وداع با کتاب - وداعی به شیرینی وصال
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برای من و همسرم روز 25 آذر 1390، روز خاطرهانگیزی بود؛ زیرا در آن روز کتابخانه شخصی خود را به طوس، به سوی آرامگاه فردوسی روانه کردیم. نیاز ناقابلی به پیشگاه سخن سرای بزرگ که بیش از هر کس بر گردن این کشور و حیات ملی ما حق دارد.
این کتابها که طی سالها مشتاقانه گردآوری شده بودند، برای ما همدم جدائیناپذیر بودند. از این رو چه مأمنی بهتر از جوار خاک فردوسی برای آنها میتوانستیم بیابیم؟
هر یک از آنها یادگاری با خود همراه داشت: در کجا، در کدام تاریخ، و کدام کشور خریداری شده بود؟ و بعضی از آنها هم هدیۀ دوستان بودند.
بر همۀ آنها غبار روزگاران نشسته بود؛ حکایتی از روزهای خوش و ناخوش گذشته.
گرچه با این افسوس همراه بود که مجال خواندن همه آنها به دست نیامده است، با این حال، همان حضور آنها موجب بهجت خاطر بود. همان تماشا کردن، ورق زدن، لمس کردن ... که افق خیال را گشایش میداد و عطش کنجکاوی را فرو مینشاند.
به رغم ابزارهای جدیدی که برای انتقال فکر به بازار آمدهاند، هنوز کتاب مؤثرترین و کهنترین وسیله برای ایجاد ارتباط میان انسان و زندگی است: زبان گویای تاریخ، ردپای کاروان گمشدۀ بشریت در بیابان زندگی، نشاندهندۀ راه و بیراه....
اوست که انسان را از حقارتهای جسمانیاش برمیکشد، هست او را به ثبت میرساند، کشتزار ذهن او را آبیاری میکند. تصوّرش را بکنیم، اگر این تعداد آثار بزرگ و شاهکار در جهان پدید نیامده بودند، زندگی در چه تنگنایی میگذشت؟ بیکمک کتابت اندیشه تبخیر میشد و همان لحظه که میزاد، میمرد.
اگر از اهدای کتابخانه گفتیم، نه آن بود که خواستیم از خود حرفی به میان آورده باشیم، بلکه به این جهت بود که اشارهای و تذکاری بشود نزد کسانی که احیاناً در طی زندگی یا بعد از آن، بخواهند مأمنی بایسته برای کتابهای خود بیابند. چه مکانی شایستهتر از آرامگاه فردوسی؟ یعنی محوطهای که دهقانزادۀ طوس در آن نشست و طی یک عمر کتاب خود را سرود و در همان نقطه هم به خاک سپرده شد.
ما انتظار داریم که این کتابخانه فراتر از یک محوطۀ خاموش کتابخانه بماند، بلکه زمینهساز یک مرکز بزرگ فرهنگی گردد؛ جایی که جوانان و دیدارکنندگان آرامگاه بیایند، کتاب بخوانند و گفت و شنود بکنند و به زندگی بیندیشند.
چه مکانی الهامبخشتر از جایی که فردوسی در آن زندگی کرد؟ جایی که بیش از هر نقطۀ دیگر در آن، نسیم فرهنگ میوزد. نسیم پایداری و سربلندی ایران و نسیم زندگی.
بنابراین ما از همه دوستان دور و نزدیک خود، خوانندگان خود، همۀ فرهنگدوستان و همۀ دلبستگان به این آب و خاک، درخواست میکنیم که هرگاه خواستند فکری برای کتابخانۀ شخصی خود بکنند، اول از همه به آرامگاه فردوسی بیندیشند. با کمک خود آن را تبدیل به کانون زندهای نمایند که قلب ایران در آن تپشهای زندگی بخش داشته باشد.
جهان یادگار است و ما رفتنی به گیـتی نماند مگر گفتـنی
(فردوسی)
فردوسی نه تنها کتاب جاودانی بودن ایران را سرود، بلکه درس مردمی، بزرگمنشی و حقطلبی به مردم داد. در این دنیای پرآشوب که از هر سو «سنگ فتنه میبارد»، درس شاهنامه را از یاد نبریم که کتاب خرد است، کتاب «داد و دهش»، کتاب پیروزی نیکی بر بدی، و فراموش نکنیم که «شاهنامه آخرش خوش است».1
***
کتابهایی که به کتابخانه اهدا میگردد، به نام اهداکننده مُهر میخورد، ثبت میشود و در جایگاه مناسبی قرار میگیرد. از ناشران نیز خواهش میشود که دو نسخه از هر اثر نشر شدۀ خود را به کتابخانۀ آرامگاه فردوسی در طوس اهدا نمایند.
27/ آذر 1390
پینوشت:
1ـ نیمی از کتابها روانۀ طوس گردیده، و نیم دیگر در فرصت مقتضی فرستاده خواهند شد.