شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان حکمت نظامی ادامه حکمت فردوسی است

نام‌آوران ایرانی

حکمت نظامی ادامه حکمت فردوسی است

برگرفته از تارنگار خرد ایرانی - آثار و اخبار استاد دکتر اصغر دادبه

 

دکتر اصغر دادبه در دومین درسگفتار خود درباره نظامی و حکمت ایرانی، که در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد، به بررسی حکمت نظامی و حکمت ایرانی و مقایسه‌ میان منش‌ها و روش‌های حکمت نظامی و حکمت ایرانی پرداخت.

در میان شاعران زبان فارسی، عنوان حکیم به چند تن از شاعران اطلاق می‌شود؛ حکیم فردوسی، حکیم عمر خیام، حکیم سنایی، حکیم نظامی و حکیم خاقانی. نشست درس گفتارهایی درباره نظامی با طرح این پرسش و پاسخ به آن برگزار شد که چرا به نظامی و شاعران مذکور حکیم می‌گویند و ویژگی‌های حکمت نظامی کدام است؟
دادبه در ادامه سخنانش گفت: ایرانیان قرن چهارم، در جریان بازیابی هویت ملی خود، مثلثی از هویت را احیاء کردند. نخستین ضلع مثلث، زبان و ادب ملی بود. به‌درستی هم اگر ملتی زبان خود را از دست بدهد، منقرض می‌شود؛ ضلع دوم اسطوره و تاریخ ملی است و ضلع سوم حکمت و فلسفه‌ی ملی. در واقع هر ملت کهنی در تمدن خود این سه ضلع را دارد. حتی ملت‌هایی که تازه به عرصه رسیده‌اند، در جست‌وجوی چنین هویتی‌اند. مصادره‌هایی هم که از شخصیت‌های تاریخی و فرهنگی ما صورت می‌گیرد، برای دست‌یابی به چنین هویتی است.

قرن چهارم، عصر زرین فرهنگ ایران است و هر آنچه فکر کنیم به ظهور رسیده است، بنیان آن را بزرگانی همانند ابن سینا، بیرونی و فردوسی و دیگر هم ‌رزوگاران‌شان، در این قرن گذاشته‌اند. در دوره‌های بعد، ابتکاری صورت نگرفت و هر چه بود گسترش و تکمیل بنیان‌های گذشته بود. در این سده، بزرگترین قهرمان عقل، در معنای عقل ارسطویی، ابن‌سیناست. درست است که فارابی پیشرو او بود اما مباحث عمده‌ی این حوزه و رفتن به‌سوی حکمت مشرقی، با ابن سینا شروع شد.


حکمت نظامی، ادامه‌ی حکمت فردوسی است
قرن چهارم، دوره‌ی بازگشت به هویت نیز بود. لازمه این کار هم بازگشت به حکمت ایران، یا همان حکمت اشراقی بود. هر آنچه بعدها درباره‌ی چنین حکمتی گفته‌اند، سرچشمه‌اش از همین قرن چهارم است. زبان ملی این دوره هم با فردوسی آغاز می‌شود. اگر هزار محقق به هزار زبان، همان سخنانی را که فردوسی گفته است، می‌نوشتند، ممکن بود که کار تحقیقی خوبی پدید بیاید اما همانند زبان شاهنامه نمی‌توانست هویت‌ساز باشد. فردوسی با زبان ملی سخن می‌گفت. اگر مقدمه‌ی شاهنامه را بنگرید، جوهر فلسفه‌ی سهروردی را خواهید دید. کار سهروردی هم، آن چنان که خودش می‌گوید، چیزی نبود جز بازسازی حکمت خسروانی. نظامی هم بی واسطه دنبال حرکت فردوسی را می‌گیرد. حکمتی که در آثار او می‌بینیم، همان حکمت ایرانی است.
شاید تمام مساله‌ای که نظامی در باب عقل و حاصل آن، که حکمت باشد، بازگو می‌کند و همه‌ی تلاشی که عقل انجام می‌دهد تا به فهم هستی برسد، در این بیت‌های «اقبال نامه» نهفته باشد: «بزرگ آفریننده هر چه هست/ ز هرچ آفریده ست بالا و پست؛ نخستین خرد را پدیدار کرد/ ز نور خودش دیده بیدار کرد؛ هر آن نقش کز کلک قدرت نگاشت/ ز چشم خرد هیچ پنهان نداشت؛ مگر نقش اول کز آغاز بست/ کز آن پرده چشم خرد باز بست؛ هر آن گنج پوشیده کآمد پدید/ به دست خرد باز دادش کلید؛ جز اول حسابی که سربسته بود/ وز آنجا خرد چشم بسته بود؛ وز آن جاده کو بر خرد بست راه/ حکایت مکن زو حکایت مخواه».

مساله‌ای که در فرهنگ ما، در برخورد با فرهنگ یونانی، مطرح بود، این نکته بود که کارکرد عقل تا کجاست؟ طبیعی است که آن حرف‌هایی که در یونان، از تالس تا سقراط و ارسطو، گفته می‌شد، این بود که عقل، حداکثر می‌تواند تا برهان پیش برود و استدلال برهانی، یعنی استدلال بر پایه‌ی یقینیات، کند. این را هم اضافه کنم که آنچه عقل برهانی یا عقل افلاطونی می‌نامیم، برگرفته از زرتشت است. حتی ما دلیل داریم که نشان می‌دهد که در آکادمی افلاطون، اوستا خوانده می‌شده است. به هر حال، در فرهنگ ایرانی حرف این بود که عقل افزون بر آنچه یونانیان می‌گویند، کارکرد دیگری هم دارد که «شهود» یا دریافت مستقیم، است.


ستایش و نکوهش «عقل» در آثار نظامی
یکی از مشکلات متون ما این است که یک جا عقل ستایش می‌شود، در جایی دیگر نکوهش. مساله را این طور خواسته‌اند حل کنند که آن عقلی که نکوهش می‌شود، عقل جزیی است اما به هر حال در آنجایی که در ستایش عقل سخن گفته‌اند، دو گونه است: یکی آنجایی که عقل در موضع خودش حرکت می‌کند و یکی هم آنجایی که عقل تبدیل شده است به عقل افلاطونی ـ ایرانی. آن عقلی که نکوهش می‌شود، عقل کنترل نشده است. بیتی از نظامی است که این نکته را بسیار خوب بازگو می‌کند. نظامی می‌گوید: «عقل به شرع تو ز دریای خون/ کشتی جان برده به ساحل برون». معنای بیت نظامی این است که عقل منهای شریعت، حاصلی جز خونریزی ندارد. به‌راستی هم عقل لجام گسیخته‌ای که کنترل اخلاقی نداشته باشد، به این جا می‌رسد که دریای خون راه بیاندازد. در نتیجه باید توجه داشت که عقل‌گرایی ارسطویی و ابن سینایی به ذات خود بد نیست اما باید درست استفاده بشود.

مواردی در آثار نظامی وجود دارد که به عقل حمله می‌کند و می‌گوید که عقل به جای نمی‌رسد. مثل این نمونه: «وهم تهی پای بسی ره نوشت/ هم ز درش دست تهی بازگشت؛ راه بسی رفت و ضمیرش نیافت/ دیده بسی جست و نظیرش نیافت؛ عقل درآمد که طلب کردمش/ ترک ادب بود ادب کردمش». یعنی عقلی که کمیت‌گراست، نمی‌تواند حرکتی بیش از این انجام بدهد. در جایی دیگر، در این باره می‌گوید: «عقل آبله پای و کوی تاریک/ وآنگاه رهی چو موی باریک؛ توفیق تو گر نه ره نماید/ این عقده به عقل کی گشاید». اما بیت‌هایی هم در «خسرو و شیرین» هست که عقل را تایید می‌کند. این عقل، عقل افلاطونی ـ ایرانی است: «بپرس از عقل دور اندیش گستاخ/ که چون شاید شدن بر بام این کاخ؛ چنان کز عقل فتوا می ستانی/ علم برکش بر این کاخ کیانی؛ خرد شیخ‌الشیوخ راه تو بس/ از او پرس آنچه می‌پرسی نه از کس؛ سخن کز قول آن پیر کهن نیست/ بر پیران وبال است آن سخن نیست». اگر میان این عقل‌ها، تفکیک نکنیم، خیال می‌کنیم که نظامی دچار تناقض‌گویی شده است.

این را هم باید توجه داشت که سیر نظامی از سوی زهد به سوی عشق است. به‌خاطر همین است که نخست «مخزن‌الاسرار» را می‌سراید و بعد منظومه‌های «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» را. نظامی این سیر را انجام داده تا مطابق حکمت ایرانی رفتار کرده باشد. سیر زاهدانه‌ی «مخزن‌الاسرار» نظامی، آغاز کمال او در منظومه‌های بعدی است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید