خبر
نقش والدین در تربیت کودکان تیزهوش
- خبر
- نمایش از یکشنبه, 15 مرداد 1391 10:55
- بازدید: 4371
برگرفته از روزنامه اطلاعات
تفکر پیرامون افراد تیزهوش و با استعداد، سابقه طولانی دارد و احتمالاً به زمانی برمیگردد که انسان متوجه تفاوت فردی شد. در یونان قدیم افلاطون عقیده داشت که کودکان باهوش باید در سنین کودکی انتخاب شوند و به آنها به طور اختصاصی علوم و فلسفه تعلیم داده شود. او میگفت سرآمد افراد باید فرمانروا باشد. بقای دموکراسی یونان بستگی به توانایی آن کشور در آموزش و پرورش افراد برجسته و با استعداد دارد. طرز تفکر و آداب و رسوم جوامع نقش مؤثری در شناسایی و تعلیم و تربیت کودکان سرآمد دارد. در یونان عقیده این بود که تیزهوشی موهبتی الهی است و دریچهای به جهان نامتناهی. مفهوم نبوغ و استعداد همیشه نسبی بوده و در طول تاریخ در بین جوامع مختلف به یک معنی نبوده است. تفاوتهای جوامع در طول تاریخ همیشه در تغییر و تکامل بوده و ترغیب و تشویق افراد سرآمد دستخوش تحولات گوناگونی بوده است. به طور مثال بعد از ظهور مسیحیت و گرایشهای مذهبی در جوامع غربی، مردم افراد سرآمد را پیامبران و بعد رهبران مذهبی، کشیشها و کسانی میدانستند که قدرت بیشتری در تفسیر روشن احکام الهی و چگونگی بهشت و دوزخ داشتند.
به گزارش سایت تبیان، با ظهور اسلام در شرق و تبلیغ و تشویق تحصیل در بین مسلمانان، تاریخ شاهد نوابغ بزرگی در علوم ریاضی و پزشکی، فلسفه و ادبیات و هنر است. با آغاز رنسانس در اروپا، پذیرش مفهوم افلاطونی نبوغ و تیزهوشی به تدریج موجب بروز تحولات وسیعی در زمینههای فلسفی، علمی و صنعتی شد. این نهضت باب تازهای را در تمدن و فرهنگ غرب گشود. در واقع از این دوران بود که در غرب فکر پرورش استعدادهای درخشان به شکل پیوسته و سازنده نضج گرفت و تا به حال ادامه یافت است. از جمله عقاید منفی رنسانس در مورد نبوغ این بود که ابداع و خلاقیت اهانت به آداب و رسوم جامعه است. از جمله دیگر عقاید منفی این بود که نبوغ را مساوی با بیماری روانی میدانستند و این امر پایه تحقیقات زیادی را بنیان نهاد.
تحقیقات ترمن و کاکس (1925) نشان داد هیچ گونه رابطهای بین تیزهوشی و غیرعادی بودن وجود ندارد و تفاوت افراد عادی با سرآمد در درجه اول میزان هوشی آنها است، نه در نوع انسان بودن و میزان هوش هم قابل اندازهگیری است.
مطالعه دقیق علمی پیرامون افراد با استعداد در اواسط قرن نوزدهم توسط داروین تنوع انواع منجر به بررسیها و مطالعات مشابه در تفاوتهای افراد انسان در توانایی فکری، احساسات، هیجانات و خصوصیات اجتماعی شد. در انگلستان، گاتسن (1869) در کتاب «نبوغ ارثی» اولین بار به بررسی کمی توانایی انسان پرداخت و نتیجه گرفت وراثت بهترین عامل توانایی هوشی است و همین سبب پیدایش بحث ارثی یا اکتسابی بودن هوش بین علمای تعلیم و تربیت شد.
در ادامه تحقیقات گالتن و دانشمندان دیگر جهت ساخت وسایل و ابزار برای بررسی تفاوتهای افراد باهوش با دیگران، بینه و سیمون در سال 1905 موفق به تهیه و انتشار تست هوش شدند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توجهات بیشتری به کودکان و جوانان سرآمد شد و مدارس درصدد تشکیل کلاسهای آزمایشی ویژه برای کودکان تیزهوش برآمدند.
در سال 1900 در شهر نیویورک اولین کلاسهای مخصوص کودکان تیزهوش تاسیس شد. این کودکان میتوانستند سه کلاس را در دو سال با موفقیت به پایان برسانند. بدین ترتیب مدارس مسئولیت آموزش و پرورش ویژه کودکان تیزهوش را به عهده گرفتند.
بعد از جنگ جهانی دوم (1945)، توجه و علاقه به شناسایی و تعلیم و تربیت کودکان تیزهوش (به ویژه در آمریکا، انگلستان، فرانسه و شوروی) به وجود آمد. تالیفات زیادی در زمینه تیزهوشی و خلاقیت و ارزیابی استعدادها صورت گرفت و مراکز گوناگونی برای نگهداری و آموزش این کودکان تاسیس شد.
ضرورت شناسایی استعدادهای درخشان
1- تفاوتهای فردی در برنامه ریزی آموزش از اهمیت ویژهای برخوردار است.
2- در بین دانشآموزان استعدادها و تواناییهای گوناگونی موجود است که لازم است به آنها توجه شود.
3- تنوع استعدادها را میتوان هرچه زودتر در بین کودکان شناخت.
4- ایجاد امکانات و تسهیلات ویژه برای شکوفایی استعدادهای درخشان.
5- در رشد و تعالی فرهنگ و تمدن ملتها و افراد تیزهوش و سرآمد نقش اساسی دارند.
6- پی بردن به قوانین ارث و شرایط محیطی در مورد افراد تیزهوش.
7- ایجاد غنای فرهنگی و آموزشی در ارتباط با تیزهوشان.
گروهی هوش را چیزی میدانند که با تستهای هوشی اندازهگیری میشود. این تعریف را نخستین بار بورینگ (1992) به کار برد و از آن پس متداول شد. روشن است که چنین تعریفی نمیتواند از «چیستی» هوش خبر دهد. به همین دلیل باید حدود هوش مشخص شود و از این که بتوان ابزار و وسایل اندازه گیری آن را شناخت.
باید دانست که تا کنون تعریف واحدی از تیزهوشی که مورد قبول همه علما و تربیت باشد، ارائه نشده است. بعضیها توانایی بالقوه، گروهی توانایی بالفعل کودکان و عدهای نیز هر دو مورد را مورد توجه قرار داده اند. واقعیت این است که همواره با شناخت بیشتر و عمیقتر انسان و تواناییهای او واژه تیزهوش نیز تغییر کرده است.
زمانی تیزهوش پدیدهای واحد تلقی میشد و کودکی تیزهوش شناخته میشد که نسبت به کودکان همسن و سال خود دارای توانایی عمومی بیشتر بود که بهترین شاخص آن عملکرد در تستهای متعدد از جمله تست هوش استنفورد، بینه یا وکسلر است.
در سالهای اخیر، نارضایتی زیادی در مورد استفاده از هوش بهر به عنوان ملاکی واحد برای تعریف تیزهوشی به چشم میخورد و دلایل نارضایتی شامل شناخت محدودیتهای آزمونهای هوش، مفهوم سازی مجدد از ماهیت هوش و پژوهشهای مکمل در خصوص ماهیت تیزهوشی است (هامفریز، 1985؛ رنزوی و دمکرات، 1986؛ نقل از هالان و کافمن، 1371).
پیاژه، هوش را توانایی سازگاری و انطباق با محیط تعریف کرده است. وی از دانشمندانی است که از پرورش پذیری هوش افراد پشتیبانی کرده و در پرورش مراحل مختلف تحول شناختی خود فرد را موثر میداند و معتقد است هوش فرد نتیجه منفعل فعالیتهای ذهنی به ارث رسیده و مستقل از محیط و تجارب او نیست.
کودکان تیز هوش و با استعداد، آنهایی هستند که اشخاص مجرب و واجد شرایط آنان را شناسایی میکنند و به دلیل برخورداری از تواناییهای درخشان و عالی در آموزش، عملکرد بالایی دارند. این کودکان به برنامهها و خدمات آموزشی متمایزی فراتر از آنچه در برنامه مدارس عادی ارائه میشود نیاز دارند.
این کودکان تواناییهای بالقوه اثبات شدهای در چندین زمینه دارند:
1- توانایی هوش عمومی
2- استعداد فرهنگی خاص
3- تفکر خلاق یا سازنده
4- توانایی رهبری
5- تونایی روانی - حرکتی
نقش والدین
شناسایی تیزهوشی و استعداد از این راهها ممکن است:
1- تیزهوشی کودک را برای خود مسلّم سازند و بگذارند آنها بدانند که والدین قابلیتهای آنان را درک میکنند.
2- با آنان در سطحی از توانایی که قادر به ابراز آن باشند، رفتار کنند. همواره سن، تجربه، رشد بدنی، نیازهای روانی و اجتماعی را مدنظر داشته باشند.
3- به چنین کودکانی کمک کنند تا تواناییهایشان را به عنوان صفات مطلوبی بپذیرند که باید پرورش یابند نه اینکه مخفی شوند.
الگوهای اجتماعی
نباید از کودکان تیزهوش انتظار داشته باشیم در برخورد با بحرانها و مشکلات خانوادگی در سطح خشک و ذهنی عکسالعمل نشان دهند. فقط به این دلیل که آنان به دلیل بلوغ زودرس، بیماری، طلاق و مرگ را بهتر از دیگران درک میکنند و در برابر آن عکسالعمل نشان میدهند. گاهی اوقات ممکن است آنان به واسطه تصورات روشن و دامنه غیرعادی اطلاعاتشان که با تجارب زندگی واقعی تعدیل نشده، بیش از سایر کودکان همسن خود رنج ببرند. کودک تیزهوش باید به خاطر خودش گرامی پنداشته شود. نه به خاطر قدرت مغز یا استعداد خاصش.
کودک باید بداند مجبور نیست به طور دائم در بالاترین سطوح توانایی یا استعدادش عمل کند، بلکه حق دارد مانند تمامی همسالانش کودک باشد. او باید احساس کند میتواند مثل دیگران بگرید، فریاد بزند، بازیهای احمقانه کند و همه اعمال بی فکرانه کودکانه را انجام دهد.
حامیان و مدافعان
کودکان تیزهوش باید بدانند والدینشان آنها را در برابر حملات غیرمنصفانه و بیعدالتیهایی که از سوی دیگران، به ویژه کارکنان مدرسه و همکلاسیها بر آنها اعمال میشود، محافظت میکنند. آنها باید بدانند در پشت صحنه، فردی وجود دارد که هم به توانایی و هم به صداقت آنها در مورد یادگیری و دانشپژوهی ایمان دارد.
والدین در حکم منضبط سازان
کودکان تیزهوش نباید صرفاً به دلیل تیزهوشی از امتیاز یا محرومیت خاصی برخوردار گردند. انضباط خانه باید بر ظرفیتهای کودک برای کنترل خویش و استقلال رفتار متکی باشد. اعتماد به کودک در استدلال و مباحثه به او کمک میکند که توازن هر عملی را که انجام میشود، درک کند، کودکان تیزهوشی منطقدانهای خوبی هستند و عدم سازگاری در رفتار یا برخورد اجتماعی والدین طغیان کودکان را برمی انگیزد.
والدین در نقش برنامهریزان اجتماعی
کودکان تیزهوش از منزوی شدن تدریجی در اجتماع، صرفا به دلیل برتری تواناییهای ذهنی یا استعداد ویژهای که دارند، شاکیاند. سایر کودکان با آنها بازی نمیکنند، بزرگسالان عقاید و سهم آنها را در بحث نادیده میگیرند، همکلاسیها آنها را در فعالیتهای اجتماعی خود شرکت نمیدهند، تیزهوشان ممکن است به دلیل تواناییهای خود مورد احترام واقع شوند، ولی همیشه قابل معاشرت تلقی نمیشوند. به همین دلیل والدین میتوانند برای آنان دوستانی بیابند که دارای علایق مشترکی بوده و تواناییهای مشترکی داشته باشند. هر چه کودک درخشانتر باشد، یافتن معاشر برایش مشکلتر است.
مصاحبان و شنوندگان
عکسالعملهای اجتماعی کودکان تیزهوش میتواند توسط بزرگسالان در خانه یا محلهای دیگر، با ترغیب گفتگوهای جالب پربار گردد. بستگان مسنتر، برادران و خواهران بزرگ همگی به عنوان شنوندگان خوبی که اغلب علاقه واقعی به سطح بحث کودک ابراز میکنند، قابل توجهاند. شرکت خانوادگی در بحثهای گروهی، در سر میز شام یا سایر گردهماییهای آزادانه میتواند موقعیتهای ایدهآلی را برای تیزهوشان به منظور شرکت در تفکر و محبت در سطح بالاتری از آنچه که معمولاً برای آنها در ارتباط با همسالانش امکانپذیر است، ایجاد کند.
کودکان تیزهوش نیاز به شنونده خوب دارند، به کسی که گوش کند، ارزش قایل شود و ایدههای آنان را به تمسخر نگیرد، آنچنانکه خودشان میگویند آنان دوست دارند صحبت کنند،... صحبت کنند و صحبت کنند.
والدین در نقش مربیان
1- در طبیعت زبان طبیعی خود را به کار گیرند. از ویرایش گفتار خود به منظور آسان کردن آن اجتناب ورزند.
2- اسباب بازیهایی را که بنابر گفته مربیان حاوی «مهارتهای فکری» است، خریداری کنند. همراه با بزرگتر شدن آنان، بازیهایشان پیچیدهتر میشود.
3- کتاب در دسترس کودکان تیز هوش قرار دهند. وقتی خیلی کوچکاند، بر اساس برنامه منظمی برای آنان کتاب بخوانند. حتی زمانی که خواندن را فرا گرفتند، این کار را ادامه دهند. از این که داستانی را چند بار بخوانند، به خود تردید راه ندهند و نیز کودکانی را که خود چنین میکنند، دلسرد نکنند. کتابخانهای حاوی مطالب فرهنگها، اطلسها، نقشهها و سالنامهها ترتیب دهند.