گفتگو با دکتر حمید احمدی: راه دموکراسی از فدرالیسم نمیگذرد
برگرفته از تارنگار منافع ملی به نقل از ماهنامه مهرنامه، سال اول، شماره ۱، اسفند ۱۳۸۸.
تنظیم: پوریا دیدار
1. آیا فرآیند گذار به دموکراسی در ایران امروز، تهدیدی برای وحدت ملی در کشور محسوب میشود؟
نخیر، زیرا وحدت ملی در یک فضای آزاد و باز خیلی بیشتر محقق میشود. در فضای باز، دیدگاهها آزادانه مطرح میشوند و مساله منافع ملی محوریت پیدا میکند. نفس فضای باز سیاسی، که البته باید حساب شده باشد نه هرج و مرج گونه، منجر به شنیده شدن صداهای مختلف میشود و با توجه به فضایی که جامعه ایران دارد و نیز شرایط تاریخی ما، قاعدتا وفاداریها و هویت ملی در این فضا میتواند در کانون سیاستگذاریها قرار گیرد. بنابراین اینکه فرآیند گذار به دموکراسی موجب مخدوش شدن وحدت ملی در ایران میشود، تصور نادرستی است. مطابق این تصور، وحدت ملی ما همواره در فضای اقتدارگرایانه حفظ میشود. در حالی که اینگونه نیست و وحدت ملی در تاریخ سیاسی معاصر ایران، همواره در فضای باز سیاسی متجلی شده است.
2. برخی از نیروهای دموکراسیخواه معتقدند تحقق دموکراسی در مرکز، به تدریج موجب دموکراتیک شدن مناسبات قدرت در نقاط پیرامونی ایران میشود و برخی نیز قائل به پیشبرد همزمان دموکراتیزاسیون در مرکز و پیرامون هستند. جنابعالی کدام گزینه را از حیث حفظ وحدت ملی در ایران، مناسبتر میدانید؟
اصطلاح مرکز و پیرامون اصطلاح خاصی است که کاربرد آن در اینجا معنا ندارد. اصطلاح مرکز و پیرامون مربوط به بحث توسعه است که در دیدگاههای گوندر فرانک و پل باران و بهخصوص در مباحث والرشتاین مطرح میشود. اگر این الفاظ به معانی موردنظر این متفکران به کار برده میشود، در مورد ایران معنا ندارند زیرا مرکز و پیرامون به معنای مورد نظر این متفکران اصلا در ایران وجود ندارد؛ یعنی اینکه مرکزی وجود داشته باشد که پیرامون را استثمار کند. اما اگر منظور از مرکز، پایتخت ایران و مناطق اطراف آن باشد، قاعدتا فرآیند دموکراسی گسترش مییابد. بین تهران و سایر استانها فاصله و شکافی نیست. خواستههای ملی و سراسری در اکثر نقاط ایران تقریبا یکسان است. نمونههای تاریخی هم نشانگر این امر هستند که این خواسته در سراسر ایران، با تفاوتهایی اندک، تقریبا یکسان است. بنابراین فرآیند دموکراسی و گسترش فضای باز سیاسی، قاعدتا به سرعت به همه جای ایران تسری مییابد و اصلا اینگونه نیست که این فرآیند در مرکز محقق شده باشد اما به پیرامون نرسیده باشد. چنین چیزی اصلا قابل تصور نیست. باتوجه به فضای ارتباطات و فرآیند جهانی شدن و سرویسهای خبررسانی، خبر هر حادثهای به سرعت در سراسر کشور پخش میشود. بنابراین هر نوع تحولی در مرکز، در مناطق ماورا پایتخت ایران بازتاب سریع پیدا میکند. ظاهرا در این سوال این مفروض وجود دارد که اگر فرآیند دموکراسی به مناطق ماورا پایتخت برود، مشکل ایجاد میشود. من نمیدانم این مفروض از کجا میآید و چه مشکلی ایجاد میشود. همه نقاط کشور ما به دموکراسی نیاز دارند. فضای باز سیاسی، توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و توسعه اجتماعی موردنیاز همه مردم کشور ماست؛ چه مناطق مرکزی کشور و چه مناطق اطراف مرکز و استانهای دورافتاده.
3. به نظر شما فدرالیسم به عنوان یکی از مصادیق دموکراتیزاسیون، چه تاثیری بر وحدت ملی در جامعه ایران میتواند داشته باشد؟
فدرالیسم از مصادیق دموکراتیزاسیون نیست بلکه نوعی از انواع گوناگون اداره کشور در جهان امروز است. فدرالیسم با دموکراسی یکسان نیست. مگر همه کشورهای دموکرات جهان فدرال هستند؟ نخیر. قویترین نظامهای دموکراتیک جهان نظامهای پادشاهی سنتی هستند مثل ژاپن، انگلستان، اسپانیا و دانمارک. بنابراین دموکراسی ربطی به فدرالیسم ندارد. بحث فدرالیسم در ایران عمدتا از سوی گروههای چپ مطرح شده و جنبه ایدولوژیک داشته و برآمده از یک نیاز واقعی نبوده است. فدرالیسم هیچ تطابقی با نیازهای جامعه ما ندارد و اصلا هیچ جایگاه تاریخی در کشور ما ندارد. بسیاری از گروههای چپ نیز بعدها این بحث را زیر سوال بردند و به این نکته پرداختند که اصلا چه ارتباطی بین فدرالیسم و شرایط جامعه ایران وجود دارد؟ حتی بسیاری از مارکسیستهای قدیمی که امروزه دیگر معتدل شدهاند و به عقلانیت بیشتری رسیدهاند نیز به این نکته اشاره کردهاند. بنابراین بین فدرالیسم و دموکراتیزاسیون ارتباطی وجود ندارد. اینگونه نیست که هر کشوری که میخواهد دموکراتیک شود، قاعدتا باید فدرال شود. شاید برخی افراد این بحث را از آن رو مطرح میکنند که به گمان آنها، کشورهایی که تنوع قومی دارند، قاعدتا باید فدرال شوند. در حالی که خیلی از کشورها تنوع قومی دارند اما نظام فدرال هم ندارند. در بسیاری از کشورها، تجربههای فدرال بسیار وحشتناک بود و عواقب منفی پیدا کرده است. در این زمینه میتوان به پاکستان، نیجریه و دهها کشور دیگر اشاره کرد. بنابراین به نظر من فدرالیسم نه ربطی به شرایط ایران و نه جایگاهی در ایران دارد و اصلا یک سیستم بسیار مضر است؛ زیرا نه با شرایط تاریخی ما و نه با روحیات ما همخوانی دارد. فدرالیسم مخصوص کشورهایی است که در آنها چند جامعه خاص با هویتهای کاملا متفاوت، یعنی زبان و فرهنگ و مذهب متفاوت، در یک شرایط تاریخی دور هم جمع شدهاند تا یک واحد سیاسی را شکل دهند. بنابراین در آغاز تشکیل یک واحد سیاسی، واحدی فدرال ایجاد میکنند و بعد به سمت وحدت ملی حرکت میکنند؛ مثل ایالات متحده آمریکا. فدرالیسم مخصوص کشورهایی که مستقر شدهاند و سابقه تاریخی طولانی توام با وحدت و همبستگی ملی دارند، نیست. اگر شما بخواهید این کشورها را فدرالیستی کنید، این بهمعنای نابودی آنهاست؛ زیرا شما در واقع دارید یک چیز ساخته شده را خراب میکنید. کسانی که بحث فدرالیسم را در ایران مطرح میکنند واقعا علم و دانشی به فدرالیسم ندارند بلکه آن را به عنوان یک هوا و هوس یا یک بحث ایدئولوژیک مطرح میکنند. بسیاری از پژوهشگران ما از جمله فعالان سیاسی تاکید کردهاند که ساختار سیاسی فدرال به معنای نابودی ایران است. اصلا لزومی ندارد که ما چنین ساختاری را در دموکراسی خودمان محقق کنیم. وحدت ملی ما در شرایط وجود یک دولت مرکزی قدرتمند و آزاداندیش بهتر تامین میشود؛ دولتی که ملی بوده و متعلق به همه شهروندان کشور باشد و تمام امتیازات را به نحو عادلانه در میان مردم توزیع کند.
یکی از خطرات فدرالیسم برای کشورهایی مثل ایران، ایجاد تفرقه بیشتر است زیرا در نظام فدرال، هر منطقه علیالقاعده باید براساس قدرت اقتصادی، فرهنگ و هویت خاص خود زندگی کند و این امر به علت نابرابریهایی میان مناطق مختلف، موجب کشمکش بیشتر میان مناطق مختلف کشور میشود. مثلا در کانادا مساله کبک یا فلان ایالت که نفت دارد و ایالات دیگر فاقد این امتیاز هستند، مسالهای اساسی است. فدرالیستی شدن کانادا منجر به انحصار دسترسی مردم یک ایالت به نفت میشود و مشکل فقیر و غنی را پدید میآورد. چرا ایران باید فدرالیستی شود؟ برای اینکه نفت خوزستان در اختیار بخشی از مردم ایران قرار گیرد و آنها بگویند چرا ما باید نفت خودمان را به خراسان و آذربایجان و کردستان و سیستانوبلوچستان بدهیم؟ این امر عامل تفرقه و فتنه است. کسانی که از فدرالیسم در ایران دم میزنند، اطلاعات دقیقی ندارند و این بحث را به صورت رمانتیک مطرح میکنند. دموکراسی شکلهای گوناگون دارد. یکی از اشکال آن در برخی نقاط دنیا، نظام فدرال است و شکل دیگر آن هم دولت متمرکز قدرتمندی است که در عین حال مبتنی بر آرا مردم است.
4. باتوجه به تنوع قومی در ایران، چگونه میتوان دموکراتیزاسیون را همراه با حفظ وحدت ملی محقق کرد؟
تنوع قومی در ایران با تنوع قومی بسیاری از کشورهای دیگر متفاوت است و ایران با ترکیه و عراق و حتی پاکستان قابل مقایسه نیست. بسیاری از کشورهایی که مثل یوگسلاوی دچار تفرقههای قومی شدند، کشورهایی مصنوعی بودند. آنها تاریخ و فرهنگ و هویت کهن مشترکی نداشتند. ایران کشوری است که چندین هزاره از پیدایش آن با هویتی خاص میگذرد. اقوام ایرانی دارای اشتراکات بسیار زیادی هستند. آنها اگرچه بعضا دارای ویژگیهای زبانی و مذهبی متفاوتند اما وجوه اشتراک آنها بیش از وجوه تفاوتشان است. تجربه مشترک تاریخی، فرهنگ و سنن ایرانی و دین مشترک، مبانی یک هویت ملی قدرتمند در ایران هستند. هویت قومی یک سطح هویتی است اما هویت ملی سطح هویتی کلانتری است که مثل یک چتر همه هویتهای خرد را دربرمیگیرد. ایران دارای هویت ملی فراگیر است که همه اقوام و مردم ایران را دربرمیگیرد. مردم ایران دارای فرهنگ مشترکی هستند و در طول تاریخ هم تجربیات تلخ و شیرین مشترک داشتهاند. این بحثهایی که در دورههای اخیر به وجود آمده، بحثهای سیاسی متعلق به نیم قرن اخیر است. وجود اقوام متنوع مانع تحقق دموکراسی در ایران نیست زیرا همه این اقوام در مطالبه فضای باز سیاسی، توسعه اقتصادی، افزایش پرستیژ بینالمللی ایران و ارتقا حیثیت و اعتبار مردم مشترکند. حالا ممکن است پارهای خواستههای محلی وجود داشته باشند اما این خواستهها تضادی با وحدت ملی ما ندارند و اتفاقا تامین آنها در شرایط دموکراتیک امکانپذیرتر است.
5. چرا شما بحث از فدرالیسم را یک بحث ایدئولوژیک چپگرایانه میدانید؟
زیرا گفتمان قومگرا در ایران محصول گفتمان چپ است. بحث درباره ملیتها، خلقها و اقوام ایران از دل حزب کمونیست ایران و بعد حزب توده و بعد هم سازمان چریکهای فدایی خلق بیرون آمد. آنها براساس تجربه تاریخی اتحاد شوروی میخواستند فدرالیسم را به ایران تحمیل کنند. در حالی که تجربه شوروی کاملا متفاوت از ایران بود. علاوه بر این، بحث ملیتها نیز یک بحث ایدئولوژیک است که از دعوای حزب کمونیست روسیه با حزب کمونیست آلمان برمیخاست. آلمانیها روی وحدت ملی و ناسیونالیسم آلمانی تاکید میکردند اما روسها چون در یک امپراتوری زندگی میکردند که بسیاری از نقاط دنیا از جمله سرزمینهای سابق ایران و آسیا میانه و قفقاز را به زور تصاحب کرده بود، ناسیونالیسمی نداشتند و در نتیجه نمیتوانستند روی ناسیونالیسم تاکید کنند. یعنی منهای هسته روسی ناسیونالیسم، در سرزمین وسیع روسیه ناسیونالیسم واحدی وجود نداشت. به همین دلیل کمونیستهای روسی روی ملیتها و خلقها تاکید کردند تا ملیتهای بهزور ادغامشده در امپراتوری روسیه را جذب خود کنند. این گفتمان، مخصوص آن کشور و برآمده از یک دعوای کاملا سیاسی بود. اما کمونیستها و چپگرایان ما که درک صحیحی از شرایط تاریخی ایران نداشتند و بیشتر احساساتی و ایدئولوژیک بودند، بحث ملیتها و خلقهای ایرانی را وارد ایران کردند. در حالی که تنها یک ملت در ایران وجود دارد که در درون آن مردمان و اقوام ایران از قدیمالایام زندگی کردهاند و انشاءالله درآینده هم زندگی خواهند کرد. البته ما مسائل مذهبی و مشکلات فرهنگی داریم ولی کاملا میتوانیم این مشکلات را در درون دولت وحدت ملی حل و فصل کنیم. مطالعات میدانی چند سال اخیر هم نشان داده است که مساله همبستگی و هویت ملی در ایران بسیار قویتر از مسائل محلی است.