تاریخ و فرهنگ ایران - یادی از استاد دکتر محمد محمدی ملایری
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25955، چهارشنبه 5 شهریور 1393
دکتر احمد محمدی
در یکی از روزهای آغازین خردادماه خبر شدم که کتابی به نام «یادگارنامه دکتر محمد محمدیملایری» توسط انتشارات توس و به کوشش دوست عزیزم آقای محسن باقرزاده منتشر شده است که من تا آن روز از وجود این کتاب ناآگاه بودهام. الحق که جناب باقرزاده زحمت کشیدهاند و من به عنوان برادرزاده استاد محمدی از ایشان سپاسگزارم و بدیشان دستمریزاد میگویم.
در میان مقالات این کتاب به مقاله استاد محترم آقای دکتر منوچهر ستوده بازخوردم با عنوان «یادی از دکتر محمدی».1 بند دوم این گفتار2 که مربوط به خاندان پدری استاد محمدی است، کاملاً اشتباه است و شگفت آنکه آقای باقرزاده هم بدین نکته پی نبرده و حال آنکه در سالشمار زندگی استاد در همان سطر نخستین آمده است: «تولد در خاندانی از اهل علم، فرزند هدایتالله آقانجفی مجتهدملایری.»3
پدر استاد4 نامش هدایتالله است و نه محمد، تبارش از خوانسار است و نه از اصفهان، عالم روحانی و مجتهد است و کارش تدریس و قضاوت، نه بازرگانی و تجارت، و برای اعاشه و گذران زندگی دست به کار تجارت نبود و اسلحه هم خرید و فروش نمیکرد، بلکه گذران او از حقالتدریسی که از حوزه علمیه ملایر دریافت میکرد و از بهره مالکانه مختصر ملک مزروعی که داشت، تأمین میشد. پس حاج محمد نراقی تاجر اهل اصفهان که در همدان سکونت داشته، با استاد محمدی و با نگارنده این گفتار هیچ نسبتی نداشته است؛ اما پدربزرگ وی (جد اعلای نگارنده) شخصی است به نام حاج ملامیرزا محمد خوانساری مجتهد که در ملایر میزیست و به کار تدریس و تعلیم و قضاوت میپرداخت، نه بازرگانی، و کوتاه بگویم همه قبیله این استاد، حتی خاندان مادریاش، عالمان دین بودهاند نه تاجران بازار...
سخن را در این باره کوتاه میکنم و به گفتاری میپردازم که هدف اصلی من تمهید آن بوده است. استاد دکتر محمد محمدی (۱۲۹۰ـ۱تیر۱۳۸۱)کوچکترین فرزند شادروان آیتالله هدایتالله محمدی است که به سبب تحصیل علم در حوزه علمیه نجف اشرف، به «آقانجفی» ملقب شده بود. وی در علوم عقلی و نقلی، عالمی بیبدیل و مجتهدی بنام و متنفذ بود. در ملایر متولد شد و در ملایر زیست و در ملایر دعوت حق را لبیک گفت. دو همسر داشت و هشت فرزند.
پدر آقانجفی، حاجی ملامیرزا محمد مجتهد فرزند حاجی ملاحسین مجتهد خوانساری و از تبار مرحوم محقق خوانساری، متخصص در علوم معقول (فلسفه اسلامی) و از علمای بزرگ قرن یازدهم هجری است.5 آقانجفی روحانی بانفوذی بود که خانهاش در طول زندگی او پناهگاه مردمی بود که از صدمات جنگ بینالملل اول و حملههای طوایف و اغتشاشهایی از این دست رنج میبردند.6
استاد دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش گذراند و در عین آنکه از حوزه علمیه ملایر برای آموختن علوم قدیمه و زبان عربی بهره میبرد، به عنوان دانشآموز در مدرسه سیفیه ملایر به کسب دانش جدید و آموختن زبان و ادب فارسی پرداخت. استاد، آنچنان که پدر من میگفت، در کودکی و نوجوانی از هوش و ذکاوت و حافظهای شگفتآور برخوردار بود و به خوبی از عهده آموختن علوم قدیم و جدید و زبان و ادب فارسی و عربی همزمان برمیآمد. و کتابهای فراوان کتابخانه بزرگ پدرش را اعم از فارسی، عربی، خطی، چاپ سنگی و چاپ سربی خوانده بود که البته خواندن آنها بس مشکل است.
در همین حال به آموختن زبان فرانسوی پرداخت، نزد خود، و احتمالاً اگر کسی را مییافت که این زبان را میدانست یا با این زبان آشنایی میداشت، بیآنکه فرصت از دست دهد، از او میپرسید و میآموخت. استاد عاشق آموختن بود. بدین ترتیب آنگاه که از جانب وزارت فرهنگ مأموریت یافت که به لبنان رود، به جز زبان و ادب فارسی، دو زبان دیگر یعنی عربی و فرانسوی را به خوبی میدانست.
استاد محمدی پس از به انجام رسانیدن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به تهران سفر کرد و در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) وارد شد و به تحصیل در رشته زبان و ادب عربی پرداخت و به سال 1316 با درجه ممتاز موفق به دریافت درجه لیسانس در زبان و ادب عربی شد و چون رتبه اول را حائز گردیده بود، طبعاً نامزد اعزام به خارج بود. در آن سال وزارت فرهنگ برای آموزش زبان فارسی به دانشجویان ایرانی، که در دو دانشگاه آمریکایی بیروت و دانشگاه فرانسوی سنژورف تحصیل میکردند، قصد داشت از میان فارغالتحصیلان رتبه اول دانشکده ادبیات و یا رشته زبان و ادبیات عربی دانشکده معقول و منقول، یک تن را برای اعزام به لبنان برای تدریس زبان فارسی انتخاب کند.
برای انتخاب یکی از این دو تن قرار بر آن شد که میان آنان مناظرهای ترتیب داده شود، و چنین شد. پس از انجام یافتن مناظره، بنا بر رأی اعضای ژوری (حاج سیدنصرالله تقوی و ذکاءالملک فروغی) استاد محمدی بر رقیب پیروز شد و به لبنان اعزام گردید و تا شهریور 1320 در بیروت ماند. در این مدت علاوه بر تدریس زبان فارسی و عهدهداری سرپرستی دانشجویان ایرانی، به ادامه تحصیل در رشته زبان و ادب عربی در دانشگاه آمریکایی بیروت پرداخت و به درجه دکتری نایل آمد.
در همین هنگام آتش جنگ دوم جهانی به ایران سرایت کرد و سربازان متفقین ایران را اشغال کردند. وزارت فرهنگ دانشجویان را به ایران بازخواند. دکتر محمدی نیز به ایران بازگشت و در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) به عنوان بازرس فنی مشغول خدمت شد. حیطه بازرسی استاد سرکشی به کلاسهای درس عربی در دبیرستانهای تهران و آگاهی از نحوه تدریس دبیران این درس و دریافت نقائص و مشکلات کار بود و اظهارنظر درباره رفع این نقائص و پیشنهاد برای بهبود کار تدریس این زبان.
در سال 24ـ1323 به دانشگاه تهران منتقل گردید و به عنوان دانشیار کرسی زبان و ادب عربی در دانشکده معقول و منقول و دانشکده ادبیات مشغول کار شد. در این ایام شادروان بهمنیار استاد کرسی زبان و ادب عربی بود.
به سال 1329 استاد محمدی به معاونت دانشکده معقول و منقول برگزیده شد و تا سال 1335 که برای تأسیس کرسی(گروه) زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه لبنان، مأموریت یافت، در این شغل باقی ماند.
استاد پس از تأسیس کرسی زبان و ادب فارسی، به تشکیل کلاس درس در دانشگاه لبنان بسنده نکرد، بلکه کوشید تا موافقت مقامات تصمیمگیرندة دانشگاه آمریکایی بیروت را برای گنجانیدن واحد درسی زبان فارسی به عنوان یکی از درسهای انتخابی در برنامه گروه زبان و ادبیات عربی جلب کند و موفق هم شد.7 به دنبال این موفقیت، استاد برای گشایش کلاس درس فارسی در دانشگاه دمشق اقدام کرد و این درس را نیز به عنوان واحدی انتخابی در برنامه گروه زبان و ادب عربی آن دانشگاه گنجانید.
بدین ترتیب به همت استاد کرسی درس زبان فارسی در این سه دانشگاه برقرار شد و وسیلهای گردید تا چند تن از فارغالتحصیلان رشته زبان و ادب عربی از دانشگاه لبنان و دانشگاه دمشق به تشویق استاد محمدی برای ادامه تحصیل در دوره دکتری زبان و ادب فارسی عازم تهران شوند. همین دانشجویان پس از دریافت درجه دکتری، به لبنان و دمشق بازگشتند و در دانشگاه استخدام شدند و موجب برجایی کرسی زبان و ادب فارسی گردیدند.
یکی دیگر از خدمات استاد در راه گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و به تبع آن، زبان و فرهنگ عربی، تأسیس مجله دو زبانه «الدراسات العربیه» بود که به دو زبان فارسی و عربی منتشر میشد، بدین هدف که فرهنگ ایرانی و ادب فارسی را به عربزبانان معرفی کند و فرهنگ و ادب عربی را به فارسیزبانان. این مجله نه تنها در بلاد عربی و کشورهای فارسیزبان خواننده داشت، بلکه همه خاورشناسان در اکناف جهان از آن بهره میگرفتند. به خاطر دارم یکی از خاورشناسان مشهور در نامهای به استاد نوشت: «من متحیرم که کدام یک از دو زبان فارسی و عربی زبان مادری توست، از آنجا که هر دو زبان را فصیحتر و روانتر و گستردهتر از صاحبان این دو زبان به کار میبری!»8 انتشار این فصلنامه تا هنگامی که استاد به ایران بازگشت، بیوقفه ادامه یافت و خدا میداند که از اکناف عالم خاورشناسان و خوانندگان این نشریه چقدر استاد را تشویق و تقدیر کردند.
استاد پس از بازگشت از لبنان، در شهریور 1347 به ریاست «دانشکده الهیات و معارف اسلامی» برگزیده شد و نخستین اقدامش در این مقام، تأسیس نشریه دیگری به نام «مقالات و بررسیها» بود که خود به منزله ارگان دانشکده الهیات و معارف اسلامی بود. کلنگ بنای جدید دانشکده الهیات نیز در زمان ریاست استاد بر زمین زده شد و ساختمان آن نیز با توجه خاص وی به پایان رسید.
استاد پس از بازنشستگی در مردادماه سال 1358، از کار تحقیق بازننشست و تا دم مرگ به تدوین و تألیف کار بس عظیم خود پرداخت؛ یعنی «تاریخ و فرهنگ ایران» که پنج جلد(هفت مجلد) آن در زمان حیات استاد چاپ و منتشر شد. و به کار تنظیم و تدوین مطالب جلد ششم مشغول بود که فرصت نیافت و جان به جانآفرین تسلیم کرد.
پینوشتها:
1ـ یادگارنامه . به کوشش محسن باقرزاده، انتشارات توس. صص78ـ 73.
2ـ یادگارنامه، ص73.
3ـ یادگارنامه، ص73.
4ـ پدربزرگ نگارنده این گفتار.
5ـ کارنامه ملایر، محمدرضا تقوی راد، انتشارات بوستان قرآن، تهران، چاپ اول، ص436.
6ـ کارنامه ملایر، ص436.
7ـ نگارنده از دیماه سال 1343تا تیرماه 1346 که در بیروت به عنوان معاون رایزنی فرهنگی و معلم کلاسهای فارسی خدمت میکردم، به دستور استاد محمدی در دانشگاه آمریکایی بیروت تدریس فارسی داشتم.
8ـ نقل به مضمون.
تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی