پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر سرباز پارسی - سرودهٔ استاد حرآبادی

شعر

سرباز پارسی - سرودهٔ استاد حرآبادی

استاد محمدتقی حرآبادی فراهانی

 

هنوز صدای ارابه‌های داریوش، از دانوب تا سند
از سیحون تا مصر شنیده می‌شود.
جهان وحشی هنوز از خون کوروش ارغوانی‌ست.

سواره‌نظام پارسی صدها سال، غرب مهاجم را جارو کرد و به دریا ریخت
تا نجیب‌زاده‌ی آریایی، هگمتانه را بسازد!
تا جهان متمدن، چوب سدر را از لبنان
طلای ناب را از یونان
عقیق سرخ را از خوارزم
نقره‌ی خام را از مصر
و عاج را از هند به دوش بکشد
و شوش را بسازد!

تا زرگران مادی
سنگ‌تراشان یونانی
و میناکاران بابلی
شاهکار همیشگی جهان، تخت‌جمشید را بسازند!

تا شیهه‌ی گله‌های اسب، دره‌های زاگرس را بلرزاند
و ساتراب‌های پارسی، قاصدان شرقی نور باشند
تا جایی که زمین باشد و زمان فرصت پیمودنش را!

روزی‌ که جهان تخته‌پاره می‌ساخت، ما تخت‌جمشید را ساختیم!
زمانی که بهار را تجربه می‌کردند، ما بهارستان را بافتیم!
آب، اولین عنصر مقدس ما بود که آنها دزدان دریایی بودند!
قبل از آن‌که مسیح بیاید، منشور آزادی کوروش آمده بود!
و پیش از آن‌که [...]
ما به گفتار نیک حرف می‌زدیم
و به کردار نیک عمل می‌کردیم!
شوش، تلاقی قیصر بود و امپراتور بود و شاهنشاه
و خارج از این دایره، بربر بود و بدویان صحرا!

و اکنون کتیبه‌های گنگ این سرزمین
در صخره‌های دوردست، با چهار زبان سخن می‌گویند، و دریغ از پژواک!
قاتل کوروش را تحسین کردیم
بر جنازه‌ی بربرها نماز خواندیم
پیش از آن‌که بهارستان را تکه‌تکه کنند، فلات مقدس را پاره‌پاره کردیم!
قبل از آن‌که راهی بر این سرزمین پیدا کنند
راه شاهی را در اختیارشان گذاشتیم!
سپیدار خانگی را به تبر سپردیم، تا سایه‌سار همسایه نباشد!

سرباز پارسی، نگهبان موزه‌ی لوور شد
تا زنان پاریسی، موهایش را به رنگ خورشید
و چشمانش را به رنگ دریا ببینند!

و این ارثیه‌ی نفاق، چنان استوار است
که سواران پارتی را پیاده، و تیر آرش را سرخورده از پیوند می‌کند!

پس از سه هزار سال، مرغ همسایه هنوز غاز است!
و این‌بار چنان به چپ و راست‌مان می‌کشند
که گویی هیچ‌وقت در وسط نبوده‌ایم!
نه آشوریان را به دجله ریختیم، نه مقدونیان را به مدیترانه!
نه با رومیان پانصد سال جنگیدیم!
نه اعراب را به خلیج‌فارس جارو کردیم!
نه چنگیز و تیمور از سرهایمان مناره ساختند!
و نه می‌دانیم چه کسی خانواده‌اش را به سند ریخت
ولی نجابت وطنش را به پای مغول، هرگز!
[...]

اکنون باید که غرب وحشی، فرهنگ وطنم را بالا بکشد!
و دبلیو بوش
با رمز: دبلیو، دبلیو، دبلیو
کتیبه‌های شوش را به زبان مدرنیته ترجمه کند
و ارابه‌هایش را به گور اتحادیه‌ی شرق براند!
شاید کسی بگوید: «از ماست که بر ماست»...

محمدتقی حرآبادی فراهانی
17/10/1381

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه