سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان كس ماندگار نیست در این دیر ، گر چه من

نام‌آوران ایرانی

كس ماندگار نیست در این دیر ، گر چه من

 



با خواندن نخستین غزل با عنوان « ای نام تو» كه در نهایت استادی سروده شده، به یاد نخستین شعر دیوان سعدی: «اول دفتر به نام ایزد دانا» افتادم و در غزل ناب «بهاران»، عشق استاد را به طبیعت، و شوق عارفانة ایشان را دربارة زیبایی‌های جهان دریافتم. از آنجا كه سخن هر شاعر بازتاب منش و انگیزه‌های درونی اوست، سعی كردم با دقت در محتوای «پژواك ادب»، اندیشه‌های تابناك استاد را زینت‌بخش روان خود سازم:

استاد در همة احوال به خدای بزرگ تكیه دارد و ایمان را داروی شفا بخش همة دردها می‌داند:

بر دوست كنم تكیه كه ایمان و توكل

داروی شفاپرور آلام نهان است

واژه‌های شعر مانند اعضای یك خانواده باید با‌‌یكدیگر پیوند و نسبت داشته باشند تا هنر تناسب را در بیت بیافرینند. مانند واژه‌های: دل، غم‌ایام،فروشوی و آب روان در بیت:

با شعر من از دل غم ایام فروشوی

این طبع ادیب است كه چون آب روان است

و در بیت:

شب است و باغ و می و شعر و ساز و صحبت دوست

چه شور‌هاست درین بزم شاعرانه ما

كه واژه مانند چند خویشاوند گردهم آمده به بیت‌ها گرمی و دل‌نشینی بخشیده‌اند. دریای عشق موج خیز و دهشت انگیز است. ناخدایی از تلاطم این دریا گام به ساحل نجات می‌نهد كه بیم موج را به دل راه نهد، و هول آن را به بهای جان بخرد.

اگر تلاطم دریای عشق وحشت زاست

ادیب را چه تفاوت، كه مرغ طوفان است

راز آفرینش آن قدر تو در تو و پیچ در پیچ است كه«بوعلی‌ها» و «خیام‌ها» را بـــا آن وسعت اندیشه، در وادی حیــرت دچـــار سرگردانی ساخته است. هر دو نابغــــة دهر اعتـــراف دارند كه راز آمدن و رفتنشان ناگشــــوده مانده است:

« هر بنده گشوده شد مگر بند اجل»:

از راز كارگاه وجود این قدر مپرس

سر درگم است رشتة پرتاب زندگی

دل هر كس كه از شراره‌های یكتا پرستی روشنایی یافت، و مهر علی (ع) وجود او را گرمی بخشید، خود را در ساحل آرام زندگی می‌یابد و از دغدغه‌های این آشوب بركنار می‌ماند و خط جلی امان در دل و جانش نقش می‌بندد:

چراغ معرفت كرد گار مهر علی است

به دل شرارة توحید از علی دارم

در بازار زندگی، كالای عشق اگر بی غش باشد،درمان همة درد‌ها می‌شود و غبار غم‌ها را مانندآب زلال از دلها می‌شوید و نا خوشنودی‌ها را می‌زداید:

عشق را نازم كه هم درد است و هم درمان مرا

عاشق از غم گرچه رنجور است، ناخوشنود نیست

صنعت «تلمیح» كه در آن سراینده از عبارت، یا واژه‌یی بهره می‌برد كه اشاره به داستان، یا ضرب‌المثل، یا شعر و آیه‌یی مشهور دارد، در سروده‌های استاد، كم نیست:

كو امیدی؟ كو قراری « رستم» این جا گو مپای

این نه آن چاهی ست كز وی سر برآرد «بیژنی»

تا دور شد ز معركه «اسفندیار» یل

«ارجاسب» را به ملك مجال فتن فتاد

فرخنده مهر « خواجه نظام» و «بزرگمهر»

در دست یك نظامی بی علم و فن فتاد

بیت نخست اشاره به نجات «بیژن» پسر گیو، خواهرزادة رستم است كه عاشق «منیژه» دختر افراسیاب شد و او را در خانه منیژه دستگیر و در بن چاهی زندانی كرد،‌ و سرانجام رستم او را نجات داد. بیت دوم نظر به داستان« ارجاسب» شاه توران دارد كه «گشتاسب» پادشاه ایران را شكست داد و دختران او را در رویینه دژ زندانی كرد. در این هنگام اسفندیار در زندان پدر خود گشتاسب بود. بیت سوم اشاره به نخست وزیری زاهدی در كودتای 28 مرداد، و بركناری «نظام‌الملك» و « بزرگمهر» زمان، « دكتر محمد مصدق» دارد.زهد ریایی، آدمی را به سر منزل مقصود نمی‌رساند و دكان تظاهر سودی به بار نمی‌آورد. آن كس نقش حقیقت را در در و دیوار هستی می‌بیند و كالای پر بهای یقین را به چنگ می‌آوردكه ژرف نگر و پاك بین باشد:

ره به كالای یقین كی بری از دكه زهد؟

كه من این سود ز سودای دگر یافته‌ام

كاخی كه بر پایة ستم و بیداد بنا شود، سرانجامی جز ویرانی نخواهد داشت: « الملك یبقی مع الكفر و لا یبقی مع الظلم»:

دل منه بر ستم آباد كه ویران گردد

هر عمارت كه در این مرحله بنیاد كنند

گاه زبان استاد در غزل چنان صمیمانه و روان است كه گویی با مخاطب خیالی خود، به دور از هرگونه تقید ادبی، به نقد حال می‌پردازد:

دیشب به یاد روی تو خون می‌گریستم

من دانم و خدای كه چون می‌گریستم

گاه شاعر در دنیای خیال خود به گلگشت و سیر آفاق می‌پردازد و دور از چشم رقیبان حسود، نكته‌های حسن دلدار را گوشزد می‌كند. در عین حال كه دل به دیدار یار سپرده، دوستان را فراموش نمی‌كند و از این سفر ارمغانی برای یاران هدیه می‌آورد:

ادیب چون زپی نازنین غزالان رفت

به انجمن غزلی نغز، ناز شست آورد

در سروده‌های استـــاد، صنعــــت « ردالقافیه» كه آوردن قافیـــة مصــــراع اول قصیـــده یا غزل در آخر مصراع بیت دوم است، فراوان دیـــده می‌شود:

نه راحت از دل شیدای بلهوس ما را

نه بر هوای دل خویش دست رس ما را

حریف بلهوسی‌های دل نباشد عقل

كجاست عشق كه برهاند از هوس ما را به

هر آن كه خاطر آزادگان به دست آورد

زخیر محض به چنگ آن چه بود و هست آورد

رخ شكست نبیند به روزگار آن كس

كه از شكسته دلان خاطری به دست آورد

یاد كرد از ما به نیكی یار و ما را شادكرد

راستی یادش به خیر آن كس كه ما را یاد كرد

شد فراموش غم عالم چو یادم كرد دوست

یاد باد آن مهربان یاری كه ما را شاد كرد

استاد ادیب برومند، ضمن سرایش و آفریدن مضامین دل‌نشین، به واژه‌گزینی و خلق عبارت تازه می‌پردازند؛ نظیر كاری كه «صائب» و «نظامی» كرده‌اند، مانند:

واژه‌های «نازشست» ، «اخگر پرانی»، «دست كم» و «بالا زدن».

ادیب چون ز پی نازنین غزالان رفت

**به انجمن غزلی نغز، نازشست آورد

در میان محفل گرم حریفان یاد باد

**از نگاه ما به هر اخگر پرانی‌ها كه بود

نیست دست‌كی از شمع دل افروز تو را

كه چو پروانه‌ام آتش به سرا پازده‌ای

در غزل استاد، گذشته از اندیشه‌ها و احساس‌های لطیف عاشقانة شوق انگیز، كه درون مایة سروده‌ها را پدید می‌آورد، صنایع لفظی نیز جای خود را دارند. برای نمونه به صنعت « ترصیع» در ابیات زیر توجه كنید:

به شور افكندم خنده‌های شیرینت

به شوق آوردم غمزه‌های سحارت

تو شور عشقی و جو شنده در نهاد منی

من اشك شوقم و شویندة غبار توأم

تو ای كه مایة ‌سرسبزی بهار منی

منم كه مرغ نوا سنج لاله زار توأم



بسیاری از اهل سخن، تكرار را مایة ‌ملال می‌پندارند، ولی تكرار واژه‌ها در شعر استاد، نه‌تنها ملال انگیز نیست بلكه چنان استادانه به كار رفته‌اند كه به زیبایی و دل‌نشینی سخن، سخت افزوده‌اند:

نگاه شوخ تو با غمزه‌ات قراری داد

كز آن قرار من این گونه بی‌قرار توام

كس ماندگار نیست در ین دیر گر چه من

دیدم بسی كه رفت كسی، ماند ناكسی



استاد ادیب برومند، نمونة برجسته‌ای از چهره‌هایی پر بار و كم ادعاست و همان اندك حضور سبزش در انجمن‌های ادبی نیز صرفاً برای ارج نهادن به كوشش انجمن دارانی است كه بار سنگین برپایی انجمن‌ها را به دوش می‌كشند و از این رهگذر به زبان فارسی و فرهنگ پر بار میهن خود خدمت می‌كنند. دلیل این ادعا این است كه كم كسی شاهد شعر خوانی استاد در محافل ادبی بوده است.

مدعی را از سبك قدری است دعوی‌ها فزون

ورنه سنگین مایگان را ادعایی نیست، نسیت

آنچه گفته آمد، حاصل نگاهی گذرا تا صفحة75 به «پژواك ادب» بود. بررسی دیگر صفحات نیازمند فرصتی فراختر است. در پایان لازم به یادآوری است كه همگان، استاد برومند را دارای فضیلت‌های فراوان می‌شناسند؛ از قبیل: خوش خطی، هنر شناسی،

كتاب‌شناسی، قصیده سرایی، استواری در راه آرمان‌های ملی گرایانه و بسیاری فضایل در خور ستایش دیگر؛ اما استاد در نشست‌هایی كه از فیض حضورشان بهره‌مند بودیم، از غزلهای ناب خود چیزی رو ننمودند. پس از چاپ «پژواك ادب» پی‌بردیم كه استاد در فن غزل هم سرآمد است و دست كمی از غزل سرایان نام‌آور ندارند. این شمه‌ای بود از آن‌چه كه در این اثر گرانسنگ در حد توان و بضاعت مزجات خود یافتم. عمر استاد دراز، تنشان سالم و افاضاتشان مستدام باد!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید