چرا «جشن مهرگان» را نمیتوان «جشن عشق ایرانی» نامید
- اسفندگان روز مهر ایرانی
- نمایش از شنبه, 16 آبان 1388 15:59
- آزاده احسانی چمبلی
- بازدید: 10876
واژۀ «میترا = مهر» در هیچیک از زبانهای باستانی ایرانی به معنای «عشق» به کار نرفته است. این واژه در زبان اوستایی به گونه (میثْرَ) دیده میشود و به معنی: پیمان و قرارداد میباشد. همچنین در زبان «وداها» به گونه «میتْرَ» آمده است که بمعنی: همپیمان، دوست، سوگند و . . . میباشد. اما واژه «عشق» در زبانهای باستانی ما چه برابرهایی داشته است؟
یکی از ریشههای فعلی موجود در زبان اوستایی ( زوشْ ) است که به معنی: «دوست داشتن، مهر کسی را داشتن، دلربا و نغز» میباشد. از همین ریشه واژگان بسیاری برآمدهاند همچون « فْرَزوش » به معنی «بسیار دوست داشتن، بسیار مهر ورزیدن»، همچنین واژۀ «زوْشتَ» بمعنی «نازنین، زیبا، دوست و یار» و نیز در فارسی باستان واژه «دَئوشْتا» بمعنی «دوست» از این ریشه برآمده است.
در زبان پهلوی (فارسی میانه) نیز واژگانی چند از این ریشه به جای ماندهاند، برای نمونه: «دوشَک» بمعنی «دوست داشتنی و عزیز»، «دوشَکْیْه» یا «دوشارم» بمعنی «عشق» ، «دوشیچک = دوشیزک» بمعنی «دوشیزه ، دوشت داشتنی» و «دوشیتن» بمعنی «عشق ورزیدن» و در پایان «دوُست» که امروزه «دوست» خوانده میشود را نیز میتوان نام برد.
ریشه اوستایی دیگر (زَرْ) میباشد، از این ریشه معانی: «برداشتن، نگهداری کردن و شیفته شدن» بر میآید. و واژگان «زرَزْدیتی» بمعنی «دل بستن به کسی یا چیزی، ایمان، باور»، «زَرَنْگهْهْ» بمعنی «مهربانی، دوست داشتن، افسون کردن، روان کردن» و «زْرَزْدا» بمعنی «دلداده، فداکار، بسته، پیوسته» از آن برآمدهاند. ریشه فعلی دیگری که در اوستایی در پیوند با «عشق ورزیدن» دیده میشود «فْری» بمعنی «دوست داشتن، مهرورزیدن، ستودن» است که از آن واژه «فْریَه» بمعنی «دلبر، مهرورز و با مهر» برآمده است. ولی هیچگاه در اوستا و کتیبههای پارسی باستان و متون پهلوی واژۀ «میثْرَ» و یا «میتر = مهر» به معنی «عشق ورزیدن . دوست داشتن» به کار نرفته است. و واژۀ «مهر» که سپستر در ادب پارسی به معنی «عشق» به کار رفت گونه تغییر معنی و کاربرد پیدا کردۀ همان واژه «میثْرَ» باستانی است.
اکنون بایسته است که بدانیم خویشکاری «مهرایزد» در میان ایزدان و نیروهای جانجهان چه بوده است و برای شناختن «میترا» بهترین یارینامه «مهریشت» اوستا می باشد.
«اهوره مزدا به سپنتیمان زرتشت گفت: ای سپیتمان!
بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه (دارای چراگاههای بسیار) را هستی بخشیدم، او را در شایستگی ستایش و برازندگی نیایش، برابر با خود که اهوره مزدایم بیافریدم . . .
. . . مهر فراخ چراگاه را میستاییم که از «منثْره» (= سخن خرد برانگیز) آگاه است. زبان آور هزارگوش (بسیار شنوا و آگاه) ده هزار چشم (بسیار بینا و آگاه)، برزمند بلند بالایی که برفراز برجی پهن ایستاده است. نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد. آن که سران هر دو کشور هنگام درآمدن به آوردگاه، در برابر دشمن خونخوار و رودر روی ردههای تازنده همستاران (هم نبردان) رزم کنان از او یاری خواهند. آنکه رزمآوران بر پشت اسپ او را نماز برند و نیرومندی ستور و تندرستی خویش را از وی یاری خواهند تا دشمنان را از دور توانند شناخت . . .
. . . نخستین ایزد مینوی (معنوی) که پیش از دمیدن خورشید جاودانۀ تیزاسپ بر افراز البرزکوه برآید . . .
. . . اگر خانه خدا یا دهخدا یا شهربان یا شهریار «مهر دروج» (پیمان شکن) باشد مهر خشمگین آزرده، خانه و ده و شهر و کشور و بزرگان خانواده و سران روستا و سروران شهر و شهریاران کشور را تباه کند . . .
. . . آن مهر ژرف بین را؛ آن رد توانا، پاداش بخش، زبان آور، نیایشگزار، بلند پایگاه، بختیار و «تن منثره» (آنکه تمام پیکرش سخن اندیشه برانگیز است) را، آن پهلوان جنگاور نیرومند بازوان را . . . آنکه دیوان را سربکوبد.
آنکه بر گناهان خشم گیرد . . . آنکه از پی دشمنانِ بینیروی پدافند بتازد و ده هزار زخم بر ایشان فرود آورد . . .
. . . نام آوری که اگر خشمگین شود در میان جنگاوران دو سرزمین جنگ جو به زیان سپاه دشمن خونخوار، به ستیزه با ردههای به رزم درآویختۀ دشمن با اسبان فراخ سم برانگیزد . . .
. . . آن هماره بر پای ایستاده، آن نگاهبان بیدار، آن دلیر زبان آور که آبها را بیفزاید ، که بانگ دادخواهی را بشنود، که باز آن را بباراند و گیاهان را برویاند که سرزمین را داد گزارد.
. . . آنکه گله رمه بخشد.
آنکه شهریاری بخشد.
آنکه فرزندان بخشد.
آنکه زندگی بخشد.
آنکه بهروزی بخشد.
آنکه دهش اشه (راستی، درستی و نظم) بخشد . . .
. . . آنکه بهرام اهوره آفریده، همچون گراز نرینۀ تیزچنگال و تیزدندان و تکاور پیش او روان شود، گرازی که به یک زخم بکشد . . .
. . . آنکه از فرو رفتن خورشید، به فراخنای زمین پای نهد، هر دو پایانۀ این زمین پهناور گویسان (گرد) دور کرانه را بیاورد . . .
. . . گرزی صد گره و صد تیغه در دست گیرد و به سوی مردان [دشمن] نشانه رود . . .
. . . آنکه سپر سیمین [در دست] و زره زرین در بر با تازیانه گردونه می راند.
. . . مهر نگاهبان و پشتیبان همۀ مزداپرستان اشون (پیرو راستی) است . . .»
این چکیدهای بود بس فشرده از «مهریشت» بلندترین یشت اوستا و بسیار بجاست اگر همۀ «مهریشت» برای شناختن بهتر و بیشتر این ایزد توانا خوانده شود. اما آنچه پس از خواندن این یشت به ذهن میرسد این است که مهر ایزدی است بس بنیرو و بزرگ و با اینکه آفریدۀ اهورهمزدا است در شایستگی ستایش با او برابر است. آشکار است که میترا پس از رواج کیش زرتشت نیز از پایه و ارج والایی برخوردار بوده است و ناگفته آشکار است که کیش مهر که زمانی فراگیرترین کیش در جهان شناخته شدۀ باستان بود نمیتوانست با پدید آوردن کیش زرتشت به یکباره اهمیت و ارج خود را از دست بدهد. پس با اندکی ژرف اندیشی درمییابیم که کیش جهانی مهر که در برگیرندۀ ژرفترین آموزهها برای مردمان بود را نمیتوان کیش «محبت و عشق» نامید و مهرگان را روز «عشق» در شمار آورد.
ایزدی که در شایستگی ستایش با اهوره مزدا برابر است، ژرف بین، توانا، پاداش بخش، زبانآور، نیایشگزار، بلندپایگاه، بختیار است و زندگی، بهروزی، راستی، فرزند، گله و رمه و . . . بخشد و خود در پیشگاه اوهرمزد گوید: «من پشتیبان و نگاهبان همۀ آفریدگانم .» نمیتواند تنها ایزد «عشق» باشد. نکته در خور نگرش دیگری که پس از خواندن «مهریشت» به ذهن خواننده میرسد این است که اتفاقاً «میثْرَ» بویژه یا ر و یاور رزمجویان و سپاهیان است و برتر از همه اینکه نگهبان پیمانهاست، پیمانهایی که میان کشورها و شاهان و کدخدایان و دهخدایان و نیز مردمان بسته میشوند و تنها یک بار در مهریشت پیمان میان زن و مرد نیز در شمار پیمانهایی که مهر پاسبان آنهاست آورده شده است که بسیار هم به جاست زیرا مهر ایزد همیشه بیدار نگهبان همه گونه پیمان است. افزون بر این میتوان با نگرشی به گنجینه ادب پارسی به سادگی دریافت که «مهرگان» در نزد شاعران و نویسندگان ایرانی کوچکترین پیوندی با روز گرامیداشت عشق نداشته است. «جشن مهرگان» جشن بزرگداشت «میثْرَ» از جشنهای مهم و گاه همپایۀ نوروز بر شمرده میشده است. افزون بر یکی بودن نام روز و ماه «مهر» در جشن مهرگان مناسبتهای دیگری را نیز برای این جشن برمیشمرند که نامبردارترین آنها به پاخواستن کاوه آهنگر در برابر ضحاک و پیروزی بر ضحاک و به پادشاهی رسیدن فریدون است.
فریدون فرخ به گرز نبود ز ضحاک تازی برآورد گرد
. . .
برآرایش مهرگان جشن ساخت به شاهی سر از چرخ مه برفراخت
« اسدی توسی »
باز دگر باره مهرماه درآمد جشن فریدون آبتین بدرآمد
« منوچهری دامغانی »
مهرگان آمد جشن ملک آفریدونا آنکه گاو خوش او بود برمایونا
« دقیقی »
نیز ابوریحان بیرونی در « التفهیم » گوید:
«مهرگان شانزدهم روز است از مهر ماه و نامش مهر، اندرین روز افریدون ظفر یافت بر بیوراسپ جادو، انک معروف است به ضحاک، و به کوه دماوند بازداشت. و روزها که سپس مهرگان است همه جشنند، بر کردار آنچه از سی نوروز بُوَد . . .»
و شاهنامه که استوارترین سند است در زمینه تاریخ و فرهنگ ایرانزمین دربارۀ هنگام پادشاهی فریدون گوید:
زمانه بی اندوه گشت از بدی گرفتند هر کس ره ایزدی
دل از داوریها بپرداختند بر آیین یکی جشن نو ساختند
. . .
پرستندن مهرگان دین اوست تن آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگارست ازو ماه مهر بکوش و به رنج ایچ منمای چهر . . .
و هیچگاه «مهرگان» کهن، «جشن عشق و مهرورزی» در شمار نیامده است و نمیبایست که معنا و مفهوم امروزین واژه «مهر» این گمان نادرست را در اندیشهمان پدید آورد.
«جشن ملی مهرگان» یادگاریست از روزگاران کهن، روزگارانی که اندیشۀ ایرانی همراه با کیش مهر در «هفت کشورْ زمین» روان بود، و بر پایۀ هیچ سند و مدرکی نمیتوان آن را محدود نموده و «جشن عشق ایرانی» نامید. و اما در پهنۀ فرهنگ دراز آهنگ ایرانزمین همۀ فروزههای جانجهان در جایگاه خود ستایش شده و به خجستگی گرامی داشته شدهاند. نیاکان خردمند ما «کشش و پیوند مهرورزانۀ میان دلدار و دلداده» را نیز در جای خود در«جشن اسفندگان» گرامی میداشتند و بویژه دلبران خویش را در این روز بر تخت شاهی مینشاندند. «مهرگان»، «اسفندگان» نیست.