جمهوری آن سوی ارس از خیال تا واقعیت
برگرفته از نشریه وطن یولی شماره دوازدهم
داود دشتبانی
توهم رهبری آذربایجانی های جهان یا تحریف یک رویداد
الهام علی یف رئیس جمهوری آذربایجان با صدور پیامی به مناسبت 31 دسامبر که به دستور حیدر علی یف رئیس جمهور سابق آذربایجان از سال 1993 به عنوان روز همبستگی آذربایجانی های جهان نامگذاری و در این کشور تعطیل رسمی اعلام شده است، خود را رهبر تمامی آذری های جهان قلمداد کرد. خبرگزاری رسمی آذر تاج و شبکه تلویزیون دولتی آذ. ت. وی. این خبر را منتشر کردند.
علت نام گذاری این روز با این عنوان به رویدادهای ماه های نوامبر و دسامبر سال 1989 باز می گردد که مردم جمهوری آذربایجان و به خصوص نخجوان به طور گروهی، از موانع مرزی میان ایران و شوروی عبور کرده و در هوای سرد زمستان خود را به رود ارس زده، به خاک ایران قدم گذاشتند. این رویداد در کنار خیزش های ملی دیگری نظیر رویدادهای قزاقستان و اوکراین زمینه های اولیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را فراهم آورد. سیاستمداران جمهوری آذربایجان علی رغم شواهد ایران دوستانه این حرکتِ مردم نخجوان برای تحریف آن دست به کار شدند تا رنگ و بویی پان ترکیستی به آن ببخشند. علاوه بر مقاومت های اولیه خانات قره باغ و باکو و گنجه مقابل روس ها پس از قراردادهای گلستان و ترکمنچای، مردم نخجوان و ایروان طی رویدادهای جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری تزاری در 1917 طی امضای طومار و فرستادن نمایندگان خود به تبریز و تماس با کنسولگری ایران در ایروان خواستار الحاق به ایران گردیده بودند و نمایندگان دولت ایران در اجلاس ورسای به این درخواست ها استناد کرده و خواستار بازگرداندن این مناطق به ایران شدند اما موقعیت ضعیف و وضعیت آشفته ایران مانع پافشاری و اقدام موثر ایران برای دستیابی به خواسته خود بود؛ پس از هفتادسال فرزندان همان افراد و اهالی در 1989 موانع مرزی را شکستند تا بار دیگر برای پیوستن به مام میهن تلاش کنند اما ایران به تازگی از جنگ تحمیلی رهایی یافته بود و بی شک اتحاد جماهیر شوروی نیز تحمل تلاش ایران در این زمینه را نداشت؛ تنها هدیه جمهوری اسلامی ایران برای این افراد یک جلد قرآن کریم و بازگرداندن آنان به پشت مرزها بود.
شکل گیری بحران قره باغ و جنگ آذربایجان و ارمنستان دوره فطرت چندساله ای را به وجود آورد که مجال رشد تبلیغات پان ترکیستی را در کشور آذربایجان که بیست درصد از خاکش در اشغال ارامنه درآمد فراهم کرد و عدم دخالت جمهوری اسلامی به نفع طرف آذری نیز دستاویز لازم را به آنان داد تا ایران را متهم به هواداری از ارامنه نمایند. هم اکنون در جمهوری آذربایجان هر تلاش ایران دوستانه فرهنگی و سیاسی تحت عنوان دوستی با ارامنه و خیانت به کشور سرکوب می شود و حکومت علی اف ها از این دستاویز برای از میدان به درکردن مخالفین خود استفاده می کند.
علی رغم این موضوع دولت جمهوری آذربایجان از دهه 90 ادعای رهبری آذربایجانی های جهان را که تعداد آنان را بیش از 50میلیون عنوان می کند کرده است؛ با توجه به جمعیت 8 میلیونی این جمهوری که بیش از دومیلیون نفر آن را نیز اقوام دیگر تشکیل می دهند و 13میلیون آذربایجانی در ایران(1) مشخص نیست دولت آذربایجان از کدام 50 میلیون نفر آذری یاد می کند و علاوه بر آن چنانچه قرار باشد کسی ادعای رهبری آذری ها را نماید آذربایجانی های ایران با جمعیت بیشتر و موقعیت برتر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که در طول تاریخ پرافتخار ایران داشته اند برای این رهبری شایسته تر و محق تر خواهند بود.
علی اف در پیام خود آورده است: ”خوشحال کننده است که ایده ها و ارزش های ملی- معنوی آذربایجانگرایی درمیان هموطنانمان در خارج از کشور به تدریج بیشتر ریشه می دواند. آنها در کشورهای محل سکونتشان به موازات جای گرفتن در جایگاه های مهم سیاسی- اجتماعی، فرهنگی و شغلی، برای شناساندن آذربایجان به دنیا وجلوگیری ازتوطئه های ایدئولوژیک علیه کشورمان سهم خود را ایفا می کنند. باور دارم که سازمان های دیاسپورایمان(گروه های فشار) باید در آینده نیز مساعی خود را در این زمینه افزایش دهند، پتانسیل فکری و منابع مادی خود را متحد سازند و روابط خود را با نمایندگی های دیپلماتیکمان در کشورهای خارجی توسعه دهند.“ علی رغم این گستاخی ها که اشاره مستقیم به آذری های ایران و تشکیل گروه های فشار بیگانه دوست توسط برخی جریانات قوم گراست دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی اقدام روشن و مشخصی علیه آن انجام نداد؛ حتی در مورد اقدامات سفارت این جمهوری در تهران نیز اقدامات مورد توجهی انجام نشده است. از جمله چندسال پیش کاردار این سفارت در مراسمی که توسط عده ای قوم گرا در دانشگاه علوم پزشکی تهران تشکیل شده بود شرکت کرد؛ عنوان این مراسم ”بیرلیک“ (وحدت) بود. طی بیست و سومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نیز غرفه این سفارت به علت توزیع کتب بدون مجوز و تحریک برانگیز برندا شیفر استاد اسرائیلی دانشگاه های تل آویو و هاروارد و از مشاورین جورج بوش که بر مسائل قومی قفقاز و ایران تحقیق می کند چند روز بسته شد اما وزارت خارجه از خود واکنشی نشان نداد.
وی همچنین در ادامه پیام خود اعلام کرده است که در سال آینده ”سومین کنگره سراسری آذربایجانی های جهان“ در شهر باکو برگزار خواهد شد.
توهم از کجا آغاز شد؟
هر چند جمهوری مستقل آذربایجان، به واقع پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفته و هویت یافته است اما سابقه آن به سال 1918م و دوران استقلال کوتاه مدت و نافرجام جمهوری دموکراتیک آذربایجان به رهبری حزب مساوات باز می گردد. این جمهوری مستعجل اولین جمهوری در میان کشورهای اسلامی محسوب می شود و علی رغم آن که تا پیش از اشغال این سرزمین توسط روسیه تزاری بخشی از ایران محسوب می شد اما آغاز فرآیند دولت- ملت سازی در آن با نوعی ایران گریزی و بلکه ایران ستیزی بوده و تا امروز نیز ادامه یافته است. علی رغم آن که جمهوری آذربایجان به لحاظ قدرت اقتصادی، نظامی و بین المللی از موقعیت برتری نسبت به ایران برخوردار نیست اما ماهیت ایران ستیزانه دولت-ملت سازی در این کشور می تواند خطری علیه امنیت و منافع ملی ایران محسوب شود؛ به ویژه آن که پیگیری آرمان های پان ترکیستی و روایت آذربایجانی از آن با عنوان پان آذریسم به بخشی از سیاست های این جمهوری تبدیل شده است. دولت- ملت سازی جمهوری آذربایجان بر روایت خاصی از تاریخ و فرهنگ منطقه استوار است که با نام گذاری این ناحیه که در طول تاریخ اران و شروان نامیده می شد و همواره بخشی از سرزمین تاریخی و فرهنگی ایران بود آغاز شد. این رویکرد تحت تاثیر اندیشه های پان ترکیستی و توسعه طلبانه موسسین جمهوری دموکراتیک آذربایجان در سال 1918 و حامیان آنان در عثمانی، برای تاسیس یک کشور ترکی بود و با واکنش روشنفکران، روزنامه نگاران و محققین ایرانی مواجه شد. بخش مهمی از این واکنش ها در اثر ارزشمندکاوه بیات، با عنوان ”آذربایجان در موج خیز تاریخ، نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام اران به آذربایجان“ گردآوری شده است. طی این دوره محققین و روزنامه نگاران ایرانی در نشریاتی نظیر روزنامه ارشاد، ایران، نوبهار، رعد و کوکب ایران و روزنامه جنگل ارگان نهضت جنگل به آن واکنش نشان داده اند. شیخ محمدخیابانی، احمد کسروی تبریزی، ملک الشعرای بهار و حتی ولادیمیر بارتولد ترک شناس روسی از جمله افرادی بودند که به این امر اعتراض و اشتباه بودن آن را گوشزد کردند. تمامی نقشه های بین المللی که توسط اروپایی ها و روس ها تهیه شده است تا پیش از این تاریخ این مناطق را با نام های ولایات و شهرها یاد کرده است و در تمامی منابع جغرافیایی نیز چنین است. قوم گراها در استدلال های خود بر اداره این مناطق توسط مرکز حکومتی در تبریز استناد می کنند که استدلال بی پایه ای است. البته محمدامین رسولزاده رئیس این جمهوری مستعجل نیز بر بی پایگی این ادعا واقف بود، او که طی جریان نهضت مشروطه در تهران بود و میان سوسیال دموکرات های ایران دارای جایگاهی بود و سردبیری نشریه ایران نو را برعهده داشت برای توجیه دوستان سابق و معترضان فعلی استدلال های سستی را ارائه داد. وی این پرسش را مطرح می کرد که ما نام جمهوری تازه تاسیس مان را چه بگذاریم و خود پاسخ می داد با توجه به آتشکده های موجود در بادکوبه (چاه های همیشه شعله ور نفت که توسط زرتشتی ها به شکل آتشکده درآمده بود) اینجا آذربایجان است که پاسخ ایرانیان این بود که نام جمهوری را ”آذرستان“ بگذارید تا هم با مسما باشد و تاریخ نیز تحریف نشود! او سپس در مقالات خود که در باکو و تهران منتشر می شد ادامه داد که ما به واسطه نوع گویشمان که معروف به ترکی آذربایجانی است این نام را برای خود برگزیده ایم که باز هم استدلال بی پایه ای بود؛ به فرض زبان مصر پس از اسلام به عربی تغییر یافته پس نام منطقه و شهرها نیز باید به عربستان تغییر کند و یا ”قرطبه“ در اندلس، با آن که دیگر اسلامی نیست اما همچنان نامش با گویش لاتینی ”کوردبا“ است و نه نامی جدید؛ مگر با گسترش و یا کاهش حوزه یک زبان و گویش باید هر روز نام مناطق و شهرهایی را که قرن ها و هزاره ها به نامی خوانده شده اند تغییر داد! و یا در مورد دریای شمال ایران که در طول تاریخ به چندین نام خوانده شده است نام دریای خزر در میان بخشی از مسلمانان عمومیت یافته است حال آن که قوم خزر تنها چندقرن در کنار این دریا زندگی کردند و به واسطه جنگ های متعددشان با مسلمانان در قرون اولیه اسلامی در منابع عربی نام خود را به این دریا دادند و سپس از صحنه تاریخ محو شدند اما نام دریای خزر در کنار چندین نام دیگر در تاریخ ثبت شد، با این استدلال چون خزرها در مصب رود ولگا سکونت داشتند و هم اکنون روس ها در آن ناحیه هستند باید این دریا را دریای روس نامید.(2) در هر حال موقعیت خطیر ایران در بحبوحه جنگ جهانی اول و عمر مستعجل جمهوری دموکراتیک آذربایجان که با هجوم ارتش سرخ ضمیمه شوروی شد این فرصت پیش نیامد تا بحث بر سر نام این منطقه به فرجام مشخصی برسد و این سرزمین که نام جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان یافت به عمر خود ادامه دادواندیشه های پان آذریستی با سیاست های توسعه طلبانه شوروی آمیخته و در کل عمر هفتاد ساله شوروی پی گرفته شد و سیاست تحریف تاریخ و فرهنگ منطقه پس از استقلال نیز با جدیت بیشتری ادامه یافت.
تحریف تاریخ باستانی کل منطقه
براساس این تعاریف سرزمین فعلی جمهوری آذربایجان از دوران باستان سرزمینی ترک نشین بوده است که مدت ها مورد استعمار و اشغال دولت های ایران و برخی اوقات رومی ها و در دوران معاصر روس ها قرار گرفته است اما در دوران هایی نظیر تشکیل ”دولت صفوی آذربایجان“ به رهبری شاه اسماعیل صفوی استقلال یافته است. این توصیفات رسمی که در ایران نیز از سوی برخی جریان های قوم گرا تبلیغ می شود بخش اعظمی از شمال غرب ایران را موطن اصلی و باستانی اقوام ترک می داندکه پس از قراردادهای استعماری گلستان و ترکمنچای میان ایران و روسیه تزاری به دو قسمت آذربایجان شمالی و جنوبی تقسیم شد. در این تاریخ نگاری کلیه اقوام باستانی منطقه از جمله سومری ها، ایلامی ها، اورراتوها، ماننایی ها، سکاها و اقوام مجعولی که هیچ یک در این منطقه حضور نداشته اند نظیر آذها و کنگرها ترک قلمداد می شوند.
حتی در رابطه با وجه تسمیه آذربایجان نیز آن را بر گرفته از چهار کلمة ترکی ”آذ, ار, بای, گان“ منتسب به قوم ”آذ“ یا ”آس“ و به معنای ”پدر توانگر انسان آذ“ یا ”سرزمین جوانمردان قوم آذ“ می دانند. این روایت از زبانشناسی باستانی قزوین را به معنای ”تفرجگاه قاز دختر افراسیاب“ و توکیو پایتخت ژاپن را تشکیل شده از دو فعل ترکی ”توک“ و ”یو“ به معنای ”بریز و بشور“ عنوان می کند! نام بابک که اسم پدر اردشیر ساسانی و سردار ایرانی بابک خرمدین بوده نیز تشکیل شده از دو کلمه ترکی ”بای“ و ”بیگ“ که هر دو به یک معنی است معرفی می شود!
تاریخ همه ترک پندار
این شیوه تاریخ نگاری که در بهترین توصیف می توان آن را ”همه ترک پندار“ نامید کلیه اقوام باستانی و مفاخر و مشاهیر منطقه را ترک تلقی و تبلیغ می کند. از ابن سینا و فارابی تا خواجه نصیرالدین طوسی(دانشگاهی به نام وی در باکو تاسیس شده است) و مولوی، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی سه قله ی ادب فارسی ترک تلقی می شوند و محمدحسین بهجت تبریزی شهریار معاصر سخن و ادب فارسی که تخلص شعری خود را از خواجه شیراز به ودیعه گرفته تا شیخ محمدخیابانی و بابک خرمدین و ستارخان و باقرخان و ... نیز قهرمانان نژاد پرست ترک!
در میان اقوام باستانی منطقه نیز هیچ قومی از دایره طمع این مکتب انحرافی در امان نمانده است و دایره ترک پنداری تمامی آنها را از سومر و سکا و اورارتو و ایلام بلعیده است. در ادعایی اخیر نیز -که البته در ترکیه ریشه دارد و پس از ثبت جهانی جشن نوروز به عنوان میراث مشترک مللی که در دایره ”ایران تاریخی“ قرار می گیرند- ”جشن باستانی نوروز“ به عنوان یادگار قوم باستانی ماننایی(3) که از سوی آنان ترک تلقی شده تبلیغ گردید؛ گویی این اشتها سیری ناپذیر است!
با آن که موطن اصلی این شیوه برداشت از تاریخ و فرهنگ منطقه در ترکیه است اما در خود آن کشور مهجور باقی مانده و بیش از آن در جمهوری آذربایجان طرفداران جدی یافته و به روایت رسمی و حکومتی تبدیل شده و در کتاب های درسی به کودکان و نوجوانان آذری آموزش داده می شود و توسط قوم گرایان بیگانه پرست در داخل ایران ترویج و تبلیغ می شود. این رویکرد از آن جهت واجد اهمیت بیشتراست که جمهوری آذربایجان یک سرزمین چندقومی وچندفرهنگی با منشأهای ایرانی است.
ترس جمهوری آذربایجان از چیست؟
این تلقی از ملت آذربایجانی نه تنها با واقعیت های تاریخی غیر منطبق است این جمهوری را در مواجه با وضعیت قومی و فرهنگی خود و همچنین همسایگانش دچار تعارض کرده است؛ علی رغم تبلیغات وسیع و دامنه دار طی یک قرن گذشته این جمهوری با چالش هایی در زمینه دولت-ملت سازی مواجه بوده و به نظر می رسد می بایست در میزان موفقیت این کشور در این زمینه تامل جدی صورت بگیرد. وابستگی تاریخی و فرهنگی این منطقه به ایران تاریخی، رواج آداب و رسوم ایرانی نظیر نوروز و چهارشنبه سوری، پیوند مذهبی با اکثریت شیعه ایران و وجود اکثریت آذری در ایران منجر شده است تا حکومت گران جمهوری آذربایجان با ترس از تاثیرپذیری از مغناطیس ایران به جعل و تحریف تاریخ و زدودن حافظه تاریخی مردم خود تلاش کنند. آنان دریافته اند که باید گذشته تاریخی خود را به دور از ایران باز تعریف نمایند و به اثبات گذشته تاریخی مشترک با ترکان بپردازند؛ اما کدام سابقه! همین جعل و تحریف موجب سردرگمی و احساس بی هویتی در میان مردم این جمهوری گردیده است. آزمون جدی سنجش تعصب ملی و هم پوشانی با حکومت در میان آذری ها در جنگ قره باغ روی داد که شواهد نشان می دهد مردم محلی حتی نسبت به خانه و کاشانه و اموال خودشان نیز تعصب ندارند و به راحتی شهر و روستای خود را رها کرده و فرار می کنند و برای جنگ با ارمنی ها انگیزه جدی حتی درمیان نیروهای نظامی وجود نداشت که همین امر نیز از عوامل موثر در پیشروی سریع ارمنستان بود؛ اقوام لزگی و تالش نیز هم زمان با اوجگیری جنگ قره باغ خود به اعتراض و نافرمانی روی آوردند. تالش ها با اعلام خودمختاری به تشکیل جمهوری خودمختار تالش مغان به رهبری سرهنگ علی اکرم همت اف معاون سابق وزارت دفاع پرداختند و لزگی ها نیز در اعتراض به سربازگیری اجباری برای شرکت در جنگ قره باغ اقدام به تظاهرات و درگیری با پلیس و نیروهای امنیتی نمودند. در هر حال در شرایط فعلی بایستی ضمن یادآوری حقایق تاریخی به دولتمردان جمهوری آذربایجان برای مقابله فرهنگی و علمی با شبهه افکنی های روزافزون و دروغین قوم گرایان که ذهن و فکر جوانان غیور و پرشور آذربایجانی را هدف گرفته اند تا به قول آقای علی اف به دیاسپورای(گروه فشار) این جمهوری در ایران مبدل شوند و”برای شناساندن آذربایجان به دنیا وجلوگیری ازتوطئه های ایدئولوژیک علیه کشورمان(منظور دیکتاتوری خاندان علی اف است)سهم خود را ایفا “ کرده و منافع این کشور را پیگیری نمایند؛ اقدامات جدیی از سوی مردم میهن دوست آذربایجان که در کنار تمامی اقوام ایرانی صاحبان این مرز و بوم و تاریخ و فرهنگ غنی و پرافتخار هستند صورت بگیرد.
پانویس:
1) پایگاه قوم شناسی Ethnologue که از مراکز معتبر قوم شناسی در جهان است و دارای جایگاه مشورتی در سازمان یونسکو و سازمان همکاری های اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل است جمعیت آذربایجانی های جهان را کمتر از بیست میلیون نفر و تعداد آنان در ایران را کمتر از سیزده میلیون نفر برآورد کرده است اما پایگاه سازمان C.I.A که با هدف تضعیف جمهوری اسلامی به حمایت گروه های تجزیه طلب و قوم گرا می پردازد این تعداد را کمی بیشتر از 17میلیون نفر اعلام نموده است. جهت اطلاع بیشتر می توانید به پایگاه های این دو مراجعه کنید:Www.Ethnologue.com و Www.cia.gov
2) همانطور که گفته شد دریای خزر در طول تاریخ و در میان منابع و مناطق مختلف چندین نام داشته است. منابع اسلامی از این دریا با نان دریای طبرستان، گیلان، دیلم، گرگان، خزر و قزوین یاد کرده اند. شاهنامه با نام مازندران از آن یاد کرده و اروپایی ها نیز از دوران باستان به آن دریای کاسپی یا کاسپین گفته اند که برگرفته از نام قوم آریایی ”کاسی“ است این قوم نام خود را در دو شهر ”کاشان“(کاسان) و ”قزوین“ (عربی شده کاسپین) به یادگار گذاشته است. هم اکنون در اسناد و منابع بین المللی از این دریا با نام کاسپین یاد می شود و عرب ها نیز آن را دریای قزوین می نامند و متاسفانه و با تعجب در چند کشور معدود از جمله جمهوری آذربایجان و ایران! براساس بخش نامه دولتی می بایست این دریا را تنها دریای خزر نامید!
3) میان محققان تاریخ و باستان شناسی عدم حضور ترکان در فلات ایران پیش از قرون اولیه اسلامی امری مسلم است؛ تنها در اواخر سلسه ساسانی است که یورش های آنان به شرق فلات ایران آغاز می شود که منجر به سکونت آنان نشده است. با پذیرش ترک پنداری خزران نیز که در ترک بودن آنان تردیدهای وجود دارد، در شمال دریای خزر حضور داشته اند. اما حضور انبوه و سکونت ترکان در این منطقه بی شک مربوط به هجوم غزها به آذربایجان و آناتولی در دوران سلاجقه و پس از آن است. گهگاه در محافل پان ترکیستی عنوان می شود که چرا اصفهان که در دوره ای پایتخت سلاجقه و بعدها صفویه بوده است ترک نشین نگردید؛ در پاسخ باید یادآور شد که خانواده سلطنتی سلجوقیان به سرعت مانند تمامی حاکمان غیر ایرانی این سرزمین جذب فرهنگ ایران شد که از نام های شاهنامه ای آنان روشن است و همچنین صفویان؛ اما قبایل و ایلات ترک که برای دام های خود نیازمند مراتع وسیع بودند به هیچ وجه جذب مناطق مرکزی ایران و حتی خراسان که محل عبور آنان به غرب بود نشدند و آذربایجان و آناتولی را برای سکونت مناسب یافتند، در رابطه با صفویان نیز همین اتفاق تکرار گردید یعنی قبایل قزلباش از اواخر دوران شاه اسماعیل و سپس شاه طهماسب از دایره قدرت دور شده و جای خود را به سایر کارگزاران ایرانی داند. البته باید گفت این امر نافی ایرانی شدن این قبایل ترک نژاد نگردید و آنان با وجود حفظ زبان، فرهنگ و مذهب خود را از سایر ایرانیان کسب کرده و در تاریخ و فرهنگ ایرانی هضم و ادغام شدند و از آداب و رسوم بدوی غزها در میان آنان هیچ باقی نماند.