سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان به یاد رادمرد آذربایجان (دکتر جعفر جمشیدی‌راد)

نام‌آوران ایرانی

به یاد رادمرد آذربایجان (دکتر جعفر جمشیدی‌راد)

دکتر حمید احمدی

 

دکتر جعفر جمشیدی‌راد
شادروان دکتر جعفر جمشیدی‌راد

 

روزی که خبر درگذشت ناگهانی‌اش در ١٢ آبان ١٣٩٨ را یکی از دوستان آذری اهل تبریز به من داد، بهت و شگفتی وجودم را فرا گرفت. باورش بسیار سخت و دردآور بود. دکتر جعفر جمشیدی‌راد، سنگر و ستون پابرجای ایرانیت در دو دهه گذشته در دانشگاه و محافل علمی تبریز و سراسر شمال‌غربِ ایران بود. تلاش‌های سرسختانه و شجاعانه او در پاسداشت میراث فرهنگی و سیاسی ایران و زبان فارسی در آن خطه زبانزد همه بود، چه استادان سابقش، چه دانشجویانش و چه دوستان و همکاران و حتی مخالفانش. جمشیدی راد هنوز در میانه راه زندگی بود که درگذشت. او تنها نگران چند محفل سازمان یافته پان‌ترکیست فعال در آذربایجان که آزادانه تخمِ کین قومی و تفرقه و ادبیات نفرت را در آن دیار می‌پراکنند نبود. نگرانی و اندوه او بیشتر از کسانی بود که در راس رسته‌های سیاسی و اداری و گاه مذهبی آذربایجان به قول خودش نان و نمک ایران را می‌خوردند و نا آگاهانه و یا آگاهانه نمکدان می‌شکستند. دست اندرکاران نهادهای فرهنگی کشوری در منطقه که فعالیت‌های نشریاتی و روزنامه‌ای ایران دوستانه و ملی در آن دیار را در تنگنا و فشار گذاشته و مسئولان آن را به جرم‌های گوناگون به دادگاه می‌کشانده و محکوم و جریمه می‌کردند، اما ده‌ها نشریه و ناشران قوم گرای نفرت پراکنی را که علیه بزرگان سیاسی و ادبی ایران گذشته و امروز و علیه زبان ملی ایران  دشنام می‌گشودند و می‌گشایند آزاد می‌گذاشته و می‌گذارند.

 

او به عنوان استاد با سابقه و برجسته علوم سیاسی دانشگاه آزاد تبریز از آنچه که آنرا بی‌توجهی و سهل‌انگاری مقامات دانشگاهی نسبت به رخنه و حضور جریان‌ها و افراد قوم گرا و گاه تجزیه طلب در دانشگاه‌های منطقه می‌خواند، اظهار نگرانی و نا خشنودی می‌کرد.

 

قلب دکتر جمشیدی‌راد از فشاری در تنگنا بود که گاه عملکرد عالی‌ترین مقامات سیاسی کشور باعث آن می‌شد. مقاماتی که برای بدست آوردن چند رای، با وعده‌های انتخاباتی و با اعلامیه‌های چندین و چند ماده‌ای خود باعث تشویق و تقویت محافل و گفتمان قوم گرا می‌شدند. همان‌هایی که بدون هرگونه مطالعه و مشورت با اهل علم و مصلحت، به شتاب دستور باز شدن رشته‌های زبان‌های قومی در آذربایجان شرقی و کردستان را صادر کردند و کانون‌های احتمالی تولید ادبیات ضد ایرانی را که می‌تواند در آینده سرچشمه مشکلات دشوار بر سر راه وحدت و همبستگی ملی  شود، آفریدند.

 

دل جمشیدی راد از کار آن دست دیپلمات‌ها و رایزنانی خون بود که از بودجه ارزی ایران حقوق می‌گرفتند و بجای دفاع از هویت، فرهنگ و ملیت ایرانی، به گمان خود برای جلب دوستی کشورهای محل ماموریت خود آنچنان با مقاماتشان نزدیک و همراه می‌شدند که نا خودآگاه گفتمان ضد ایرانی آنها را تقویت می‌کردند. به تولید کنندگان ادبیات نفرت و تفرقه جایزه می‌دادند و برایشان بزرگداشت می‌گرفتند.
این در حالی بود که بزرگانی چون دکتر منوچهرمرتضوی استاد و دانشمند برجسته ادبیات فارسی در دانشگاه تبریز خانه‌نشین شده و غریبانه در سالهای پس از انقلاب در شهر خود در می گذشتند. در همان حال «دکترها و پروفسورهای» قلابی دست پرورده باکو و دیگر محافل پان‌ترکیست خارج از ایران، آزادانه با انتشار آثار بی‌مایه خود برای آذربایجان ریشه تاریخی و گفتمان هویتی غیر ایرانی می‌آفریدند و در این میدان فراخ، تاخت و تاز می‌کردند.

 

جمشیدی راد دلخون از این بود که چرا هر از چند گاه برخی مقامات منصوب مذهبی استانهای آذری نشین بدون توجه به توصیه‌های رهبر خود در رابطه با پاسداری از زبان فارسی، با موضع‌گیری در برابر ایران دوستان و اتهامات بی‌جا به طرفداران تقویت هویت و ملیت ایرانی و  زبان فارسی در منطقه، گفتمان قومی را تقویت می‌کردند. جمشیدی راد فرزند گرانمایه و راد  آذربایجان بود، همان آذربایجانی که شهریار در سالهای سخت تلاش شوروی و فرقه دمکرات برای تجزیه‌اش او را خطاب قرار داد و گفت:

 

«بی کس است ایران، به راه ناکسان از ره مرو!
جان به قربان تو ای جانانه اذربایجان!».

 

جمشیدی راد تنها نبود و نیست، هستند خیل بزرگِ راد مردان و راد زنان و جوانان آذری و دانشجویان او که در سنگر دانشگاه‌های استان و سایر شهرهای ایران، در کانون‌های رسانه‌ای و در جای جای ایران زمین پرچم دفاع از ایرانیت و منافع ملی ایران را بر افراشته نگاه می‌دارند. راد مردان و زنانی که شهریار آنها را خطاب کرده و گفته بود:

 

  «مادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر!
روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان».

 

جعفر جمشیدی راد در راه وطن و غم وطن زندگی خود را گذاشت. ایران محبوب دوست داشتنی او بود و باشد که بر اساس قول پیامبر امین که گفته است «من مات فدائا للمحبوب، قد مات شهیدا»، خداوند بزرگ پاداش شهیدان راه وطن را به او بدهد و با کمک به فرزندان ایران برای پشت سر گذاشتن این «روزگار غریب»، و شرایط سخت و بحرانی و بی‌پناهی امروز کشور، روانش را شاد بدارد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید