تیرههای ایرانی
گفتوگو با میهمان ارانی و پاسخ به دوست آذربایجانی
- تيرههای ايرانی
- نمایش از شنبه, 01 شهریور 1393 09:46
- بازدید: 7482
دکتر مهیار دیباور
چندی پیش در درمانگاه یکی از پزشکان تبریز، با فردی از باشندگان (اهالی) باکو که کنارم نشسته بود، هم صحبت شدم و در اثنای گفتوگو از وضعیت بیماری و روند درمان وی، صحبت به بحثهای دیگر کشیده شد و او که گمان میبُرد من نیز مانند برخی هم میهنان آذربایجانی از گذشته باشکوه سرزمینمان ناآگاهم یا شیفته مظاهر ساختگی آنسوی ارس هستم، از مفاخر ادبی کشورش و اشتراک فرهنگی دو سوی ارس، دادِ سخن داد و این که شاعرانی چون خاقانی شروانی و نظامی گنجهای، شاعران ادبیات ترکی آذربایجانی هستند. چنین سخنان گزافی برای من مسبوق به سابقه بود و پیشتر کتاب «خاقانی شروانی رباعی لر» چاپ نشریات یازیچی باکو به سال 1981 زادروزی (میلادی) را دیده بودم. در نگاه اول، بیننده گمان میکرد که خاقانی شروانی، رباعیهایی به ترکی داشته است ولی در متن کتاب و با خط ریزی نوشته بود ترجمه و مقدمه از محمد آقا سلطان زاده و آنگاه پی میبُردی که این کتاب ترجمه رباعیات خاقانی از زبان اصلی آن، یعنی فارسی است. پیروان وطنی سارقان فرهنگی باکو نیز از چنین ترفندهایی بینصیب نبودهاند و من یک نسخه از ‹‹ مثنوی جام جم اوحدالدین اوحدی مراغه ای ›› را به ترکی دارم و حال آنکه اوحدی مراغهای این مثنوی را، مانند دیگر شعرهایش، به پارسی سروده بوده و آقایان غلامحسین بیگدلی و خلیل یوسفی زحمت ترجمه آن را به ترکی کشیدهاند و آقای اصغر فردی مقدمهای بر این ترجمه افزوده و بسال 1364 خورشیدی در چاپخانه تابش تبریز و با همکاری اداره کل ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی به زیور طبع آراستهاند! برای من و دیگر علاقهمندان به ادبیات، هنوز این نکته نامعلوم است که برای ما ایرانیان، اعم از آذربایجانی و غیر آن، که این آثار گرانمایه را به زبان اصلی و گوهرین آنها، یعنی پارسی، در دسترس داریم و از خواندن آنها، بیواسطه لذت میبریم، چه ضرورتی وجود دارد که کسانی با اغراض سیاسی و ضد فرهنگی، میراث ادبی سرزمینمان را به ترکی برگردانند و در بیان مفاهیم بلند آن، زبانی شگفت و نامأنوس را که ترکی آمیخته با واژگان پارسی است بکار گیرند و از این رهگذر، این شائبه را نیز پدید آورند که شاعران ارّانی و آذربایجانی ایران زمین، آفرینش های ادبی خویش را به زبان ترکی نوشته اند و طُرفه آن که این کارها با پشتیبانی نهادهای متولی فرهنگ این سرزمین انجام میشود.
کوتاه سخن این که به آن میهمان ‹‹ بیمار ›› باکویی یادآوری کردم که شاعران نامبرده او، همگی تبار ایرانی داشته اند و به پارسی شعر سرودهاند و حتا از ترکی سُرایی نیز بیزاری جستهاند. به او یادآوری کردم که میراث ادبی آنها محدود به چند شاعر سدههای اخیر و البته آوازه خوانهای دوره گرد بنام عاشق است که ادبیات شفاهی دارند، نه مکتوب. او که از انتساب شاعران متقدم به جمهوری باکو نومید شده بود، به اشعار ترکی استاد شهریار استناد نمود و او را به عنوان شاعر ترکی سُرایی که آوازه جهانی دارد، ستود. به او یادآوری کردم ضمن این که شعرهای ترکی استاد شهریار در مقایسه با اشعار پارسی وی، محدود و کم شمار است، خودش جای به جای سروده هایش بر ایرانی تبار بودنش تأکید نموده و ریشه و تبار ایرانی آذربایجانیان را نیز یادآوری نموده است:
مادر ایران ندارد چون تو فرزند دلیر / روز سختی، چشم امّید از تو دارد همچنان / بی کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو / جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان.
همچنین این اشعار استاد شهریار را درباره آذربایجان و دائر بر ایران پرستی استاد برای وی به ترکی ترجمه نمودم:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو / پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان / اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس / ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان / گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه یی / صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان.
گفت و گوی ما به خاطر کوتاهی وقت، ناتمام ماند ولی چون برخی از کسانی که در نوبتگاه پزشک نشسته بودند و به صحبتهای ما گوش فرا میدادند، نیز از این گفت و گو تأثیر پذیرفتند و مرا به سبب پاسخ گویی آرام و گواهدار (مستدل) به میهمانِ پرروی ارانی ستودند، برایم مهم و خاطره انگیز شد ولی در دل میگفتم کاشکی رسانه های گروهی کشورمان، به جای ساخت برنامه های بیمحتوا و مجموعههای پرهزینه در شناساندن شخصیتهای تاریخی انیرانی و گاه ضدایرانی، کمی نیز به شناساندن چهرههای ادبی و تاریخی خودمان همت میگماشتند. بیگمان، بخش بزرگی از گناه کمآگهی هممیهنان از گذشته پرافتخارشان و سودجویی دشمنان و مصادره میراث فرهنگی و تاریخی ما از سوی آنان، بر گردن متولیان فرهنگی خودمان است.
مدتی پیش نیز با یکی از همکارانم درباره موضوعی همانند گفت و گو میکردیم و او مقاله ای با نام ‹‹ گنجه لی نظامی نین ترکی دیوانی ›› یعنی ‹‹ دیوان ترکی نظامی گنجه ای ›› برایم ارسال نمود و از من که به ضرس قاطع، ترکی گویی نظامی را رد کرده بودم، خواست که کتباً و به گفته خودش با تکیه بر فاکت (سند) پاسخ او را ارسال نمایم تا شاید به گمان خودش، پاسخ کتبی مرا سندی دال بر شکست باورهای من در دست داشته باشد، خدا داناتر است! چون احساس میکنم پاسخ این کمینه به ایشان، برای دیگر علاقهمندان، خالی از فایده نیست و ناخواسته به صورت یک نوشتار بلند درآمده است، آن را برای بهرهبرداری احتمالی خوانندگان گرامی ارسال مینمایم، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
دوست ارجمندم، رایانامهٔ ارسالی شما و پیوست آن را خواندم و به سبب آنکه مرا شایسته اظهار نظر درباره آن دانستهاید، خوشحال شدم:
مُهر از سر نامه برگرفتم / گویی که سر گلابدان است.
آنچه در پی می آورم، در پاسخ به نوشتار پیوستی است و چون میدانم، جوانی حقیقت جو هستی، رنجشی در تو پدیدار نخواهد ساخت. مردمان سرزمینهای همسایهٔ ما که زمانی از هندوستان تا عثمانی، پارسی را زبان فکر و خیال و هنر برگزیده بودند، آفرینشهای ادبی خود را نیز به این زبان آفریده اند. حتا برخی پادشاهان و حکمرانان انیرانی نیز پارسی را به عنوان زبان ادب و هنر آموختهاند و از آن بهرهها گرفتهاند و برخی فرمانروایان مغول هندوستان و پادشاهان عثمانی به پارسی شعر سرودهاند. خوشبختانه جریان غالب فرهنگی کشور همسایه ما، ترکیه، به جز شمار اندکی تندرو، به دلیل برخورداری از پیشینه تاریخی ششصد ساله امپراتوری عثمانی، به گذشته خود و پیوند آن با فرهنگ ایرانی و زبان پارسی، به دیده احترام مینگرد و حتا تلاشهای فکری ارزندهای در برگردان کتاب های نویسندگان معاصر ایرانی به زبان ترکی رایج آنجا، از سوی مترجمان ترکیهای صورت میپذیرد. ولی کشور نوبنیان ارّان که در سال 1918 زادروزی (میلادی) در گزینش نام خود یعنی جمهوری آذربایجان نیز به میراث تاریخی آذربایجان چشم داشته، به خاطر فقر فرهنگی و نبود شاعر و دبیر و ادیب ترکی نویس و ترکی سُرا در محدوده جغرافیایی آن، شاعران، نویسندگان و حتا فرمانروایان و چهرههای سرشناس و نامدار تاریخی آذربایجان و ایران را به سود خود مصادره مینماید. در این میان حتا به آیین باستانی نوروز و بازی ایرانی گوی و چوگان نیز ترحم نمیکند و در این ترکتازی عجولانه و ناشیانه، به نام پارسی آنها نیز توجه نمینماید. طمعکاری این افراد به اندازهایست که میکوشند ‹‹ اوستا ›› نامه آسمانی زرتشت، پیامبر ایرانی، را هم متعلق به فرهنگ ترکی بشناسانند. شخصی به نام رفیعلی میگوید: ‹‹ اوستا به عنوان برجسته ترین اثر آذربایجان (بخوانید اران) امروز به تمام زبان های مترقی جهان ترجمه شده است! ›› در همین راستا با تندیس سازی و هویت تراشی و نصب تندیس بزرگان ایران زمین، اعم از ارّانی و آذربایجانی، در میدان ها و سر کوچه و بازار و حتا فرستادن این تندیس ها به شهرهای دیگر، چون مسکو و سن پترزبورگ و رم، میکوشد برای جمهوری بیست و پنج ساله خود، هویتی چند صد ساله دست و پا کند. هواداران آنها در ایران نیز که روزگار نزدیکی پیش از این و در زمان حکومت بلشویک ها، سنگ روسها را به سینه میزدند و اینترناسیونالیست یا جهان وطنهای دوآتشه بودند، با فروپاشی قبله آمال خود، با چرخش 180 درجه ای، ترکی گرا شده اند و برای پیشبرد آمال خود، حتا روکشی از آموزه های دینی بر روی باورهای خود میکشند و همان تودهایهای آتئیست (لامذهب و بیخدا) از ترجمه قرآن و نهج البلاغه و اشعار امام و نکوهش پیشینه باستانی ایران و نامداران تاریخ و ادب این سرزمین به بهانه جانبداری از اسلام و مَجیزگویی این و آن نیز ابایی ندارند. ضدیت اینان با ایران به اندازه ایست که یک روز فردوسی را به بغداد میکشانند تا منظومه نوپدید ‹‹ یوسف و زلیخا ›› را به او نسبت دهند و آن را به مثابه توبه نامه ای جلوه گر سازند که در بغداد سروده و دوباره حکیم توس را به ایران برمی گردانند تا در توس مدفون شده باشد ؛ روز دیگر، چون از ترکی سازی نظامی گنجه ای نومید شده اند، دیوان ترکی شاعر عثمانی اهل قونیه یعنی نظامی قونوی را که دست کم چهل سال پیش شناسایی شده و سُراینده اش دویست سال پس از شاعر نامدار ما میزیسته، با نام ‹‹ گنجه لی نظامی نین یِنی تاپیلان تورکجه دیوانی ›› یعنی ‹‹ دیوان نویافته ترکی نظامی گنجه ای ›› به شاعر بلند آوازه می بندند.
دیوان ترکی نظامی قونوی یا قرامانی در سال 1337 خورشیدی توسط پژوهشگر ترکیهای ‹‹ هانوک ایپکتن ›› و از سوی نشریات دانشگاه استانبول منتشر شد و همین استاد به سال 1353 خورشیدی در آنکارا کتابی در شرح احوال و آثار نظامی قونوی منتشر نمود و ضمن مطالب کتاب نوشت که شش نسخه خطی دیوان نظامی قونوی شناسایی شده و نسخه ششم در دارالکتاب قاهره مصر نگهداری میشود. در دیوانی که در سال 1381 خورشیدی با نام ‹‹ دیوان نویافته ترکی نظامی گنجه ای ›› توسط نشر ‹‹ اندیشه نو ›› و با پیشگفتار ‹‹ حسین محمدزاده صدیق ›› روانه بازار کتاب شد، آن نسخه دیوان نظامی قونوی که سی سال پیشتر، هانوک ایپکتن از آن با نام نسخه دارالکتاب قاهره نام برده بود، به نام نسخه خدیویه مصر و دیوان ترکی نظامی گنجه ای معرفی شد! البته پس از نشر این کتاب، موجی از انتقادها و سرزنش ها از جانب صاحبان نظر که عمدتاً آذربایجانی بودند، و حتا از سوی برخی ترکی گرایان که سعی در لاپوشانی این دزدی آشکار داشتند، به سوی مقدمه نویس دیوان، حسین محمدزاده صدیق، روان شد. باری این روند ترکی سازی ادامه داشت تا آن که حکومت باکو، به این اندازه نیز بسنده نکرد و در اقدامی کوته فکرانه، کاشی های آرامگاه نظامی را که بر روی آنها سرودههای شاعر نامدار نوشته شده بود، و طبعاً همگی به پارسی بود، از آرامگاهش کَند و با این کار کوشید نشانه های ایرانی بودن نظامی را بزُداید ـ زهی تصور باطل، زهی خیال محال ـ بی خبر از آن که نشانههای ایرانیگری و نمودهای میهن پرستی و ترک بیزاری نظامی گنجهای در سرودههایش همچنان باقی است و من در دنباله نوشتار، برخی از آنها را آوردهام.
نویسنده نوشتار ارسالی شما، چون دست خود را در بستن دیوان ترکی نظامی قونوی یا قرامانی به نظامی گنجه ای، کوتاه میبیند، در پایان مقاله چنین می آورد (برگردان واژه به واژه اصل نوشته): ‹‹ یک نظریه دیگر این است که این دیوان را ترجمه ترکی دیوان فارسی بدانیم، یعنی نظامی گنجه ای این اشعار را به فارسی سروده و شاعر دیگری، شاید هم نظامی قرامانی، آنها را از فارسی به ترکی برگردانده است. در اینجا باید گفت که اصل این اشعار به فارسی موجود نیست ولی قرابت مضمون بسیار در خور توجه است. اگر اینها ترجمه باشند نیز، با ارزشند، چون که همه زیبایی اشعار، حفظ شده و خصوصیات شعری از میان نرفته است. در این اشعار، روح نظامی احساس میشود. حتا اگر این دیوان، ترجمه هم باشد، از ارزش آن کاسته نمیشود بلکه نشان میدهد که اشعار ترکی، سده های متمادی دوام داشته و سبب غنای زبانمان شده است. به این ترتیب، باید معتقد باشیم که دیوان ترکی نظامی (گنجه ای)، از این هم غنی تر است و منتظر پیدا شدن دیوان های دیگری از نظامی در آینده هستیم. ›› توجه میفرمایید که نتیجه گیری نویسنده بی انصاف مقاله مذکور با عنوان فریبنده مقاله یعنی ‹‹ دیوان ترکی نظامی گنجه ای ›› تا چه اندازه فاصله دارد؟ با خواندن عنوان آن نوشتار، خواننده عجول و کم حوصله گمان میبرد که نظامی گنجه ای اشعار ترکی هم سروده است و دست آخر نیز نویسنده که از ابتدای نوشتار، دستش از اسناد و مدارک جدی و استوار، خالی بوده، یادآوری میکند که این دیوان متعلق به نظامی گنجه ای نیست ولی این امیدواری و انتظار را در ترکی گرایان پدید می آورد که در آینده نزدیک، به همت دستگاه عریض و طویل جعل هویت جمهوری ارّان، که از درآمد سرشار نفت تغذیه میشود، دیوان ترکی نظامی گنجه ای، حتا غنیتر از آنچه نظامی قونوی سروده، پیدا خواهد شد! به باور من، در این روند هویت سازی، باید منتظر تحفه های نو و دست ساز دیگری نیز نشست:
هر دم از این باغ بَری میرسد / تازه تر از تازه تری میرسد.
البته یافتههای جاعلان فرهنگی باکو، تاکنون حتا به تأیید یک تن چهره سرشناس جهانی نیز نرسیده و کسانی هم که در زمان حکمرانی کمونیستها و زیر فشار استالین و جانشینانش، درباره این جریان ضدفرهنگی، از ترس جانشان، خامشی گزیده بودند، پس از فروپاشی نظام شورایی، لب به سخن گشودند و پرده از روی حقیقت برداشتند. دیاکونوف، تاریخ نگار نامدار روس، در سال 1995 زادروزی در تازه ترین نوزند (اثر) خود نوشت: ‹‹ نظامی گنجه ای شاعر بزرگ ایرانی است. در آن زمان، گنجه مانند بسیاری از شهرهای آن منطقه، مردمانی ایرانی تبار داشت. ›› میخاییل کاپوستین، خاورشناس نام آور روس، نیز در نوشتاری با عنوان ‹‹ ترکیب خاک گِل، گِل ندارد ›› که در 28 دسامبر 1988 زادروزی در روزنامه پرشمارگان ‹‹ فرهنگ شوروی ›› انتشار یافت، نوشت: ‹‹ نظامی گنجه ای یکی از بزرگترین متفکران و شاعران قرون وسطا (سده های میانه) و از افتخارات ادب پارسی است. برخی سیاستمداران (اشاره به استالین و پیروانش) تلاش بیهوده ای برای ترک نژاد شناساندن وی میکنند. ›› فرنشین (رییس) بنیاد ایران شناسی دانشگاه سن پترزبورگ نیز مینویسد: ‹‹ هنوز دغل و تحریف فراوان است. برای نمونه، تندیس نظامی را در خیابانی نصب میکنند و او را ترک معرفی میکنند، در حالی که او حتا یک بیت به زبان ترکی ندارد. ›› ایوان میخاییلویچ استبلین کامنسکی، فرنشین بخش خاورشناسی دانشگاه سن پترزبورگ، هم باورمندانه گفت: ‹‹ یک تندیس از نظامی گنجه ای در میدان کمونستورسک شهر سن پترزبورگ نصب کردند و او را ترک آذربایجانی معرفی کردند. نظامی گنجه ای حتا ترکی صحبت نمیکرد. همه آثار نظامی به پارسی است. ›› بانو پروفسور پائولا اورساتی، استاد زبان و ادبیات پارسی دانشگاه ساپینتزای شهر رم، نصب تندیس نظامی گنجه ای در رم و معرفی او به عنوان شاعر ترکی سُرای جمهوری آذربایجان (اران) را یک تحریف تاریخی آشکار خواند.
برای شناخت جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی، متخلص به نظامی گنجهای و پی بردن به تبار ایرانیاش، باید پیش از هر چیز، سرودهها و میراث گرانبهای ادبی او را خواند. شاعر بلند آوازه ما، در سُرایش منظومه ‹‹ لیلی و مجنون ›› که داستانی تازی است، بهتر و رساتر از هر کس دیگر، خود را ایرانی و پارسی میخواند:
دهقان فصیح پارسی زاد / از حال عرب چنین کند یاد.
دهقان که صورت تغییر یافته و عربی شده ‹‹ دهگان ›› است، پس از اسلام و از سوی تازیان، به ایرانیان زمیندار گفته میشد و سپس توسّعاً به ایرانی اطلاق شد و از زمان فردوسی به بعد، به ایرانی تاریخ دان گفته میشد و در شاهنامه برابر معنی اخیر به کار رفته است:
سراینده، دهقان موبد نژاد / ازین داستانم چنین کرد یاد.
چنان که از اشعار نظامی و کتابهای گوناگون شرح احوال وی برمی آید، پدرش یوسف نام داشته و زاده تفرش یا فراهان بوده است و حتا برخی خود نظامی را نیز تفرشی دانستهاند، شیخ بهایی میگوید:
ز اهل تفرش است آن گوهر پاک / ولی در گنجه چون گنج است در خاک.
مادر نظامی نیز رئیسه نام داشته و کرد بوده است، نظامی در سوگ مادرش میسراید:
گر مادر من رئیسه کُرد / مادر صفتانه پیش من مُرد
از لابه گری که را کنم یاد ؟ / تا پیش من آردش به فریاد.
چون پدر نظامی گنجهای، تفرشی و مادرش کرد بوده، خود را اکدش (بر آهنگ کشمش) یا دورگه ای میخواند که هر نیمه از وجودش، وابسته به طبع و سرشتی جداست و همچون سکنجبین (سرکه و انگبین) ترکیبی از سرکه و عسل است:
نظامی اکدشی خلوت نشین است / که نیمی سرکه، نیمی انگبین است.
حال با این همه صراحت و روشنی بیان که از سروده های خود نظامی، مستفاد میگردد، ترکی گرای تندروی به طرز ناشیانه ای در چاپ سال 1980 زادروزی، برابر 1359 خورشیدی، برای نخستین بار این بیت ساختگی را در لا به لای دیوان گرامی نظامی وارد کرد: پدر بر پدر، مَر مرا ترک بود / که هر یک به نیرو، یکی گرگ بود! حال آن که شاعر نامدار ما، جا به جای سروده هایش از ترکان و زبان ترکی بیزاری جسته و بر تبار پارسی خود بالیده است. افزون بر این، ترکی گرایان گمان برده اند که گرگ یا گرگ خاکستری که نماد ترکی گرایی نوین است، در اشعار شاعران ایرانی و از جمله نظامی، جانوری ستوده یا حداقل، بی خاصیت است؛ بی خبر از این که گرگ در ادبیات ایران زمین، مظهر خونخوارگی است و هم اکنون نیز در گفتار عامیانه همه، بهویژه هم میهنان آذربایجانی، گرگ نماد وحشی گری و خونخوارگی است و نیازی به آوردن گواه در این زمینه نیست. سعدی در بیان علت جلای وطن از زادگاهش، شیراز، و حمله ترکان به آن صفحات سروده:
ندانی که من در اقالیم غربت / چرا روزگاری بکردم درنگی
برون رفتم از ننگ ترکان که دیدم / جهان درهم افتاده چون موی زنگی
همه آدمیزاده بودند لیکن / چون گرگان به خونخوارگی، تیزچنگی.
بر خلاف ترکی گرایان امروز که گرگ را مظهر فرزانگی میدانند، نظامی گنجه ای نیز چون دیگر شاعران ایرانی، این جانور را، نماد وحشی گری و بیخِردی میشمارد:
به وقت زندگی، رنجور حالیم / که با گرگان وحشی در جوالیم.
نیز چنین میفرماید:
روباه ز گرگ، بهره زان بُرد / کاین رای بزرگ دارد، آن خُرد.
گذشته از همه این فرنودها و دلیل ها، هم قافیه نمودن گ با ک از سخن سُرای توانمندی چون نظامی گنجوی، بدور مینماید و مشت جاعلان فرهنگی را باز میکند.
گرچه شاعر گران سنگ ما، تبار پارسی خود را به روشنی بیان کرده ولی برای یادآوری باید گفت که در روزگار نظامی، ارّانیان از جمله مردمان باکو، شیروان، نخچیروان، گنجه و دیگر شهرهای آن سامان، زبانی جز پارسی نداشته اند و تنها به این زبان گفت و گو میکرده اند و البته زبان نوشتار ایشان، پارسی دری بوده است. من در این زمینه، تنها به سه نمونه اشاره می نمایم. محمد بن احمد شمس الدین مقدسی (با دال مخفف و زبردار) در احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم که در سده چهارم هجری نوشته شده، آورده است: ‹‹ در ارّان، به ارّانی سخن میگویند و فارسی ایشان قابل فهم است. ›› (پارسی ارانی با پارسی دری، تفاوت اندکی میداشته). گیراگوس گاندزاکسی، کشیش و تاریخ نگار ارمنی، که دست بر قضا، اهل گنجه و همروزگار نظامی گنجه ای نیز میبوده، مینویسد: ‹‹شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از ارمنیان است.›› شایان ذکر است این تاریخ نویس، در جای جای کتاب خویش از عرب و ترک با نام خودشان یاد کرده و آنها را از پارسیان یعنی ایرانیان جدا کرده است؛ یعنی آنگاه که مردمان گنجه و ارّان را پارسی مینامد، آنها را به سبب زبان و نژادشان، از دیگر اقوام انیرانی نورسیده جدا میکند. نُزهت المجالس، که در سده هفتم هجری و به دست یک ادیب ارانی یعنی جمال الدین خلیل شروانی نوشته شده و گردآورد یا مجموعه ای از سروده های سه سد (سیصد) شاعر ایرانی است، نیز از بیست و چهار شاعر پارسی گوی گنجه نام میبرد و محض نمونه، حتا به یک تن شاعر ترک زبان نیز اشاره ای نمیکند.
نظامی گنجه ای به میهن خویش، ایران، میبالد و به تعبیر امروزی، یک میهن پرست راستین است:
همه عالَم، تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس، خجل
چون که ایران، دل زمین باشد / دل ز تن، به بوَد، یقین باشد.
و در پرداختن به داستان نیاکان ایرانی و آیین های کهن چنان پیشتازی میکند که سرزنش و خرده گیری برخی اطرافیان را برمی انگیزد و از قول ایشان چنین می آورد:
درِ توحید زن کاوازه داری / چرا رسم مغان را تازه داری؟
نظامی از تنگ چشمی ترکان، که هم اشاره به ترکیب چهره مغولی آنها دارد و هم به تنگ چشمی و کوته نظری ایشان دلالت میکند، چنین یاد میکند:
ز بس کاورده ام در چشمها نور / ز ترکان، تنگ چشمی کرده ام دور.
نظامی دیدگاه خویش را درباره سُرایش و آفرینش به زبان ترکی، که با تازش تیره های کوچنده و تازشگر ترک و پایگیری حکومتهای ترک تبار همزمان بوده، چنین میسُراید:
ترکی، صفت وفای ما نیست / ترکانه سخن، سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید / او را سخن بلند باید.
گویی این دو بیت زیبا و استوار شاعر گنجه از پس سده های گذشته، در گوش جان هر ایرانی حقجوی با انصافی طنین انداز میشود، چنان که با دور اندیشی تمام، این چامه ها را در تبرّی از ترکی گویی و برای روز مبادایی چون امروز و در پاسخ به سارقان فرهنگی سروده و به یادگار گذارده است.