یافتههای باستان شناسی
پژوهشی درباره موشخوشو
- يافتههاي باستان شناسي
- نمایش از جمعه, 06 دی 1392 17:18
- بازدید: 9535
برگرفته از تارنمای ایران نامه
نگاهی به یافته های باستانشنان درباره نماد جانوری مردوک در ایران
رد پای موشخوشو از بابل تا پارس!
پژوهش: شاهین سپنتا
هیات باستانشناسی ایران و ایتالیا، بنایی را در نزدیکی تختجمشید و در تپه باستانی «تل آجری» یافتند که در آن ردپای معماری بابلی در دوره هخامنشی دیده میشود. کشف آجرهای لعابدار با نقش جانوران استوره ای و مقایسه آنها با آجرهای لعابدار دروازه معبد ایشتار در بابل این احتمال را تقویت می کند که این بنا نیایشگاهی از دوره کوروش بوده است که زیر نظر معماران و هنرمندان بابلی ساخته شده است. یکی از این نقوش جانوری مربوط به «موشخوشو»، نماد جانوری خدای بایل «مردوک» است. نمادی که پس از آن، در هنر هخامنشی دیده نشد.
به باور باستان شناسان احتمالا پس از آزادسازی بابل، کوروش به کاهنان بابلی اجازه داده است در پهنه پارس یعنی در خاستگاه هخامنشیان بنایی ساخته شود و این بنا تا دوران داریوش اول هم وجود داشته اما گویا پس از داریوش، شاهان هخامنشی به دلایل سیاسی این بنا را تعطیل و به مرور زمان تخریب کردند. این موضوع البته هنوز اثبات نشدهاست. اما اینکه این بنا در دوره داریوش هخامنشی با صبر و شکیبایی مذهبی تحمل شده و با رویکرد خشایارشا به اهورامزدا کارکردی دیگر پیدا کرده است، پرسش هایی است که تحقیقات باستانشناسی آینده در جستجوی پاسخ آن خواهد بود.
اما پرسش هایی که در این نوشتار به آنها می پردازیم: نخست این که «موشخوشو» چیست؟ آیا یک جانور افسانه ای است یا یک نماد جانوری واقعی برای مردوک خدای بابلیان است؟ و دیگر این که ارتباط بین «موشخوشو» و مردوک از کجا سرچشمه گرفته است؟ و چرا آن طور که باستان شناسان باور دارند، پس از کورش در دوران هخامنشی به این نماد توجه نشده است؟
مردوک خدای ملی بابل
مردوک (Marduk) یا مردوخ یکی از خدایان باستانی تمدن بابل است. او در دوره حمورابی (مشهور ترین پادشاه دودمان نخست بابل) بهعنوان نگاهبان بابل به شمار میرفت اما رفته رفته جایگاه خدایی او گسترده و تثبیت شد و خدای ملی بابل شد. در روایات کهن بابلی، مردوک فرزند انکی (Enki / آب ایزد یا خدای آب ها) و یا به تعبیر دیگر ائآ (Ea / آب ایزد یا خدای آبهای زیرزمینی) و نوه «آنوم» (Anum / خدای خدایان) بود.
در روایت بابلی مشهور به « انوماالیش/ Enumaleis)، در نبرد بین خدایان نخستین، مردوک با برانگیختن سیل و برپا کردن بادهای خشمگین به جنگ کانگو (Kango) شوهر و سردار سپاه ایزدبانوی بابلی و سومری «تیامات» (Tiamat) رفت و بر او پیروز شد و پس از کشتن تیامات، از پیکر تیامات سقف آسمان را آفرید و همچنین مانع از آن شد که آب های دریا، زمین را فرا گیرد و سرانجام بین خدایان سروری یافت.
تیامات برای این نبرد اژدهایی پدید آورده بود که «شکوهی هراس انگیز» داشت و نماد ویرانکاری و ظلمت آغازین بود و غالباً به صورت ماری خشمگین نمود شده است.
مردوک نیز اژدهایی به نام «موشهوشو» یا «موشخوشو» داشت. موشخوشو mušḫuššu (sirrušu / sirrush) که از آن با نام اژدهای بابل (Babylon dragon) نیز نام برده می شود، در حقیقت نماد جانوری مردوک بود. این جانور بر اساس نگاره هایی که از او بر روی دیوارهای دروازه ایشتار (این دروازه توسط نبوکدنصر II در حدود 575 سال قبل از میلاد ساخته شده) در شهرکهن بابل نقش شده بود، دارای بدنی فلس دار با چنگال های بزرگ در پاها و گردن بلند و دم دراز، و سری کوچک با زبانی شبیه زبان سوسمار و زائده شاخی شکل بر روی سر بوده است.
از استوره های بابلی چنین به نظر می رسد که برعکس اژدهای تیامات که چهره ای هراس انگیز و ویرانکار دارد، اژدهای مردوک، «موشخوشو» چهره ای رام و آرام ولی قوی دارد و او را در برقراری نظم و آرامش بخشیدن به مردمان یاری میکند و از این روی بر دروازه های معبد ایشتار در بابل نقش میبندد.
مردوک و موشخوشو در کنار آب
اژدها، نمادی دو چهره در باور مردمان تمدن های کهن
اژدها تنها موجود استوره ای است که در فرهنگ بسیاری از ملت ها جایگاهی داشته و از چین، ژاپن، ایران و مصر، تا یونان، روم، و شمال اروپا در کتاب های مختلف از آن یاد شده است.
در باور مردمان تمدن های کهن اژدها جلوه ای نمادین و نیرومند ولی دوچهره دارد. از یک سو نماد ویرانکاری و زیانکاری برخاسته از آبها و از سوی دیگر نماد آبادانی و برکت و زندگی بخشی سرچشمه گرفته از آب هاست.
در مصر باستان اژدها عامل طغیانهای بزرگ رود نیل است و سود و زیان آن طغیانها را که بارورکننده یا ویران کنندهاند، نشان میداده است. از این رو اژدها غالباً از لحاظ خیر و برکتی که داشته با ایزد «اُسیریس» و هم با ایزدبانو «هاتور» همانند میشده و گاه نیز به سبب ویرانکاری اش با «ست» دشمن اُسیریس یکی میشده است.
در چین، اژدها مقدس بوده و پرستیده میشده است، زیرا او را بخشندهٔ آب و باران میدانستهاند. از سویی دیگر اقوام بسیار باور داشتند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانی است و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمینلرزه میشود. نزد اقوام سرخپوست، «پوئبلو» مار شاخدار یا اژدهای نماد روح آب بوده است.
اژدها در استورههای ایرانی
سیمای اژدها در استوره های ایرانی، در نهایت زشترویی و پلشتی است. اژدها از نخستین یاران اهریمن است که آفرینش نیکوی اورمزد را آشفته مینمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اورمزد نخستین سرزمین نیک خویش را میآفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن برای تباهی آن، «اژدهای سرخ» را در رود دائیتی پدید میآورد (وندیداد ۱، بندهای ۲-۴).
بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای «ورتره» و «اپه اوشه» (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابران آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر میسازند؛ ولی سرانجام به دست ایزدان ایندره و تیشتر تباه میگردند. از دیگرسو نیز اژیدهاک (اژدهاگ/ضحاک) و افراسیاب تورانی نشان از اژدهایان استوره ای دارند که با گذشت زمان و به هنگام تغییر ساختار ساده و نخستین (روایت اوستایی) داستان به شکل پیچیده و پویا (روایات پهلوی ساسانی و خدای نامه)، جامه نوین پادشاه انیرانی (= نا ایرانی) را بر تن مینشانند. خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ، ارمغان سلطه آنان بر ایران میباشد.
اژدها در روایات حماسی ایران، برخلاف داستان های استوره ای شکل کاملتر و پویاتری دارد. اژدها در استوره های نخستین، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود میپذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست میگیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما میسازد.
این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزمافزار جادویی و سپند قهرمان بیهمتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه میگردد. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی (در شاهنامه و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر»، «زو» و «کی خسرو» با «افراسیاب اژدهاوش» را میتوان در شمار گونههایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامه انیرانی پدیدار میگردد. در باور «مانی» نیز اهریمن در آغاز بر آبها فرمان میراند، «او همه چیز را تباه میکرد و ویران میساخت.»
جایگاه موشخوشو در دوران هخامنشی
کورش بر این باور بود که مردوک خدای بابل او را در راه آزادسازی مردمان بابل یاری رسانده است از این روی او را می ستود و شاید به همین خاطر اجازه داده بود که نیایشگاه مردوک در نزدیکی کاخ پارسه (تخت جمشید) ساخته شود اما به نظر می رسد که در دوره های پس از کورش که باور به مردوک بین پادشاهان هخامنشی رنگ باخته بود، رفته رفته از ارزش این نیایشگاه کاسته شد و به فراموشی سپرده شد.
به نظر می رسد که یکی دیگر از دلایل به فراموشی سپردن نیایشگاه بابلی، پررنگ تر شدن باورهای مزدیسنا در میان مردم و پادشاهان هخامنشی باشد.
می دانیم که موشخوشو یا اژدهای بابل نزد بابلی ها و پرستندگان مردوک ستوده بود اما از سوی دیگر در استوره های ایرانی، اژدهایان جانورانی زشتروی و پلشت و از نخستین یاران اهریمن هستند که آفرینش نیکوی اورمزد را آشفته مینمایند، ابران آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر میسازند و خشکسالی، سترونی و مرگ، ارمغان آنان برای ایران میباشد. بر این پایه، پذیرفتنی است که هرچه از دوران کورش دورتر می شویم، جایگاه مردوک و اژدهایش در باور مردمان کمرنگ تر می شود.
بررسی ریخت شناسی موشخوشو
بر دروازه ایشتار، افزون بر نگاره های موشخوشو، نگاره هایی نیز از گاو و شیر دیده می شود. نگاره های گاو و شیر دقیقا در اندازه های طبیعی خود هستند و هیچ تغییر نمادینی در اندام آنها دیده نمی شود نگاره گاو بسیار شبیه Aurochs جد گاوهای امروزی است. نگاره شیر هم شباعت عینی به شیر ایرانی یا Panthera leo persica دارد که نسل آن هم اکنون در ایران منقرض شده است.
طرحی از نگاره موشخوشو بر دروازه ایشتار
طرحی از نگاره شیر بر دروازه ایشتار
طرحی از نگاره گاو بر دروازه ایشتار
بازسازی ریخت Aurochs بر اساس دو نمونه اسکلت یافت شده
بررسی این نگاره ها و مقایسه آنها با نگاره "موشخوشو" که دارای بدنی پولک دار با چنگال های بزرگ در پاها و گردن بلند و دم دراز، و سری کوچک با زبانی همانند زبان سوسمار و افزوده ای شاخ مانند بر روی سر است، این پرسش را در اندیشه بیننده جستجوگر پدیدار می کند که اگر شیر و گاو در این نگاره ها در اندازه های طبیعی خود هستند آیا "موشخوشو" نیز یادآور جانوری منقرض شده بوده یا تنها یک جانور استوره ای و نمادین بوده است؟
به نظر می رسد که ریخت شناسی "موشخوشو" شباهت زیادی به گونه ای دایناسور به نام "سوسمار موشی" یا Mussaurus معادل mouse lizard از راسته سوسمارپاسانان (سوروپودومورفها / Sauropodomorpha) دارد. سوسمارپاسانان جانورانی گیاهخوار در اندازه های کوچک تا بسیار تنومند بودهاند و ویژگی بارز آنها گردنهای دراز و سرهای کوچک آنها بوده است.
گرچه شباهتهای "موشخوشو" با "سوسمار موشی" بسیار زیاد است اما در حال حاضر و برپایه یافته های سنگواره شناسی موجود، نمی توان به یکسانی این دو باور داشت. افزون بر این، بر اساس اطلاعات ثبت شده فعلی می دانیم که گونه هایی از "سوسمار موشی" ها در حدود 215 میلیون سال پیش می زیسته اند و با وجود این که سنگوارههای ردپا و استخوانهایی از دایناسورها چند سال پیش در برخی از بخش های ایران یافت شد، هنوز یافته هایی که نشان دهد سوسمار موشی ها در فلات ایران نیز زندگی می کرده اند و مردمان تمدن های کهن با سنگواره های آنها یا بازمانده های آنها آشنایی داشته اند، در دسترس نیست اما شاید پژوهش های آینده باستان شناسان و دیرین شناسان آگاهی های ما را دراین باره بیشتر کند.
خاستگاه:
1- فرهنگ اساطیر شرق باستان، گوندولین لیک، دکتر رقیه بهزادی، انتشارات طهوری، تهران، 1389 خورشیدی.
2- فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، دکتر محمد جعفر یاحقی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1369 خورشیدی.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%98%D8%AF%D9%87%D8%A7
http://baharnewspaper.com/News/92/02/29/11373.html
http://baharnewspaper.com/News/92/02/29/11376.html
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Pergamonmuseum_Ishtartor_05.jpg
http://gepeskonyv.btk.elte.hu/adatok/Okor-kelet/Okori.es.keleti.muveszet/index.asp_id=132.html
http://www.ancient.eu.com/image/732/
http://en.wikipedia.org/wiki/Aurochs
http://en.wikipedia.org/wiki/Mussaurus