یافتههای باستان شناسی
ضحاک در نگارههای سومری
- يافتههاي باستان شناسي
- نمایش از یکشنبه, 17 آبان 1394 10:13
فرشاد فرشیدراد
موزه دمشق مهر یافت شده در اوگاریت سوریه در 2000 پیش از میلاد (Ugarit)
در نگاره های سومری، بابلی وایران باستان بر روی مهرهای استوانه ای یا الواح گلی از حدود 3000 سال قبل از میلاد تا نزدیک هزاره پیش از میلاد نگارههای فراوانی از تلفیق مار و انسان و یا مار با سایر موجودات به چشم میخورد در این نگارهها گاه مردی به تصویر کشیده شده که دو مار بر شانههای او روییده است. این مرد کلاهی شاخدار بر سر و گاه بر تخت پادشاهی و مشغول فرمانروایی است و گاه به صورت مردی بزرگ و صاحب قدرت در حضور پادشاهی دیگر که چشمههای آب حیات را در کف دارد نشان داده شده است! اگر چه هنوز ماهیت این مرد بدرستی مشخص نیست اما برخی دانشمندان او را همان نینگیشزیدا (Ningishzida) معرفی کردهاند. سومر شناسان معتقدند نینگیشزیدا هم خدای زیر زمین و هم حامی داروها و پزشکی بوده است. این خدا همچنین در سرسبزی دشتها و مزارع دخیل میباشد. برخی دانشمندان معتقدند که این خداصاحب درخت زندگی بوده است و معنی نام او را با خدای درخت خوب مقایسه کرده اند در داستان آداپا (Adapa) او به عنوان یکی از نگاهبانان مکان آسمانی اهو (Anu’s celestial palace) با آنو خدای آسمان (Anu) همکاری میکند.
اما در آثار سومری از نزدیک 2000 سال پیش از میلاد این تصاویر به نوعی دیگر ظاهر میشود او به همراهی دو گریفون (gryphon) یا شیر عقاب سر که در سرستونهای تخت جمشید نیز دیده میشود ظاهر میشود شکلی که در این نوع از نینگیشزیدا دیده میشود آمیزهایی از دو مار به هم پیچیده اند که در دوسوی آن دو شیر عقاب سر قرار گرفته اند. امروزه این نشان برای نشان دارو و پزشکی بکار برده میشود. ترکیب دیگری از این نماد در یونان به نام عصای هرمس معروف است که در آن دو مار به گرداگرد عصایی پیچیدهاند وبال بزرگی نیز بر آن سایه گسترده است.(Caduceus of Hermes)
نا گفته نماناد در نگارههای دیگر گاهی ماری به صورت تک یا دو تایی پشت تخت شاه نشان داده شده است یا مردی را نشان میدهد که دو مار را در دست گرفته است. و گونههای دیگر دیده میشود.
همچنین برخی معتقدند نینگیشزیدا در مصر به صورت توت خدای دانش و هنرظهور کرده است. (Thoth, Tehuti) زکریا سیچین (ZechariaSitchin) یکی از دانشمندان دیگر معتقد بوده که نینگیشزیدا در آمریکای باستان و در شبه جزیره یوکاتان یا مکزیک همان کوتزولکتال معروف یا مار پرنده است که خدایی معروف در میان مایاها و تولتکها است. quetzalcoat) l)
اما همانگونه که پیشتر گفته آمد هر چه تاریخ این مهرها به عقبتر میرود چهره نینگیشدازا مشخص تر و به صورت آدمی تبدیل میشود! در نگارههای قدیمیتراو رابه صورت ضحاکی نمودار میسازند که دو مار از روی کتف آن بر آمده است! ضحاک در این نگارهها دیگر نه خدای زیر زمین است نه خدای داروها و دشتها و مرغزارها! او به صورت پادشاهی مخوف بر تخت نشسته و تاجی دیو گون بر سر نهاده است و اطرافیان و درباریان او نیز به همان صورت پادشاه لباس پوشیدهاند. در این نگارهها جوانانی به تصویر کشیده شدهاند که بصورت اسیر برای پادشاه آورده شده اند در این نگارهها ترس و اظطراب در صورت اسرا و بیرحمی همراه با خونسردی در چهره درباریان مشخص است. در برخی از این مهرها پادشاه ماردوش به عنوان حکمران بالاترین کشورهای اور(Ur) به نام گیشباندا (Gishbanda) معرفی میشود پادشاهی که مارهای موشوسو (Mushussu) از شانه های او رسته است. در نگارههای جدیدتر مارهای دو گانه از کتف پادشاه به صورت زوایدی شش گانه یا پنجگانه دیده میشود این زوائد گاه به صورت شعله آتش یا چشمههای آب یا شاخه درخت و یا گیاهان یا اشعههای نور مشخص شده است. به نظر میرسد سبک نگارگری زمان ضحاک به دورههای بعد نیز منتقل شده و زوائد شانهها به نوعی نشان قدرت و طول عمر بوده باشد یا حتی میتوان گفت به نوعی در تضاد با مار با ترسیم آتش و آب و گیاه شانههای پادشاهان زینت داده میشده است! برخی دانشمندان خدایانی که با اشعههای آتش در کتف مشخص شدهاند را نمادی برای شمش (Shemesh) نیز دانستهاند. که به نظر درست نمیرسد. اینجانب در شانه های حمورابی پادشاه بزرگ بابل نیز این زوائد را دیدهام که تصویر آن را خواهم آورد همچنین گاه بر کتف برخی پادشاهان دورههای بعد به جای مار دو بال روییده است که تا زمان هخامنشیان هم در ایران دیده میشود...!
بررسی این نگاره های گوناگون اما به نوعی شبیه به هم مشخص میکند که روییدن مار بر کتفهای ضحاک در دوره یک هزاره طولانی کم کم فرهنگسازی شده و به صورت نمادهای قدرت و برکت نمودار شده و شاید مارهای ضحاک کمکم زشتی و پلیدی خود را از دست داده و به اشکال دیگر که قدرت پادشاه را با طبیعت پیوند دهد تبدیل شده باشند! ویا دور نیست بعدها تصویر پادشاهان نیک در ضدیت با اهریمن با نمادهایی مانندجوشیدن آب از کتف و یا بال و یا انوار آتش به جای مار مشخص شده باشد. به نظر میرسد دوره نسبتا" طولانی پادشاهی ضحاک توانسته اثر خود را در آثار تاریخی تا حتی هزار سال بعد به نوعی پا بر جا نگهدارد.
اگر دوره ضحاک را با گاهشماری ایرانی بسنجیم حدود 6 تا 5 هزار سال پیش در هزاره عقرب واقع میشود. و این با تاریخ تقریبی مهرهای بدست آمده در میانرودان کمی نزدیک است. فعلا"آنچه در این مهرها میتواند ما را به دوره ضحاک بیشتر مطمئن کند ترسیم چندین تصاویر تقریبا" یکسان از پادشاهی به صورت ماردوش و بر تخت نشسته است...! اماآنچه کمی عجیب به نظر میرسد اینکه گاه در برخی نگاره ها خود ضحاک نشان داده میشود که در برابر پادشاهدیگری که آنرا انکی (Enki) مینامند ایستادهو از دست آن پادشاه جامی از آب زندگانی را دریافت کرده است! اگر چه سومرشناسان انکی را یکی از خدایان میدانند اما آیا میتوان گفت که این نگاره با داستان شاهنامه و بیمرگی جمشید و ضحاک به نوعی مشابه است؟! آیا حضور دو زن در برخی نگاره ها در کنار ضحاک میتواند اشاره به همان دو دختر جمشید به نامهای ارنواز و شهرناز باشند؟! به هر روی مشابهتهای این نگارهها با داستان شاهنامه قابل تامل است اما خوب فعلا" اسناد زیاد تری در دست نداریم همین که در این نگارهها پادشاهی ماردوش را یافتهایم که با دوره ضحاک در ایران همخوانی دارد میتوان گفت در گشایش روزنههای نوینی به تاریخ ایران راه یافتهایم.
ناگفته نماناد دانشمندان باستانشناس اروپایی به علت عدم آشنایی با اسطورههای ایرانی هنوز توضیح مشخصی برای این تصاویر ندارند و این نگارهها را همانگونه که پیشتر گفته آمد صورتی تغییر شکل یافته همان نینگیشزیدا یا شمش یا حتی برخی آنرا ایشتر شاخدار! معرفی کرده اند سومر شناسان هنوز نتوانستند علت مارهای روییده بر کتف پادشاه را مشخص سازند اما آنچه مسلم است اسطوره های کهن ایرانی ردپا و سرنخی آشکار وروشنتر را بدست میدهد که بتوانیم این نگاره ها را که تاکنون از چشم پژوهندگان ایرانی دور مانده رمزگشایی نماییم. ما باید بدانیم اسطوره های ایرانی اگر چه غبار گرفته و مه آلود اما عاری از حقیقت نیست و دیر نیست که کم کم با کشف آثار جدید حقایق آن بیشتر آشکار شود پس نباید با شتاب و صرفا" تصویر سازی ذهنی و حدسها و گمانهای عجیب و غریب خودمان چهره اسطورههای خود را تغییر دهیم و ارزش آنرا بکاهیم ضحاک میتواند همانی باشد که ما در شاهنامه خواندهایم وچرا که نه !؟
در زیر برخی از الواح سومری، بابلی و ایرانی را در این موضوع آورده شده است:
نینگیشزیدا در حضور انکی
مهرهای سومری که زوائدی را بر شانه پادشاهان نشان میدهد
تصاویر دیگری که زائده های کتفی را در نگارههای باستانی نشان میدهد
نگارههای دیگری که از روی نمونه اصلی کپی شدهاند
لوح سومری مردی با دو مار از کتف روییده! در بالا در پایین صورتی تغییر شکل داده شده
شاخههای درخت و گیاهان برروی شانه به جای مار (تقدیس مار در دوره ضحاک یا تغییر آن در دوره های بعد)
حمورابی با زائدههایی در شانه (نشان قدرت وطول عمر یا نوعی پیروی از سبک نگارههای کهنتر)
مار در کتفهای تصویر وسط (پیروی از سبکهای کهن نگار گری)
صورتی دیگر از مار و پادشاه به همراه درخت زندگانی
ضحاک با دو زن
مهری که از روی مهر اصلی قالب گیری شده و متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد در تپه یحیی کرمان است در این تصویر ضحاک و دو زن به خوبی نشان داده شده است اما دانشمندان اروپایی این مهر را به عنوان ایشتر شاخدار معرفی کردهاند!
نگارههای مشابه دیگر در این نگارههای مارها به بوته های کوکنار تبدیل شده اند
ضحاکیان در حال شکنجه وسربریدن مردم ( چگونه میتوان این تصویر را ایشتر یا شمش یا خدای سومر نینگیشدیزا معرفی کرد!؟ آیا این تصاویر جز ضحاک تفسیر دیگری دارد؟!)
ضحاک اهریمنی در این تصویر عقربی بر کف دارد و پاهایی مانند مار ( صورتی تغییر شکل یافته)
ضحاک در اینجا با کلاهی دیو گون عصای حکمرانی در کف دارد و مردمان در حال اسارت و بردگی و دادن باج نشان دادهاند
...در میان کاوشها لوحی در تپه یحیی کرمان وجود دارد که دیرینگی آن به نزدیک 5 هزار سال پیش میرسد و در همین لوح منحصر به فرد باز ضحاک دیوگون را با دو مار روییده از شانه و بر تخت میبینید که نشان از ایرانی بودن این اسطوره دارد. از سوی دیگر بباید دانست وجود ضحاک و حقیقت آن به نوعی روایی کننده فریدون و سه پسران او هم هست در واقع بنیان ایران بر پایه روایی داشتن ضحاک نیز میتواند روشنتر شود.
یکی از مهرهای سومری ضحاک با دو مار بر شانه
طراحی شده از روی لوحی سومری
نینگیشزیدا در حفاریهای دره سند شبیه به نگاره های سومری
دیدگاهها
اما احتمال میدم ضحاک یکی از خدایان بین النهرین بوده که براش قربانگاههایی در ایران احداث کردند و تسلط و سایه ترسش بر ملت ایران بصورت منفورترین موجود تجلی یافته.
نکنه ایکه این مطلبو میتونه تایید کنه نام پدر ضحاک مرداس بوده.ک یاد مردوخ مارو میاندازه.
باز هم بسیار سپاسگذارم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا