یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی کژتابی‌های ذهن و زبان - 1

زبان پژوهی

کژتابی‌های ذهن و زبان - 1

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 


استاد بهاءالدّین خرمشاهی

پیشگفتار

«کژتابی زبان» اصطلاحی است که نگارندۀ این سطور در دهۀ 1360 برای سلسله مقالات خود که متشکل از جملات دوپهلوی کژتاب بوده‌اند و پدیده‌ای بین ایهام (دومعنادهی) و ابهام (دوگانه‌خوانی و دیریابی) به کار برده و صدها بلکه بیش از هزار جملۀ پیچ‌دار را که غالب آنها هم به همین جهت طنزآمیز از آب در آمده‌اند، مطرح کرده و توضیحات لازم هم ذیل آنها آورده است. در زبان‌های دیگر جهان هم پدیدۀ کژتابی رخ می‌دهد. همۀ اینها را در مقدمۀ کژتابی اول آورده‌ایم.

این مقالات به سیستم قلّکی یا آبیاری قطره‌ای جمع شده و به قول سعدی و برخلاف قول او چاه را با شبنم پر کرده‌ایم.

*

آیا لازم است کژتابی را تعریف کنم؟ با آن که لازم نیست، اما انجام کارهای بی حکمت هم خود گاهی حکمت دارد. لذا اندکی توضیح می‌دهم.

وقتی در مجلسی میزبان از میهمانی می‌پرسد چایی یا شربت دوست دارید؟ و او می‌گوید مرسی؛ کژتابی در کژتابی رخ داده است. اولاً آری و مرسی، یا نه و مرسی، ثانیاً چایی می‌خواهد یا شربت؟ یا وقتی کسی یک دستی می‌زند و به شیوۀ جوانان قدیم به دیگری می‌گوید: شنیده‌ام از مرگ ما بیزارید؟ و طرف دستپاچه در صدد رفع و رجوع بر می‌آید و می‌گوید: «اختیار دارید، غیر ممکنه»، در دام کژتابی افتاده است. یا یکی از معروف‌ترین کژتابی‌های این کتاب را نقل کنم: «این اولین بار است که شما را بدون عینک می‌بینم.» با شنیدن یا خواندن این جمله بر شنونده یا خواننده معلوم نمی‌شود که کدامیک از آن دو نفر بدون عینک بوده است. یا حکایت شاعری که گفته است:

حاکم بغداد حکمی کرده، می‌باید شنید
تا که او باشد نباید کرد لعنت بر یزید

*

فایدۀ کژتابی‌ها،‌ اگر اصولاً فایده‌ای داشته باشد؛ یکی تفریحِ زبانی است و خواندن طنز؛ دوم «زبان آگاهی» و حساسیت زبانی پیدا کردن، و در آثار خود یا گفته‌ها و نوشته‌های خود از ارتکاب کژتابی پرهیز کردن و حس و حساسیتی یافتن که در شب تاریک در اتاق در بستۀ تاریک دنبال گربۀ کاملاً سیاهی که در آنجا نیست، گشتن و احیاناً او را پیداکردن. چه معجزاتی به کژتابی نسبت می‌دهم. اگر چه با همه خلاف کردن، ذوالفقار را حیف است غلاف کردن.

از دوست دانشمندم جناب استاد آقای فرهاد طاهری که مطالعۀ کژتابیها را جزو مواد درسی کلاس ویرایش دانشگاهی خود قرار داده است، و در آنها فایده‌ای سراغ کرده، سپاسگزارم. گفتنی است که این مباحث برای ویرایش و ویراستاران هم می‌تواند مفید واقع شود.

یک

چهار گفتار یا گفت و گوی کوتاه مرا به خصلت خاصی از زبان توجه داد که پیش از آن به غفلت از کنارش می‌گذشتم. این چهار گفت و گو ناگهان بنده را غواص دریای معانی کرد. تا به خود آمدم دیدم که رفته‌ام توی جلد شیر و شبیه‌العلما شده‌ام و دارم بلاتشبیه با نگاه علمی به زبان می‌نگرم و سرانجامم به اینجا کشید که دارم مقاله‌ای می‌نگارم که غیر اهل فن تصور می‌کنند که من زبان‌شناسم، ولی زبان‌شناسان به صرافت و فراست در می‌یابند که بنده غیر اهل فنم.

بوریاباف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر

تنها شرط علمی‌یی که بنده برای نگارش این مقاله به کار بستم این بود که در تحریر و تکمیل آن عجله نکردم و در طول یک سال هر چه مثال و مسأله به ذهنم می‌رسید، در داخل پوشه‌ای نگه می‌داشتم و هر وقت نفس اماره بی تابی می‌کرد که: «و فی‌التأخیر آفات»، در جوابش به این مصراع حافظ پناهنده می‌شدم: «چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد.» تا سرانجام کاسۀ صبرم علماً و عملاً لبریز شد. نوشتۀ حاضر محصول بی حاصل آن تأملات است. اما آن چهار گفت و گوی کوتاه که حکم از درخت افتادن سیب را برای نیوتون پیدا کرد، از این قرار بود:

1)یک روز داشتم با یکی از برادرهایم اختلاط می‌کردم و از هر در سخن می‌گفتیم تا سخن به دوستی از دوستان من کشید. گفتم: «بله، معمار با سوادی است. اهل ادبیات هم هست. پدرش صدای قزوین را در می‌آورد.» بعد از گفتن این حرف دیدم که برادرم لبخند می‌زند. پرسیدم: چرا می‌خندی؟ گفت: مگر پدرش چه کار می‌کرد که صدای مردم قزوین را در آورده بود؟ گفتم: نه جانم، منظورم این است که پدرش هفته‌نامۀ صدای قزوین را منتشر می‌کرد.

2)یک روز دیگر با سردبیر محترم کیهان فرهنگی دربارۀ نمایشگاهی از نمایشگاه‌های خط و نقاشی ـ خط استاد جلیل رسولی ـ صحبت می‌کردم. گفتم: وقتی که سورۀ حمدی را که ایشان با دانگ جلی نوشته است با سورۀ‌حمدی که میر عماد نوشته است ـ و وزارت ارشاد هم آن را چاپ رنگی کرده است ـ مقایسه می‌کردم، دیدم که نون‌های آقای رسولی بسیار محکم و متین و خوش دایره است و در قیاس با آن به نظرم آمد که نون‌های میرعماد کج است. دوست سردبیرم گفت: راست است. و من یک لحظه نمی‌دانستم حرفها و اظهار نظر من راست است، یا نون‌های میرعماد؟!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه