سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها گفتگو مصاحبه با دکتر محمدرضا توکلی صابری دربارهٔ دیدار با ناصرخسرو

گفتگو

مصاحبه با دکتر محمدرضا توکلی صابری دربارهٔ دیدار با ناصرخسرو

پابه‌پای ناصرخسرو بر جاده ابریشم

کهن‌ترین نسخه سفرنامه ناصرخسرو

شميران، دژى که ناصرخسرو هزار سال پيش در آن ميهمان بوده است

آبشار شمشير بريد كجاست؟

گریخته از سلجوقیان، فرارى از عباسیان - درباره کتاب «سفر دیدار» نوشته دکتر محمدرضا توکلی صابری

انتشار کتاب «سفر ديدار - سفر به کوهستان‌های بدخشان»

چاپ دوم، سفر برگذشتنى، پا به پاى ناصرخسرو بر جاده ابريشم در هزارمين زادروز او

 

 

ایران‌بوم: آقای دکتر توکلی صابری ممکن است در مورد ناصرخسرو و انگیزه‌تان از سفر به افغانستان و دیدار از مزار ناصرخسرو و مراحل آن و دشواری‌ها، دستاوردها، و همچنین اشتراکات فرهنگی سرزمین‌های ایرانی در مسیر این سفر مختصری برای خوانندگان ایران‌بوم بگویید؟

دکتر توکلی صابری: ناصرخسرو به گفته علامه قزوینی یکی از هفت شاعر بزرگ پارسی زبان است. شاعران دیگرعبارتند از فردوسی، خیام، انوری، مولوی، سعدی و حافظ. با وجود این، نسبت به او بسیار بی‌مهری شده است. همه ساله در مورد شعرای فوق در گوشه و کنار ایران و حتی بعضی کشورها سمینارها، کنفرانسها، سخنرانی‌هایی برگزار می‌شود، ولی در مورد ناصرخسرو چنین نیست و چندان به او توجهی نمی‌شود. البته دلایل اجتماعی، سیاسی، دینی و حتی ادبی متعددی برای این بی‌توجهی تاریخی وجود دارد و مربوط به زمان حاضر نیست.

من پس از خواندن سفرنامه ناصرخسرو مشتاق شدم که مسیر سفر او را بروم. در ابتدا می‌خواستم از مزار او شروع کنم. ولی در آن زمان طالبان حکومت افغانستان را در دست داشتند و امکان سفر به هیچوجه وجود نداشت. در طی ده سال بعد چند کوشش برای رفتن به افغانستان کردم، ولی نتیجهٔ همه آنها منفی بود. تا اینکه طی مسیر سفرناصرخسرو به پایان رسید. من از شخصیت مصمم، با اراده و صادق او خیلی خوشم آمد، در تاریخ علم و ادبیات و فلسفه کمتر کسی همانند او را داریم، شاید فقط بتوان فردوسی را مثال زد. چون من سفرنامه در دست مسیر سفر او را رفتم و به شهرها و روستاها و مکان‌هایی که او رفته است و هنوز باقی است رفتم خیلی بهتر متن سفرنامه را فهمیدم و با شخصیت او آشنا شدم که اگر فقط سفرنامه را خوانده بودم، امکان نداشت.

پس از پایان سفر به دنبال پای ناصرخسرو و نوشتن سفرنامه خودم به نام «سفر برگذشتنی» تصمیم گرفتم که به هر ترتیبی بود به استان بدخشان در افغانستان بروم و مزارش را پیدا کنم. دوست داشتم ببینم این غریب دره یمگان در چند دهه آخر عمرش در چه محیطی زندگی کرده و وضع مزارش در چه حالی است. در منابع تاریخی گفته شده است که مزارش در شهرستان جرم واقع در استان بدخشان در شمال شرقی افغانستان نزدیک مرز پاکستان، چین، و تاجیکستان قرار دارد. به هر حال برنامه‌ام این بود که به تاجیکستان بروم و از نزدیکترین محلی در تاجیکستان که به جرم نزدیک است وارد افغانستان بشوم. منتها همه برنامه‌های من به هم خورد چون کسی که در تاجیکستان قرار بود مرا به جرم ببرد، به علت حمله طالبان و رسیدن آنها به نزدیکی‌های شهرستان جرم که مزار ناصرخسرو در آنجا قرار دارد از همراهی با من منصرف شد. افغانیِ دیگری هم که پیدا کردم گفت که فقط تا فیض آباد مرکز بدخشان ترا را می‌رسانیم و از بدخشان تا جرم را باید خودت بروی. من در شرایط روحی خاصی بودم که فکر می‌کردم حتما باید مزار او را زیارت کنم. چون حدود ده سال شبانه روزی و مطالعه کتابها و اشعار او و آنچه در باره‌اش نوشته شده است عجیب احساس نزدیکی با او می‌کردم و واقعا شرم داشتم که پس از این همه برنامه‌ریزی و عدم موفقیت حالا که تا اینجا رسیده‌ام عقب بنشینم و دست خالی برگردم. فکر می کردم اگر برگردم فرصت دیگری نخواهم داشت چو قرار بود که تا چند ماه دیگر با آغاز سال دوهزارو چهارده میلادی نیروهای آمریکایی از افغانستان بیرون بروند.

در هتلی که در شهر دوشنبه بودم با هیئتی از افغانستانی‌ها آشنا شدم که رئیس پلیس بدخشان در میان آنها بود. قصدم را به او گفتم. او گفت که اگر خود را به بدخشان برسانم، که کار دشواری بود، او برای رفتن به جرم به من کمک خواهد کرد. بسیار مردد بودم که آیا به تنهایی به افغانستان بروم یا نه و اگر توانستم به فیض آباد برسم آیا او به من کمک خواهد کرد یا نه. هیچ پاسخی نداشتم جز آنکه  خود را به فیض آباد برسانم و ببینم که چه می‌شود. به هرحال تصمیم خود را گرفتم و با ترس و لرز و بی‌هیچ امیدی وارد افغانستان شدم و خود را به فیض آباد رساندم. در آنجا آن جوانمرد به من کمک کرد و دو وانت پلیس مسلح را همراه من کرد تا مرا به جرم رساندند. در آنجا معلوم شد که مزار ناصرخسرو در جرم نیست بلکه در روستای حضرت سعید (که در آنجا آن را حضرت سید می نامند) قرار دارد. اکنون مشکلی بزرگتر در پیش رویم بود. چگونه از جرم به حضرت سعید بروم و اگر موفق نشدم چگونه برگردم. خیلی ترسیده بودم. چون در همان جرم که بودم خبر آوردند که شهردار فیض آباد در اثر حمله انتحاری مجروح شده است. پلیس‌ها هم از رساندن من به حضرت سعید امتناع می کردند چون طالبان در آن نزدیکی‌های بودند. در هر حال با کمک مدیر بنیاد آقاخان من به روستای حضرت سعید رفتم و از مزار ناصرخسرو دیدن کردم و عکس گرفتم. سپس از روستای سپجمی و مزار حیات بیگم دیدن کردم که می‌گویند که زنی است که هنگام فرار ناصرخسرو به دره یمگان به او پناه داده است. سپس از مزار سید سهراب، یکی از شاگردان ناصرخسرو که از یزد برای دیدنش آمده بود در دشت اوشنگان دیدن کردم. هنگام اقامت در جرم طالبان حمله کردند و تا سه کیلومتری جرم هم رسیدند، ولی با مقاومت پلیس مستقر در جرم و درخواست کمک، هواپیماهای جنگی وارد صحنه شدند و توانستند آنها را از آنجا فرار دهند.

سپس من به کمک رئیس پلیس جرم و راننده‌ای که در اختیارم گذاشت از یک راه کوهستانی امن خودم را به فیض آباد رساندم و از فیض آباد به شیخان بندر در مرز افغانستان رساندم و وارد تاجیکستان شدم. سپس به دوشنبه رفتم و از دوشنبه با هواپیما از تاجیکستان خارج شدم.

این سفر دشواری برای من بود، چون وقتی به فیض آباد رسیدم هنوز آماده رفتن به جرم نبودم چون وسایلم همراهم نبود و ناگهان خود را همراه پلیس‌ها در راه جرم دیدم. دیگر آنکه تمامی آن منطقه تحت کنترل طالبان بود، همچنانکه چند روز پس از بازگشت من از جرم طالبان به آنجا حمله کرده و پاسگاه پلیس را تصرف کرده بودند. دیگر آنکه  وبا شایع شده بود و من خیلی مواظب بودم که سالم برگردم. بعد مسئله غذا بود، و منطقه کوهستانی در ارتفاعات زیاد، و نگرانی از اینکه کسی خبر ندارد من کجا هستم. شرح آن سفر خطرناک و پرماجرا را در کتاب «سفر دیدار» نوشته‌ام. من در طول زندگی خود بارها با خطر روبرو شده بودم. ولی این سفر چیز دیگری بود و چند بار فکر کردم که به آخر خطِ زندگی رسیده‌ام. نمی‌دانم تا چقدر هول و هراسی را که در این سفر حس کردم برای خوانندگان این کتاب بازگو کرده باشم.

جالب توجه‌ترین بخش این سفر مهماندوستی و همزبانی با مردمان افغانستان و تاجیکستان بود. من سفرهای زیادی به کشورهای مختلف جهان در قاره‌های مختلف کرده‌ام. در این کشورها معمولا شما به زبان دیگری و یا زبان انگلیسی صحبت می کنید که اکنون یک زبان بین المللی است. اما اینکه شما از کشور خود خارج شوید و به کشور دیگری بروید که محیطش برایتان غریبه است و باز هم آنجا فارسی صحبت کنید، و مردم آنجا به زبان فارسی که ناصرخسرو در سفرنامه و آثارش به کار برده است، صحبت کنند، حس غریبی به انسان دست می‌دهد. این دو کشور را می توان ایران‌های دیگر نامید. ایران دوم و سوم.

برای من این سفری پر هول و هراس بود و فکر می‌کنم که اگر در آن شرایط خاص روحی نبودم هرگز دل به نمی‌دادم و از اینکه در پایان زنده و سالم بیرون آمدم خوشحالم. البته بخت یار من بود و یک سلسله وقایع پی در پی و تصادفی باعث چنین سعادتی شد. شاید هم نظر لطف ناصرخسرو و سایه‌اش بر سر من بود که توانستم از آن سفر بازگردم و اکنون این سطور را بنویسم.


ایران‌بوم: شما متخصص علوم تجربی به ویژه علوم زیستی و داروسازی هستید، چه شد که به ناصر خسرو علاقه‌مند شدید؟

دکتر توکلی صابری: بلی همین طور است. زمینه کاری و تحقیقاتی من در داروسازی و پزشکی است، ولی از سالهای جوانی به ادبیات و فلسفه علاقه داشتم و در کنار حرفه اصلی‌ام به مطالعه در این زمینه می‌پرداختم. روزی هنگام خواندن مقدمه دیوان اشعار ناصرخسرو متوجه شدم که سه سال دیگر سالگرد هزارمین سالروز تولد اوست. می‌دانستم که ناصرخسرو سفرنامه‌ای نوشته است. بنابراین تصمیم گرفتم که به مناسبت تولد او به سفر حج بروم. هنگام بررسی امکانات سفر به فکرم افتاد که کل مسیر سفر او را بروم.


ایران‌بوم: کل این سفر چند ماه طول کشید؟ آیا این سفر در یک مرحله انجام شد یا چند مرحله؟

دکتر توکلی صابری: من در طی هفت سال به تدریج از مرخصی های سالانه خود برای این سفرها استفاده کردم.


ایران‌بوم: با توجه به اینکه بخش زیادی از سفر شما در مناطق روستایی و دور از امنیت انجام شد، در زمینه مبادلات مالی دچار مشکل نشدید؟

دکتر توکلی صابری: بلی مشکلات امنیتی و مالی داشتم چون در کشورهای خاورمیانه که بیشتر حکومتها غیر مردمی هستند دیدن یک ایرانی در شهرکها و یا روستاهای آن کشور که جاذبه دیدنی برای خارجیان ندارد سوال برانگیز بود و چندین بار مامورین امنیتی به سراغم آمدند ولی خوشبختانه توانستم به نحوی  از پس آن بر بیایم. مشکلات مالی گاهی پیش می آمد که مثلا وقتی پول رایج آن کشور تمام می شد، ولی دلار، این نماد قدرت آمریکا، را همه جا می شناختند و با آنکه بعضی ها از آمریکا متنفر بودند، اما دلار آن را بسیار دوست داشتند و با جان و دل می پذیرفتند.


ایران‌بوم: چه ویژگی خاصی در ناصر خسرو وجود داشت که توجه شما را جلب کرد و به نظر شما شایسته این همه صرف وقت بود؟

دکتر توکلی صابری: در ابتدا شناخت دقیقی از او نداشتم. پس از خواندن دیوان اشعار، سفرنامه، و دیگر کتاب‌هایش و کتابهایی که در باره‌اش نوشته شده است بیش از پیش به او علاقمند شدم. خصلتهای مهم او مانند عزم استوار، صداقت، خردگرایی، بردباری و تحمل آراء دیگران در طی سفر، از مشکلات نهراسیدن، تمرکز بر روی هدف، دانش دوستی و در جستجوی ناشناخته‌ها بودن به من درسهای زیادی را آموخت. باید بگویم بلی، او شایسته این همه وقت و این همه هزینه بود. من حتی در مرحله‌ای از سفر در افغانستان با خطر از دست رفتن جان خودم روبرو شدم. او شخصیت عظیمی دارد که کمتر شناخته شده است. حتی پس از پایان سفر و نوشتن دو جلد سفرنامه من نتوانستم از او دل بکنم و به جستجوی نسخه‌های خطی سفرنامه ناصرخسرو پرداختم و سه نسخه سفرنامه را پیدا کردم که بر پایه آنها سفرنامه ناصرخسرو را تصحیح کردم و بزودی منتشر می‌شود. اکنون هم در حال نوشتن رمانی در باره ناصرخسرو هستم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید