نامآوران ایرانی
برای حافظشناس بزرگ روزگار ما - برگهایی پربار اما مغفول چهره
- بزرگان
- نمایش از دوشنبه, 05 تیر 1391 07:30
- بازدید: 4983
برگرفته از روزنامه شرق
حسن اسدی تبریزی*
یکی از وجوه یا شاید بارزترین وجه شخصیت استاد ارجمند دکتر اصغر دادبه حافظشناسی اوست. دکتر دادبه بیمبالغه از حافظشناسان بزرگ روزگار ماست. قبل از پرداختن به این وجه از شخصیت استاد که موضوع نوشته حاضر است و دیگر وجه شخصیتی ایشان از قبیل فلسفه، کلام و ادبیات (بهطور عام) و سخنوری، نگارنده لازم میداند به سجایای اخلاقی و ویژگیهای روحی استاد اشاره کند. هر سخنی درباره دکتر دادبه بدون اشاره به کمالات و سجایای اخلاقی او ناقص و ابتر است. ما حافظشناس و استاد فلسفه و محقق کلام داشته و داریم، اما آنچه دکتر دادبه را دکتر دادبه کرده است و با همه آن بزرگواران متمایز؛ ویژگیهای اخلاقی و انسانی دکتر دادبه است.
دکتر دادبه واقعا و به جد عاشق فرهنگ ایران زمین است و آتش عشق وطن در دل او آتشی است که «هرگز نمیرد.» عشق او به وطن، معلمی و تربیت جوانان این مرز و بوم تجلی یافته است. دکتر دادبه معلمی است عاشق و از زمره همانهایی که خود آنها را «گروه اقلیت» مینامد. استاد، جوانان مستعد و پویا را مییابد و با صبوری و بزرگواری به آنها شیوه راه رفتن در مسیر دانش و معرفت را میآموزد و از هیچگونه حمایتی از جوانان دریغ نمیکند و حتی به معنایی زندگی خود را برای جوانان و تربیت و اعتلای آنها وقف کرده است به این امید که همچنان چراغ و ادب این مرز و بوم را در آینده فروزان نگاه دارند. سخن دکتر دادبه درباره استاد خود دکتر یزدگردی مناسب خود اوست؛ دکتر دادبه درباره استاد خود میگوید: «استاد یزدگردی در کار تعلیم از سرآمدان روزگار ما به شمار میآید...» (مقدمه بر دیوان ظهیرالدین فاریابی، ص 9) و من عبارت استاد را درباره خود او به کار میبرم: استاد دادبه در کار تعلیم از سرآمدان روزگار ما بهشمار میآید که او معلمی است مسلط، دلسوز، خوش بیان، متین و باوقار و نستوه ، معلمی که نه تنها درس و بخششاش که گفتار و کردار و رفتارش نیز سخت بر شاگردان تاثیر میگذارد. سخن درباره خصایص ممتاز استاد و بهخصوص شاگردپروری او بسیار است، اما نگارنده از بیان آنها ناتوان و مجال نوشته اندک است و ناگزیر به موضوع اصلی این نوشته برمیگردیم. استاد بهاءالدین خرمشاهی، دیگر استاد حافظپژوه و حافظشناس روزگار ما، عبارتی دارد که بسیار دقیق و نکتهسنجانه است، عبارت او چنین است: «کارنامه حافظشناسی معاصر ایران پربرگ است اما پربار نیست» (حافظنامه، ص 15). به نظر نگارنده آثار استاد دکتر دادبه در حوزه حافظشناسی از پربارترین برگهای این حوزه است. اما سوالی که همیشه ذهن مرا به خود مشغول میکرده این است که چرا آثار حافظشناسی استاد کمتر خوانده شدهاند و کمتر به آنها ارجاع داده شده است.
در میان آثاری که الان به خاطر دارم فقط در آیینه جام، تالیف دکتر عباس زریابخویی و حافظنامه و حافظ (نشر طرحنو) بهاءالدین خرمشاهی به آثار و آرای دکتر دادبه اشاره شده است و حتی استاد خرمشاهی در بسیاری جاها به فضل تقدم استاد دادبه در طرح برخی مسایل حافظشناسی اشاره کرده است؛ اما چرا مثلا در مقدمهها و ضمایم مکتب حافظ دکتر منوچهر مرتضوی و در کتابهای «شرح شکن زلف» دکتر فتحالله مجتبایی، «حافظ برتر کدام است؟» دکتر رشید عیوضی، «گمشده لب دریا»، دکتر تقی پورنامداریان و «شرح شوق»، دکتر سعید حمیدیان، که جلد اول آن اخیرا منتشر شده است و برخی آثار دیگر تقریبا هیچ نشانی از اینکه این بزرگواران آثار و مقالات دکتر دادبه را خوانده باشند، نمییابیم. البته نگارنده به بحث تفاوت افق دید و اختلاف منظرها آگاه است، اما بین آن مبحث و خوانده نشدن آثار استاد ارتباطی نمیبیند.
سادهترین پاسخ به این پرسش این است که آثار حافظشناسی استاد دادبه در قالب مقالات مختلف عرضه شده است و تاکنون یکجا و در یک مجموعه منتشر نشده است و چون دسترسی به مقالات مجلات مختلف دشوار است، بنابراین آثار او کمتر خوانده شده است؛ این علت تا حدودی قابلقبول است[ نگارنده این سطور برای پرکردن این خلأ مدتی است که مشغول آمادهسازی مجموعه مقالات استاد برای چاپ است که امیدوارم در سالجاری این امر محقق شود]، اما علت اصلی را باید در جایی دیگر جستوجو کرد. بدون توجه به آن عامل اصلی حتی اگر مجموعه مقالات حافظشناسی دکتر دادبه به چاپ میرسید باز هم مغفول واقع میشد. به نظر من عامل اصلی مغفول واقع شدن آثار و آرای دکتر دادبه فلسفهدانی و تحصیل او در رشته فلسفه و کلام است. دکتر دادبه در محضر معاریفی چون استاد مرتضی مطهری، استاد محمدعلی حکیمشیرازی، استاد جواد مصلح و ... حکمت و فلسفه آموخته است و همین انس با فلسفه رنگ و بویی دیگر به حافظشناسی ایشان داده است. فلسفه در سنت ما همواره معرفتی مربوط به خاصالخواص بوده و بنابراین، اکثر دانشپژوهان از آن فراری بودهاند و اغلب نیز شناخت و درک صحیحی از آن نداشتهاند. در روزگار فعلی نیز چنین است و فلسفهدانان و فلسفهخوانان در هر موضوعی که سخن بگویند، فورا به فسلفهبافی و فلسفهگویی متهم میشوند. به نظرم همین مساله سبب شده است که بسیاری از محققان (بهخصوص ادیبان) از آثار دکتر دادبه گریزان باشند. چه اینکه گمان کردهاند استاد در این آثار به جای حافظشناسی درس فلسفه داده است؛ اما آیا به واقع چنین است؟ در حوزه شرح و تفسیر متون ادبی و قرآن کریم بودهاند بزرگانی که با موضع مشخصی وارد شرح و تفسیر شدهاند و فلسفه و اندیشه موردنظر خود را به متن ادبی خاصی یا بر قرآن کریم تحمیل و تطبیق کردهاند. به ذکر مصادیق نمیپردازم، اما واقعیت این است که البته به نظر نگارنده، استاد دکتر دادبه در مقالات حافظشناسی خود چنین رویکردی نداشته است. دکتر دادبه دقت، طبقهبندی و انسجام فکری و قدرت تحلیل را از فلسفه و بهخصوص فلسفه اسلامی وام گرفته است و در کنار آن با ذهن و زبان حافظ انس پیدا کرده است. ذهن و ضمیر خود را به حافظ سپرده است نه اینکه حافظ را از منظر و دیدگاه فلسفی خاصی بنگرد[البته در اینجا بحث هرمنوتیکی دقیقی وجود دارد که مجال پرداختن به آن نیست ] و به این طریق توفیق یافته است که از رخ اندیشه حافظ نقابهایی را بگشاید.
غیر از نگاه دقیق و موشکافانه که حاصل تربیت فلسفی استاد است، دکتر دادبه ادیبی متبحر و شعرشناسی دقیق است. نگارنده خود از استاد دکتر فتحالله مجتبایی شنیدم که فرمود: «دکتر دادبه شعرشناس است». جنبه ادیبی استاد در آن دسته از مقالاتشان که از جنبه بلاغی نگاشتهاند بیشتر بروز و ظهور دارد. استاد در حوزه مباحث بلاغی حافظشناسی مباحث جدیدی را مطرح کردهاند و ابتکاراتی در این زمینه داشتهاند.
برای پی بردن به اهمیت کار استاد به بیانی از او توجه میکنیم: «تاریخ ادب فارسی گویای این حقیقت است که نظریهپردازان بلاغی در زبان و ادب فارسی، تلاش و خلاقیت و تشخیصی درخور و متناسب با تلاش و تشخیص و خلاقیت شاعران و نویسندگان بزرگ در این زبان نداشتهاند و به همین سبب نتوانستهاند چنانکه باید، اصول و قواعد ادبی و بلاغی را بازیابند و بازشناسند و آیین بلاغت متناسب با زبان و ادب فارسی تدوین کنند.» (مقدمه بر قطوف الربیع...، ص 21). به بیان دیگر، عالمان علم بلاغت از شعرای بزرگ ادب فارسی عقب ماندهاند و نتوانستهاند بلاغتی متناسب با اشعار آنها که در فهم شعر این بزرگان به ما یاری رساند، عرضه دارند. این مساله در شعر حافظ و وجوه بلاغی آن چشمگیرتر است چرا که حافظ شاعر شاعران است و دیوان او عالیترین جلوهگاه ذوق و هنر ایرانی – اسلامی در شعر و بهخصوص غزل.
دکتر دادبه در شرح و تحلیل غزلیات حافظ ضمن بهرهگیری کامل از علم بلاغت مرسوم، آن را کامل و کافی نیافته و خود مباحث و نظرات جدیدی در این حوزه مطرح کرده است و از قضا به دلیل همین نو و ابتکاری بودن از سوی بسیاری از ادبا و اهل تحقیق که به بلاغت مرسوم عادت کردهاند، مغفول مانده است. دکتر دادبه در مقالات «توازی معنایی در ایهامهای حافظ» و «مرگ صراحی، نماز صراحی» (بحثی در ایهام گونهگون خوانی در شعر حافظ) مباحث نویی را در وجه بلاغی اشعار حافظ مطرح کرده است. درباره آثار استاد دکتر دادبه و وجوه مختلف آن مطالب بسیاری قابل طرح است. هدف نگارنده در این یادداشت این بود که از دو وجه مهم آثار حافظشناسی استاد آشناییزدایی کند و برخی موانع فهم این آثار را بیان کرده و نظر محققان و حافظشناسان را به اهمیت و جایگاه آثار حافظشناسانه استاد جلب کند. آثاری همچون: «ماجرای پایانناپذیر می در شعر حافظ»، «خطای قلم صنع در منطق شعر»، «هستی عشق یا مستی عشق» و ...
*سردبیر فصل نامه اشراق