پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی دیده‌بان خلیج فارس استاد فریدون جنیدی: بوموسا - بومِ سبز و دگرگونی نام‌های جغرافیایی ایران

دیده‌بان خلیج فارس

استاد فریدون جنیدی: بوموسا - بومِ سبز و دگرگونی نام‌های جغرافیایی ایران

برگرفته از تارنمای بنیاد نیشابور

این گفتار در سال 1375 به نگارش درآمده است

استاد فریدون جنیدی

در کشوری چون ایران، که سفال ده هزار ساله ِ آن از گنج دره ِ کرمان شاه پیدا میشود، ونمونهء شهر سازی هشت هزار سالهٔ آن با کاوش‌های تپه زاغه  قزوین آشکار می شود ... نشانهٔ  انتقال آب در تنبوشه های روباز هفت هزار سالهٔ چغازنبیلش دارد  و لوله کشی در مدار بستهٔ پنجهزار ساله  و دستگاه  پالایش آب  چغازنبیل  سه هزار و دویست ساله. . . نام‌های جغرافیایی آن نیز در بستر  رود  دراز آهنگ زمان، دگرگون  می‌شود. وگاهگاه  از صورتی  به صورتی  دیگر درمی‌آیند، چنانکه دریافت  معنی ان  ها دشوار  وگاهگاه  ناممکن  می شود.

نمونه نام های کهن  که از ظاهر آن نمی‌توان پی به معنای آن برد کیگا  در تهران  ژایان در نهاوند، ِزیگ در نیشابور، زیزیه در سقز  و سنندج، بژگان در جیرفت. . . و اینگونه نام‌ها از اندازه و شماره بیرون‌اند.

نمونه‌ی نام‌هایی که ظاهر  آن  معنایی را بنظر  می‌آورد، اما آن معنای ظاهر درست نیست : تبریز  است که بنا به ظاهر آن توده‌ی مردم  را  گمان بر این است که در این جا تب ریخته می شود  و داستانی  نیز از زن خلفا می گویند که تب او در این جا ریخته شده و اگر  معنی این نام درست بوده باشد  می باید  که در آن شهر هیچکس دچار تب نشود و روشن است که چنین نیست! همانند تبریز دو شهر دیگر در ایران  فرهنگی موجود هست یکی تفلیس و دیگری  تفرش و اگر کسی را پروای دانستن نام تبریز  باشد دست کم به این دو نام نیز توجه کند، و افزون بر این، چند نام  از روستاهای ایران  بدان می‌ماند :

تبریزک در قزوین، تبریزک در زنجان، تفریجان در همدان و چند روستا با نام تپ رش در مراغه، سنندج، کرماشان قصر شیرین [1]...
نمونه نام‌هایی که با دگرگون شدن خط ایران از پهلوی به فارسی با وارد  شدن حروف عربی، به گونه‌ی عربی درآمد اما از بُن فارسی است...!

اصفهان که به فارسی سپاهان یا اسپهان است.  اصطهبان که در استهبان است.

طوس که در آغاز توس بوده است.

و طبس که در اصل تبس بوده است.

گاهگاه اینگونه نام‌ها معانی تازه نیز به خود می‌گیرند :

در گناباد روستایی بنام رغاسان هست که بهر نخست آن رغا، همانست که در نام باستانی ری، رگا، و در نام مراغه، مه رغا دیده  می‌شود.

معنی واژه‌ی رغا در زبان های باستانی، درخشان است.

بخش دوم این نام «سان» پسوند مکان است، و در بسیاری از نام‌های ایرانی دیده  می‌شود : همچون، رواسان در تبریز، لواسان  در تهران، کوسان در مشهد . . .

بنابر این معنی رغاسان جایگاه درخشان بوده است. اما چون اکنون این نام با زبان تازی و ص عربی به گونه‌ی رقاصان نوشته می‌شود  معنی  تازه ای بخود گرفته  و تاکنون ده‌ها شکایت و تومار از سوی باشندگان آن روستا به استانداری و وزارت کشور نوشته شده که ما «رقاص» نیستیم و می‌باید نام دیگری کرد!

دیگر روستای لاغ‌ران در لار است با پسوند مکان «ران» که در تهران، شمیران و چند روستا با نام کوران در سروان، ارومیه، مهاباد، سیرجان، ایرانشهر، قوچان، چابهار...

فرهنگ معین زیر واژه ی لاغ می‌نویسد :

   1. هر یک از بته‌های سبز ی در یک دسته، تا، تای، لاغی  اسپرغم (لغ)
   2. دسته ای کوچک از موی بافته
   3. یک شاخه از هر چیز

      و بنابراین اگر بخواهیم معنای لاغ ران را دریابیم باید به این معانی، یا معانی  دیگر که احتمالاَ از فرهنگ‌ها افتاده است توجه داشته  باشیم.

اما چون این نام  را بر سر هم  به گونه‌ی لاغران می‌نویسند.  معنای جدید  برای روستا فراهم می‌آید!

و از این دست است نام روستاهای لاتان در شهر کرد و شوشتر و لالان در تهران، کران در  نیشابور، شلوار در زنجان، شلان  در کرمانشان، سیدان (صیدان) در کازرون، سباغان (صباغان) در ارومیه . . . و اگر نگرنده‌ای به این روستاها برود، از همگان داوری شگفت  درباره‌ی این نام ها می‌شنود که باشندگان آنها به ترتیب لات، لال، کر، بی‌شلوار، شل، شکار چی، رنگرز . . . بوده‌اند، در حالیکه  می‌دانیم که مردمان آنجا رنگرز نیستند، و چون درباره‌ی نام روستا بپرسیم  می‌گویند که در زمان باستان مردم اینجا همه صباغ (رنگرز) بوده اند!...

نمونهٔ روشن  اینگونه نام ها، نام جزیره‌ای است در دریای پارس که بگونه‌ی بحرین نوشته می‌شود.

 این نام از دو بخش بَه+رِین پدید آمده  است.

 بخش  نخست آن بمعنی نیک است که در گویش‌های ایرانی به دو گونه‌ی «بِه» و «بَه» بر زبان می‌آید.

 بخش دوم آن «رین» گونه ای دیگر از پسوند مکان «ران» است، زیرا که در زبان‌های ایرانی «آ» گاهگاه به «ای»  تبدیل می‌شود  همچون افتاد و افتید، قار و قیر، جهاز و جهیز.

پسوند «رین» هم اکنون به معنی جای و جایگاه  در نام بسیاری از روستا های ایران  روان است چون :

رینه در آمل

مارین در بهبهان

دارینه در سقز

سَرِین در زنجان و قائم شهر

شارین در قزوین

فرینو در شاهرود  و مزرعه‌‌ی رینه در قم ...

 بنا بر این «بَه‌رین» بر روی هم معنی  جایگاه نیک، یا سرزمین خوب را دارد، اما چون  به خط عربی بگونه ی بحرین نوشته می‌شود، همگان را گمان  برآن  افتاده است که این نامی تازی است به معنی دو بحر  یا دو دریا.

 اینک  نویسنده از خوانندگان خردمند می‌پرسد، اگر این نام عربی است، آیا این جزیره واقعا دو دریاست؟ و آیا اعراب در تمام درازنای  تاریخ  خود نام  یک سرزمین دیگر را بحر و دریا نهاده‌اند؟

وجالب اینجاست که حتی در خود جزیره‌ی بهرین نیز باشندگان ایرانی زبان هنوز آن را با کسر «ر» به گونه  بهرین  بر زبان می‌آورند، و نه با فتح «ر» بگونه بَحرَین عربی!

 شاید کسی را گمان رود که از آنروی که جزیره  از دو سو  با دریا مجاور است نام آنرا بحرین نهاده‌اند!!

 اگر چنین باشد، هر جزیره در جهان از دو سو با دریا مجاور است و اگر بدین دلیل می‌باید که نام بحرین بدانها داده شود. باری  سرزمین عربستان نخستین جایگاه  است که می‌باید بحرین نامیده شود، زیرا که از دو سو با دو دریای پارس و دریای سرخ مجاور است، در حالیکه جزیره‌ی بهرین تنها در یک  دریا آنهم دریای پارس قرار دارد!

 آخرین نمونه از این دگرگونی‌ها، نام آن دسته از روستاها است که به دلیل دور بودن مفهموم آن از ذهن شنوندگان، تغییری نیز بدان داده‌اند، تا  مفهوم را بگمان سازندگان صورت تازه، روشن‌تر بیان کند.

 درباره‌ی نام باستانی سمنان گفته‌اند که شاید کسی بدان شهر رفته و پرسیده است آیا نان دارید؟ پرسیده‌اند چند من؟ گفته: سه من نان!!!

روستایی بس آباد و زیبا نزدیک مشهد قرار دارد که  نام آن اَخلَمَد است و برای بیان معنی آن می‌گویند  هنگامی که خالد  سردار  تازی به خراسان آمد، از دور او را دیده‌اند، و گفته‌‌اند آی خالد اَمَد (آی خالد آمد) و بدین روی نام روستا اخلمد گردید!!!

 نام زیبای قهفرخ که از دو بهر قهَ و فرخ تشکیل شده. قَه در قهستان و قهرود و قهاب سپاهان و زنجان و دامغان، قهاوند همدان، قهر و همدان و «قه» کاشان دیده می‌شود.

فیروز منصوری در پژوهش خویش درباره قهستان ثابت می‌کند که «قـَه» به معنی قنات وکاریز است[3]، و بنابراین قهفرخ معنی کاریز  فرخ را می‌گیرد.

اما برخی از  سالمندان آن سامان چون معنی قه را در نیافته‌اند گمان برده‌اند که آنجا در اصل «قهوه خانه رٌخ» بوده است و کم‌کم به گونه قهفرخ درآمده است!!!

 از جمله‌ی این گونه نام‌ها، نام روستایی بزرگ و آباد در کناره‌ی کویر کاشان است که باشندگان روستا، آن را «بیذُوُی» می‌نامند، و کاشانیان و روستاهای پیرامون حتی تا دلیجان آن را بوزآباد می‌خوانند.

بوز در زبان دری زرتشتیان یزد بمعنی بوی است، و همین واژه  در زبان  پهلوی به گونه بُوذ (همسنگ بُرد) خوانده می‌شود و در زبان اوستائی بگونه بَئُذُ.

پسوند «وُی» در این روستا در نام هَی وُی بوئین زهرا و بگونه‌ی «وا» در «مَهروا»ی نیشابور هنوز کاربرد دارد که همان پسوند «آباد» در دیگر نام‌ها بوده باشد، بنابراین بیذُوُی به تلفظ محلی نیز  همان بوزآباد است، و نگارنده که در امردادماه گذشته برای تکمیل کارهای واژه‌نامه به آن روستا (که زبانشان  یکی از گونه  های  کهن و زیبای ایرانی  است)، به بوزآباد مسافرت کردم و شب هنگام  بر فراز بام خوابیدم، بوی خوش یک گونه از بوته‌های کویری را در فضای روستا  احساس می‌کردم  که جان را نوازش می‌داد. در کتابهای باستانی که درباره‌ی شهر نیشابور و کوی‌ها و برزن‌های آن سخن رفته است نام یکی از برزن های آنرا «بویاباد» آورده‌اند که گونه‌ای دیگر از همین بوزآباد باشد.

گونه‌های دیگر این نام که هنوز بر برخی روستاهای ایرانی هست : بوزان در اصفهان (سپاهان) بوزی در خرمشهر؛ بوژآباد در نیشابور، بوژان در نیشابور، کرمانشاه، ایلام، بوژمهران درنیشابور، بویدشت درارومیه، بویری (بوی ری) در بوشهر، بویه در لاهیجان.

 اما آمارگران دولتی که به این روستا رفتند، و معنی نام زیبای ایرانی آن را درنیافتند، همانند اخلمد و قهفرخ گمان بردند که این نام دراصل  ابوزیدآباد  بوده است و کم‌کم  با گذشت زمان بگونه ی بیذُوُی درآمده. پس همین نام ساختگی را در دفترها نوشتند، و  همین نام به عنوان نام رسمی این روستا[4] در دفتر و دیوان و شمار آمار دولتی ثبت شد، و مردم نیز برای آنکه نام را مفهومی بدهند، افسانه‌ای ساختند :

اینجا در آغاز آب روان  نداشته، وآب زیر زمین آن نزدیک به سطح زمین بوده، . . . روزی روزگاری مردی عرب به نام ابوزید که با کاروانی از اینجا  به سوی عربستان می‌رفته، با اندازه ‌یک گز  زمین را  کنده و آب از آن  بدر آمده است، و کم کم  مردم در اینجا بسیار گشتند و نام آن مرد بر این روستا ماند!

   1. بوزآباد در کنارهء کویر است و راه کاروانروی از آن نمی‌گذرد که به عربستان رود، تا مردی عرب بنام ابوزید برای رفتن به عربستان از آن بگذرد.
   2. کاروان در حال گذر، از جائی می رودکه آب آشکار در آن روان باشد، نه از جائی که بی آب بوده باشد.
   3. کاریز سرشار از آبِ این روستا ار فرسنگ‌ها دورتر از دامنه‌های کوه کرکس (به تلفظ محلی کرگس) آب بی‌دریغ و همیشگی را از آبریزهای آن کوه بلند به روستا می‌آورد و تاریخ ساختن بر آوردن آن کاریز به دوره‌های پیش از اسلام می‌رسد، و در جائیکه چنین کاریز با چنین آب سرشار می‌آید که آن روستای بزرگ را با همه گستردگی در دامنهء کویر به گونهء بهشتی آراسته سیرآب کرده است، چه نیازی به کندن یک گز زمین برای برآوردن آب بر دست یکنفر عرب بوده است؟
   4. زبان کهن ایرانی این روستا چگونه بر زبان مردی عرب و فرزندان او روان گشته است که واژه های پهلوی ساسانی و اشکانی، و گاهگاه اوستائی و فارسی باستان در آن دیده می‌شود؟ و فرهنگ ویژهء ایرانی این روستا چگونه بر دست یک عرب در آن روان گردیده است؟

***

نام جزیرهء بوموسا نیز به همین  ترتیب به گونهء عربی در آمده و بعدها به صورت ابوموسی نیز در آمد.

دربارهء نام این جزیره، گونه‌های ابوموسی، بوموف وگپ سبزو آمده است. در مورد وجوه تسمیه اول و دوم و سوم همگان به حدس و احتمال و شاید روی آورده‌اند.[5]

درباره بوموف چنین آمده است:

«کارستن نیبور آلمانی در سال 1765م/ 1179ه.ق از مسقط به جاسک و از آنجا به بوشهر رفت و خلیج فارس را مورد بازدید و مطالعه قرار داد.  وی در این سفر نقشهء خلیج فارس را ترسیم کرد. در این نقشه از جزیرهء بوموسی به نام بوموف یاد کرده است.»[6]

دربارهء نام گپ سبزو چنین آمده :

«چون جزیره بوموسی دارای آب شیرین، کشتزار ومراتع مرغوب بوده است، مردم بندر لنگه تا 80 سال پیش آن را گپ سبزو یعنی سبزه زار بزرگ می‌خواندند.»[7]

و نگارنده می‌افزاید که هنوز نیز مردمان هرمزگان و بوشهر و تنگستان و ساحل نشینان دریای پارس نام گپ سبزو را درباره این جزیره بکار می‌گیرند.

ترکیب نام یک رنگ با جایگاه در بسیاری از روستاهای ایرانی ماننده دارد :

نمونهء نام های همراه با رنگ زرد

زرد رود در لاهیجان

زرد بند در تهران

زرد کمر در آمل

زرد کوه در سبزوار

 زردلان در کرماشان (لان پسوند مکان است مثل اردلان، کندولان سقز)

زرد وان در دامغان (وان نیز پسوند مکان مثل شیروان، ایروان)

نمونهء نام‌های همراه با رنگ سرخ

سرخ کان در خرم آباد

سرخرود در آمل

سرخ ران در کرمان (ران پسوند مکان است مانند تهران، شمران)

سرخ کلا در شاهی، ساری، بابل

سرخگان در سیرجان

سرخه دار در اراک

سرخه ده در دماوند، قم، کرمانشاه، خرم آباد

نمونهء نام های همراه با سبز

سبز در میانه

سبز آباد در اهواز، اراک، بوشهر

سبز میدان در شوشتر

سبزخانی در خرم آباد(خانی به معنی چشمه است)

سبزه در اهواز

سبزوئیه در بم و جیرفت

سبزو در بندرعباس

گاهگاه در این ترکیب‌ها نام جایگاه پیش از رنگ می‌آید :

گدار سرخ در جیرفت

گدار سیاه در بیرجند

در آبی در سقز

دره زرین در خرم آباد

 دره زرد در تهران و جیرفت

دره ی زردی در خرم آباد

دره سرخ در سیرجان

دره کبود در خرم آباد و دره نارنجی در بهبهان

دره سفید برج در رفسنجان

کمرزرد در مشهد، شیراز( کمر یعنی کوه سنگی، یا تخته سنگ بزرگ)

کمر سفید در رفسنجان

کمرسیاوه در سقز(سیاو در زبان اوستائی بمعنی سیاه است)

کول زرد در اهواز(کول در زبان بختیاری بمعنی دره است)

کوه سفید در مشهد، قم، فردوس، مهلات، فسا

کوه سرخ در نیشابور

کوه سرخون در جیرفت

کوه زرد در شوشتر

کوه زردی در بم

چشمه زرد در مشهد، نیشابور، بیرجند

چشمه سبز در سیرجان، مشهد

چشمه سرخ در سیرجان، مشهد، ایلام

چشمه سفید در کرماشان( سه روستا)، خرم آباد، مهلات، سیرجان، شاه آباد(دو روستا)، فردوس،کازرون، مشهد، رفسنجان، کرمان

***

اکنون که این نام ها را بررسی کرده‌ایم، زمان به بررسی نام چشمه‌ای در خراسان می رسد بنام چشمهء سبز و آن دریاچهء کوچکی است بر فراز کوهی که میان نیشابور و توس قرار گرفته، و خراسانیان آنرا چشمهء سُوز می‌نامند.

ابوریحان بیرونی در کتاب «نشانه های بر جای ماند از سده های پیشین» (آثارالباقیه عن القرون الخالیه)، آنجا که از ابزاری بنام زانو در جریان دادن آب‌ها در زمین‌های نابرابر (غیرهم سطح) یاد می‌کند، به لایه‌های مختلف زیر زمین اشاره دارد، و اینکه آب ها در زانوها و راه آبه‌های میان لایه‌های زمین جریان دارند، و گاه‌گاه مخازن آب را در فاصله های دور بیکدیگر پیوند می‌دهند، به چشمهء سبز نیشابور نیز اشاره می‌کند، و از آن با  نام سبز رود یاد می‌کند:

«اما آبی که میان ابرشهر و توس در سر کوه است، آن دریاچه‌ای می‌باشد که دور آن یک فرسخ می شود، و به سبز رود موسوم است، و البته بدیهی است که مادهء این آب یا از خزانه ای بالاتر از آن است هر چند که بسیار دور باشد، و به اندازه‌ای که آفتاب آب این دریاچه را تبخیر کند، از آن ماده استمداد به آن می‌رسد و بدین جهت که در یک حال راکد می ماند...»[8]

حمداله مستوفی در نزهت القلوب ص 189، و مجدالدین حسینی در زینت المجالس  ص 809، از این دریاچه با همان نام چشمهء سبز یاد کرده اند[9].

چشمه سبز هنوز مورد توجه خراسانیان است و برای زیارت و تماشای آن می‌روند. و این آئین، یادگاری از دین‌های ایران باستان است، که آب‌ها در آن ستایش می‌شده‌اند، و موبدان زمان یزد گرد دوم سامانی (که برای نگرشش به پیروان دین های دیگر چون عیسوی، او را یزدگرد بزهکار خواندند) هنگامی که در کنار آن چشمه او را کشتند، افسانه‌ای بهم بافتند که اسبی از میان چشمه بیرون آمد و رام هیچکس نشد، و چون یزدگرد بدو نزدیک گشت رام گردید و هنگام بستن زین از پشت، جفته‌ای(لگدی) به یزد گرد زد و او را کشت!

 فردوسی که خود در توس و نزدیکی این چشمه می‌زیسته و بیگمان بارها بدیدار آن رفته است، داستان را به همین صورت در شاهنامه آورده، و این چشمه را دریای سُو یا چشمهء  سُو می‌نامد :

چو نزدیکی چشمه‌ی سُو رسید       برون آمد از مهد و دریا بدید

از آن آب لختی  به سر برنهاد     ز یزدان نیکی دهش کرد یاد

 این چشمه در نوشته‌های ایران پیش از اسلام  باهمین نام سُو شناخته می‌شده و در کتاب بُندهِش که به دبیره‌ی پهلوی برجای مانده است، و در آن از آفرینش آسمان و ستارگان و زمین و کوه ها رودها  و دریاها و گیاهان و جانوران یاد می‌شود، بخشی است با عنوان «اندر چگونگی ورها» (ور به معنی چشمه  بزرگ یا دریاچه کوچک است.) و در این بخش درباره‌ی «ور»های نام بردار ایران سخن رفته و درباره چشمه سُو ور چنین آمده است :


 

 این نوشته در زبان پهلوی چنین خوانده می‌شود :

ورٍ سوور پت اَپَر شَتر بوم کوفی  توس چیگون

گویت کو سوت بهر او هوچشمیه او ویهیه افزایش

 ایکیه راستیه هچش بی دات استیت.

و به فارسی چنین ترجمه می‌شود :

چشمهء سُو به بومِ  اَبَر شهر سرِ کوه توس، چنان

گوید که سود بهر و نیک چشمی و بهی و افزایش

راستی ازش بدادستی.

 بررسی متن بندهش و شاهنامه وآثارالباقیه دگرگون شدن واژه های سبز و سوز ، و سُو را بیکدیگر نشان می‌دهد و گونهء اخیر یعنی سُو در بسیاری از روستاهای امروز به همان معنی سبز به کار می‌رود، چونان روستای سوچناران در جیرفت که چیزی  جز سبز چناران نیست، و اینک انبوهی از اینگونه نام ها :

سُو چنار در جیرفت

سُوده در خرمشهر به معنی سبزده

سُوزان در اراک و بروجرد  به معنی جای( زان نیز  پسوند مکان است همچون لویزان تهران)

سُولان در چابهار به معنی  سبز جای (درباره پسوند  مکان لان و لانه سخن گفتیم)

سُوهان در تهران و مشهد به معنی  سبز جای (هان پسوند مکان در ماهان، فراهان)

سُوهانک در تهران به معنی  سبز جایک

سُویون در سراب به معنی سبز جای (یون=یان پسوند مکان در واریان و ولیان کرج، رامیان گرگان)

 سُوستان در مهاباد به معنی  سبز ستان

سُوان در سروان، اراک مشهد، هروآباد، کرمانشاه (به معنی سبز دان یا سبزجای)

شمار روستاهایی که پیشوند  سُو به معنی سبز همراه است بیش از یکصد و پنجاه است اما از میان آنها به این  چند نام  بسنده کردم، که  پسوند آنها نیز در نظر خوانندگان شناخته شده است و نیازی به تفسیر وگزارش بسیار ندارد، و از همه جالب‌تر آنکه باشندگان جزیره‌های دریای پارس هنوز واژه‌ی سبز را «سُو» می‌خوانند، و دکتر ن.بختورتاش در سال 1329 در جزیره خارک  از زیارتگاهی بنام بی‌بی سُوپوشان که بی‌بی سبزپوشان باشد دیدن کرده است. 

و در بسی از روستاها این واژه به «سا» تغییر شکل یافته است :

 ساری مازندران  سبزری = سبزجای

 55 روستای دیگر  در جایهای مختلف ایران  که با پیشوند  ساری و یک پیشوند  دیگر ساخته شده

 سارین در رفسنجان  سبز جای  (پسوند رین در بهرین و...)

ساسنگ در گرگان  سنگ سبز ، یا سبز سنگ

سامان  در شهر کرد،  ساوه،  شاه آباد، کرمان به معنی جایگاه سبز

 ساوان در سقز  به معنی سبز جای (با پسوند وان در ایروان ، لیقوان)

ساوبلاغ در مهاباد کردستان سبز بلاغ

 ساوجبلاغ در قزوین (واژهء ساوج نمونهء  کهن واژه سبز است که در این  دهستان برجای مانده است)

 سایان در زنجان و همدان  به معنی سبز جای ( با پسوند مکان یان)

 با پیشوند «سا» به معنی سبز نیز نام روستاهای بسیار در فرهنگ‌ها هست که همین چند نام  ما را بسنده  می‌نماید.

 با این گفتارها و یاد کردن انبوه نام ها در سراسر  ایرانشهر، اکنون جای آن است که به نام جزیرهء بوموسا بازگردیم که بوم سبز، یا  سبزبوم، سرزمین سبز معنی می‌دهد، و نام دیگر  آن گپ سبزو است.

 پسوند اشاره (یا تصغیر و تحبیب) که در صفت  «سبزو» و در نام بوم در بوموسا آمده است، پسوندهای دیگری  می‌آید  در این استانها با «او» یا «اوئیه» می‌آید.

 برخی از پسوندها  در استانهای گوناگون چنین‌اند :

 در خراسان  با پسوند کلانه

 در مازندران  و گیلان  با پسوند کند، درق؛ قیه

 در کردستان با پسوند وان، زان، ژان، گان ...

 پسوند آباد  در همه جا

 در کرمان و هرمزگان و یزد و کناره‌های دریای پارس با او  یا اوئیه :

 نمونه  این نام ها چنین  است : چنارو در سیرجان

چناروئیه در رفسنجان، کرمان، سیرجان

 چاهو در بوشهر، کرمان و 4 روستا در هرمزگان

  چاهوئیه درکرمان

چاهو قبله  در هرمزگان

 بیدوئیه در هرمزگان  وکرمان

 کهنو در یزد

کهنوج در  بلوچستان

کهنوئیه  در سیرجان

دهوئیه در رفسنجان و 6 روستا در کرمان

 سبزوئیه در بم  و جیرفت

سبزو در هرمزگان

 با شاهد روستای سبزو، سخن درباره‌ی گپ سبزو یا بوموسا  پایان می‌پذیرد. اما این را نیز می‌باید افزودن که اگر در همهء زبان‌ها جایی دیگر بنام  کسی دیده شود  اینجا را نیز  می‌توان  بنام شخص  افسانه ای  گمان برد البته نام‌هایی همراه  با نام  کسان یافت می‌شود  چون خوره اردشیر، گندیشاپور، قصر بهرام، مدینه النبی ... اما نام شخص بی‌پسوند، یا پیشوند بر هیچ جای جهان نیست که بر،گپ سبزو بوده باشد!

و یا چندین پژوهش و چندین گفتار بر صاحبان خرد پوشیده نمی‌ماند که الف که بر سر بوم آمده، و سا که بگونه سی عربی نوشته شده،  چهره ای نادرست از نام ایرانی  بوموسا  فراهم آورده است. و نه تنها نام ایرانی دارای معنی در زبان  فارسی است که دو  جزیره‌ی کنار آن نیز نام ایرانی دارند، و بر ایرانیان است که از این پس  همواره بوم سبز، یا گپ سبزو را بگونه‌ی بوموسا بنویسند.                                                      


 1- نام ها همه از فرهنگ آبادی های ایران، دکتر لطف اله مفخم  پایان

 2- بنگرید به : گزارشی پیرامون نام کرمان، فریدون جنیدی، از : کرمان شناسی، مجموعه مقالات، نشر مرکز کرمان شناسی، به کوشش : محمد علی گلاب زاده، 1369، رویه‌های 152 تا 173

 3- این پژوهش در خور نگرش استاد فیروز منصوری بگونه‌ی فتوزیراکس در جزوه‌ای پخش شد.

4-اکنون از سوی وزارت کشور آنجا را شهر نامیده‌اند.

5 - ابوموسی و جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک، ایرج افشار سیستانی، تهران، ناشر:مولف، 1371

6- جزیره ابوموسی و جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک، همان، صفحه 59 به نقل از صفحه‌های 26و27 سفرنامه نیبور

7-همان کتاب ، همان صفحه

8- ترجمه آثار الباقیه، اکبر دانا سرشت، تهران، انتشارات ابن سینا، رویه‌های 353 تا 354

9- نیشابور شهر فیروزه، فریدون گرایلی، ناشر:مولف، 1357، رویه‌های 236 تا 237

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه