سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر به مناسبت روز بزرگداشت سعدی - گلِ همیشه بهار سخنوری سعدی‌ست

شعر

به مناسبت روز بزرگداشت سعدی - گلِ همیشه بهار سخنوری سعدی‌ست

برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره  25853، دوشنبه یکم اردیبهشت 1393


دکترعلی موسوی گرمارودی


خزان چوآید و در بوستان مقر گیرد
صفا زطرف گلستان، ره سفر گیرد

چو لشکری که گشاید به فتح، بارویی
خزان قلمرو گلزار، سر به سر گیرد

چو‌ آتش است مگر، اوفتاده در تن باغ
که شعله‌اش همه در جان خشک و تر گیرد

هزار شعله برافروزد از چراغ، انار
وز آن، لهیب خزان، باز، تیزتر گیرد

قبای سبز، برون آورد زتن، گلشن
که تا زدست خزان، جامه‌ای دگر گیرد

کلاه و جامۀ رنگینۀ خزانی را
یکی به برکند و آن دگر، به سر گیرد

غریو باد برآید میان شاخِ درخت
چو بانگ رعد که در کوه و درکمر گیرد

بتوفد از سرخشم و زپا برآرد گل
قضا رسیده، مگر دست گل، قدر گیرد1

چو تازیانه، به کف، باد بگذرد از باغ
چنار، خم شود و دست بر کمر گیرد

چو آدمی نگرد روزگار فانی گل
سزد که دل زبقای زمانه برگیرد

بتاب رخ زجهان زآنکه رو بدین دنیا
هرآنکه بیشتر آورد، نیشتر گیرد

مبین که آب رساند تو را به نخل وجود
ببین که از پی‌افکندت تبر گیرد

خزینه‌ای نگشوده زهیچ گنج به رنج
به افعی‌ات زجفا زهر در جگر گیرد

براین تهی دل پرنیش، امید نوش مبند
که دیده‌ای ز نيِ بوریا، شکر گیرد؟

در این زمانه کز اهریمنان پاییزی
به جان باغ جهان شعله‌های شر گیرد؛

گُلی ببوی که چون صد خزان برآن گذرد
مشام روح از آن عطر بیشتر گیرد

بجوی گل زگلستان سعديِ شیراز
که بوستان دلت بوی مشک‌تر گیرد

گل همیشه بهار سخنوری، سعدی‌ست
که ژالۀ هنرش، خرده برگهر گیرد

از اوست پرتوی ار درکلام هرکه جزاوست
چنان که پرتو خود را زخور، قمر گیرد

در آن زمانه، بجز سعدی از فروغ سخن
که دیده‌ای زحلب تا به کاشغر گیرد؟

معارف بشری را به لفظ پاک دری
نوشته است کزآن بهره‌ها بشر گیرد

چنان زنقش معانی، صور کند در لفظ
ندانی آن که کدام از کدام اثر گیرد

هزار صورت گلگون برآورد به غزل
چنان که باغ گل از شعر او، صور گیرد

بنای نثر گذارد فشرده برایجاز
فزون معانی، از الفاظِ مختصر گیرد

نه مرد گفتن و دُر سفتن و سخن، تنهاست
کزو چکاد عمل هم، شکوه‌ و فر گیرد

به گرمپویه، جهان را چو خور بپیماید
هزار تجربه از سیرِ مستمر گیرد

دلا تو نیز چنو برنشان نهال کمال
زجانِ خود بدهش آب تا ثمر گیرد

صبا به تربت سعدی پیامِ ما برسان
که سر بر آرد و از حال ما خبر گیرد

من این چکامه به سعدی فراز آوردم
زمن، بضاعتِ مُزجاتِ من اگر گیرد

سرود موسوی این چامه را به گرمارود
کزان مسیح نفس، همّتی مگر گیرد

تهران ـ جمعه
9/6/1363


*پی‌نویس

1 ـ این تعبیر در فرهنگ اسلامی شیعی ما سابقه دارد:

مِن ابن نباته قال: اِنّ امیرالمومنین عدل من عندحائط مائل الی حائط آخر فقیل له یا امیرالمومنین تفرّ من قضاء الله؟ قال(ع): افرّ من قضاء‌الله الی قَدَرالله عزّوجلّ. بحار، ج5/ فصل قضا و قدر. امام (ع) از دیواری کج به زیر دیواری سالم رفتند. یکی پرسید: آیا از قضاء الهی می‌گریزید؟ فرمود: از قضای خداوند به قَدَرِ او می‌گریزم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید