زبان پژوهی
کُرتَه، قُرطَه، کُت
- زبان پژوهي
- نمایش از دوشنبه, 20 ارديبهشت 1395 11:19
رضا آقازاده
واژه کُرتَه در پارسی از پهلوی (پارسی میانه) کُرْتَکْ می باشد. که به شکل قُرطَق و قُرطَه معرب شده است. فرهنگها این واژه را در معنا برای دو چیز به کار بردهاند: یکی پیراهن، و دودیگر قبا و یا نیم تنه.
برهان قاطع کُرته را چنین تعریف کرده است:
به ضم اول و سکون دوم و فتح سوم، به معنی پیراهن است و معرب (آن) قرطه باشد، و به عربی قمیص گویند. و جامه و قبای یک تهی(قبای یک لا) و نیم تنه را نیز گفتهاند که عربان سربال خوانند.
فرهنگ فارسی صبا آورده است:
قرطه (معرب)، به ضم قاف: پیراهن، نیم تنه.
قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی
روی بنمای که امروز چنین دارد روی.(انوری)
با توجه به تعاریفی که از کرته/ قرطه در فرهنگ ها آمده به نظر میرسد معنای دوم یعنی قبای یک تهی و نیم تنه درستتر باشد قبا و نیم تنه را معمولا بر روی پیراهن میپوشند.
سخن انوری نیز که میگوید قرطه بگشای در همین معنای قبا و نیم تنه آمده است، وگرنه پیراهن گشودن معنایی ندارد. سنایی می گوید:
ز مستی باز کرده بند کُرتَه
ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش.
پیداست که کرته دارای بند بوده است چون از روی مستی بند کرته را باز کرده است.(بند بجای دکمه. دکمه یا دگمه ایرانی است.)
گشودن قرطه در سخن انوری نیز موید همین مطلب است که کرته دارای بند بوده است. ولی آیا منظور از بند، همان شالی است که بر روی کمر و جامه روی پیراهن بسته میشده است؟
کرته دارای چین بوده و یا برخی از کرتهها دارای چین بودهاند:
چو چین کرته بهم برشکسته جعد گشن
چو حلقه های زره برزده دو زلف سیاه(فرخی)
و نقش و نگارهایی که کرته داشته است در این شعر اسدی از گرشاسب نامه:
یکی کرته هر یک بپوشید تنگ
همه چشمه چشمه به نقش و به رنگ
کرته را از جنس حریر و دیبا نیز میدوختند:
همه ساخته میزر از پرنیان
ز دیبا یکی کرته اندر میان(اسدی،گرشاسب نامه)
همان شخ کش حریرین بود کرته
همی از خز بربندد ازاری. (ناصرخسرو)
همچو کرباسی که از یک نیمه زو الیاس را
کرته آید وز دگر نیمه یهودی را کفن. (ناصرخسرو)
کرته فستقی بدرد چرخ
تا به مرغ نواگر اندازد. (خاقانی)
فُستُق معرب پسته است. یعنی رنگ سبز مایل به زردی.
کرته فستقی فلک چاک زند چو فندقش
هر سر ده قواره را زهره کند به ساحری.(خاقانی)
کرته بر قد غزالان چو قبا بشکافید
چشم از چشم گوزنان چو شمر بگشایید.(خاقانی)
دست به تیغ و تیر آوردند و از خون کرته سرخ در سر عذیره قلعه کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی: 344) هیکل زمین جوشن یخ از بر کشید و کرته سبز نبات درپوشید. (ترجمه تاریخ یمینی: 332 ) آخر این عقلم از تنم روزی چندی (کذا!) می برود و دستار بر سرم راست نماند و کرته در برم درست نماند، بی سر و سامان شوم. (کتاب المعارف).
خنک کسی که ازین بوی کرته یوسف
دلش چو دیده یعقوب خسته واشد زود.(مولوی)
***
اینکه کرته/ قرطه در زمان ساسانیان و یا پیش از آن چگونه بوده و به چه شکلی دوخته میشده است می تواند مشکل گشای تعاریف بالا باشد.
آلمانها برای کت و نیم تنه واژههای زیر را دارند:
jackett, jacke کت، ژاکت، نیم تنه
Anzug کت و شلوار
Joppe کت ساده مردانه
ko-stum کت و دامن زنانه
(فرهنگ آلمانی به فارسی، پنبه چی/ فرهنگ فارسی به آلمانی خیام/ فرهنگ فارسی به آلمانی یونکر-علوی)
انگلیسها دو واژه زیر را برای کت به کار میبرند:
jacket کت، نیم تنه
coat کت، نیم تنه، پالتو، بالاپوش
آنچه از فرهنگ واژههای انگلیسی مانند لانگمن دانسته میشود این است که کت معمولا به پالتو بلند که تا زیر زانو میرسد، و ژاکت به کت معمولی و نیم تنه گفته میشود.
کرته پارسی را برهان قاطع در معنای جامه و قبا نیز آورده است. قبا گویا تا زیر زانو میرسد، هرچند فرهنگها کرته را برای نیم تنه نیز آوردهاند.
از واژه چنین استنباط میشود که این دو واژه بایستی یکی باشد و با افتادن همخوان «ر» از کرته و تثبیت واکه کوتاه ـُ از کرته به کت، این واژه به صورت کُت باقی مانده است. اینکه واژه کُت در زبان انگلیسی کوتاه شده کرته ایرانی میباشد محل توجه و نیاز به بررسی تاریخ پوشش دو کشور را دارد. فرهنگهای پارسی کت را انگلیسی میدانند.(فرهنگ سخن)
***
شیوه فرهنگ نویسی
درستی کار فرهنگ نویسی در ایران اینگونه است که در برابر هر واژه نخست منشأ واژه را به دست می دهند، مثلا با حروف اختصار پارسی بودن، یا عربی بودن، و یا انگلیسی بودن واژه را نشان می دهند. ولی این کار را در فرهنگ های انگلیسی که در ایران ترجمه و تألیف می شود نمی بینیم. حتی فرهنگ های آکسفورد و لانگمن که در ایران به چاپ می رسد نیز چنین کاری نکرده اند. گرچه در برخی موارد در فرهنگ وبستر در میان توضیحات واژه به ریشه برخی (نه همه)نیز اشاره شده است، ولی اشاره به ریشه واژه به صورت اختصار در "فرهنگ نویسی پارسی امروز" کاری علمی و ارزنده است که نیاز پژوهشگر را مرتفع میکند. مثلا: ع یا عر: عربی/ معر: معرب/ انگ: انگلیسی/فر: فرانسه/ و...
(منابع: برهان قاطع/ لغت نامه دهخدا/ فرهنگ معین/ فرهنگ فارسی صبا/ فرهنگ سخن)
***
یوغ، یوگ، یئُوگَ
«یوغ» از پهلوی(پارسی میانه) «یوخت» و این از اوستایی «یَئُوگَ» می باشد. یوغ در لغت معنای جفت و یکی شدن را می دهد، و در اصطلاح:
«چوبی که هنگام شخم کردن روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند، جوغ و جغ هم می گویند.
همی گفت با او گزاف و دروغ
مگر کاندر آرد سرش را به یوغ.(ابوشکور)» (نقل از فرهنگ فارسی صبا)
پس «یوغ» از این روی که بر گردن جفت گاو نهاده می شود «یوغ» است.
زیر یوغ فلان رفتن هم یعنی با او جفت شدن و یکی شدن، و در واقع تحت الحمایت او شدن است.
یوگا در سنسکریت نیز از همین است و معنای جفت و یکی شدن را دارد.
بخشهای گاو آهن در گویش کرجی
در گویش کرجی(دِه کرج) یوغ را کِتیل ketĪl میگویند.
به چوبی که میان دو گاو بسته میشود جُت jot گفته میشود.
جام jām چوبی که از میان جُوت به گاوآهن بسته میشود.
چوق čūγ چوب.