انصراف از یارانه یا انصراف از اعتماد؟!
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 81، سال دوازدهم، اردیبهشت و خرداد 1393، رویه 29 تا 30
بنفشه رهایی
نظرسنجی و رایگیری یکی از روشهای اعلام نظر مردم به حکمرانان است. در واقع نتایج آراء انعکاس باورهای جامعه در خصوص موضوع مورد نظر است که میتواند در بهبود عملکرد صاحب منصبان تاثیر بهسزایی داشته باشد.
دولت آقای روحانی فرصتی را داشت تا به نوعی با طرح انصراف از یارانه بازخوردی از شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه داشته باشد.
طبق اعلام آقای نوبخت حدود هفتاد و سه میلیون نفر ( 92 درصد ) از مردم برای ادامه دریافت یارانه نامنویسی کردند.
بالغ بردو میلیون و چهارصد هزار نفر ( 2 درصد ) انصراف دادند و چهار میلیون و صد هزار نفر ( 5 درصد ) در ردیف ایرانیان خارج از کشورند که در این مرحله نتوانستهاند ثبت نام کنند و یا افرادی که از فاز اول انصراف دادهاند و هرگز یارانهای دریافت نکردهاند.
به این ترتیب درآمد سالانه دولت از انصرافیها تنها یک هزار و دویست میلیارد دلار محقق شد. قرار است تا این امکانات برای ارتقاء بخشهای مختلف تولید ، حمل و نقل عمومی و بهداشت و درمان و تعدیل درآمدها استفاده شود.
در بیان علت عدم استقبال مردم از طرح یارانه دلایل متفاوتی ارایه شده است. برخی با بهرهگیری سیاسی در تلاش هستند تا خوراک تبلیغاتی برای انتخابات مجلس فراهم کنند عدهای دیگر هم عدم اعتماد عمومی به دولت برای استفاده صحیح و کارا از منابع ناشی از انصراف یارانه را دلیل شکست این طرح دانستهاند. فارغ از مسایل سیاسی و حتا اقتصادی آنچه در بسیاری تحلیلها فراموش شده است عامل روانی است. یک وضعیت بد اما پایدار به مراتب بستر بهتری برای اجرای طرحهاست در مقابل یک وضعیت ناپایدار خوب به دلیل شرایط نا امنی و ایجاد انتظارات نادرست اصلاح و اجرای سیاستهای اقتصادی را به شدت دشوار میکند. در طی سالهای گذشته بارها دیدهایم که پس از هر انتخاباتی اعم از ریاست جمهوری و مجلس مدیریت کشور به یکباره دچار زلزله میشود. این مهم تا آنجا پیش میرود که هیج مسئولی در رقابت منافع جناحی یا اجرای تعهدات خود را موظف به مصوبات دولت قبل نمیداند.
برنامههای توسعه که در کشورهای مختلف طراحی میشوند دورنمایی پنجاه و صد ساله دارند و باعث میشود تا مسیر توسعه به صورت یکپارچه در زمانهای گوناگون طی شود و هر حکمران تنها در انتخاب وسیله و استراتژیهای رسیدن به آن اهداف مختار است و ابتکار عمل را در دست دارد. این در حالی است که مشاهده کردیم در ایران با تغییر بافت دولت و مجلس کل برنامه دولت قبل زیر سوال رفته و منتفی شده است.
روحیهی تخریب دستاوردهای رقیب انتخاباتی درد مشترکی است که نتایجَش را امروز میبینیم. آیا عدم تمایل ایرانیها به انصراف از یارانه را باید به مثابه عدم پذیرش هزینه شدن درآمد در مسیر درست ایجاد منافع اجتماعی و اقتصادی دانست؟
اگر مردم مطمئن بودند که تحت هر شرایطی تعهد کافی نسبت به استفاده از منابع یارانهای در جهت بهبود سلامت ، اشتغال و رفع بیعدالتی وجود دارد رویکرد دیگری را انتخاب نمیکردند؟
آیا شایسته است دولتی که خود را ملزم به حفظ حرمت حریم خصوصی مردم میدانست و با این شعار قدرت اجرایی را در دست گرفته است در بزنگاه یارانهای مردم را تهدید به سرکشی در حسابهای بانکی برای راستی آزمایی کند؟
بحث بر سر این نیست که نباید راهکاری جهت شناخت نیازمندان واقعی از سایرین داشت نکته این است که چرا مردم را نسبت به خود بیاعتماد میکنیم؟
چرا از ابتدا شعارها و وعدههایی را انتخاب نمیکنیم که تحت هر شرایطی به آن پایبند باشیم. در شرایطی که هنوز بحث بر سر حد و مرز حریم خصوصی است بوق و کرنا کردن در چنین شیپورهایی فقط باعث تقویت ناامیدی در بین مردم است.
مگر نه اینکه هر آنچه بکاریم درو خواهیم نمود. اضطراب ناشی از زندگی در شرایط بیثبات و نااطمینان روح جمعی ملت را دچار وسواس ناخوشآیندی نموده است. این اضطراب هر بار به نوعی خود را نمایانگر میکند. هجوم برای دریافت سبد کالا، انصراف ندادن از یارانه، بحران خرید مسکن، تلاطم در بازار سرمایه همگی در همین شرایط اضطرار ریشه دارد و تا روشها تغییر نکند، این دور باطل همچنان ادامه خواهد داشت.
آیا زمان آن نرسیده که باور کنیم شایسته سالاری اصل اساسی یک حکمران خوب است. باور کنیم که تخصص به اندازه تعهد مهم است و تعهد باید در قالب منافع ملی تعریف شود و نه منافع جناحی.
باور کنیم که زندگی در شرایط ثبات و به دور از هیاهو و اضطراب نسبت به آینده حق مسلم هر ایرانی است و این تنها در صورتی محقق میشود که ارزشهای همه گروهها و طبقات را در مدیریت خود در نظر داشته باشیم. باور کنیم سرمایهی هر کشور در میزان عشق و تعهدی است که ملت به میهن خود دارد و این قدرت نامحدود را با ترس از دست دادن موقعیت خود سرکوب نکنیم. به آگاهی و توانمندی ملت ایران باور داشته باشیم.