پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی «آنه» و «آنی»، پسوندهای مرکب و دوگانه (از «آن» نسبت + «ه» و «ی» نسبت)

زبان پژوهی

«آنه» و «آنی»، پسوندهای مرکب و دوگانه (از «آن» نسبت + «ه» و «ی» نسبت)

برگرفته از مجله نشردانش، سال چهاردهم، شمارهٔ ششم، مهر و آبان 1373

مصطفی مقرَبی

در شمارهٔ پنجم (مرداد و شهریور 1373) مجلهٔ نشردانش، مقالهٔ «زبان فارسی ممیِّز ذیروح از غیرذیروح» نوشتهٔ فاضل ارجمند، جناب اسماعیل سعادت، حاوی نکاتی دستوری و زبانشناختی دربارهٔ جاندار و بیجان در فارسی امروز بود، و آنچه از نشانهٔ جمع، و ضمیر، وصفت، و فعل (که بحث آن را به شمارهٔ بعد موکول کرده‌اند) به آنها مربوط می‌شود، که همه با ذکر نمونه‌ها و شواهد متعدد و توضیحات گسترده درست و سنجیده در آن آمده بود. امّا آنچه شایسته است در آن تجدید نظر فرمایند، اجتهادشان در باب «آنه» است که آن را پسوند جمع «آن» + «ه» نسبت دانسته‌اند، و چنین نیست،1 اینک توضیح آن:

پیش از آغاز سخن، به این یادآوری‌ها توجه شود:

• صورت «آن» مشترک در چند مقوله است:

الف- 1) نشانه یا پسوند جمع برای جانداران، و بیجانهایِ شخصیّت جاندار یافته (-- مقاله، ص 8)

2) صفت اشاره (یا اشاره‌ای)، که همواره پیش از موصوف می‌آید: آن کتاب، آن دفترها.

3) ضمیر اشاره (یا اشاره‌ای)، که به اسمی که پیش از آن در جمله آمده است باز می‌گردد:

سگ و دربـان چـو یافتند غـریب
این گریبان بگیرد آن دامن (سعدی)

4) ضمیر مبهم، که مرجعی در جمله ندارد:

آن کـه چون پـسته دیدمـش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز (سعدی)

5) پسوند فاعلی و مفعولی و اسم مصدر پس از بُن مضارعِ فعل: گریان (گرینده)، آویزان (آویخته)، و چران و خیزان2 (= چَرِش و خیزش).

ب – پسوند نسبت (که سخن این مقاله دربارهٔ آن و ترکیب آن است).

6) برای مطلق نسبت پس از اسم: اسیاوشان (منسوب و مربوط به سیاوش):

گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی خونِ اسیاوشان (فردوسی)

- آبلهٔ مرغان (= مرغی، مربوط به مرغ)، پای غازان (پای غازی، به شکل پای غاز) که غاز ایاقی (نام ترکی – فارسیِ آن)، نیز به همان معنی در فارسی به کار می‌رود.

6/1) نسبت فرزند به پدر یا نیا یا خاندان: اردشیر بابکان، خسروقبادان، اشکان (منسوب به اشک، نیای اشکانیان).

6/2) نسبت و زمان (هنگام): بهاران، شبان، بامدادان (هنگامِ بهار، شب، بامداد):

درخت اندر بهاران برفشاند
زمستان لاجرم بی‌برگ ماند (سعدی)

ای به شبان خفته ظن مبر که بیاسود
گر تو بیاسودی این زمانه زگشتن (ناصرخسرو)

شب پراکنده خسبد آن که پدید
نبود وجهِ بامدادانش (سعدی)

6/3) نسبت و جای: گیلان (جای قومِ گیل)، دیلمان (جای قوم دیلم)، هندوان (جای هندوها=هندوستان)، و توران و یونان و گرگان و ...

6/4) نسبت و شباهت: جانان (معشوق)، کوهان (برآمدگی پشت شتر و گاو).

7) پس از صفت (که صورتِ ترکیبیِ صفت به همان معنیِ پیش از ترکیب به کار می‌رود): مستان = مست:

به می دست بردند (گودرز و رستم) و مستان شدند
ز یاد سپهبد (کی‌کاووس) به دستان شدند (فردوسی)

و جاویدان (جاوید)، آبادان (آباد)، و شادان (شاد).

• نسبت همیشه به مفرد داده می‌شود، یعنی پسوندهای نسبت همواره به مفردِ کلمه می‌پیوندند (و پیوستن آنها به جمع واژه نادر و استثنایی است). به این نمونه‌ها توجه شود:

- ی: خدایی، شیرازی، جانی (همچون جان): یارِجانی، و ...
- ه : بهاره (کشتِ)، پاییزه (میوهٔ)، دوزنه (مردِ)و ...
- -َ ک: سنگک (نانِ)، سگک (پست و بی ارزش): آلوچهٔ سگک.
- گان: دهگان، بازرگان، مهرگان، گروگان، و ...
- وند: بهاروند، کاکوند، احمدوند، و ...، و پسوندهای دیگر که از ذکر آنها خودداری می‌شود.
• در فارسی گاه معنی واژه‌ای با واژه یا واژه‌هایی دیگر به همان معنی یا نزدیک بدان معنی، یا با پسوندی بدان معنی، و یا واژه‌ یا واژه‌هایی دیگر از همان مقوله تقویت و تأکید می‌گردد، مانند حرف اضافهٔ «جُز» که صورتهای ترکیبی و تأکیدیِ بجز از، جز از،و بجز از یافته است؛ یا حرف اضافهٔ «برای» که از «به» + «را» (حرف اضافهٔ پسایند)+ -ِ درست شده است.

«آن» نسبت، پسوندی است که برای تقویت معنیِ مکان و زمان به اسم افزوده می‌شود و با آن ترکیب می‌گردد.

- در معنی مکان: مرغزاران (مَرغ + زار + ان)، کوهساران، گوزگانان (گوز + گان + ان).

- در معنی زمان:  سحرگاهان3، شامگاهان، صبحگاهان، نیمروزان (هنگام نیمروز) و ... (نیز _ شمارهٔ 6/3 همین مقاله).

- به واژهٔ سحر: (= پایان شب و پیش از بامداد) توجه شود که به صورتهای زیر به کار رفته است:

تنها: سحرم دولت بیدار به بالین آمد ... (حافظ (
با اضافهٔ «وقت» بدان: دوش وقتِ سحر از غصّه نجاتم دادند ... (حافظ)

با افزایش «گاه» بدان:

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
زبام عرش می‌آید صفیرم (حافظ)

و با افزایش «آن» به سحرگاه:

سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه (حافظ)

اینک بر سر سخن خود بروم:

1) «آنه» پسوندی مرکب4 از «آن» نسبت + «ه» نسبت است که مانند هر پسوند دیگر – ساده یا مرکّب – به مفرد کلمه می‌پیوندد.

2)  به اسم جاندار (یا صفت جاندار به  جای اسم نشسته) یا بیجان (ذات یا معنی) با معانی: ارتباط، تعلّق، تناسب، همانندی، زمان و مکان، یکسان افزوده می‌شود، و از آن اسم یا صفت، صفت برای بیجان می‌سازد، اگر چه گاه برای جاندار نیز در فارسی به کار رفته است.

3) پس از صفتِ جاندار، گاه تغییری در معنی آن نمی‌دهد.
الف - پس از اسم جاندار یا صفت جاندار به جای اسم نشسته:

- خدایانه (= خدایی):

زهی حسنِ خدایانه چراغ و شمع هر خانه
زهی استاد فرزانه زهی خورشید ربّانی (مولانا)5

- خلیلانه (مانند ابراهیم خلیل):

گفتم منِ دیوانه پیوسته خلیلانه
با مالک خود گویم در نار سلام علیک6 (مولانا)

- عُطاردانه (همچو عطارد، خدای دبیران):

نطق عطارد دانه‌ام مستی بیکرانه‌ام
گر نبود ز خوان تو راتبه از کجا رسد7 (مولانا)

- خموشانه (مزد شخص خاموش به مناسبت خاموشی او- حق السکوت):

خمش کردم (خاموش شدم) خموشانه به من ده8 ... (مولانا)

فرض کنیم که در روزنامهٔ وقایع اتّفاقیهٔ زمان ناصرالدین شاه آمده باشد که: «فرمان شاهانه شرف صدور یافت که ...» واضح است که ازین فرمان شاهانه مقصود فرمان شاهی یا فرمان شاه است، یعنی شاهِ آن روز ایران که همان ناصرالدین  باشد، نه فرمانی از آن گونه که شاهان صادر می‌کنند. فردوسی گفته است:

همی موی شاهانه از سر بکند
همی ریخت بر تخت خاک نژند

یعنی موی خود را که شاه بود از سر بکند، نه مویی را که شاهان دارند، زیرا موی شاه با موی گدا یکسان است، و فرقی با هم ندارند.

- کارهای او دیوانه (مثل کارِ دیو = وارونه) است. البتّه این دیوانه کم‌کم به توسّع معنیِ وارونه کار و نادان و ابله یافته، و صفت برای جاندار شده است.
- بهرهٔ مالکانه، یعنی بهره‌ای که مالک می‌برد.
- سرانه، پولی یا مالیاتی که هر سر – یا هر فرد – می‌پردازد.
- روزی در محفلی بر زبان دوستی رفت که فلان غزل که در دیوان حافظ (چاپ قدسی) آمده است «حافظانه» نیست، و مقصود آن بود که حافظی یا به شیوهٔ سخن حافظ نیست، و واضح است که در هیچ یک از شواهد بالا، «آن» پیش از «ه» معنی جمع ندارد. و نظایر آن است دانشمندانه، و خردمندانه و فیلسوفانه، و دخترانه، و پسرانه و ...

امّا صفت (از اسم جاندار + انه) که همچنان برای جاندار به کار رفته است مانند مردانه = با اخلاق و صفت مرد، دلیر و بی‌باک:

زگردان دلیران ده و دو هزار
سوارانِ مردانه در کارزار (فردوسی)

چنین داد پاسخ به فرزانگان
بدان نامداران و مردانگان (فردوسی)

و این بیت که نمی‌دانم از کیست:

من نمی‌گویم سمندر باش یا پروانه باش
چون به فکر سوختن افتاده‌ای مردانه باش

ب – پس از اسم بیجان:

- انگشتانه: فلزی تو خالی که انگشت را – برای حفظ آن از فرورفتن سوزن بدان- در آن کنند.

ج – پس از اسم معنی:

ـ عیدانه: آنچه از پول و جز آن به عنوان عیدی دهند، و نیز جامهٔ نوروزی:

عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا9 (مولانا)

عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان
از نور جمال خود نی خرقهٔ پشمینه10 (مولانا)

ـ شادیانه (= از سرِ شادی). عبید زاکانی: موشکان طبل شادیانه زدند.

ـ مزدِ روزانه (هر روزی)، حقوق ماهانه (مربوط به هر ماه)، خوراک سالانه (هر ساله).

ـ آرزوانه: آنچه کسی می‌خواهد و آرزو می‌کند (که صفتی  به جای اسم نشسته است):

پس با خود آی و ترکِ آرزوانهٔ خود بگوی (معارف بهاءولد، چاپ فروزانفر، ص 34).

ـ شُکرانه: آنچه به عنوان ادای شُکر دهند:

شُکرانهٔ بازوی توانا
بگرفتن دستِ ناتوان است

ـ ویارانه: آنچه زن باردار از غذا یا میوه با خوراکی دیگر بدان میل بسیار دارد.

ـ پرهیزانه: غذا یا خوراکی که بیمار در پرهیز را زیانی ندارد، و برای او می‌برند.

ـ جانانه: دوست داشتنی همچون جان، که در معنی معشوق نیز به کار می‌رود:

یارب این شمع دل‌افروز  ز کاشانهٔ کیست
جان ما سوخت بگویید که جانانهٔ کیست (حافظ)

ـ شبانه

دام جهان است بر تو و خبرت نیست
گاهی مستی  و  گـه خمـار شبـانـه (ناصرخسرو)

ـ هوسانه: آنچه به هوس خواهند، و نظایر این گونه صفات ...

به ترکیب «خداپسندانه» (پسندیدهٔ خدا) نیز توجه شود که هیچگونه معنیِ «پسندیده‌های خدا» ندارد.

ـ دانگانه: پولی که هر یک  از شرکت کنندگان در گردش، یا کاری جمعی به عنوان دانگ (سهم) خود می‌پردازد.

«آنی»  (از «آن» نسبت + «ی» نسبت) نیز (که البته مورد بحث جناب سعادت نبوده است)- و در همان معنی «آنه» به کار می‌رود- به عنوان تکلمهٔ این گفتار یادآوری می‌شود، و از نمونه‌های آن است: اشکانی (منسوب به اشک)، کاویانی (منسوب به کاوه – اصلاً کاوگ، با تبدیل گ به ی): درفش کاویانی، خُسروانی (کُلاهِ)= خسروی، کیانی (تاجِ)= منسوب به کی، و شاهانی (شاهی)، و شبانی (= شبانه):

جانها بینی چو روز روشن
از لذّت عشرت شبانی 11(مولانا)

نیز توجه شود که صفاتِ جاندار گاه برای بیجان نیز می‌آید، مانند همان گُستاخ مورد بحث جناب سعادت که در ترکیبهای وصفی: گستاخ سخن، گستاخ رو، گستاخ دست، گستاخ چشم، گستاخ زبان و گستاخ کار آمده است:

گستاخ سخن مباش با کس
تا عذر سخن نخواهی از پس (نظامی)

د ـ «آنه» پس از صفت که تغییری در معنی آن نداده است: مستانه = مست

بجز آن نرگسِ مستانه که چشمش مرساد
زیر این گنبد فیروزه کسی خوش ننشست (حافظ)

و «آنی» پس از صفت، که مانند آنه تغییری در معنی آن نداده است:

دمی در آن چمن از روی ذوق کردم سیر
غزلسرایان چون عندلیب مستانی ‍[ = مست ] (طالب آملی)

نگارنده گمان دارد که این اجتهاد را جناب سعادت به پیروی از شادروان دکتر خانلری در تاریخ زبان فارسی (جلد 4، تهران، 1357، صفحات 20-17) کرده است. در این مورد دکتر خانلری مطالب را به هم آمیخته، اشتباه بر قلمش جاری شده، و «آنِ» (نسبت و زمان) را گاه «آنِ» جمع گرفته است ، و در مثالهای او برای شبانگاهان (که دوبار «آن» - پسوند زمان – در آن آمده است: شب + ان+گاه+آن) و بامدادان، و بهاران، و شبگیران، و سپیده‌دمان، و نیمروزان، «آن» پسوند نسبت و زمان به معنی هنگام است نه نشانهٔ جمع. مثلاً در این شاهد:

زمانه برین نیز چندی بگشت
برین کار بر ماهیان برگذشت

آن پسوند جمع است، امّا در:

ازین گونه هر ماهیان سی جوان
ازیشان همی یافتندی روان

ماهیان مفرد است (= ماهگان، با گانِ نسبت) در معنی ماه (با تبدیل گ به ی) یعنی هر ماه، در هر ماه. و صفت مبهم «هر» همواره پیش از مفرد می‌آید : هرروز، هرسال، هرکار، و هیچگاه هر روزها، هر کارها، و هر سالها گفته نمی‌شود.

یا این شاهد از منوچهری:

باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه
خرمن درّو عقیق بر همه روی زمین

که در آن، سحرگاهیان12 (= سحرگاهی) را که صفت باد است، و از سحرگاه + دوپسوند نسبت «ی» و «ان» ساخت یافته، اسم + آنِ جمع شمرده است. و در هر حال نه اسم (= سحرگاهها) است، و نه صفت با ساختِ جمع، زیرا در فارسی صفت برای مفرد یا جمع، همیشه مفرد است، و هیچگاه دیده نشده است که موصوف مفرد (در بیت مزبور: باد) و صفتش جمع باشد.

خوانندگان یقیناً این توجه را کرده‌اند که در شواهدی که گذشت، برخی صفتها (از اسم + انه)به جای موصوفِ محذوفِ خود نشسته، و همچون اسم به کار رفته است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. نگارنده نیز خود سالها پیش «آنه» را نشانهٔ جمع «آن» + «ه» نسبت می‌پنداشتم، و در نقدی بر کتابی نیز چنین نگاشته بودم. امّا بعدها متوجّه شدم که دریافت درستی از این نکته نداشته بودم.

2. نک: مصطفی مقرببی، ترکیب در زبان فارسی، انتشارات توس، تهران، 1372، ص 63-61 (از این پس به این کتاب فقط با کلمهٔ ترکیب اشاره خواهد شد).

3. گاه عکس این ترتیب در فارسی به کار رفته، و پسوند «گاه» به «آن» افزوده شده است:

شنیدم گوسفندی  را بزرگی       /         رهانید  از دهان  و چنگ  گرگی
شبانه کارد  بر حلقش بمالید       /        روان   گوسفند  از   وی   بنالید (سعدی)

4. برای پسوندهای مرکب، نک: ترکیب ...، ص 164-162.

5 و 6 و 7 و 8. کلیات شمس یا دیوان کبیر، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر، دانشگاه تهران، جلد هفتم، نوادر لغات و تعبیرات.

9. کلیات شمس یا دیوان کبیر.

10. همان.

11. کلیات شمس یا دیوان کبیر.

12. در فارسی امروز نیز دو پسوند «ی» + «ان»، و گاه سه پسوند «ی» + «ان» + «ی» کاربرد دارد. مانند اصفهانیان، شیرازیان، داوودیان، کاشانیان؛ و داوودیانی و ...
در مورد این دو یا سه پسوند، و نظایر آن مانند احمدوندیان (از  وند + ی + ان و صورتهای دیگر) که امروز به کار می‌رود، نیز می‌توان گفت که هر بار پسوند نسبت به صفت پیشین (از اسم و پسوند) که همچون اسم و نام خانوادگی به کار رفته، افزوده شده و نسبت ترکیبی تازه را پدید آورده است.

 


به کوشش: مجید شمس

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه