پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی سیوند “کم‌جان” را چگونه “بی‌جان” کردیم؟!

سیوند

“کم‌جان” را چگونه “بی‌جان” کردیم؟!

برگرفته از مهار بیابان زایی - محمد درویش

 

 

تالاب کم جانی که اینک بی‌جان شده است! عکس از علی مزروغی - بر روی آن کلیک کنید

 «دریغ بر ملتی که دَم برنمی‌آورد، مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام برمی‌دارد؛ خود را نمی‌ستاید، مگر در میان ویرانه‌هایش؛ و عصیان نمی‌کند، مگر هنگامی که گردنش در میان تبر و کنده قرار دارد.»
                                                      جبران خلیل جبران
 
    «کم‌جان» نام تالابی است ارزشمند، با وسعتی بالغ بر ۵۲۵۰ هکتار – مجموعه‌ای از تالاب‌های آب شیرین دایمی و فصلی که با پوشش غالب نی و لویی در ناحیه‌ی سفلی رودخانه کُر و دلتای کربال قرار گرفته است – که به واسطه‌ی برخورداری از ویژگی‌هایی کم‌نظیر، در سیاهه‌ی تالاب‌های بین‌المللی ثبت شده در کنوانسیون رامسر قرار دارد. چرا که این تالاب یکی از منابع مهم تغذیه و زادآوری پرندگان مهاجر آبزی و کنارآبزی در ناحیه‌ی بختگان به شمار می‌رفت. اما همان گونه که در این تصویر غم‌بار نمایان است (با سپاس از علی مزروقی – زمین‌شناس عاشق وطن – که اغلب تصاویر این پست را در اختیار نگارنده قرار داده است)، اینک این پهنه‌ی خشک و بی‌حاصل و شور به هر چیزی شبیه است، جز تالابی هوش‌ربا و زیبا؛ جایی که قرار بوده مأمن امن پرندگان مهاجر باشد نه منزلگاهی شوره‌زار و تفدیده و لم‌یزرع.

     هموطن عزیز!
     می‌دانی چرا آن «کم‌جان» زیبارو و آرامش‌دهنده‌ی طبیعت فارس به «بی‌جان»ی چنین پژمان و سوهان‌دهنده‌ی روح بدل شده است؟!
     بی‌گمان، روستاییان و دیگر اهالی ساکن در حاشیه‌ی دو رودخانه‌ی کُر و سیوند در شرق استان فارس، بیش از هر کس دیگری، پاسخ این پرسش تلخ را می‌دانند …
آری، آنها می‌دانند که چگونه به بهانه‌ی افزایش سطح زیر کشت و نوید تولید و درآمد بیشتر برای کشاورزان منطقه، وزارت نیرو با پشتیبانی و حمایت مسئولین محلی اقدام به حفر کانال‌هایی مرگ‌آور به نام زهکش در دشت کربال خرامه و حاشیه‌ی شمال شرقی دریاچه‌ی طشک کردند و بدین‌ترتیب، تمامی موجودی آب شیرین تالاب کم‌جان را نیز با خود برده و نابود ساختند. دردآورتر آن که، آن اراضی خشک به جای مانده نیز به حال خود رها شد و هیچگاه زراعتی سبز از پس آن نمایان نگردید، جز آن که خود به محلی برای تولید و انتقال رسوب و نمک به اراضی مجاور در اثر فرسایش بادی بدل شد.

 

پوشش درختچه گز در اطراف طشک

حفر کانال‌هایی مرگ‌آور به نام زهکش در دشت کربال خرامه و حاشیه‌ی شمال شرقی دریاچه‌ی طشک در این عکس مشخص است.

 

  و بدین‌ترتیب مرگ پارک ملّی بختگان را به جلو انداختیم؛ زیستگاه ارزشمندی که پیشینه‌ی حفاظت آن، به عنوان پناهگاه حیات وحش به بیش از ۳۸ سال پیش (۱۵ خرداد ۱۳۴۸) می‌رسد و همانگونه که پیش‌تر نیز اشاره کرده‌ام، به قول شادروان پروفسور لوفلر اتریشی: «بختگان نظیری در بین دریاچه‌های جهان ندارد.» (آیا مرگ تالاب کم‌جان در اثر حفر کانال‌های زهکش و به بهانه‌ی توسعه‌ی کشاورزی، نقض آشکار اصل پنجاهم قانون اساسی نیست و آیا حیات اجتماعی روبه رشد مردمان ساکن در شرق استان فارس را به مخاطره نیانداخته است؟)

     گفتنی آن که مساحت منطقه‌ی پارک ملی و پناهگاه حیات وحش بختگان ۳۵۷۶۰۵ هکتار است که ۱۲۵ هزار هکتار (۳۵ درصد) از آن را آب و ۲۳۲۶۰۵ هکتار آن خشکی است. دامنه‌ی تغییرات ارتفاعی این عرصه نیز بین ۱۶۰۰ تا ۲۹۰۰ متر از سطح دریا متغیر است. افزون بر آن، موقعیت جغرافیایی این زیستگاه ناهمتا، بین ۵۳ درجه و ۱۴ دقیقه تا ۵۴ درجه و ۱۱ دقیقه طول شرقی و ۲۹ درجه و ۱۱ دقیقه تا ۲۹ درجه و ۵۰ دقیقه عرض شمالی است و همان طور که اشاره شد، از نقطه نظر تقسیمات سیاسی کشور د ر محدوده شرقی استان فارس قرار دارد.
     به طور کلی مجموعه بختگان (پناهگاه حیات وحش و پارک ملی) را می‌توان به سه بخش اصلی تقسیم کرد:
     الف – دریاچه‌ها و تالاب‌ها
     ب – مناطق دشتی و کوهستانی واقع در بین دریاچه‌های بختگان و طشک و اراضی مجاور آن
     ج – مناطق کوهستانی واقع در جنوب دریاچه بختگان
     مجموعه این سه بخش ساختار کلی سیمای محیط طبیعی منطقه را به تصویر می‌کشند.
     شایان توجه آنکه دریاچه‌ی بختگان به دلیل برخورداری از ۳ ویژگی ارزشمند، یکی از ۱۰۵ منطقه‌ی مهم زیست پرندگان در کشور هم محسوب می‌شود. این ویژگی‌ها عبارتند از: ۱- به طور منظم تعداد قابل توجهی از گونه‌های در خطر تهدید جهانی را نگهداری می‌کند؛ ۲- به طور منظم یک درصد از گونه‌های منطقه‌ی جغرافیای زیستی یا مسیر مهاجرت یا جمعیت خاورمیانه (تنها پرندگان آبزی و دریایی) را نگه می‌دارد و ۳- به طور منظم ۲۰ هزار (و یا بیشتر) از پرندگان آبزی را نگه می‌دارد. افزون بر آن دریاچه‌های نیریز (بختگان و طشک) از زیباترین نمونه‌های دریاچه‌های شورِ جهان محسوب شده  و یکی از ۲۰ تالاب بین‌المللی ثبت شده‌ی کشور در کنوانسیون رامسر به شمار می‌آیند که به ویژه در زمستان‌ها پذیرای ۱۷۰ هزار قطعه از انواع فلامینگو و غاز هستند.
     حوضه‌ی آبخیز کر و سیوند (این حوضه را با نام «حوضه‌ی آبخیز دریاچه‌های طشک، بختگان و مهارلو» هم می‌نامند) با ۳۱۵۱۱ کیلومتر مربع وسعت، در تقسیم‌بندی طرح جامع آب کشور، حوضه‌ی نخست از منطقه‌ی چهارم مطالعاتی محسوب و با کد ۱- ۴ مشخص شده است. از نظر تقسیم‌بندی کلی آب‌شناختی ایران، حوضه‌ی مزبور، بخشی از حوضه‌ی آبریز مرکزی بوده و بنابراین برخلاف آبخیز مجاورش (حوضه‌ی رودخانه مُند)، آب آن از کشور خارج نشده و به چالاب‌های مرکزی ایران هدایت می‌شود. این حوضه خود از ۵ زیرحوضه تشکیل شده است که شوربختانه جملگی متأثر از اعمال افراطی مدیریت سازه‌ای، از رژیم طبیعی خویش فاصله گرفته‌اند.

 

زهکش وزارت نیرو که به تالاب طشک می ریزد. بر روی عکس کلیک کنید.

سد سیوند در حال آبگیری

 

 

     – نقش مخرب سدهای سه‌گانه‌ی درودزن، ملاصدرا و سیوند در پایداری حوضه‌ی آبخیز کُر و سیوند
     این مسأله مهمترین خطر برای آینده‌ی پارک ملّی بختگان محسوب می‌شود؛ زیرا که منبع تغذیه‌ی اصلی آب دریاچه‌های طشک و بختگان را آورد‌های رودخانه کُر و سیوند تشکیل می‌دهد. در گذشته با احداث سد درودزن، بخش اعظم سیلاب‌های ورودی به دریاچه‌ها کنترل و از دسترس خارج شد. در شرایط کنونی هم در بالادست سد درودزن، سد ملاصدرا حضور مرگ‌آور خود را اعلام داشته است (مظلوم، شخصیت بزرگی چون ملاصدرا که نامش باید بر روی جرثومه‌هایی چنین مرگ‌آور و هزینه‌بر نهاده شود. آیا کسی هست که صدای اعتراض و دادخواهی این فیلسوف بزرگ را بشنود و در برابر این بدسلیقگی نابخردانه به مخالفت برخیزد؟ امید که تا پیش از ویرانی کامل سدهای مخزنی بزرگ کشور، نام خون‌آشامانی چون یزید و شمر یا احمقان گردن‌کشی چون شعبون بی مخ را بر روی این سازه‌های ناپایدارکننده‌ی سرزمین بگذاریم) و ظاهراً وظیفه‌ی مهار سیلاب‌هایی را که درودزن قادر به کنترل آن نیست، به عهده خواهد داشت. سرانجام آن که آخرین تیر خلاص را بر حیات بختگان، سد سیوند از کمان رها کرده است و بر بنیاد مطالعاتی که گروه مهندسین مشاور تاک سبز به سامان رسانده است، برآورد می‌شود که با آبگیری کامل دو سد فوق در بالا‌دست حوضه‌ی آبخیز بختگان، عملاً حقابه‌ی دریاچه‌ها از رودخانه‌های کر و سیوند به شدت کاسته شده و دریاچه‌های فوق در معرض نیستی کامل واقع شوند.
نگران‌کننده‌تر آن که پیش‌بینی می‌شود در صورت خشک شدن دریاچه‌ها علاوه بر نابودی یک دریاچه با ثبت جهانی، آثار زیست محیطی این پدیده‌ی شوم، کانون‌های جمعیتی اطراف، بخصوص آباده طشک را به شدت تحت تأثیر قرار داده و آثار سوء آن تمام عرصه را در برگیرد.

 

فلامینگوهای دریاچه طشک - سال ۱۳۸۵

چشم انداز زیبایی از دریاچه طشک در مسیر مزرعه قاسم خانی به دو شاخ

 

   یادمان باشد، خشک شدن دریاچه‌های طشک و بختگان فقط به معنی از بین رفتن زیستگاه پرندگان در یک ناحیه از کشور نیست، بلکه از بین رفتن این دریاچه‌ها، یعنی افزوده شدن سطحی در حدود ۱۲۵ هزار هکتار (بیش از دو برابر مساحت کشور سنگاپور) بر سطح کویر‌های ایران و تشدید روند بیابانی شدن اراضی در یکی از باارزش‌ترین زیستگاه‌های کشور.
     در بخشی از گزارش گروه مشاوران تاک سبز مربوط به طرح تفصیلی مدیریت زیست‌محیطی پارک ملی بختگان می‌خوانیم: «بنا به اظهارات مدیر کل منابع طبیعی استان فارس در شرایط کنونی به رغم فعالیت‌های مقابله با بیابان‌زایی، سالانه یک درصد بر سطح بیابان‌های استان افزوده می‌شود و این در حالی است که امروزه بحث توسعه پایدار، دست‌کم در کلام همگان شنیده می‌شود، ولی ما سدهایی را احداث می‌کنیم که عواقب زیست‌محیطی شدیدی را برای پائین‌دست در پی خواهند داشت … در واقع شرایط این دریاچه در وضعیت کنونی، بی‌شباهت به دریاچه‌ی نمک قم در ازمنه گذشته نیست. این دریاچه در منتهی‌الیه حوضه‌ی زهکشی رودخانه‌های کرج و جاجرود واقع شده و تمام جریانات این دو رودخانه به آن منتهی می‌شد. امّا حضور قارچ‌گونه‌ی شهر تهران و نیاز شدید به تأمین آب، سبب شد تا با احداث سد‌های کرج، لتیان، لار و اخیراً ماملو از یک طرف و گسترش اراضی کشاورزی و برداشت آب از رودخانه‌ها، امروزه دیگر تقریباً این دریاچه به پوسته‌ی نمکی خشک در تمام فصول تبدیل شود. تجارب بین‌المللی نیز در این خصوص بسیار است و طرح‌های آبی در حوضه‌ی دریاچه‌ی آرال و عواقب زیست‌محیطی آن در کشور شوروی سابق می‌تواند عبرت خوبی برای مقایسه باشد.»

     خواننده ‌گرامی مهار بیابان‌زایی
     آیا می‌دانید یکی از نگرانی‌های بزرگ در افتتاح کامل فرودگاه امام خمینی (ره) چیست؟ راستی چرا در ارزیابی و جانمایی این طرح بزرگ و ملّی که قدمت آن به بیش از سه دهه‌ی پیش می‌رسد، کسی متوجه وزش جریان‌های سنگین گرد و غبار و مشکلات فنی ناشی از آن برای هواپیماهای مسافربری نبود؟! جز این است که در ارزیابی‌های آن زمان، به هر چیزی فکر می‌شد جز آن که رشد قارچ‌گونه‌ی تهران می‌تواند بر نرخ فرسایش بادی و شتاب بیابان‌زایی در پایین‌دست شهر تأثیری انکارناشدنی و مرگ‌آور باقی نهد.
    آیا با چنین رویه‌ای، می‌توان امیدوار بود که «کم‌جان‌»‌های دیگر این بوم و بر به «بی‌جان» بدل نخواهند شد؟!!

جوامع عشایری منطقه از نی موجود در تالاب‌ها برای احداث سکونتگاه استفاده می‌کنند.

 

    مؤخره:
    درست یادم هست که نزدیک شش سال پیش، یعنی در ۲۸ آذرماه ۱۳۸۰، وقتی در سمینار تخصصی اثرات خشکسالی بر منابع آب شرکت کرده بودم؛ سمیناری که به همت مرکز پژوهش‌های منابع آب و با همکاری دفتر مطالعات پایه‌ی منابع آب در تالار همایش‌های تماب برگزار شده بود؛ یکی از سخنرانان کلیدی، آقای دکتر اردکانیان، معاون وقت وزارت نیرو بود؛ یعنی تنها مدیر ایرانی که تاکنون توانسته مقامی رسمی در سازمان ملل متحد بدست آورد. ایشان – که به تازگی از کنفرانس بن برگشته بود، طی سخنانی که در آن زمان بسیار تأمل‌برانگیز می‌نمود، آشکارا بر سیاست صرف ساخت سدهای بزرگ و اتکای بیش از حد به مدیریت سازه‌ای تاخت و کارایی آن را به عنوان راه برون‌رفت از مشکلات بحران آب کشور، به شدت مورد تردید قرار داد. او در آن همایش گفت: از حدود ۸۸ بند قطعنامه‌ی پایانی کنفرانس بن، که در اوایل ماه جاری میلادی (دسامبر ۲۰۰۱) در کشور آلمان با محوریت مدیریت بهینه‌ی آب برگزار شد، حتا یک بند هم به عنوان نمونه بر مدیریت سازه‌ای به عنوان راهکار خروج از بحران فعلی آب اشاره نداشته است. از عمده دلایل اهمیت روش‌های غیر سازه‌ای می‌توان به عدم قطعیت‌های هیدرولیکی، هیدرولوژیکی، ژئوتکنیکی و تشدید اثرات اندرکنشی (متقابل) اشاره کرد که سبب شده هزینه‌ی اجرای روش‌های غیر‌سازه‌ای عموماً کمتر از روش‌های سازه‌ای باشد.
     از همین رو، ایجاد قوانین و مقررات، ارتقاء فرهنگ عمومی، استقرار مدیریت مصرف، نگاه به آب به عنوان یک کالای اقتصادی و برقراری ارتباط به‌سامان بین نهادهای مرتبط، از جمله‌ی پیشنهادهای غیر سازه‌ای ارایه شده توسط سخنرانان در آن سمینار، به خصوص دکتر اردکانیان و مهندس عباسقلی جهانی (از مدیران ارشد وزارت نیرو) بود.
     این خاطره را گفتم تا بدانید که بازوی علمی و کارشناسی در داخل بدنه‌ی سازمانی وزارت نیرو تا چه اندازه با نگاه افراطی به سدسازی مخالف بوده و در عین حال، تا چه میزان در برابر اراده‌ی سیاسی حاکم در آن وزارتخانه دست پایین را دارد؛ چه در کابینه‌ی هاشمی رفسنجانی، چه خاتمی و چه احمدی‌نژاد.
برای همین است که ایمان دارم نگارنده به همراه تمامی مخالفان احداث سد سیوند و ملاصدرا (سازه‌هایی که اصولاً حتا فاقد همین مطالعات نیم‌بند ارزیابی اثرات توسعه بر محیط زیست هستند)، در کوتاه‌ترین زمان ممکن شاهد شکست اهداف درنظرگرفته شده از سدهای یاد شده و اثبات تشدید ناپایداری سرزمین ناشی از ساخت این سازه‌ها‌ی آبی، همچون سد پانزده خرداد خواهد بود. و در آن زمان، مدیران وقت و کنونی سازمان حفاظت محیط زیست و جهاد کشاورزی تأسف و افسوس خواهند خورد که چرا آن زمان که می‌توانستند از اهرم‌های قانونی خویش برای ممانعت از ساخت چنین سدهای ناآبادکننده‌ای بهره نبردند و با مصلحت‌اندیشی، پایداری صندلی‌های مدیریتی خود و آرامش مدیران بالادستی را به پایداری ایران‌زمین و آرامش زیستمندان طبیعت وطن ترجیح دادند.

دیدگاه‌ها   

0 #1 Guest 1389-04-04 18:24
گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله من / آنچه البته به جايي نرسد فرياد است .
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید