذکرهالشعراء، ص 155
78- ابن اسفندیار، جزء 1، ص 121
79- آخسیکتی، اثیرالدین، دیوان، صص 272 و 199 و 54 و 53 و دولتشاه سمرقندی، ص 80 و راوندی،ص 301-300
80-دولتشاه سمرقندی، ص 155
81- بیلقانی، مجیرالدین، دیوان، صص 190 و 189 و 150 و 82 و 80
82- ابن اسفندیار، جزء 2، ص 152
برگرفته از: نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران- به کوشش رحیم نیکبخت- دانشگاه پیام نور- مرکز نقده- زمستان 1387