نامآوران ایرانی
با نگرشی بر دو مثنوی «اسرار خودی» و «رموز بیخودی» - اندیشۀ «خودی» در آثار اقبال - بخش سوم و پایانی
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 09 تیر 1391 18:39
- بازدید: 4087
غیر از اصولی که اقبال خود در تابلوی اشعار آورده، مضامینی نیز در لابهلای ابیاتش گنجانده که آنها در بهپروری و رشد و شکوفایی خودی بسیار مؤثر هستند. این مضامین که میتوان از آنها به بارورکنندهها تعبیر کرد.
nike foamposite 2000 black women shoes heels - Blanco - 991 - DJ3180 - Nike Air Max 97 By You Zapatillas personalizables | 134 Air Jordan 1 High OG "University Blue" 2021 For Sale - air jordan retro xi gamma blue gs - 555088
برگرفته از روزنامه اطلاعات
محمد حسن مقیسه – دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی
پروندهها
اطاعت/ ضبط نفس/ نیابت الهی
زیرساخت پرورش خودی در اطاعت، ضبط نفس و نیابت الهی دیده شده و برای هریک توجیهی و استدلالی است:
اطاعت
در اطاعت کوش ای غفلت شعار
میشود از جبر پیدا اختیار
ناکس از فرمان پذیری کس شود
آتش ار باشد ز طغیان خس شود
هر که تسخیر مه و پروین کند
خویش را زنجیری آئین کند
قطرهها دریاست از آئین وصل
ذرهها صحراست از آئین وصل
باطن هر شیء ز آئینی قوی
توچرا غافل از این سامان روی
شکوه سنج سختی آئین مشو
از حدود مصطفی بیرون مرو
ضبط نفس
نفس تو مثل شتر خودپرور است
خودپرست و خودسوار و خودسر است
مردشو، آور زمام او به کف
تا شوی گوهر، اگر باشی خزف
هر که بر خود نیست فرمانش روان
میشود فرمان پذیر از دیگران
هرکه حق باشد چوجان اندرتنش
خم نگردد پیش باطل گردنش
طـاعـتـی سرمـایـه جمعیتـی
ربط اوراق کتاب ملتی
دل ز حتی تنفقوا محکم کند
از فزاید، الفت زر کم کند
نیابت الهی
نایب حق در جهان بودی خوش است
بر عناصر حکمران بودی خوش است
نایب حق همچو جان عالم است
هستی او ظل اسم اعظم است
از رموز جزو و کل آگه بود
در جهان قائم به او الله بود
خیر چون در وسعت عالم زند
این بساط کهنه را بر هم زند
پس از بیان عواملی که در تربیت خودی موثر هستند، دو نمونه برتر از انسانهای مهذّبی را که در این راه به تمامی همت گام برداشته و قدوه هستند، مینماید؛ پیامبر گرامی(ص) اسلام را با ایماء و اشاره:
ای سوار اشهب دوران بیا
ای فروغ دیده امکان بیا
رونق هنگامۀ ایجاد شو
در سواد دیدهها آباد شود
و حضرت علی(ع) را به تصریح:
شیر حق این خاک را تسخیر کرد
این گل تاریک را اکسیر کرد
مرتضی کزتیغ او حق روشن است
بوتراب از فتح اقلیم تن است
مرد کشورگیر از کرّاری است
گوهرش را آبرو خودداری است
از خودآگاهی یداللهی کند
از یداللهی شهنشاهی کند
آسیب زنندهها
درخواست/افکار غلط/ تمدنهای مغلوب/ بر زمین ماندن بارورکنندهها
اقبال در رموز خودی، تنها نقطه ضعف خودی را در این میداند که از درخواست و به قول او سئوال، خودی تضعیف میگردد. این البته به صراحتِ خود او بیان شده، اما با دقت در اسرار و رموز میتوان به عوامل تضعیف کننده دیگری نیز دست یافت که جهان آرمانی اقبال را به ضعف خواهدکشاند، هرچند که اقبال آشکارا به تشریح آنها قلم نرانده است.
درخواست
ای فراهم کرده از شیران خراج
گشتهای روبه مزاج از احتیاج
خستگیهای تو از ناداری است
اصل در تو خود همین بیماری است
تابه کی دریوزه منصب کنی
صورت طفلان زنی مرکب کنی
از سئوال افلاس گردد خوارتر
از گدایی گریهگر نادارتر
از سئوال آشفته اجزای خودی
بی تجلی نخل سینای خودی
افکار غلط
نماینده افکار غلط، فلسفه افلاطونی است. اقبال این فلسفه و عالم مُثُل و افکار افلاطون را نپذیرفته و ضمن تشبیه رفتار حکمی وی به گوسفندان، پندارها وتعلیم فلسفه این یونانی تبار را خوابآور میداند:
فکر افلاطون زیان را سود گفت
حکمت او بود را نابود گفت
فطرتش خوابید و خوابی آفرید
چشم هوش او سرابی آفرید
آهوش بی بهره از لطف خرام
لذت رفتار بر کبکش حرام
قومها از سکر او مسموم شد
خفت و از ذوق عمل محروم گشت
تمدنهای مغلوب
تمدنهای مغلوب که زخم خورده هستند، درصدد آنند که غالب شوند و از این روی از هیچ کوشش و ترفندی رویگردان نیستند. از جمله شگردهای حیلهگرانه ایشان، قصد جان خودیِ اقوام غالب است. اقبال برای این مفهوم، تمثیل دست و پا میکند و از حکایت شیران و میشهایی میگوید که چون میشها از پس شیرها برنمیآمدند، به ایشان راه و روش علفخواری را آموختند و پس از چندی شیران فطرت گوشتخواری را ترک کرده و به علفخواری پرداختند:
صد مرض پیدا شد از بیهمتی
کوته دستی،، بیدلی، دون فطرتی
شیر بیدار از فسون میش خفت
انحطاط خویش را تهذیب گفت
در این تمثیل، میش نماد استعمار و شیران همان انسانهای کهن و اصیل و قدرتمند مسلمان هستند که از هویت خویش غافل ماندهاند.
بر زمین ماندن بارورکنندهها
غیر از اصولی که اقبال خود در تابلوی اشعار آورده، مضامینی نیز در لابهلای ابیاتش گنجانده که آنها در بهپروری و رشد و شکوفایی خودی بسیار مؤثر هستند. این مضامین که میتوان از آنها به بارورکنندهها تعبیر کرد، بدین قرارند: 1ـ عمل کردن 2ـ کنار زدن سستی 3ـ به کار انداختن توانایی 4ـ داشتن صداقت 5ـ واهمه نداشتن از دشمن (مجموعه سختیها و دشواریهای زندگی) 6ـ حفظ فرهنگ (محکم گرفتن روایات مخصوص ملیه) 7ـ ارزش خود را بالا دانستن 8ـ اخلاص داشتن (نبودن مهار برای جوعالارض) 9ـ به دنبال علم رفتن 10ـ به دیگران متکی نبودن 11ـ استفاده مطلوب از زمان18
دقت در سه مؤلفه اخیر (افکار غلط، تمدنهای مغلوب، بر زمین ماندن بارورکنندهها)، همان پیگیری خواسته درونی علامه است که در همه لحظات و آنات زندگی به دنبال هویت انسان شرقی و مسلمان بود و این سه به همراه روح نازل نیازمندی، به جدّ بدان مطلوب وی آسیب زننده هستند.
4ـ بیخودی
رموز بیخودی، آرمان شهر خیالی اقبال نیست که زاییدۀ ذهن شاعری باشد که در خلسههای تنهایی به دست آید. رموز بیخودی، باز بستۀ دنیای متخیل شاعری نیست که به استعارۀ تمثیل و عاطفه و احساس، در دل خوانندهاش بنشیند و لذت حس محض را به دل و روحش مهمان کند. رموز بیخودی، میدانگاه بزرگی به نام جامعه است که اقبال بزرگ، آن را «ملّیۀ اسلامیّه» نام نهاده. این میدانگاه چون قطبی در وسط میایستد تا از هر سوی جویبارهای خُرد خودی که در اسرار خودی به آگاهی و دانایی و توانایی رسیدهاند، به طرف آن روان شوند و در تعاملی دو سویه، ربط فرد به جماعت و نظام یافتن ملت به افراد سامان یابد.
اقبال در طرحی که برای جامعه مسلمانها پی افکنده، بنیانها و شاخ و برگهایی در نظر گرفته که به برخی از مهمترین شاخصههای آن اشارتی گذرا میرود.
رکن اول جامعۀ اسلامی؛ توحید
در جهان کیف و کم گردید عقل
پی به منزل بُرد از توحید عقل
ورنه این بیچاره را منزل کجاست؟
کشتی ادراک را ساحل کجاست؟
اهل حق را رمز توحید از بر است
دراتی الرحمن عبداً مضمر است
تا ز اسرار تو بنماید تو را
امتحانش از عمل باید تو را
دین از او، حکمت از او، آئین از او
زور از او، قوت از او، تمکین از او
عالمان را جلوهاش حکمت دهد
عاشقان را بر عمل قدرت دهد
پست اندر سایهاش گردد بلند
خاک چون اکسیر گردد ارجمند
قدرت او برگزیند بنده را
نوع دیگر آفریند بنده را
یأس، حزن و ترس، سد راه زندگی هستند و جانگیر آن، اما با توسل به توحید، راه رهایی باز خواهد شد:
قوت ایمان حیات افزایدت
وردلاخوف علیهم بایدت
چون کلیمی سوی فرعونی رود
قلب او از لاتخف محکم شود
بیم غیرِ اَلله عمل را دشمن است
کاروان زندگی را رهزن است
عزم محکم ممکنات اندیش از او
همت عالی تأمّل کیش از او
هرکه رمز مصطفی فهمیده است
شرک را در خوف مضمر دیده است
رکن دوم جامعه اسلامی؛ رسالت
از رسالت در جهان تکوین ما
از رسالت دین ما، آئین ما
از رسالت صد هزار ما یک است
جزو ما از جزو ما لاینفک است
آن که شأن اوست یهدی من یرید
از رسالت حلقه گرد ما کشید
حلقۀ ملت محیط افزاستی
مرکز او وادی بطحاستی
ما ز حکم نسبت او ملّتیم
اهل عالم را پیام رحمتیم
از رسالت همنوا گشتیم ما
هم نفس، هم مدّعا گشتیم ما
در کنار رسالت، آزادگی، برابری و برادری میان انسانها از خمیرمایههای قوام و وحدت جامعه است و هر سه نیز از رهاوردهای رسالت:
بود انسان در جهان انسانپرست
ناکس و نابودمند و زیر دست
از غلامی فطرت او دون شده
نغمهها اندر نی او خون شده
تا امینی حق به حقداران سپرد
بندگان را مسند خاقان سپرد
تازه جان اندر تن آدم دمید
بنده را باز از خداوندان خرید
حریت زاد از ضمیر پاک او
این مینوشین چکید از تاک او
کل مؤمن اِخوهُ[تن] اندردلش
حریت سرمایه آب و گلش
ناشکیب امتیازات آمده
در نهاد او مساوات آمده
همچو سرو آزاد فرزندان او
پخته از قالوا بلی پیمان او
برای هریک از زادههای رسالت، حکایتی میآورد، اما وقتی برای حریّت به دنبال حکایتی گشته، حادثۀ کربلا را آورده و در جوف آن نیز به تقابل عشق و عقل پرداخته:
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریّت را زَهراندر کام ریخت
خاست آن سرّ جلوۀ خیرالامم
چون سحاب قبله باران در قدم
برزمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
بهرحق در خاک و خون غلتیده است
پس بنای لااله گردیده است
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود
یعنی آن اجمال را تفصیل بود
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعلهها اندوختیم
بیمکان و زمان بودن ملت محمدی، اینکه امت اسلامی در محدودۀ جغرافیایی خاصی نگنجد و در ظرف زمانی تحدید نیز نگردد؛ از دیگر زایشهای ذهنی علاقۀ متفکری چون اقبال است، که در جهانبینی جامعۀ اسلامی تعبیه کرده؛ و آنگاه به سراغ قرآن رفته و آن را به عنوان آئین مکتب محمدی معرفی کرده و برای مرکز محسوس حیات دینی مسلمانها بیتالحرام را تعیین نموده است.
در توضیح وظیفۀ امت محمدی، دو کارکرد عمده تعریف شده:
1ـ حفظ و نشر توحید، 2ـ تجلی خودی در روح جمعی ملت، که این تجلی با حفظ روایات (سنن و فرهنگ) دینی دست خواهد داد. احترام به زنان و اسوه بودن حضرت فاطمه زهرا(س) از دیگر مؤلفههایی است که در چهارچوب نظام ملّیۀ اسلامیّه پیشبینی شده است.
رکن سوم جامعۀ اسلامی؛ قرآن
همانگونه که دیدیم، علامه فقط دو رکن برای جامعه اسلامی قائل شده است. در حالی که به نظر میرسد رکن سومی نیز برای آن لازم خواهد بود ـ در نگاه کارشناس نیز قائم بودن هر مصنوعی (ضمیر، بنا، و...) معمولاً بر سه رکن یا چهار رکن تواند بود، اما بر دو رکن دور از منطق و عقل است ـ آن رکن سوم، همان قرآن است؛ معجزه رسالت نبوی، و آئین محمدی، که اتفاقاً اقبال نیز با همین عنوان آن را شناسانده.
دلیل دیگر حضور تفسیرگونه سوره توحید در نغمههای مثنوی شاعر است. و اینکه تفسیری که از این سوره ارائه میگردد، تفسیری اجتماعی است، تا کارایی و کاربردی شود و بتواند به کار تودههای مردم بیاید.
پی نوشت:
18- شواهد هریک از یازده مفهوم بارورکننده:
1- عملکردن:
خیز و خلاق جهانِ تازه شو
شعله در برکُن، خلیل آوازه شو
2- کنار زدن سستی:
ناتوانی زندگی را رهزن است
بطنش از خوف و دروغ آبستن است
از مکارم اندرون او تهی است
شیرش از بهر ذمائم فربهی است
هوشیار! ای صاحب عقل سلیم
درکمینها مینشیند این غنیم
3- به کار انداختن توانایی:
زندگی کشت است و حاصل قوّت است
شرح رمز حق و باطل قوت است
مدعی گرمایهدار از قوت است
دعوی او بی نیاز از حجت است
باطل از قوت پذیرد و شأن حق
خویش را حق داند از بطلان حق
ازکن او، زهرکوثر میشود
خیررا گوید شری، شرمیشود
4- داشتن صداقت:
با توانایی صداقت توأم است
گرخودآگاهی همین جام جم است
5- واهمه نداشتن از دشمن:
راست گویم عدو هم یار توست
هستی او رونق بازار توست
هرکه دانای مقامات خودی است
فضل حق داند اگر دشمن قوی است
کشت انسان را عدو باشد سحاب
ممکناتش را برانگیزد ز خواب
سنگ ره آب است اگر همت قوی است
سیل را پست و بلند جاده چیست؟
سنگ ره گردد فسان تیغ عزم
قطع منزل امتحان تیغ عزم
6 ـ حفظ فرهنگ:
ای امانت دار تهذیب کهن
پشتپا بر مسلک آبا مزن
همچوگل در گلستان خوددارشو
بهر نشر بو پی گلچین مرو
زندگی برجای خود بالیدن است
از خیابان خودی گلچیدن است
7 ـ ارزش خود را بالا دانستن:
از مقام خود نداری آگهی
بر زیان خویش نازی، ابلهی
ای ز بطن چرخ گردان زادهای
از تو بهتر ساحل افتادهای
هستی خود نذر و قلزم ساختی
پیش رهزن نقدجان انداختی
8 ـ اخلاص داشتن:
قرب حق از هر عمل مقصود دار
تا ز تو گردد جلالش آشکار
صلح شرگردد چو مقصود است غیر
گر خدا باشد غرض جنگ است خیر
گر نگردد حق ز تیغ ما بلند
جنگ باشد قوم را نا ارجمند
9 ـ به دنبال علم رفتن:
علم مسلم کامل از سوز دل است
معنی اسلام ترک آفل است
چون ز بند آفل ابراهیم رست
در میان شعلهها نیکو نشست
علم حق را در قفا انداختی
بهر نانی نقد دین درباختی
10 ـ به دیگران متکی نبودن:
مثل نی خود را ز خودکردی تهی
بر نوای دیگران دل مینهی
ای گدای ریزهای از خوان غیر
جنس خود میجویی ز دکان غیر
بزم مسلم از چراغ غیر سوخت
مسجد او از شرار دیر سوخت
ای امین حکمت ام الکتاب
وحدت گمگشته خود بازیاب
11 ـ استفاده مطلوب از زمان:
تو که از اصل زمان آگه نِه ای
از حیات جاودان آگه نه ای
تا کجا در روز و شب باشی اسیر
رمز وقت ازلی معالله یادگیر
این و آن پیداست از رفتار وقت
زندگی سرّیست از اسرار وقت
اصل وقت از گردش خورشید نیست
وقت جاوید است و خور جاوید نیست
منابع و مآخذ:
1 ـ اخوان ثالث، مهدی، حریم سایههای سبز، ناشر: زمستان، چاپاول،1373
2 ـ اقبال، جاوید، زندگی نامه اقبال؛ ناشر: فردوس ؛ 1362
3 ـ آرام، احمد، احیای تفکر دینی در اسلام؛ ناشر: رسالت قلم، 1346
4 ـ خرمشاهی، بهاءالدین؛ حافظ نامه، بخش اول؛ ناشر: علمی، فرهنگی/سروش؛ چاپ سوم 1368
5 ـ سرامی، قدمعلی، از هرگز تا همیشه؛ ناشر: ترفند، چاپ سوم،1385
6 ـ شناخت (مجموعه مقالات)، محمدتقی جعفری
7 ـ رجایی بخارایی، احمدعلی؛ فرهنگ اشعار حافظ؛ ناشر: علمی؛ چاپ چهارم، 1366
8 ـ علی(ع) (بنابی طالب، حضرت) با شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید؛ ناشر: کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی؛
1404 و غررالحکم؛ ناشر: دفتر تبلیغات اسلامی قم؛ 1366
9 ـ کنفیلد،جک، ویکتورهانسن، مارک؛ هویت، لس؛ قدرت تمرکز ؛ ناشر: معیار علم؛ چاپ اول؛ 1390
10 ـ مرادی، فرید، کلیات اقبال لاهوری؛ ناشر: ثالث /نگاه، چاپ اول، 1388
11 ـ مشایخی فریدنی، محمد حسین؛ نوای شاعر فردا؛ ناشر: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی؛ 1370
12 ـ مطهری، مرتضی؛ فلسفه اخلاق؛ ناشر: بنیاد 15خرداد؛ چاپ چهارم، 1362
13 ـ نیاز کرمانی، سعید؛ حافظ شناسی؛ ناشر: پازنگ، چاپدوم، 1366
(برای جلد چهارم) / چاپ اول،1367(برای جلد نهم)