سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست خانه تازه‌ها انجمن‌ها همایش جشن مهرگان در دانشگاه تهران برگزار شد - جشن مهرگان آغاز خوش رستاخیز و امید است

همایش جشن مهرگان در دانشگاه تهران برگزار شد - جشن مهرگان آغاز خوش رستاخیز و امید است

گزارش از: مارال آریایی

بعدازظهر دوشنبه بیست‌ودوم مهرماه 1393 تالار پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران میزبان آیین مهرگان بود. کانون ایران‌شناسی دانشگاه تهران، با یاری «دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران» و «انجمن فرهنگی ایران‌زمین (افراز)»، به بهانه‌ی جشن مهرگان و پیروزی کاوه و فریدون بر اَژی‌دهاک (ضحاک) همایشی را با عنوان «بررسی استوره‌ها و شناساندن سنت‌های کهن ایرانی» برگزار کرد. در این همایش، فرنگیس توسی نقالی کرد، هنرهای زورخانه‌ای به رهبری مرشد حمید رضایی اجرا شد و اهورا پارسا تازه‌ترین ساخته‌ی خود را به مردمِ در بندِ کوبانی تقدیم کرد. استادان دکتر کلثوم غضنفری (استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران و شاه‌نامه‌پژوه)، علیرضا شجاع‌پور (چکامه‌سرا و شاه‌نامه‌پژوه) و دکتر امیرحسین ماحوزی (استاد دانشگاه و مولوی‌پژوه) نیز سخنرانان همایش بودند.

در آغاز برنامه، مجید خالقیان دبیر کانون ایران‌شناسی دانشگاه تهران از دشواری‌های کار و به‌ویژه همکاری نکردن مسوولان تالارهای دانشکده‌های مختلف گفت و یادآوری کرد که حتا برخی از آنها از کانونی که وابسته به دانشگاه است درخواست وجه می‌کنند.

نخستین سخنران همایش، کلثوم غضنفری، با بیان این‌که چکامه‌های حافظ زمزمه‌های مستی جویبار بهاری را به گوش می‌رساند و از سخن فردوسی فریاد و غرش امواج اقیانوس بیکران، چنین آغاز میکند: «شاه‌نامه پیکار نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی، داد و ستم، آزادگی و بندگی ایرانیان و دژخیمان ایران است. سراسر شاهنامه ستایش دانش، خرد، نیکی، آزادگی و جوانمردی، داد و دَهِش، عشق به ایران و انسانیت و بیزاری از بداندیشی و بدکاری و خشم، آز و غرور، دروغ و نابخردی است.»

او گفت: «افزون بر زبان فارسی و وزن سروده‌ای شاه‌نامه، نقش آن در تقویت هویت ملی ایرانیان، روش‌هایی که به وسیله چکامه‌سرا در سرودن اثرش مورده بهره‌قرار گرفته، می‌تواند شوندهای ماندگاری این اثر تا به امروز مورد توجه قرار گیرد. از تجزیه و تحلیل این روش‌ها آشکار می‌شود که شاه‌نامه تنها به گفتن داستان‌ها و اساتیر نمی‌پردازد بلکه روح اجتماعی فرهنگی زمانه‌اش را تا اندازه‌ای که به این داستان آسیب وارد نسازد در کالبد آن دمیده و این شوند همه‌گیری و محبوبیت آن تا به امروز بوده‌است و حتا در نسل‌های جدید ایرانیان دوست‌دار آن هستند.»

شاه‌نامه نشان‌دهنده‌ی هویت ایرانی
این شاه‌نامه‌پژوه افزود: «ارزش تاریخی شاه‌نامه در این نیست که فردوسی داستان‌ها را به نظم کشیده بلکه کار بزرگ وی جستجو و پیدایش داستان‌هایی که شکل‌گیری تمدن ایرانی، تاریخ‌سازان و تاریخ‌آفرینان پرمقاومت و
اندیشه بزرگ ایرانی را نشان می‌دهد. کارنامه هستی ملتی کهن را که گویی در کانون جهان ایستاده است و هر روز روزگارش با انبوهه‌ای از سختی‌ها و دشواری‌ها روبه رو بوده‌است را به آیندگان می‌نمایاند:

بپرسیدشان از کیان جهان / وزان نامداران فرخ مهان
که گیتی به آغاز چون داشتند / که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چه گونه سرآمد به نیک اختری / برایشان همه روز کند آوری

و ارزش این بخش از کار فردوسی زمانی به نیکی آشکار می‌شود که می بینیم امروزه بسیاری از بن‌مایه‌های اصلی کار او اثری در دست نیست و اگر شاه‌نامه به نظم درنمی‌آمد، آشکار نیست این داستان‌ها به چه سرنوشتی دچار می‌شدند، داستان‌های اساتیری و تاریخی ملت ایران چگونه روایت می‌شدند و شناخت روحی و مینوی (:معنوی) گوهر ایرانی از درون چه نوشته‌ای شناسانده می‌شد!»

غضنفری در بخش دیگر سخنانش گفت: «روش کار فردوسی در هویت شناسی ایرانیان را می‌توان از چند زاویه بازشناخت روایت فردوسی از جنبه مثبت و منفی ایرانیان در کارکرد‌های گونان آن در بزم، رزم، زندگی روزانه و مسایل ویژه‌ای است که واکنش‌های گوناگونی را دربر دارد. برای نمونه، فردوسی جمشید را با همه شکوهش مطلق نمی‌کند و او را برای خودخواه‌شدن و خوی بد، از اوج فرود می‌آورد و به‌دست اژی‌دهاک بی‌دادگر نابود می‌سازد. رستم و سهراب را برای بیش‌جویی و آز سرزنش می‌کند. توس را به‌شُوَند (:دلیل) خودخواهی و کینه‌های کهن ملامت می‌کند و از مردمان عادی چون دختران روستایی هنرمند و چنگ‌نواز، زنان خانه‌دار و مردان آسیابان و دشت‌بانان که در هر گوشه و کنار ایران قرار دارد از یاد نمی‌برد و از آن‌ها الگوهای نیک و بد آشکار کننده‌ی رفتار مردم ایران ارایه می‌دهد.»

او در پایان سخنانش گفت: «فردوسی بارزترین رفتاری مردم ایران را از روش کُنِش‌های (رفتاری) مردم ایران را در جغرافیای گسترده و تاریخ پرماجرای این مردم در چند اصل «خداپرستی، خردورزی، دادگری، نام و شادی» خلاصه کرده‌است و آرزو کرده‌ که همه جهانیان در هر دوره و روزگار با بینش‌های ایرانی به سربلندی زندگی کنند این گنج اصل اگر چه در ظاهر از هم جدا هستند ولی در کردار یکی می‌شوند زیرا خداشناسی، دادگری، نام و شادی از گوهره (:ذات) خرد سرچشمه می‌گیرد و دادگری، شادی و خردمندی عین خداشناسی است.»


پس از ضرب‌نوازی مرشد رضایی و نقالی بخشی از داستان فریدون و اژی‌دهاک (:ضحاک) به وسیله بانو توسی، استاد علی‌رضا شجاع‌پور چنین سخن آغاز کرد: «من سال‌هاست تکلیف خود را با پنج قله شعر و ادب فارسی مشخص کرده‌ام به فردوسی افتخار می‌کنم از نظامی لذت می برم از مولانا حیرت می‌کنم از سعدی می‌ترسم و با حافظ زندگی می‌کنم.»

وی چنین ادامه می‌دهد: «در شاه‌نامه از دیو یاد شده‌است که ما گمان می‌کنیم دیو یادشده باید پشمالو و لخت و شاخ‌دار باشد ولی این‌گونه نیست چنان‌چه فردوسی گفته:

تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هرانکو گذشت از ره مردمی / ز دیوان شمر مشمر از آدمی

بسیاری از کارها را در ایران زمین دیوهایی که در خدمت پادشاهان بودند، انجام داده‌اند. نخستین کسی که در زمان جمشید ساختمان بنا کرد، دیو بوده‌است:

به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد / نخست از برش هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاخهای بلند / چو ایوان که باشد پناه از گزند

و چنان‌چه می‌بینیم نامش بر روی دیوار مانده‌است و هم‌چنین دیو برای نخستین بار در کاخ جمشید گرمابه ساخت در حالی‌که پس از هزاران سال در کاخ ورسای گرمابه وجود نداشته‌است.»

این استاد شاهنامه از بخش‌های گوناگون این نَسک (:کتاب) ارزشمند گفت: «بخش کوچکی از شاهنامه استوره‌ای است و اشاره به پادشاهان پیش‌دادی می‌کند و به آمدن نخستین پادشاه که نخستین بشر به‌نام گیومرث "گیوُ ، مَرَثَ" به‌چَم (:معنی) زنده‌ی میرا اشاره دارد مردم در آن زمان غارنشینی می‌کردند. بخش پهلوانی شاه‌نامه با آمدن سام آغاز و با کشته‌شدن رستم پایان می‌پذیرد. در بخش تاریخی شاه‌نامه دهقان و آزاده را به‌چَم ایرانی به‌کار برده‌است. دهقانان نَسک‌های (:کتاب) بازمانده از تمدن کهن ایران را گردآوری کردند هر آن‌چه را که از بین رفته‌بود از یادبود‌ها (:خاطرات) بهره بردند و سرانجام برآن شدند نَسکی بنویسند تا هم زبان پارسی را نجات دهند

و هم تاریخ کهن ما پابرجا ماند. نخستین کسی که آن را سرود «دقیقی» بود چون زرتشتی بود در شاه‌نامه به آمدن (:ظهور) زرتشت پرداخت. پس از کشته‌شدن او فردوسی هستی و زندگی خود را به پای شاه‌نامه گذاشت و حتا در آخرین روزهای زندگی نیازمند خوراکش بود.»

پس‌از آن‌که استاد شجاع‌پور سروده‌های وطن و «رستم و سهراب» خود را خواند نوجوانان ورزشکار باستانی برنامه‌‌هایی جذاب از ورزش باستانی را در چند بخش اجرا کردند که مورد توجه و تشویق باشندگان قرار گرفتند.

سپس دکتر امیر حسین ماحوزی که از نمایش باستانی نوجوانان به‌وجد آمده‌بود چنین سخنرانی خود را آغاز کرد: «گمان می‌کنم فردوسی تمام امیدی که برای نگاهبانی از ایران داشت، اگر این‌جا بود و می‌دید، البته می‌دانم که هست و می‌بیند به برآیندی که می‌خواست، رسید. او امید داشت آیین‌ها و اساتیر ایرانی این‌چنین ادامه پیدا کنند و ما می‌بینیم به این شکل زیبا مهر و آیینش در ورزش باستانی جلوه‌گر می‌شود و تا زمانی که جوانان ما این گونه چرخ می‌زنند گردونه‌های مهر بر دشت‌های آریایی روان خواهدبود و مهر و گرمی‌اش بر روی زمین ماندگار است.»

استوره‌ها به ما نشان می‌دهند چه کسی هستیم، چیزی که سالیان سال فراموش کرده‌ایم
او افزود: « در شاه‌نامه هویت ایرانی، جشن‌های ایرانی و شخصیت‌های اساتیری با هم آمیخته شده‌اند. اساتیر تنها بخشی از فرهنگ ما نیست بلکه تمام هویت ما را تشکیل می‌دهد و برای آن‌که هر انسانی خودش را بشناسد
نیاز دارد به اساتیرش نگاهی بیندازد. «جوزف کمپل داستانی دارد: شیری که از کودکی بین گله‌های بز بزرگ شده‌، فراموش کرده که کیست. یک روز عموی شیر به گله یورش می‌آورد و با شگفتی می‌بیند شیر بزرگی در برابرش ایستاده و کردارهای شگفتی دارد، لب به گوشت نمی‌زند، علف می‌خورد و آوایی (:صدا) ناآشنا دارد. عمو برادرزاده‌اش را به لب چشمه می‌برد و چهره‌اش را در آب نشان می‌دهد که شخصیت اصلی او کیست. شیر برای نخستین بار اندامش را با آن یال و کوپال می‌بیند، کششی به بدنش می‌دهد و غرشی می‌کند. تازه آن زمان متوجه شیر بودنش می‌شود و تمام جانوران جنگل نیز هم می‌فهمند او شیر است.»
این استاد دانشگاه در ادامه از ارزش استوره گفت: «استوره‌ها دست ما را می‌گیرند و به لب چشمه می‌آورند به ما نشان می‌دهند چه کسی هستیم، چیزی که سالیان سال فراموش کرده‌ایم. استوره‌ها ژرف‌ترین بخش من و ما را
به ما می‌شناساند و برای شناخت درست استوره ها باید رازهایشان را بشناسیم.»

پیوند بین دو پهلوان اسطوره‌ای و دو جشن بزرگ ایران‌زمین
او در بخش دیگری اشاره به همراهی دو شخصیت بزرگ در شاه‌نامه، دو جشن بزرگ و آغاز و پایان جهان کرد: «در اساتیر ایرانی همراهی دو شخصیت بسیار وابسته به هم است و با دو جشن بزرگ ایرانی پیوند دارند

یکی فریدون است که وجودش با مهرگان پیوند خورده‌است و جشن مهرگان به افتخار چیرگی او به اژی‌دهاک (:ضحاک) ایجاد شده است و دومین شخصیت جمشید است او با جشن نوروز دَم‌خور است. این دو شخصیت از یک سو مانند یک‌دیگر هستند و از سویی دیگر با یک‌دیگر متفاوت هستند. آیا رازی در پیوند با گزینش این دو پهلوان اساتیری با دو جشن بزرگ ایران زمین است؟»
این پژوهشگر اساتیر ادامه داد: « جشن مهرگان در روز 16 مهر از ماه مهر با باشندگی ایزدی به نام مهر رقم خورده‌است. رگه‌های نخستین ایزد اخلاقی در جهان در مهر خود را نشان می‌دهد. میترا به چم (:معنی) پیمان،
مهربانی و نیز نگاه‌دارنده‌ی پیمان است. این پیمان راستی و درستی است. مهر بزرگترین دشمن دروغگویی است او دشمنانش را تیرهای فروزان می‌زند. دومین ویژگی مهر، قربانی کردن گاو است، در ستاره‌شناسی برج دومی که می‌شناسیم «صُلب» برج گاو است و فروردین ماه، نخستین ماه سال با یک گاو سپنتا (:مقدس) یا گوسفند نُمادگذاری می‌شود. گویی هر دو قربانیان مهر هستند و مهر به دنبال این قربانی‌ها آفرینش را از نو آغاز می‌کند. پس چه پیوندی بین مهر، جمشید و فریدون است؟»

پیوند تنگاتنگ مهر و جمشید
ماحوزی گفت: «جمشید پیامبر آیین مهری بزرگترین تجلی مهر بر روی زمین است او مانند خورشید درخشان و خوب رمه است و مانند خورشید بر دشت‌های آریایی با گردونه‌اش می‌تازد. او دارنده‌ی چراگاه‌های گسترده
است. جمشید در یک جهان آرمانی به‌جهان می‌آید در یک بهشتی که آرزوی همه‌ی انسان‌ها است او پیامبری را از اهورامزدا نمی‌پذیرد بلکه پادشاهی می‌کند و به شروطی پادشاهی را می‌پذیرد، جهان بی‌مرگ، بدون پیری و بیماری شود. این بی‌مرگی سبب می‌شود جهان را سه‌بار گسترش دهد و برای آن‌که «داد» را برقرار کند هازمان (:جامعه) را به چهار گروه بخش‌بندی می‌کند و هنجار (:نظم) بوجود می‌آورد. به انسان‌ها می‌آموزد برای چه کاری به‌ این جهان آمده‌اند. رده‌اش را مشخص می‌کند و به او می‌آموزد که چگونه خویشکاری خود را بیابد.»
این استاد از نقش اهریمن در برهم‌زدن بهشت آرمانی جمشید سخن گفت: «البته اهریمن آسوده نمی‌نشیند یکی از چشمگیرترین رویدادی که در اساتیر برای جمشید روی می‌دهد این است که اهریمن، پیمان را از جمشید
می‌رباید و به جهان تاریکی می‌رود و همین جا پیوند تنگاتنگ جمشید و مهر آشکار می‌شود. مهر، ایزد و نگاهبان پیمان‌ها بود و اینک که پیمان دزدیده‌شده گویی نور، خِرَد ربوده شده‌است و جمشید 13 سال به دنیای تاریکی می‌رود تا پیمان را بازگرداند. زمان بازگشت در دستانش یک پیمانه است و این همان جام‌جمی است که همه‌ی ما می‌شناسیم. چنان‌چه حافظ می‌گوید:

سال‌ها دل طلب جام جام از ما می‌کرد / آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

ماحوزی در ادامه از خودبینی جمشید میگوید: «انسان دو بخش دارد یکی دلش که جام جم در آن جای دارد و دیگری من است که هم‌اکنون از خود بیگانه شده‌است، منی که هویتش را از دست داده‌است. آدم‌ها در دوران آشوب از یاد می‌برند چه کسی هستند. نکته چشم‌گیر دل جایگاه مهر و عشق است. بنابراین پیمان از یک‌سو با هویت من پیوند دارد و از سوی دیگر با عشق و دوستی همراه است و زمانی که انسان هویت خود را می‌یابد به او مهر می‌ورزد و توان مهر ورزیدن به دیگری را نیز می‌یابد..»
او ادامه داد: «زمان بازگشت جمشید، دیوها تخت جمشید را در آسمان نگاه می‌دارند، روزی که دو خورشید در آسمان می‌درخشد و تمامی ایرانیان و جهانیان بر آن کُرنش (:تعظیم) می‌کنند که این‌همه موهبت و آبادانی به آنان
بخشیده‌است:

به جمشید بر گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند

و روز نو با جشن جمشید شکل می‌گیرد:

سر سال نو هرمز فرودین / بر آسوده از رنج روی تن دل ز کین

وی افزود : «ولی این خوشی‌ها ادامه پیدا نمی‌کند و خودبینی (:غرور) در پادشاه آرمانی دیده می‌شود که خود را در توطئه کشتن گاو، خوراندن گوشت به مردم و دروغ گفتن نشان می‌دهد و به گونه‌‌ای آرزوی (:ادعا) خدایی کردن است و فردوسی هیچ تعصبی ندارد و در شاه بزرگی چون جمشید می‌تواند فره از وی بگذرد و از بین برود و نکته چشم‌گیر این است که مردم پس از سد سال سختی خود پیش اژی‌دهاک رفته و از وی درخواست چیرگی برآنان را دارند در حالی که اژی‌دهاک پسر کسی است که با مهر پرورده نشده‌است:

پسر بد مراین پاکدل را یکی / کش از مهر بهره نبود اندکی
جهان جوی را نام ضحاک بود / دلیر و سبک سار و ناپاک بود »

ایرانیان نمی‌دانستند این رنج کوتاه نیست و اژی‌دهاک آمده و پس از جمشید هزار سال حکومت می‌کند. با تمامی کشتارهای اژی‌دهاک پس از خواب وی فریدون زاده می‌شود. تمامی پسران آن سال کشته می‌شوند و آبتین پدر فریدون را که از فرزندان جمشید است نیز قربانی می‌شود. فریدون در دامان طبیعت به وسیله گاوی پرورده شده و آماده مبارزه است. البته مبارزه با اژی‌دهاک از دیرباز به وسیله ارمایل و گرمایل آغاز شده و هر روز یک جوان ایرانی را نجات می‌دهند و اجازه نمی‌دهند مغزهای آنان به وسیله مارهای اژی‌دهاک خورده شود و سرانجام با قیام کاوه، فریدون به این مبارزه می‌پیوندد.»
ماحوزی استاد دانشگاه از پیروزی فریدون بر اژیدهاک گفت: «فریدون به کاخ اژی‌دهاک رفته و دو خواهر جمشید با نام‌های ارنواز و شهنواز را که نمادهای آبادانی، آب و گیاه هستند را آزاد می کند و زمانی که با گرز گاو
پیکرش اژی‌دهاک را بکشد «ایزد سروش» آمده و می‌گوید: اژی‌دهاک را مکش، زیرا با کشتن وی جهان پر از موجودات اهریمنی (:موذی) می‌شود. اژی‌دهاک اسیر شده و در دماوند به بند کشیده می‌شود و فره جمشید به فریدون می‌رسد.»
این پژوهشگر در دنباله‌ی سخن افزود: «اژی‌دهاک مارهایش مغز می‌خورند. در شاه‌نامه هم همه‌جا آز در برابر خرد قرار می‌گیرد. آز همه چیز را به کام خود می‌کشد و در پایان گیتی اگر چیزی نماند خودش را می‌بلعد و
اژی‌دهاک نشان‌دهنده دیو آز است زیرا خرد را از مردم می‌گرفت. و همین که بر تخت می‌نشیند جای طبقات اجتماعی دیگرگون می‌شود هر کسی که دارای هنر است در جایگاه خود قرار ندارد:

نهان گشت کردار فرزانگان / پراکنده شد خوی دیوانگان
هنر خوار شد ، جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند

آن چیزی که برجسته است آز چیزی نیست که از بین برود. آز را می‌توان اسیر کرد و برآن چیره شد و از آن نیرو گرفت. با تمامی این‌ها چیزی هست که در برابر آز می‌ایستد. آن چیز باید از درون بگیرد و به بیرون ببخشد:

فریدون فرخ فرشته نبود / ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی / تو داد و دهش کن، فریدون تویی»

استاد ماحوزی در پایان سخنانش گفت: «جشن مهرگان جشن چیرگی فریدون به اژی‌دهاک است، جشن چیرگی مهر بر بی‌مهری، جشن نظم بر آشوب است. زمانی که فریدون بازمی‌گردد دنیای جمشید را بازمی گرداند.

اژی‌دهاک اژدهای دروغ و دروغگویی است و فریدون او را از بین می‌برد و به‌همین شُوَند ویژگی خورشید را دارد. مهر با ده هزار چشم بر جهان دوخته و اژی‌دهاک ده هزار اسب دارد که می‌تازد و گویی با این‌همه کور است و نمی‌بیند. استوره جمشید وابسته به آغاز جهان و بهشت آرمانی است که اگر خرد را گم کنیم برای ما ماندگار نخواهدبود و استوره فریدون ومهرگان وابسته به پایان جهان است که اگر پیمان را پیدا کنیم براژدها و دروغ و آز چیره شویم بهشت و شادی را به ارمغان خواهیم آورد. بنابراین جشن مهرگان آغاز خوش رستاخیز و امید است.»

پایان‌بخش برنامه اجرای دو ترانه توسط آقای اهورا پارسا بود که اولی به غم مردم کوبانی ــ که روزهای سخت و طاقت‌فرسایی را پشتِ سر می‌گذارند ــ اختصاص داشت و دومی به مهرگان.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید