چهارشنبه, 14ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم ایران پژوهی جستار افسانۀ پان‌تورانیسم

زیست بوم

افسانۀ پان‌تورانیسم

برگرفته از تارنمای آذری‌ها به نقل از مقدمه کتاب افسانه پان تورانیسم، نوشته زاره واند، ترجمه محمدرضا زرگر، انتشارات بینش، مرداد 1369.

کاوه بیات

یکی از نخستین وجوه بروز تفرقه و تعارض میان اقوام ایرانی در سده‌های باستانی تاریخ این سرزمین، تشکیل دو واحد سیاسی ایران و توران بود. تورانیان که در شمال شرقی ایران‌زمین مستقر بودند اگرچه از لحاظ قوم و تبار با ایرانیان یکی بودند ولی بنابر دلایلی چون راه و رسم زندگانی متفاوت ـ ایرانیان یکجانشین و کشاورز و تورانیان کوچرو و شبان ـ و هم‌چنین تفاوت‌های دینی هر یک مسیری دیگر در پیش گرفتند و بخشی از داستان‌های اساطیری ما به این تعارض و رؤیارویی اختصاص یافت.

با هجوم اقوام و طوایف ترک در سدۀ چهارم هجری به سرزمین‌های آسیای میانه و چیرگی آنها بر «توران‌زمین» کهن، به تدریج زمینۀ پیدایش این اشتباه تاریخی فراهم شد که ترک و توران یکی است و تهاجم اقوام ترک بر مناطق آن خطه نیز جز تداوم ستیزۀ کهن تورانیان و ایرانیان چیز دیگری نیست.[1]

در آستانۀ قرن بیستم که عصر فروپاشی امپراتوری‌های بزرگ و تشکیل نهضت‌های مختلف ناسیونالیستی بود گروهی از روشنفکران ترک‌زبان روسیه در مقام مقاومت فرهنگی در برابر سیطرۀ روس‌ها، گمشدۀ خود را در «توران» یافتند و «پان‌تورانیسم» منادی وحدت و یگانگی اقوام «تورانی» شد. این اندیشه در میان برخی از اهل ادب و سیاست عثمانی نیز واکنش مثبتی برانگیخت؛ زیرا اضمحلال تدریجی و مستمر امپراتوری در آن سال‌ها ضرورت چاره‌جویی را بیش از پیش مطرح ساخته بود و چنین پنداشتند که با کنار نهادن اصولی چون «عثمانیسم» و یا حتی اندیشۀ «اتحاد اسلام» که تا چندی پیش ارکان عمدۀ انسجام امپراتوری محسوب می‌شد و تأکید بر پیوندهای قومی و زبانی، مجد و عظمت از دست رفته را در جهتی دیگر اعاده کنند.

«پان‌تورانیسم» یا به عبارت دقیق‌تر «پان‌ترکیسم» را به دو دلیل باید مطالعه کرد و شناخت؛ در درجۀ اول به علت اهمیت تاریخی آن. یعنی از نقطه نظر آشنایی با یک مرحلۀ مهم از تاریخ تحولات سیاسی و فرهنگی ترکیه معاصر و تأثیری که این تحول و دگرگونی در ربع اول قرن بیستم بر روابط عثمانی/ ترکیه با کشورهای همجوار گذاشت. شناخت صحیح بخش مهمی از تحولات تاریخی ایران، به‌ویژه تاریخ تحولات مناطق شمالی و غربی کشور در حول و حوش سال‌های جنگ جهانی اول در گرو آشنایی با این جریان است.

دلیل دیگر ضرورت آشنایی با پدیدۀ پان‌ترکیسم که در مقایسه با وجه تاریخی آن در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد، جنبۀ سیاسی آن است. این وجه را از آن روی از درجۀ اهمیت ثانوی تلقی می‌کنیم که دوران ظهور و افول پان‌ترکیسم به‌عنوان یک نیروی سیاسی مؤثر به همان سال‌های ربع اول قرن حاضر محدود بود و با تحکیم مبانی کمالیسم به‌عنوان اندیشۀ حاکم بر ترکیه امروز پان‌ترکیسم در مقایسه با دوران اقتدارش در سال‌های حاکمیت کمیته اتحاد و ترقی به نحو چشمگیری اهمیت سیاسی خود را از دست داد و بیشتر به صورت، یا به عبارت دقیق‌تر تحت پوشش یک نوع حرکت فرهنگی به حیات خود ادامه داده است. جای آن دارد دربارۀ این دو نکته توضیح بیشتری داده شود.

در سال‌های نخست قرن نوزدهم که سرآغاز فروپاشی و اضمحلال امپراتوری‌های بزرگ هابسبورگ و عثمانی و تزاری بود، بسیاری از ملل و اقوام تحت سلطۀ این قدرت‌ها هر یک به نوعی در جهت کسب استقلال و خودمختاری بیشتری به تلاش برخاستند. برخی از روشنفکران و اهل سیاست این ملل و اقوام با در نظر داشتن ضعف و ناتوانی نسبی ملتشان و قدرت آشکار حریف، خود را به تنهایی موفق به کسب پیروزی نهایی نمی‌دیدند، دل در گرو وحدت با دیگر اقوام و مللی بستند که تصور می‌شد با آنها پیوند و بستگی دارند. یکی از نمونه‌های برجستۀ این نوع نهضت‌ها «پان‌اسلاویسم» بود.

پان‌اسلاویسم را تعدادی از شعراء و ادباء و هنرمندان ملل اسلاو بنیان نهادند که تحت سلطۀ امپراتوری هابسبورگ بودند. خواست اساسی این نهضت وحدت و اتحاد اقوام پراکندۀ اسلاو بوهمیا و صربستان و بلغارستان و... روسیه بود. در آ‎غاز دولت روسیه که به چشم حامی اسلاوهای جهان نگریسته می‌شد، چندان شور و شوقی در قبال این حرکت نشان نداد ولی به تدریج که اهمیت آن از نقطه نظر سیاست خارجی و خط‌مشی داخلی امپراتوری روشن شد، یعنی به‌عنوان پوشش مناسبی برای پنهان داشتن توسعه‌طلبی روسیه و دست‌اندازی بر قلمرو امپراتوری‌های هابسبورگ و عثمانی و هم‌چنین «روسی‌گردانی» اقلیت‌های تحت سلطه چون اوکراینی‌ها و لهستانی‌ها، «پان‌اسلاویسم» به یکی از ارکان اصلی تبلیغات روس‌ها تبدیل شد.

اسمعیل غصپرینسکی (1851-1941) معلم و ادیب تاتار را باید بنیان‌گذار پان‌ترکیسم دانست. وی در کنار یک رشته فعالیت‌های گستردۀ فرهنگی چون تأسیس مؤسسات نوین آموزشی و انتشار کتب و جرایدی برای مسلمان‌های امپراتوری روسیه، با تأکید بر نقاط اشتراک دینی و قومی و زبانی مسلمانان روسیه اندیشۀ وحدت تمام «ترک‌های» آن خطه را مطرح ساخت. این نظریه که در اندک زمانی میان بسیاری از روشنفکران مسلمان روسیه پذیرش یافت به یک نیروی سیاسی و فرهنگی مهم تبدیل شد. پان‌ترکیسم نیز همانند پان‌اسلاویسم و دیگر نهضت‌های مشابه زاییدۀ اندیشۀ «فرزندان» دورافتاده از «وطن» بود و در آغاز «مام وطن» یعنی ترکیه عثمانی بدان التفات چندانی نداشت. درواقع روی سخن غصپرینسکی نیز بیشتر با مقامات روس بود، زیرا به عقیدۀ او ملل و اقوام «ترک» امپراتوری روسیه متحد طبیعی روسیه به شمار رفته و دولت تزاری می‌توانست از این متحدان خود در جهت توسعه و عظمت بیشتر امپراتوری استفاده کند.[2]

با این حال طولی نکشید که عثمانی‌ها نیز به اهمیت و کاربرد سیاسی این نظریه پی بردند. در مراحل پایانی عمر امپراتوری عثمانی روشن شده بود که اندیشه «عثمانی‌گرایی» به‌عنوان اندیشۀ سیاسی حاکم و مفهوم سنتی «وطن» به مثابه قلمرو حکومتی امپراتوری، دیگر بیش از این اعتبار ندارد. فشار قدرت‌های خارجی و گسستگی نظام اداری عثمانی به حدی رسیده بود که حتی تلاش‌هایی که در عصر سلطان عبدالحمید دوم (1876-1909) برای وحدت‌بخشی از قلمرو امپراتوری تحت عنوان «اتحاد اسلام» به عمل آمد کارساز نشد و زمینه برای ایجاد ناسیونالیسم ترک فراهم گردید.

پان‌ترکیسم نیز همانند پان‌اسلاویسم در مراحل نخست بیشتر جنبۀ فرهنگی داشت. گروهی از شعراء و ادباء عثمانی بر آن شدند با ریشه‌یابی پدیده‌ای به نام زبان و ادبیات ترک و پیراستن زبان و ادبیات مرسوم روزگار از لغات و اصطلاحات فارسی و عربی، زمینه را برای رشد و اعتلای ناسیونالیسم ترک فراهم سازد. در این بین ندای پان‌ترکیسم برخی از روشنفکران مسلمان روسیه در میان اهل ادب و سیاست عثمانی بازتاب مساعد یافت و با قدرت گرفتن اعضاء کمیته اتحاد و ترقی پان‌ترکیسم به ابزار و پوشش مناسبی جهت توسعه‌طلبی ترک‌های جوان تبدیل شد.

در آستانۀ جنگ جهانی اول و با توجه به آرایش قوا و جبهه‌بندی قدرت‌های بزرگ، اندیشۀ اتحاد اسلام که از دیرباز در پاره‌ای از محافل مبارز و اصلاح‌طلب ایرانی رواج داشت، زندگانی دوباره‌ای یافت. با ورود عثمانی به جنگ برخی از ایرانیان صلاح کشور خویش در آن دیدند که تحت لوای اتحاد اسلام و در مقام مقابله با قدرت‌های متجاوز روس و انگلیس جانب آلمان و عثمانی را بگیرند. ولی طولی نکشید که روشن شد یکی از نخستین قربانی‌های جنگ اندیشۀ اتحاد اسلام است و رهبران کمیته اتحاد و ترقی را نقشه‌های دیگری در سر می‌باشد.

در مراحل نخست جنگ عملیات نظامی حسین رئوف‌بیگ ـ که تحت فرمان مستقیم انورپاشا، وزیر جنگ عثمانی و یکی از چهره‌های اصلی پان‌ترکیسم بود ـ در حول و حوش منطقۀ مرزی قصر شیرین و تلاش او برای دستیابی بر کرمانشاه، که با قتل و غارت فراوان همراه بود (زمستان 1333 هـ.ق.) بسیاری از نیروها و چهره‌های متمایل به اتحاد ایران و آلمان و عثمانی را به شک و تردید برانگیخت. اندکی بعد نیز با تشکیل دولت موقت نظام‌السلطنه که به هواداری از آلمان و عثمانی تشکیل شده بود و تجارب دست اول آنها از نیات و مقاصد اصلی برخی از رهبران عثمانی این شک و تردید به یقین تبدیل شد. در مراحل آخر جنگ، به‌ویچه در اواخر زمستان و اوایل بهار 1336 هـ.ق/ که با فروپاشی نظام تزاری و خروج نیروهای روسی از مناطق شمالی ایران مانعی ـ و هم‌چنین بهانه‌ای ـ برای پیشروی قوای عثمانی وجود نداشت، بخشی از قوای نوری‌پاشا (برادر ناتنی انورپاشا) به فرماندهی منیربیگ و توفیق‌بیگ آذربایجان را دوباره تحت اشغال نظامی قرار دادند و این بار آشکارا سخن از «توران» و اتحاد ترک‌ها در میان بود. با این‌که مقاومت نظامی عثمانی سعی کردند با تشکیل برخی گروهک‌های وابسته و انتشار جرایدی به این‌گونه حرکات دامن زنند ولی مقاومت گستردۀ آذربایجانی‌ها از شخص محتشم‌السلطنه (اسفندیاری) والی وقت آذربایجان گرفته تا احزاب و دسته‌های سیاسی محل (به‌ویژه شیخ محمد خیابانی و دموکرات‌های هوادار او که بر سر مخالفت با عثمانی‌ها دستگیر و به قارص تبعید شدند) این تلاش مقامات عثمانی را ناکام ساخت.

در ارزیابی تأثیر خط‌مشی سران کمیتۀ اتحاد و ترقی بر تحولات جنگ جهانی اول و سرنوشت ایران در این فراز و نشیب‌ها می‌توان اظهار داشت که گرایشات پان‌ترکی آنها باعث شد که فرصت تاریخی گرانبهایی از دست برود. در جایی که اتحاد و همدلی ایران و عثمانی (و آلمان) می‌توانست در تقویت موضوع ایران در قبال فشارهای سیاسی و نظامی روس و انگلیس مؤثر افتد، نگرانی مستمر ایرانیان از نیات واقعی حکام عثمانی باعث آزادی عمل بیشتر روس‌ها و انگلیسی‌ها در ایران شد.

با خاتمه یافتن جنگ جهانی اول و تشکیل دولت‌های ملی در بسیاری از مناطق بر جای مانده از امپراتوری‌های فروپاشیدۀ روسیه و هابسبورگ و عثمانی، عصر نهضت‌های «پان» نیز به سر آمد. پان‌ژرمانیسم ویلهلم دوم نه تنها به وحدت «آلمان بزرگ» موفق نشد، بلکه بخش‌هایی از قلمرو سابق رایش دوم را نیز از دست داد، پان‌اسلاویسم تزاری نیز نتیجه‌ای جز شکست و فروپاشی امپراتوری روسیه نداشت، حاصل پان‌ترکیسم کمیته اتحاد و ترقی نیز تجزیه امپراتوری عثمانی و اشغال نظامی مرکز خلافت به دست نیروهای بیگانه بود.

علت شکست و ناکامی نهضت‌های «پان» را باید در بی‌پایه و اساس بودن مبانی آنها جستجو کرد. «یکی از وجوه اشتراک اینگونه حرکت‌ها آن بود که طرح اولیه آن زاییدۀ فکر و خیال شعراء و ادباء و هنرمندان بود. یعنی آنچه براساس مقتضیات و ضرورت‌های زمانه به تدریج به یک حرکت جدّی تاریخی و سیاسی تبدیل شد در آغاز جز یک نوع تفنن و خلاقیت هنری چیز دیگری نبود؛ برداشتی سطحی از برخی بررسی‌های زبان‌‌شناختی و تحقیقات قوم‌شناختی که آن هم هنوز در مراحل اول کار بود، توأم با رویاپردازی‌های شاعرانه که برای مدت زمانی کوتاه با اقبال عمومی روبرو شده و جنبۀ سیاسی یافت». ولی درست در زمانی که با فروپاشی امپراتوری‌های بزرگ زمینۀ تحقیق این‌گونه آمال و آرزوها از هر زمانی مساعدتر به نظر می‌آمد در برابر واقعیت‌های تاریخی در هم شکست و از میان رفت. تشکیل دولت‌های ملی در اروپای شرقی پس از خاتمۀ جنگ جهانی اول خود نقطۀ پایانی بود بر پان‌اسلاویسم و پان‌ژرمانیسم. امپراتوری عثمانی و پان‌ترکیسم بر جای مانده از آن نیز با سرنوشت مشابهی روبرو شد.

اگرچه پان‌ترکیسم در اصل بیشتر در اصل بیشتر ساخته و پرداختۀ روشنفکران اقوام و ملل مسلمان امپراتوری روسیه بود ولی چنانچه اشاره شد درواقع این نظریه تنها در ترکیه عثمانی زمینۀ مساعدی یافت و شور و شوق روشنفکران مسلمان روسیه از همان مراحل اولیه پیدایش این نظریه فراتر نرفت. در پی انقلاب 1917 که اقوام و ملل روسیه برای مدتی کوتاه فرصت شور و تبادل‌نظر دربارۀ شکل حکومتی و شیوۀ زندگی دلخواه خویش یافتند، مسلمان‌های آن خطه نه‌تنها در جهت تشکیل «توران» معهود حرکت نکردند، بلکه حتی پس از تلاش در جهت تشکیل حکومت‌های خودمختار هنوز هم خواهان نوعی پیوند و بستگی با سایر ایالات و ولایات امپراتوری بودند.

به‌عنوان نمونه می‌توان به مذاکرات و بحث‌های نخستین کنگرۀ سراسری مسلمان‌های روسیه اشاره کرد که در مه 1917 با حضور 800 نماینده در مسکو تشکیل شد. اگرچه اعضای این کنگره همگی بر ضرورت وحدت و همبستگی و اهمیت آن برای دستیابی بر خواسته‌هایشان متفق‌القول بودند ولی در عین حال بر تفاوت‌های قومی و منطقه‌ای و مذهبی و زبانی و فرهنگی خویش و ضرورت رعایت این ویژگی‌ها، در هرگونه برنامه‌ریزی و آینده‌نگری تأکید داشتند. بحث و گفتگوی اصلی این کنگره که اعضای آن به دو جناح «فدرال‌گرا» و «تمرکزگرا» تقسیم شده بودند نیز دقیقاً دربارۀ چگونگی دستیابی به راه‌حلی مناسب برای معضل فوق‌الذکر بود.[3]

سرگذشت حکومت مساواتی‌ها در باکو نیز خود نمونۀ گویای دیگری است. اگرچه تعدادی از روشنفکران محال باکو و شیروان و در بند و گنجه، به‌ویژه آنهایی که پس از ناکامی انقلاب 1905 روسیه به عثمانی پناه بردند، نقش مهمی در تکوین اندیشۀ پان‌ترکیسم ایفاء کردند و حتی از همان سال‌های سعی کردند با اطلاق نام نادرست «آذربایجان» بر اران قفقاز زمینه را برای مقاصد توسعه‌طلبانۀ خود و حرکتشان فراهم سازند و به عبارت دیگر در اندیشۀ پان‌ترکیسم حق آب و گل داشتند ولی جالب آن است پس از آن‌که در تحولات انقلاب 1917 به تشکیل یک حکومت محلی موفق شدند و در اوایل ژوئن 1918 ضمن انعقاد معاهده‌ای با مقامات عثمانی، از آنها قول مساعد و پشتیبانی گرفتند، نخستین اقدام نیروهای نوری‌پاشا (برادر ناتنی انورپاشا) بعد از ورود به گنجه (مقر موقت حکومت مساواتی‌ها) انحلال «شورای ملی آذربایجان» بود که تحت سرپرستی محمد امین رسول‌زاده قرار داشت. آنها حکومت جدیدی بر پا کردند که مستقیماً از عثمانی‌ها فرمان می‌گرفت.[4]

از این‌رو در خلال مراحل بعدی از عمر کوتاه حکومت مساواتی‌ها ملاحظه می‌کنیم که آنها برخلاف مراحل نخست که کل حرکات و اعمالشان رنگ و روی حاد پان‌ترکیستی داشت و دچار این توهم بودند که آینده‌ای جز تشکیل «توران بزرگ» در پیش نیست[5] به تدریج در رویه خود تجدیدنظر کردند. به‌عنوان مثال می‌توان به مواضع آنها در قبال ایران اشاره کرد که در آغاز کاملاً خصومت‌بار بود و جز تجزیه و جدایی استان‌های شمالی کشور سخن دیگری در میان نبود. ولی به تدریج واقعیت‌های تاریخی و سیاسی روزگار عرصه را بر این‌گونه ترهات و رویاپردازی‌ها تنگ کرد و برای استقرار روابط دوستانه با ایران تلاش‌هایی به عمل آمد. هیئتی به سرپرستی سیدضیاء‌الدین طباطبایی به قفقاز رفت و از سوی مساواتی‌ها نیز هیئتی به سرپرستی زیادخان اوف به ایران آمد. ولی پس از چند ماه با هجوم نهایی بلشویک‌ها بر قفقاز و اعادۀ اقتدار روس‌ها بر آن نواحی این ماجرا نیز خاتمه یافت. سال‌ها بعد محمدامین رسول‌زاده در نامه‌ای به سیدحسن تقی‌زاده نوشت «... اگر در بالای سر ما یک حکومت مقتدر ایرانی وجود می‌داشت، روس‌ها نه به این سهولت می‌توانستند وارد باکو شوند و نه در قفقازیه این همه فجایع را می‌توانستند مرتکب گردند».[6]

با پایان گرفتن جنگ جهانی اول و فرار اعضاء برجستۀ کمیتۀ اتحاد و ترقی از اسلامبول، دوران اقتدار اندیشۀ پان‌ترکیسم نیز به سر آمد و تفسیر رسمی مقامات حاکمۀ جمهوری نوپای ترکیه از ناسیونالیسم ترک جنبه‌ای معتدل‌تر یافت. اگرچه در ترکیه کمال آتاترک، محافل پان‌ترکیست هنوز هم نفوذ فراوان داشتند ولی این نفوذ و اعتبار بیشتر جنبه‌ای «فرهنگی» داشت. در سال‌های 1925 و 1926 به ترتیب مؤسساتی تحت عنوان «انجمن تاریخ ترک» و «انجمن زبان ترک» تأسیس شد که هر یک بررسی‌های تاریخی و تلاش‌هایی را که در گذشته برای «اصلاح» زبان در پیش گرفته شده بود با جدیت بیشتری دنبال کردند. در این سال‌ها با توجه به خط‌مشی جمهوری ترکیه مبنی بر ایجاد روابط حسن همجواری با کشورهای همسایه، احساسات و گرایشات آشکار پان‌ترکی چندان مجال بروز نمی‌یافت ولی پس از شروع جنگ جهانی دوم تغییراتی در این زمینه مشاهده شد.

در سال‌های میانی جنگ یعنی در ایامی که هنوز برای پیروزی‌ ارتش آلمان بر قوای شوروی امید موفقیتی وجود داشت، برای مدت زمانی کوتاه به تمایلات پان‌ترکیستی دامن زده شد و حتی بسیج عمومی اعلام شد. ولی پس از پیروزی استالینگراد این تب و تاب نیز فروکش کرد.

در سال‌های آخر دهۀ 1960 و سال‌های 1970 میلادی از میان احزاب و گروه‌های عمده سیاسی ترکیه تنها حزب «ملی حرکت» آلپ ارسلان تُرکش بود که برخی از خواسته‌های پان‌ترکیست‌ها را در مفاد برنامۀ خو گنجانده بود و در این جهت فعالیت می‌کرد ولی با قدرت یافتن نظامیان این گروه سیاسی نیز اهمیت خود را از دست داد و پان‌ترکیسم سیاسی به لاک «فرهنگی» خود فرونشست.

یکی دیگر از جوانب قابل اعتنای پان‌ترکیسم اهمیت آن از نقطه نظر سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ جهانی است. برخی از پژوهشگران پان‌ترکیسم را صرفاً «نقشۀ اروپایی‌ها برای دستیابی بر اهدافشان در صحنه توازن نبرد قدرت‌ها در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم» توصیف کرده و در اثبات این مدعا به نقش «مستشرقینی» چون آرمینیوس وامبری، مأمور وزارت خارجۀ بریتانیا و یکی از پایه‌گذاران اندیشۀ پان‌ترکیسم و یا سر دنیس راس، «مستشرق» دیگر انگلیسی و نویسندۀ اصلی جزوۀ «راهنمایی بر تورانیان و پان‌تورانیسم» (از انتشارات شعبۀ اطلاعات وزارت دریاداری بریتانیا، نوامبر 1918) ـ که دستورالعملی است برای شناخت و بهره‌برداری از این پدیده ـ اشاره کرده است[7]، با آن‌که پان‌ترکیسم را از نظر تاریخی نمی‌توان صرفاً ساخته و پرداختۀ تشکیلات دیپلماتیک و اطلاعاتی قدرت‌های ذی‌نفع دانست ولی باید اذعان داشت که این پدیده از بدو پیدایش در صحنۀ رقابت قدرت‌های جهانی از جذابیت خاصی برخوردار بوده است.

ملاحظه شد که چگونه از بدو کار غصپرینسکی، مصلح و معلم تاتار سعی داشت مقامات روسی را متقاعد سازد که در عرصۀ رقابت‌های جهانی متفقین بهتر از ترک‌های متحد امپراتوری روسیه نخواهند یافت. دولت بریتانیا نیز طبیعتاً در رقابت و رویارویی با توسعه‌طلبی روسیه و دفاع از مستعمرۀ هند نقش خاصی برای پان‌ترکیسم قائل بود و امید داشت بدین‌وسیله فروپاشی و تجزیه امپراتوری روسیه را ترسیع کند. در سال‌های بعد از انقلاب 1917 نیز که این تعارض و رویارویی جهانی به رنگ دیگر ادامه یافت، اهمیت پان‌ترکیسم فراموش نشد، علاوه بر توجه سنتی و دیرینۀ محافل سیاسی غرب به این مسأله خود بلشویک‌ها نیز در سال‌های نخست اقتدار این نظریه را به بازی گرفتند. سلطان غالیف کمونیست برجستۀ تاتار، همچون سلف خود غصپرینسکی در خلال سال‌های 1923-1919 که دوران اوج همکاری بلشویک‌ها با عناصر انقلابی ملل و اقوام شرق بود، طرح ایجاد «جمهوری توران» را از نو احیاء کرد و بر اهمیت آن به‌عنوان «متحد طبیعی» بلشویسم و پیشتاز انقلاب شرق تأکید گذاشت. [8] در همین ایام بود که انورپاشا چهرۀ سرشناس کمیته اتحاد و ترقی و وزیر جنگ عثمانی در ایام جنگ جهانی اول که رکن عمدۀ حرکت پان‌ترکیسم در زمان خویش محسوب می‌شد برای همکاری با بلشویک‌ها به مسکو آمد. ولی بلشویک‌های روسیه نیز که اصولاً همانند اسلاف تزاری خود پان‌ترکیسم را به دیده سوءظن می‌نگریستند و فقط در پی بهره‌برداری‌های کوتاه‌مدت خود بودند، پس از مدتی دست افرادی را چون سلطان غالیف از کار کوتاه کردند.[9] همکاری انورپاشا با بلشویک‌ها نیز به درازا نکشید.

با آن‌که علاقه و توجه دولت شوروی نسبت به پان‌ترکیسم گذرا بود، ولی قدرت‌های غربی آن را فراموش نکردند. در سال‌های پس از جنگ جهانی اول اقدامات پان‌ترکیستی بیشتر به فعالیت‌های تبلیغاتی محافل «مهاجر» مسلمان‌ها روسیه در غرب ـ به‌ویژه آلمان ـ و ترکیه محدود می‌شد. امروزه یکی از مراکز مهم این‌گونه فعالیت‌ها «رادیو آزادی» است که به‌عنوان یکی از مراکز تبلیغات ضدکمونیستی در آلمان و تحت پوشش تشکیلات اطلاعاتی ایالات متحدۀ آمریکا فعالیت می‌کند. فعالیت‌های «رادیو آزادی» تنها به پخش برنامه‌های رادیویی به زبان‌های مختلف قومی برای اقوام و ملیت‌های اتحاد شوروی منحصر نیست، کتب و جزوه‌هایی نیز درا ین زمینه منتشر می‌کنند.

به تجربه ثابت شده است که فراز و نشیب حرکات پان‌ترکیستی، پیوند خاصی با تغییر و تحولات امپراتوری روسیه / شوروی داشته است و اگرچه هنوز پیش‌بینی دقیق مسیر تحولات آتی شوروی و تأخیر احتمالی دگرگونی‌های چند سال اخیر بر سرنوشت ملل و اقوام مسلمان شوروی، میسر نیست، ولی چنان‌که از گزارش‌های جسته و گریختۀ قفقاز و آسیای مرکزی برمی‌آید، هنوز ته رنگی از این اندیشه برجای است.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به: عنایت‌الله رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1356، صص 58-83.

[2]. A. Bennigsen and M. Broxup. The Islamic Threat to the Soviet State. Croom Helm, London. 1985, PP 78-79.

[3]. برای آگاهی بیشتر از مباحث این کنگره بنگرید به:

Shafiga Daulet, "The First All Muslim Congress of Russia, Moscow, 1-11 May 1977", Central Asian Survey, Vol. 8, No. 1, PP 21-47, 1989.

[4]. Richard Pipes. The Formation of the Soviet Union, Atheneum, N.Y. 1974, PP 204-205.

[5]. برای مثال می‌توان به سخنرانی محمدامین رسول‌زاده در کنگرۀ مسلمان‌های روسیه (مه 1917) اشاره کرد که در آن ضمن اشاره به تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی موجود میان اقوام و ملل «ترک» امپراتوری روسیه اظهار داشت: «... اجازه دهید بر جای باشند و طبیعت مسیر خویش را بپیماید. تنها یک اقیانوس است که بالاخره تمام این رودهای گوناگون ترکی بدان سرازیر خواهند شد و آن نیز دریای بزرگ ترک است».

Shafiga Daulet, Ibid, P 35.

[6]. مجلۀ آینده، فروردین ـ اردیبهشت 1367، ص 57.

[7]. H.B. Paksoy, "Central Asia’s New Dastans", Central Asian Survey, Vol. 6, No. 1, P 91.

[8]. Bennigsen, op.cit., 82-85.

[9]. دولت جدید شوروی پس از آن‌که به ثباتی نسبی دست یافت، از 1923 به تدریج متحدینی چون سلطان غالیف را کنار گذاشت. وی در 1928 دستگیر و محاکمه شد و در 1937 نیز در تصفیه‌‌های خونین استالینی جان باخت.

 


استاد کاوه بیات

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه