محاربه با هویت آریایی کردها مهمترین بُعد سیاست حکومت بعثی عراق - متن سخنرانی دکتر جگرخون در همایش «روایت ایرانی فاجعه حلبچه»
روز بیستوپنجم اسفندماه 1392 ــ همزمان با سالروز بمباران شیمیایی وحشیانهی شهر بیدفاع حلبچه ــ «روایت ایرانی فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه» در تالار پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی برگزار شد و تعدادی از پژوهشگران و صاحب نظران درباره ابعاد بمباران حلبچه و همیاری ایران در رسیدگی به وضعیت مجروحان شیمیایی سخنرانی کردند. برگزارکنندگان این همایش دفتر ارتباط با اقلیم کردستان وابسته به جهاد دانشگاهی و انجمن دوستداران میراث فرهنگی افراز و دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران بودند و این همایش در ادامهی سلسلههمایشهای «ایران ورجاوند» بود که نهاد مدنی اخیر در چند سال گذشته (برای بزرگداشت شادروانان ورجاوند و ثافبفر و تجلیل از خلبانان عملیات اچ ـ3) برگزار کرده بود.
ماموستا عبدالرحمان زیباری و محمد صدیق احمد (جگر خون)
دکتر محمد صدیق احمد جگرخون جانشین نمایندگی اقلیم کردستان عراق در ایران است.او دانش آموخته روابط بین الملل از دانشگاه تهران و از شخصیت های بلندپایه حزب دمکرات کردستان عراق است. وی قرار است به زودی به عنوان سرکنسول دولت عراق در ارومیه فعالیتهایش را آغاز کند. دکتر جگرخون در کنار فعالیت سیاسی و نمایندگی اقلیم کردستان عراق دستی هم بر قلم دارد و در حال پژوهش بر روی حوزه مسائل بین الملل با تمرکز بر مسائل حریم کردستان عراق در عرصه بین الملل و نیز مناسبات حریم کردستان با ایران است. سخنرانی دکتر جگرخوین در همایش روایت ایرانی فاجعه حلبچه بسیار مورد توجه حضارقرار گرفت. متن کامل سخنرانی دکتر جگرخوین در ادامه تقدیم خوانندگان می شود.
محاربه با هویت آریایی کردها مهمترین بُعد سیاست حکومت بعثی عراق
محمد صدیق احمد(جگرخون)
از دیدگاه برخی از تحلیلگران سیاسی و نظامی حمله شیمیایی ارتش بعثی به حلبچه در واکنش به شکستهایی بود که به واسطه عملیاتهای مشترک مبارزان کرد عراقی و نیروهای ایرانی صورت گرفت. در پی عملیات والفجر 10 نیروهای ایرانی به همراه پیشمرگان کردعراقی وارد شهر کردنشین حلبچه شدند و مورد استقبال گرم مردم شهر قرار گرفتند. اندکی بعد در 16 مارس 1988 نیروی هوایی رژیم بعثی، حلبچه را مورد حمله شیمیایی قرارداد. هواپیماهای عراقی در چندین نقطه شهر حلبچه بمبهای شیمیایی حاوی گازهای کشنده اعصاب مانند وی ایکس، سارین و تابون و نیز گاز وحشتناک خردل ریختند که 5 هزار شهید و 10 هزار نفر مجروح بر جای گذاشت. بیشتر شهدا و مجروحان، زنان، کودکان و سالخوردگان بودند. این فاجعۀکم نظیر وجدان جهانیان را چنان تکان داد که هیچگاه از اذهان جامعه بشری و مردم کرد در عراق پاک نخواهد شد. به نظر میرسد، شکلگیری چنین اقدام ددمنشانهای را باید در ورای معادلات نظامی جستجو کرد. این جنایت جنگی و غیرانسانی بخشی از سیاست حکومتهای عراق در تقابل هویّتی با کردها در کردستان عراق بود که درچارچوب عملیات بدنام «انفال» انجام میگرفت. عملیات انفال و نسلکشی مردم کرد در عراق عملا از سال 1975 شروع شد و طی آن12000کرد فیلی، 8000 بارزانی و 182000گرمیانی و کردهایی از نقاط دیگر ناپدید شدند و در نهایت، رژیم بعث با فاجعه بمباران شیمیایی شهر حلبچه، قساوت و نسلکشی خود را در حد اعلاء به نمایش گذاشت.
در سالهای پیش از آن، علیرغم همه مشقات و سختیهای دهههای متوالی، کردهای عراقی هویّت فرهنگی مستقل خود را حفظ کرده بودند. ممیزات هویتی آنها، تشابهات و پیوندهای ناگسستنی با دیگر بخشهای تمدن آریایی و ایرانی داشت. وقتی عراق جدید شکل میگرفت، میلیونها انسان متفاوت به عنوان بخشی از ملت عرب قلمداد شدند که اندک قرابت فرهنگی با اعراب آن نداشتند. از زمان تشکیل حکومت عراق تا سال 2003 که فدرالیسم در کردستان عراق به رسمیت شناخته شد، کردها به لحاظ هویتی و فرهنگی همواره با انکار هویت خود از سوی نظام سیاسی عراق روبهرو بودند. هویت میتواند مسالهای پیچیده باشد و در عین حال تفکر مبتنی بر هویت میتواند کشنده هم باشد که گاه در بطن انگارهای متوهمانه از هویت، خویش و دیگری تعریف میشود. همانگونه که دولتهای متعدد عراق در خصوص هویت کردی تقریباً سیاست یکسانی اتخاذ کرده بودند؛ سیاستی که محور آن حذف کردها از قاموس دولت ـ ملت عراق بود.
اساساً هویت ملی در عراق به صورت هویت عربی تعریف میشد و لذا چنین انگارهای، برای کردها و دیگر اقلیتها که ویژگی غیر عربی دارند، جایگاه و وزنی قائل نبود. اوج این گرایش را میتوان در دولت و تفکر بعثی که نوعی ایدئولوژی افراطی ملیگرای عربی است، دید. صدام بیش از دیگر سیاسیون عراق در موضوع کردها درگیر شد. وی در مسیر زدودن هویت و ممیزات تمدنی و فرهنگی کردی از هیچ اقدامی فروگذار نبود. از نسلکشی وبمباران شیمیایی گرفته، تا کشتار دستهجمعی وشکنجه، نفی وجود و زنده بهگور کردن مردم بیدفاع. با وجود همه این اقدامها، اما کردها همچنان هویت اصیل خود را حفظ کرده و پاس داشتهاند.
نگرشها و سیاستهای قوممدارانه و نژادپرستانه رژیم بعث موجب واکنش کردها شد و زمینههای قیام ایلول را در سال 1961 به رهبری ملا مصطفی بارزانی فقید پدید آورد.
در سال 1971 هزاران تن از کردهای فیلی توسط ارتش بعثی بالاجبار به ایران کوچانده شدند. چندی بعد هزاران تن نیز از کرکوک اخراج و به مناطق جنوبی کوچانده شدند. در سالهای بعد این اقدامات در ابعادی حتی گستردهتر به صورت سیستماتیک ادامه یافت. به جرأت میتوان گفت که محاربه با هویت فرهنگی و تمدنی آریایی کردها به مهمترین بُعد سیاست داخلی و خارجی حکومت بعثی بدل شده بود.
مردم کرد همواره خواهان حفظ ابعاد هویت تمدنی و فرهنگی خود بوده و کمکهای ایران را مساعدتی برای حفظ چنین ممیزه هویتی قلمداد کردهاند. از این زاویه اقدام صدام در دعوت از شاه ایران برای حل اختلافات مرزی و عقد عهدنامه 1975 با وساطت الجزایر نیرنگی بود برای حذف کردها از نقشه سیاسی عراق و اغفال ایران و بهدست آوردن زمان کافی برای تقویت نیروهای نظامی خود و انتقامجویی از ایران در زمان مناسب. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صدام حسین به تصور خود احساس کرد نیروهای حکومت نوپای ایران توان مقابله با ارتش مجهزش را نخواهند داشت. از این رو، در مقابل چشم جهانیان ودر تلویزیون دولتی عراق قرارداد الجزایر را پاره کرد و تهاجم گسترده خود را به ایران آغاز نمود که در نهایت منجر به قربانی شدن صدها هزار انسان بیگناه و مردم غیرنظامی شد. صدام حسین جنگ علیه ایران را جنگ عرب و عجم خواند؛ گویی وی به هسته اصلی هویت و تمدن آریایی حمله میبرد. این حمله پیامی آشکار برای کردها نیز داشت، وی اینبار به خواستگاه تمدنی کردها حمله کرده بود.
حملات شیمیایی ارتش عراق اگرچه از آغازین سالهای جنگ شروع شده بود، اما در سالهای پایانی جنگ زمانی که آثار ضعف در ارتش بعثی هویدا شد، شدت بیشتری گرفت؛ حملاتی که البته در کُند کردن پیشروی نیروهای ایرانی تعیینکننده بود. بمباران شیمیایی حلبچه در چنین فضایی رخ داد. در واقع، حمله شیمیایی به حلبچه نه صرفاً واکنش ارتش بعثی به استقبال مردم شهر از نیروهای ایرانی، بلکه در نگاهی وسیعتر، بخشی از اقدام این دولت متجاوز در سیاست مقابله با هویت بنیادی کردها بود. بدون شک این اقدام غیرانسانی از عمق کینه و عداوت و انزجار بعثیهای نژادپرست نسبت به هویت آریایی و ایرانی حکایت میکرد.
در سالهای 1983 تا پایان جنگ، صدام اقدامات متعددی در جهت نسلکشی کردها انجام داد. وی در این مدت 4500 روستای کردنشین مرزی درکردستان را با خاک یکسان کرد و ساکنان آنها را یا به اردوگاههای اجباری منتقل نمود و یا به نواحی دیگر عراق تبعید کرد. طی این اقدام هزاران خانه، مدرسه، مسجد و کلیسا نابود شد. او حتی دستور داد درختان این مناطق را قطع کنند تا بدین شکل هیچگونه اثری از حیات و امکانی برای بازگشت آوارگان باقی نماند. اقدام بیرحمانه و ضد بشری صدام در حمله به حلبچه به واقع یکی از مهمترین ابعاد و اوج چنین سیاست نژادپرستانهای بود. حلبچه امروزه، سمبل ستمی است که بر مردم کرد در تاریخ رفته است. اما برخلاف انتظار بعثیها، ممیزات هویتی و فرهنگی خاص مردم کرد نه تنها نابود نشد، بلکه تقویت نیز گردید و مردم کرد، هویتشان را با تأکید بر ویژگیهای تمدنی آریایی در برابر هویت نژادپرست بعثی تعریف کردند.
در این میان، نقش ملت و دولت ایران در حمایت از آسیبدیدگان فاجعه حلبچه بیبدیل و شایسته تقدیر است. نهادهای گوناگون دولت ایران اعم از ارتش، سپاه، هوانیروز و هلال احمر، با همه توان و امکانات در دسترس و موجود به آسیبدیدگان این حادثه یاری رساندند. هم اکنون نیز مصدومان شیمایی حلبچه برای معالجه به ایران اعزام میشوند. این خود از نشانگان حس نوع دوستی و انساندوستی ایرانیان است که از ممیزات مشترک تمدنی و ارزشی ایرانیان و کردها است. علاوه بر آن، اقدام ایران در شناساندن ابعاد این فاجعه انسانی به گوش جهانیان تلاش درخور دیگری است. رهبران ایرانی حمله شیمیایی به حلبچه را به اطلاع دبیر کل وقت سازمان ملل رساندند و او نیز این موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد. البته تحت تأثیر فشار قدرتهای بزرگ و قدرتهای که خود، صدام را به جنگافزاهای شیمیایی مجهز کرده بودند، شورای امنیت صرفاً این اقدام را محکوم کرد و از بردن نام عراق اجتناب نمود. اما تلاش ایران در معرفی این رویداد غیرانسانی دامنه گستردهتری یافت. به دعوت تهران گروههای متعددی از مجامع دولتی و غیردولتی از قربانیان شهر در حالیکه همچنان پیکر شهدای این حمله بر زمین بود، دیدن کردند و از آن تصاویر بسیاری تهیه نمودند. اقدامات وسیعی نیز برای بازدید هیئتهای سیاسی از مصدومان حادثه انجام شد. تهران تلاش کرد تا با هرگونه امکانی ابعاد این فاجعه نژادپرستانه را برای جهانیان روشن نماید تا بدین شکل ماهیت واقعی رژیم بعث، شخص صدام و مظلومیت مردم حلبچه را به دنیا بنمایاند.
ازمنظرحقوق بینالملل، بمباران شیمایی حلبچه نقض آشکار پروتکل 17 ژوئن 1925 درمحکومیت کاربرد سلاحهای شیمایی، اسناد کنفرانس صلح لاهه 1899 و 1907، ماده 6 اساسنامه دادگاه نورنبرگ 1964، ماده 5 عهدنامه واشنگتن 1922، ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948، و کنوانسیون منع استفاده از سلاحهای شیمیایی (پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی 1929 و کنوانسیون چهارم ژنو 1949) بود و از این منظر فراتر از جنایت جنگی، مصداق بارزی از جنایت ضد بشری با هدف امحای دستهجمعی گروهی از انسانها محسوب میشود.
حلبچه هم اکنون همانند هیروشیما و ناکازاکی شاهد تولد کودکانی با عوارض شیمیایی وعقبماندگی ذهنی و جسمی آشکار است. حلبچه هنوز شاهد مرگ انسانهایی است که بر اثر عوارض بمباران شیمیایی، درد و رنج و سختیهای بسیاری را در طول زندگی تجربه میکنند و خود میدانند که اثرات مخرب این سلاحها از به نسل دیگر آنان منتقل میشود.
حلبچه گواهی است از پافشاری مردمی بر هویت فرهنگی و تمدنی خویش، مردمی که برای حفظ هویت خویش هزینههای سنگینی پرداخت. حلبچه، اکنون چیزی بیش از یک نام است. حلبچه نماد هویتجویی کردی است؛ نماد مظلومیت و نیز نماد حقطلبی کردها است. در دو دهه اخیر بویژه، مردم رنجدیده کرد نشان داد که با وجود همه ظلمهایی که بر او رفت، از انتقامجویی اجتناب ورزیده و بیرق صلحخواهی بهدست گرفته است. حلبچه اما با همه دردهایش زنده است و تندیس آن کودک آرمیده در آغوش پدر، یادآور این ترانه است، که جان یک کودک بیش از یک مرز میارزد.