بقایی ماکان از انتشار کتابی در تخریب وحدت ملی شدیداً انتقاد کرد
برگرفته از خبرگزاری مهر
توهین به نظامی و مولوی و دهخدا چگونه مجوز گرفته و حمایت شده است؟
محمد بقایی ماکان با ارسال نامهای سرگشاده به سیدمحمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به صدور مجوز نشر برای کتابی که آن را "مخرب وحدت ملی و سراسر جعل و تحریف تاریخ آذربایجان" خواند، شدیداً انتقاد کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، متن کامل این نامه با عنوان "اینجا ایران است" که بقایی ماکان یک نسخه از آن را در اختیار مهر قرار داده است، به شرح ذیل است:
محترماً چنان که میدانند ایران کشور پهناوری است با نزدیک به 000/650/1 کیلومتر مربع که در آن اقوام بسیار با گویشهای خاص خود زندگی میکنند، یکی از آنها آذری است که مانند دیگر گویشها مورد احترام همه ایرانیان است، چندان که از آن به "لهجه شیرین" تعبیر میشود و باز میدانند که آذری کنونی خاص ایران و سرزمینهایی است که در محدوده ایران فرهنگی جای می گیرند.
بیشترین واژگان این گویش از کلمات فارسی تشکیل شده و از همین رو با زبان ترکی تفاوت اساسی دارد، طوری که نه آذری زبانها، ترکی را در مییابند و نه ترک زبانها آن را فهم میکنند. بنابراین اگر نیک بنگریم چیزی به نام زبان ترکی در ایران وجود ندارد. همچنین میدانید که پس از سال 57 و به خصوص با فروپاشی شوروی حرکتهایی وابسته به پانترکیسم در داخل کشور برای فریب افراد سادهاندیش در قالب سخنرانیها و انتشار نشریه آغاز شد تا آنکه با پیشرفت وسایل ارتباطی به فرستندههای رادیویی و تلویزیونی ماهوارهای انجامید که مدام بذر تفرقه میپراکنند و شوربختانه هیچیک از فرستندههای ماهوارهای داخلی در پی مقابله و طرح حقایق مسلم تاریخی برنمیآیند. بنابراین عوامل وابسته به پان ترکیسم از این ملایمت ، به شوق آمده و در تبلیغ افکار مهلک خود با تمسک به ظاهر و الفاظ دینی فریبنده آنچه سعی است مینمایند.
ولی آنچه احتمالاً نمیدانید این است که اخیراً کتابی در پس پشت چنان ترفندهایی با مجوز رسمی درباره زبان آذری و ریشهیابی نام آذربایجان انتشار یافته که به ظاهر تحقیقی، ولی به باطن مخرب وحدت ملی است، طوری که هر خوانندهای به سادگی در مییابد هدف نهایی مولف چیزی جز ایجاد افتراق میان آذربایجانیان با دیگر هموطنانشان نیست. این فکر زمانی قوت میگیرد که بدانیم نویسنده کتاب در سالهای آغازین انقلاب اسلامی نشریه افراطی و چپ گرای "یولداش" را به گویش آذری منتشر میکرد که پس از چندی به دلیل محتوای تجزیهطلبانه و مخالفت آذربایجانیها توقیف شد.
ناشر نشریه مذکور که اکنون مولف کتاب مورد بحث است با مطالبی عاری از حقیقت سعی در هویت سازی غیرایرانی برای آذربایجانیان دارد. در این کتاب که با شابک 9-27-5559-600-978 در دو هزار نسخه اخیراً منتشر شده، سعی میشود از طریق پس و پیش کردن حروف کلمات "آذر"، "آذربایجان"، "ارس" و حتی "ایران" زیر نام تحقیق زبانشناختی، ریشه ترکی برای آنها ارائه و در نهایت نتیجه گرفته شود که این کلمات هیچ ربطی به زبان فارسی ندارند. این تلاش از آن رو صورت میگیرد که مولف مانند ساکنان آن سوی خلیج فارس میداند تغییر هر هویتی با تغییر نام آغاز میشود.
نویسنده در این کتاب که سراسر تحریف و جعل تاریخ آذربایجان است، افتخار میکند در رگهایش به عنوان آذربایجانی "خون ترکان" جریان دارد و این ویژگی را به همه آذربایجانیها تعمیم میدهد. او که پس از توقیف نشریهاش به محافل پانترکیسم خارج از کشور پناه برده و به تحصیل و تلمذ مشغول شده، محققان و ایران پژوهانی را که جز این نظری دارند و به فرهنگ و وحدت و تمامیت ارضی کشور میاندیشند با مجوز رسمی به باد ناسزا می گیرد و از ذکر سخیف ترین کلمات که مغایر نجابت ایرانی است فروگذار نمیکند.
یکی از این کسان شادروان یحیی ماهیار نوابی است- زاده و پرورده کنار رکنآباد و از نوادگان وصال شیرازی- که او را نامسلمان وهندی میخواند. شگفت اینکه مولف با چنان سابقه معلوم و چنین بضاعت اندک اجازه می یابد تا درباره زبان و تاریخ بخش قابل ملاحظه وحساسی از کشور اظهار نظر کند و مردمش را که به قول شهریار، پیوسته "سپر بلاگردان" کشور بودهاند، از دایره هویت و فرهنگ ایرانی بیرون بداند و آب به آسیاب شبکههای ماهوارهای پان ترکیست بریزد.
در این کتاب به هر محقق و ادیب ارزشمند و نامبردار حداقل 50 سال اخیر کشور در حوزههای زبانشناسی، تاریخ و ایرانشناسی اهانتهای بسیاری شده است که در اصطلاح عامه مردم چیزی کم از فحش خواهر و مادر ندارد. به نظر میرسد که اگر لطف ممیزی بیش از این شاملش شود لابد- نه لابد حتماً- از چنین دشنامهایی نیز خودداری نخواهد کرد. او به استادان تراز اول حوزههای زبانشناسی، تاریخ و ادب فارسی مانند ماهیار نوابی، منوچهر مرتضوی، عنایتالله رضا، یحیی ذکاء، حسینعلی کاتب، ناصح ناطق، رضا زاده ملک و امثال اینان که اگر یک غم داشتند، غم ایران و زبان فارسی بود با مبتذلترین کلمات میتازد و آنان را "پتیاره اندیش، بیادب، کم دانش، بدطینت" و آثار و افکارشان را به تمسخر "ایرونیبازی" و "خندهدار و مضحک" میخواند تا برای دیدگاه پانترکیست خود زمینهای فراهم آورد و در صفحات پایانی کتاب بگوید آذربایجانیان اصلاً ترک تبارند و از آن بالاتر، ایران هم ریشهای ترکی دارد.
نیازی به توضیح نیست که این ناسزاها در واقع متوجه عناصر و اندیشههای هویت ساز ایرانی است. او زبان فارسی را در سرزمین فردوسی و با مجوز رسمی به باد سخره میگیرد و دردانه اش را آشکارا تحقیر میکند و می نویسد: "زبان فارسی برای آذریها در قرنهای گذشته نه تنها "زبان دوم" نبوده بلکه "زبان دیگری" بوده."یعنی زبان فارسی که ستون خیمه هویت و فرهنگ ایرانی است برای هموطنان آذربایجانی ما، زبان غیر و به عبارت روشنتر زبان بیگانهای است. برای هر ایرانی بهتآور است که این همه جسارت با کدام پشتوانه صورت گرفته است؟ آیا تخریب هویت ایرانی و تهدید تمامیت ارضی معنایی جز این ندارد؟
نویسنده پا را از این هم فراتر نهاده و همصدا با رئیس جمهوری که از سویی مسجد خراب میکند و از سوی دیگر خود را "رهبر آذریهای جهان" میخواند، شاعران بزرگی مانند نظامی و مولوی را که در حوزه زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نشو و نما یافتند از زیر چتر هویت ایرانی بیرون میداند و زبان فارسی را برای آنان نیز "زبان دیگر" یعنی زبان بیگانه میخواند! و سرانجام زبان ترکی را که در محدوده ایران رایج نیست و با لهجه آذری کنونی کاملاً تفاوت دارد، "زبان مقدس"می نامد و مانند ممیز از خود نمی پرسد که اینجا ایران است و چنین ستایشهای بیمحتوا و تعصب آمیزی در قلمروی زبان پارسی که از مهمترین عوامل پیوند ایرانیان است به چه منظور بیان میشود؟ علم کردن و سخن گفتن از زبان بیگانهای به عنوان "زبان مقدس"- پس از دشنامهای شرمآور به چهرههای بزرگ فرهنگ و زبان فارسی- در کشوری که دارای زبان رسمی کهنسال است و زبان دوم دنیای اسلام محسوب میشود، چه معنایی دارد؟
در کتاب مذکور، آذربایجانیان به صراحت غیرایرانی خوانده میشوند! و از نیاکانشان با عنوان "پدران ما ترکان آذربایجان"نام برده میشود و سپس مولف به لطف ممیز، هتاکی را به جایی میرساندکه به کنایه می نویسد: "بر همگان معلوم است که اجداد ما (یعنی ترکان) در غیرت و حفظ عصمت و کیان خانواده در دنیا زبانزد بودهاند و به سختی میتوان باور کرد که بخواهند برای کسی ناپدری زورکی شوند." آیا ایجاد تفرقه در میان یک ملت بیش از این ممکن است؟ او دیدگاه محققانی را که جز این می اندیشند با الفاظی دور از نزاکت و نجابت ایرانی مورد حمله قرار میدهد و آنها را "ابلهانه و فریبکارانه"میخواند که "به تحریف دست زدهاند". به یکی از آنان ایراد میگیرد که چرا "ترکان آذربایجان" را "قوم" خوانده است.لابد به زعم او میبایست "ملت" بخواند تا به مذاق پان ترکیستها سازگار باشد و آرزوی شان زودتر جامه عمل بپوشد.
مولف در پایان کتاب یکی ازدیدگاههای اصلی پانترکیستها را مطرح میسازد و تلویحاً از"مزیت زبان ترکی" که "مرعوبکننده است" نسبت به زبان فارسی سخن میگوید که از "ماوراء تاریخ" در آذربایجان وجود داشته است. او با هرکس که به زبان فارسی تعلق خاطر دارد، دشمنی میورزد. از جمله کسانی که مورد اهانت مولف قرار میگیرد شادروان علی اکبر دهخداست که پس از فردوسی کسی به میزان او برای تحکیم و استواری زبان فارسی رنج نبرده. مولف او را مردی "متملق و چاپلوس" میخواند و به همین سان بزرگترین چهرههای ادب فارسی مانند محمدتقی بهار، سعید نفیسی و علی اصغر حکمت را به باد دشنام میگیرد.
میزان تفرقه افکنی در کتاب مورد بحث چندان شدید است که هموطنان آذربایجانیها- یعنی بقیه مردم ایران را- با لفظی دوپهلو وعاری از شرم "غیرترکان" می نامد و اظهار شگفتی میکند که چرا محققی "دوران کهن آذربایجان را به غیرترکان میبخشد".
او دلش برنمیتابد که بنویسد آذربایجان ایران، بلکه این ترکیب را در همه جا با واو عطف از هم جدا و به صورت "آذربایجان و ایران" مینویسد. از همین روست که فصلی از کتاب عنوان "سرزمین آذربایجان" دارد و حدود و ثغورش هم به لطف ممیز طوری معین شده که گویی از "سرزمینی" مستقل- آنچنان که در تلویزیونهای پان ترکیستها نشان داده میشود- سخن در میان است.
مولف با ذکر شواهد تاریخی و زبان شناختی کاذب و بیاساس تلاش میکند، هویت ایرانی را از آذربایجان سلب کند . او منکر تعاریفی است که در معتبرترین دانشنامههای جهان درباره آذربایجان آمده. بنابراین درجهت این هویتزدایی، زبان آذری باستان را جعلی می خواند و پس از آنکه تحقیقات گسترده زبانشناسان برجسته ایرانی را با فحاشی نفی میکند به نوشتههای بیبنیاد دو پان ترکیست معروف استناد میکند که از پرورش دهندگان بذر تفرقه در میان ایرانیان آذربایجانی به شمار میآیند.
اکنون پرسش اینجاست که از نگارش چنین کتابی آن هم در زمانی که مسئله تمامیت ارضی کشور با تبلیغات گسترده معاندان وحدت ملی کشور وضعیتی حساس یافته چه هدفی دنبال میشود؟ شگفتا که این کتاب شاعران بزرگ ایرانی را به ترکان میبخشد و با این همه اجازه نشر مییابد! اگر این غفلت وعدم دقت در بررسی دیگر موضوعات مانند ادبیات داستانی و شعر قابل تحمل باشد- که عادت شده- در خصوص هویت ملی و تمامیت ارضی کشور مخاطره آمیز و دهشتآور است.
در این کتاب برای آنکه ماهیت آذربایجان و هویت آذربایجانیها غیرایرانی دانسته شود، تاکید بر این است که واژه "آذر یک کلمه اصیل و ناب ترکی و در معنای دلاور مردم قوم آذ است"یعنی از آنجا که آذها ترک بودهاند پس تکیف ماهیت و سرانجام هویت آذربایجانیها روشن است و آنها از زمره آریاییها وطبیعتاً ایرانیها به شمار نمیآیند.
پیدا نیست این مولف پشت به کجا دارد که منادی دیدگاههای پانترکیسم در کشور شده و به خلاف همه مراجع و منابع معتبر،منکر آن است که کلمه "آذر" از "آئورپاتکان" و از اصیلترین واژههای فارسی است. او به لطف کدام ممیزی به خود حق داده تا دیدگاه همه ایرانیان- از صدر تا ذیل- را که نظری جز این دارند، "نگرشی بیمارگونه" بخواند و باورهای ملی اسطورهای آنان را با زشتترین الفاظ در سرزمینشان مورد اهانت قرار دهد و بالاتر از آن آذربایجانیها را براساس چنین سخنان بیبنیاد و تفرقه افکنی به تلویح و تصریح تشویق به بیاعتنایی نسبت به زبان فارسی و هویت و فرهنگ ایرانی کند؟
تاکید مولف بر نژاد ترک تا به حدی است که نه تنها آذربایجانیها بلکه همه ایرانیان را به نوعی ترک تبار میخواند و معتقد است که نام ایران هم از زبان ترکی اخذ شده. آیا چنین طاماتی برای ممیز قابل قبول بوده و دستگاه شما میپذیرد که چیزی به نام ایران و فرهنگ ایرانی از آغاز وجود نداشت و آذربایجان بنا به گفته مولف "از ماوراء تاریخ" سرزمین ترکان بوده و گفتههای فردوسی در مورد فریدون و ایرج، و همچنین اسطوره فرود آمدن جمشید در آذربایجان و پیدایی نوروز از آذربایجان همه فراموش شدنی است و در نتیجه شاهنامه سند قابل اعتنایی برای ملت ایران نیست؟
پیدا نیست که بخشی از وجود مولف به کجا بند است که با سخنانی مکرآمیز در قالب کتابی ظاهراً تحقیقی به فرهنگ، تاریخ و هویت ایرانی بی پروا میتازد. در تعصب بیحد این پان ترکیست که آزادانه از مواهب این ملک بهره میگیرد و در تخریب وحدت و هویتش از آغاز انقلاب تا کنون با انتشار نشریات ترکزبانی مانند "یولداش" و "وارلیق" و نگارش مقاله و کتاب میکوشد، همین بس که در قلمروی زبان فارسی آثاری مانند شاهنامه، مثنوی، حدیقه، منطقالطیر و امثال اینها را نادیده میگیرد و در ستایش از زبان ترکی می نویسد، ارزشمندترین آثار فرهنگی جهان به زبان ترکی است و بعد با چنین تمهید کاذبی، علاقه به زبان فارسی و ایران دوستی را با تمسخر "ایرونی بازی" مینامد و بیدرنگ ترکی را "زبان مقدس" میخواند که تا کنون در طول تاریخ بشر چنین صفتی برای هیچ زبانی به کاربرده نشده زیرا زبان به خلاف متن پیوسته در معرض دگرگونی است.
حکایت کتاب مذکور قصه پرغصهای است که ذکر مصیبت آن در قالب یک نامه نمیگنجد، ولی غرض از این مقدمه که از پرسش اصلی بیشتر شده این است که گفته میشود همه نسخههای این کتاب از سوی اداره حمایت از مولفان و مصنفان یکجا خریداری شده. آیا به واقع چنین است؟و اگر چنین است از چه رو کتاب "سیر حکمت در ایران" نوشته فرزانه ایراندوست اقبال لاهوری که آوازهای جهانی دارد و در شرح و تحلیل اندیشههای برآمده از ایران است و چندی پیش از کتاب ایران ستیز مورد بحث منتشر شده، حتی نسخهای ابتیاع نشد تا آن که کار به اعتراض و نامهنگاری ناشر انجامید؟
هدف از نگارش این نامه، چنانکه پیداست پرداختن به فرد خاصی نبوده که اگر میبود نام کتاب و مولف و ناشر به صراحت ذکر میشد، بلکه مقصود نقد جریانی است که ادامه روند آن سبب معضلات کلان خواهد شد. از این رو نگارنده وظیفه خود دانسته کتابی در پاسخ به ترهات یاد شده تحت عنوان "در جستجوی هویت ایرانی" بنویسد که رو به پایان است. بسیار شایسته میبود که دستگاه شما چاپ آن را تقبل مینمود تا نشان دهد که نه تنها نقد خطای بیگمان ناخواسته خود را میپذیرد و طالب جبران سهو فاحشی است که شاید به صورت حجتی تاریخی در آید، بلکه تفاوت میان ارشاد و اضلال را میشناسد، ولی اگر آن وزارت درصدد استفاده از این فرصت نیست، امید است در صورت ارسال کتاب مذکور از سوی ناشری خصوصی جهت ممیزی و دریافت مجوز، توصیه فرمایند به همان میزان انعطاف و اغماض در بررسی این کتاب که یک سره در تحکیم و شرح عناصر و ارکان فرهنگ و هویت ایرانی است معمول دارند که درباره آن یک داشتهاند تا امثال آن مولف وقتی گاه و بیگاه از رادیو میشنوند "اینجا ایران است" باورشان شود که به واقع چنین است.
م.ب.ماکان