سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان استاد باستانی پاریزی - میلاد عظیمی

نام‌آوران ایرانی

استاد باستانی پاریزی - میلاد عظیمی

 برگرفته از تارنمای مجله بخارا

در آویزه‎های ۲۳ که در بخارای نوروزی منتشر شده، میلاد عظیمی به استاد باستانی پاریزی اشاره‎ای داشته است. این بخش را با هم اینجا می‎خوانیم :

 


میلاد عظیمی


662. استاد باستانی پاریزی

دم‌صبح است و بیخوابی… مثل یهودی سرگردان میانِ کتاب‌هایم پرسه می‌زنم. چشمم به قفسه‌هایی می‌افتد که کتاب‌های باستانی پاریزی را در آن چیده‌ام؛ تقریباً همة کتاب‌هایش را دارم. کتاب‌های باستانی برایم «طعمِ وقت» دارد؛ تکه‌ای از روحم است. مرا به روزهای نوجوانی‌ام می‌برد؛ آن روزهای شفاف و ساده‌ای که شیفته «نای هفت‌بند» و «حماسه کویر» و«خاتون هفت قلعه» بودم.

معلم تاریخی در دبیرستان داشتیم که مرد نجیب وآگاه و مهربانی بود. دانش‌آموز سال اول دبیرستان بودم که معلم ما در کلاس با تجلیل و تحسین بسیار اسم باستانی پاریزی را آورد. به علت علاقه‌ای که به معلممان داشتم در اولین فرصت به کتابفروشی نزدیک دبیرستان‌ رفتم و از کتابفروش  خواستم که کتابی از باستانی پاریزی به من معرفی کند؛ «خاتون هفت قلعه» را داد و من مثلِ سبوی تشنه‌ای که آب را به خود بکشد یا نه… به قولِ ایرج‌میرزا بسان کوزه‌های نوخریده‌ای که شراب‌ اندر مساماتشان دویده کتاب را خواندم و مست و مسحور باستانی پاریزی و نثر سحار و شیوه شیرینش شدم. دیگر من بودم و کتاب‌های باستانیِ پاریزی که دانه‌دانه می‌خریدم و می‌بلعیدم.

 


منوچهر ستوده و باستانی ـ ژنو

 

راستش را بخواهید باستانی پاریزی سرنوشتِ من و زندگیِ کوچکِ بی‌سامانِ مرا عوض کرد. در کتاب‌های او بود که برای اولین‌بار نام فروزانفر و قزوینی و تقی‌زاده و شفیعی‌کدکنی و زریاب و ایرج افشار را شنیدم. او بود که مهر اینان را در دلم نشاند. از کتاب‌های او به کتاب‌های این بزرگان رسیدم. بعد هم تصمیم گرفتم که تغییر رشته بدهم و در کنکور علوم‌انسانی شرکت کنم و به دانشکدة ادبیات بیایم تا به کلاس شفیعی‌کدکنی بروم چون جمله‌ای که باستانی در وصف شفیعی‌کدکنی در «حماسه کویر» نوشته بود، هوایی‌ام کرده بود.

به دانشکدة ادبیات و کلاس شفیعی‌کدکنی رفتم… در همه این سال‌ها در حد خودم آثار قزوینی و تقی‌زاده و فروزانفر و مینوی واقبال و یارشاطر و زریاب و شفیعی و تفضلی و نولدکه و نیکلسون و کریستن‌سن و مینورسکی و ریتر و اشپولر و مادلونگ و مایر را خواندم و در حد خودم هم فهمیدم که شیوة باستانی پاریزی با شیوة این محققان چه تفاوت‌هایی دارد اما فاش می‌گویم و از گفتة خود دلشادم که هنوز کتاب‌های باستانی پاریزی را دوست دارم؛ نثر رنگین و سرشارِ باستانی پاریزی را دوست دارم؛ سبکروحی نوشته‌‌هایش را دوست دارم؛ حضور ذهن و هوشمندی و نکته‌یابی‌های او را دوست دارم؛ طنز خاص و رندی‌های او را دوست دارم؛ قدرت خارق‌العاده  او را در احضارِ وقایع و معلوماتِ تاریخی و قرار دادن آن در «هر» بافت ـ ولو به زور به قول خودش «چسب اوهو» ـ را دوست دارم؛ ایران‌دوستی و کرمان‌دوستی او را دوست دارم. چقدر خوب نکته‌های تند و تیز و عبرت‌های تلخ را به شهد ظرافت برمی‌آمیزد و در کام‌ها می‌ریزد!…

همیشه حیرت کرده‌ام که خدایا باستانی این همه شعر از شاعران خامل‌الذکر را چگونه در حافظه دارد و چگونه آنها را این همه مناسب و به جا به کار می‌برد!…

همیشه حس کرده‌ام که باستانی ایران و مردم ایران را خیلی خوب می‌شناسد. انگار فراز و نشیب تاریخ کرمان را -که در نگاه او به مثابه عالم اصغر ایران است – زیسته و تجربه کرده است. در ژرفای نوشته‌هایش پختگی و فرزانگی خاصی می‌تراود.  اصلاً از مؤلف «خود مشت‌مالی» مگر توقعی جز فرزانگی می‌توان داشت؟! پختگی از این بیشتر که پنجاه شصت سال ـ آن هم در روزگار پرآفت و مخافتی که از منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارید ـ بنویسی و بنویسی و بار شیشه خود را هم به منزل برسانی و نسلهای پیاپی خواننده کتابهایت باشند. یاد استاد ایرج افشار به خیر که در همین مجله بخارا یادداشتی چاپ کرد که در آن چرتکه انداخته بود و انبوه مخاطبان کتابهای باستانی را تخمین زده بود.

 


ایرج افشار، محمد ابراهیم باستانی و محمد علی جمالزاده

 

می‌دانم که گروهی او را مورخ نمی‌دانند و نویسنده می‌دانند؛ نویسنده‌ای که حاصل کارش با ضوابط تحقیقات تاریخی روشمند و علمی مطابقت ندارد من اما دلم می‌خواهد این مصراع مهدی حمیدی شیرازی ـ در مدیح بدیع‌الزمان فروزانفر ـ را در خطاب به او بخوانم و بگویم که آقای باستانی پاریزی عزیز!… استاد باستانی پاریزی نازنین! «هر چه هستی و نیستی گنجی!»

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید