کدام درست است؟ نامهٔ استادان یا جوابیهٔ مدیریت سازمان میراث فرهنگی
کاری از گروه پژوهش دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایرانزمین
رویارویی نامهٔ استادان باستانشناسی، فلسفه، تاریخ و معماری کشور با مدیریت مخرب میراث
کدام درست است؟ نامهٔ استادان یا جوابیهٔ مدیریت سازمان میراث فرهنگی
به تازگی در پی انتشار نامهٔ مسؤولانهٔ جمعی از استادان برجستهٔ باستانشناسی، فلسفه، تاریخ و معماری کشور خطاب به مقام معظم رهبری که از مدیران و مسوولان خواسته بودند تا نسبت به مسایل میراث فرهنگی حساسیتهای مورد نظر رهبر انقلاب را مورد توجه قرار دهند، روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی جوابیهای منتشر نمود که مبتنی بر استدلالهای بنیادینی نیست و اتهامهایی را به آنچه خود «تدوینکنندگان و طراحان اصلی» این نامه مینامد، نسبت داده است. اما آیا واقعاً چنین است؟ آیا مدیریت سازمان میراث فرهنگی در بیان این امر جانب حقیقت را گرفته و یا اینکه تلاش کرده بر انتقادها سرپوش بگذارد؟ در اینجا نگاهی داریم گذرا به آثار قلمی و فعالیتهای یکی از استادان باستانشناسی کشور و از جمله امضاکنندگان آن نامه، تا بتوان از خلال آثار وی به صدق و کذب ادعای روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی پی برد.
دکتر حکمتالله ملاصالحی، از استادان سرشناس و مؤثر باستانشناسی کشور، دانشیار گروه باستانشناسی دانشگاه تهران و سردبیر مجلهٔ «باستانشناسی»، تألیفات متعدد و متنوعی در حوزههای باستانشناسی، دینپژوهی، فلسفه و فلسفهٔ هنر دارد. او نزدیک به یک و نیم دهه از عمرش را در کشور یونان به سر برده و در دانشگاه آتن در زمینهٔ باستانشناسی دین تحصیل کرده است. سپس در خلال دو دههٔ گذشته با حضور مؤثر در قامت استاد گروه باستانشناسی دانشگاه تهران و محافل و مجامع علمی کشور، کوشش زیادی در اتخاذ رویکردی فلسفی و بنیادین به باستانشناسی داشته است؛ چنانکه وی، بیشتر، باستانشناسی را از منظری فلسفی و معرفتشناختی طرح میکند و مقالاتش در حوزهٔ فرهنگ همواره به جهان مدرن عطف نظر دارد. آبشخورهای فکری ملاصالحی «جهان فرهنگ و هنر و اندیشهٔ ایرانی و اسلامی» از یک سو و «جهان فکر و فرهنگ باخترزمین، خاصه یونان» از سوی دیگر است. آثار و تألیفاتش که اغلب جوهر فلسفی دارند با زاویهٔ نگاه آموزههای فرهنگ ایرانی و کلام قرآنی همراه است. همچنین او یکی از منتقدان جدی نگاه سوداگرانه به حوزهٔ میراث فرهنگی و معنوی کشور بوده و به تخریب محوطهها و یادمانهای تاریخی-فرهنگی اعتراض کرده است. دکتر ملاصالحی اخیراً نسبت به راهاندازی «بازارچهٔ فروش آثار تاریخی» توسط مدیران سازمان میراث فرهنگی اعتراض نموده و آن را «فاجعهای فرهنگی» لقب داده بود. او واگذاری و تبدیل بناهای تاریخی همچون «عمارت تاریخی مسعودیه» به هتل را نیز به «فروختنِ یوسفِ میراث کشور در بازار مکارهٔ سود و سودا» تعبیر نموده و از نشانههای چیرگی نگاه سوداگرایانه بر عرصهٔ مدیریت این حوزه دانسته بود. عناوین برخی از مقالات وی در این زمینه چنین است: «میراث فرهنگی صیانت یا ...؟»، «دورانگرفتگی»، «سود و سودا بر خوان میراث یک ملت»، «جهاننما [ی اصفهان] یکی از مظاهر گسست از سنتها»، «شوش؛ شهر ریشهها»، «جهاننما و نقش جهان یک ملت در اصفهان»، «در نیل همیشه جاری میراث» و... .
مدیریت سازمان میراث فرهنگی در جوابیهاش به نامهٔ استادان آورده است: «برج جهاننما در سالیان قبل و در دورهٔ فعالیت شماری از «تدوینکنندگان و طراحان اصلی» این نامه ساخته شد و مشکلات عظیمی را برای مجموعهٔ جهانی نقش جهان پدید آورد.... اما «تدوینکنندگان و طراحان اصلی» این نامه چه واکنشهایی نشان دادند؟!»
گویا این سخن مدیریت سازمان میراث فرهنگی نیز شامل حال باستانشناسان امضاکنندهٔ نامه نمیشود و اختصاصاً در این زمینه، دکتر ملاصالحی چندین مقالهٔ انتقادی نوشته است. سایر استادان باستانشناسی نیز اغلب آثار یا گفتارهای متعددی در انتقاد به تخریب و تعرض نسبت به محوطهها و یادمانهای تاریخی کشور در کارنامه دارند. در سال 1386 در پی انتقادهای کارشناسان میراث فرهنگی و استادان باستانشناسی کشور نسبت به تخریب محوطهها، مدیریت این سازمان باستانشناسان را ممنوعالمصاحبه کرد. باستانشناسان ایرانی دستکم از اواخر دههٔ 1360- و با پایان گرفتن جنگ تحمیلی- همواره حضوری جدی در دفاع از میراث فرهنگی کشور داشتهاند؛ تا آنجا که حتی در دههٔ 1370 منجر به اخراج برخی از آنها -به دلیل انتقاد به یکی از مجموعههای باستانی در اثر فعالیتهای راهسازی- از این سازمان شده است.
همچنین در جوابیهٔ سازمان میراث فرهنگی آمده است که: «... بزرگنمایی باستانشناسی پیش از اسلام، مصداق بارز «باستانگرایی» است که نگاهی عاری از رویکردهای تخصصی به باستانشناسی است. باستان شناسی در ایران در متن اسلام معنا می یابد و هر رویکرد یک سویه دیگری قویاً مذموم و مطرود است. متأسفانه برخی از افرادی که نام ایشان در نامه مذکور آمده، معتقد به نوعی انحصارطلبی موضوعی در باستان شناسی هستند. این اساتید صرفاً معتقد به باستان شناسی قبل از ورود اسلام به ایران هستند که این رویکرد، مصداق همان باستان گرایی افراطی است».
به نظر میرسد که این ادعا نیز با کارنامهٔ حرفهای استادان امضاکنندهٔ این نامه جور در نمیآید. زیرا هم استادان برجستهٔ فلسفه از چهرههای سرشناس ایران معاصر هستند و چنین سخنی در مورد آنها ادعایی جاهلانه است و هم استادان تاریخ و معماری و سایر رشتهها. باستانشناسانِ امضاکنندهٔ این نامه نیز کارنامهٔ حرفهای روشنی در این زمینه دارند و -با توجه به کارنامهشان- هیچیک «باستانشناسی» را از منظر «باستانگرایی» نگاه نکردهاند بلکه نگاه جامعهٔ باستانشناسی ایران به «باستانشناسی» همواره به مثابه یک دانش بوده است. بهویژه که شماری از امضاءکنندگان اساساً خود متخصص در زمینهٔ «باستانشناسی دورهٔ اسلامی»اند و مقالات و تألیفات متعددی در زمینهٔ «باستانشناسی دورهٔ اسلامی» نگاشته و در بالندگی آن در ایران کوشیدهاند.
جوابیهٔ روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی به «نامهٔ استادن» تلاش کرده تا با تکرار عبارت «تدوینکنندگان و طراحان اصلی نامه» به مخاطبان بگوید که این نامه توسط افراد ویژهای که مقاصد شوم و پلیدی داشتهاند نگاشته شده و سپس با فریبدادن سایر استادان به تأیید آنها رسیده است. حال آنکه چنین سخنی در مورد استادان برجستهٔ فلسفهٔ و فرهنگ و دانش کشور نه تنها توهینآمیز است بلکه مصداق بارز نگاه غیرفرهنگی، ناکارشناسانه و غیرتخصصی مدیریت این سازمان است که سادهلوحانه تصور میکنند چنین عباراتی قادر است به جای پاسخگویی درست و صحیح به جامعه عرضه گردد و در عین حال مورد پذیرش واقع گردد.