ایران پژوهی
از غرب ایران چه میدانیم؟ - کوششی در بازخوانی تاریخ مناطق غربی ایران
- ايران پژوهي
- نمایش از جمعه, 26 بهمن 1397 22:03
رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
سرآغاز
غرب به زبان ایرانی و در ماتیکانهای ایرانی خُوَرْوَران است که معنای تحت اللفظی جایی که خور(خورشید) میرود. در برابرش خُوَراسان(خراسان) است، جایی که خور میآساید.(میآید)
غربِ ایران به دلایل دانشی که دانشمندان بزرگی در آن پرورش یافته اند، (شهرزوری، دینوری، جزری، آمِدی،...)، به دلایل نظامی که سرداران بزرگی در آن پرورش یافتند، (صلاح الدین ایوبی، فرماندهان دوره صفویه،...)، به دلایل تاریخی و جغرافیایی (که همیشۀ تاریخ بخشی از جغرافیای ایران و مردمانش مردمان ایرانی و تاریخش تاریخ ایران است) و به دلایل سیاسی برای ما ایرانیان دارای اهمیت است.
غرب ایران نه آذربایجان و کردستان فعلی بلکه کاپادوکیه (آناتولی: اَن اَثورَ: غیر آشوری/؟/،عثمانی) استان جزیره، عراق، سوریه، فلسطین (معرَّب پارسیان، عِبری: پرست)، در طول تاریخ مکان ایرانیان و محل کشمکشهای اقوام خونریزِ فرانک و ژرمن و عثمانی به ویژه در جنگهای صلیبی با ایرانیان بوده است! غرب ایران به دلیل داشتن بُنیه فرهنگیِ ایرانی از جمله پایگاههای مهم سرزمینیِ ایران بوده است. عواملی چند این جدایی بزرگ و فراموشی نسبت به غربیِ ایران را برای ما ایرانیان در طول تاریخ رقم زده است که از آن جمله است: تغییر نامهای ایرانی- کُردی به عربی و ترکیِ عثمانی، تغییر زبان مردمان عراق به دلیل سیطره طولانی عربها بر منطقه عراق.
آنچه در زیر میآید توجه نشان دادن تنها به یک بخش از غرب ایران بزرگ است که مجموعه کُردتبارهای ایرانی را شامل میشود. یکی از استانهای مهم امپراتوری ایرانِ زمانِ ساسانی همانا استان جزیره است که در متنهای ساسانی آن را به گونه «گَزیرَک» میبینیم. غرب ایران بدست اِسپَهبَدِ خُوَروَران اداره میشد. (الممالک و المسالک پورِ خرداد به)
استانجزیره
جزیره در سال هفدهم به دست اعراب افتاد، همچنان بخشی از ایران بزرگ بود تا در جنگ چالدران با عثمانیان ازایران جدا شد. بخش بزرگی از کُردنشینهایایرانیتبار که عموماً بهگویش کُرمانجی سخن میگویند.گویشهای رایج در منطقه غربی شامل کُرمانجی، سُورانی، زازاکی، اردلان... میباشد. جزیره از اقلیم چهارم است. اردشیر بابکان آن را ساخت. (نزهة القلوب: 156)
جزیره از اصل پارسیمیانه (زبانپهلوی) «گَـزیرک»میباشد که معرّب شده است. درمتن پهلوی «نامه شهرستانهای ایران» ازگزیرک: جزیره به عنوان شهرهای خُوروَران (غرب) یاد شده است که بر ایرانی بودن این استان صحّه میگذارد. این نام هنوز ازدل تاریخ بر این منطقه باقیمانده و رویکرد تغییر نام و ترکیسازی نامهای ایرانی توسط عثمانیان و نیزعربیسازی عربها نتوانسته این نام را از میان ببرد. نام جزیره را در قرون بعدی گویا از قرن ششم در فارسنامه ابن بلخی بنام «دیاربکر و ربیعه» نیز میبینیم. که البته در نام دیار بکر باید کمی درنگ کرد. دیاربکر در اختلاف نسخ فارسنامه به گونه دیاربکرد هم آمده است (رویه: 68) بکر منسوب به بکر بن وائل است. این که بکر را کُرد بدانیم یک احتمال ضعیف است و البته جای درنگِ بسیار دارد!
جزیره در متن پهلوی شهرستانهای ایران از دوران ساسانی
جزیره از پیش از صفویان همیشه محل کشمکش و جنگهای اقوام ترک با هم و بر علیه هم از سویی و با ایرانیان بوده است، ایرانیانی که نامشان به سبب ترکیسازی مورخان (اشتباهات مورخان) در تاریخِ منطقه گمنام مانده است. بالاخره این استان مهم کُردنشین در جنگ چالدران از ایران جدا میشود ولی عراق و بغداد هنوز در قبضه ایرانیان است.
ابن خردادبه در بخش مغرب از کتاب المسالک و الممالک خود نام جزیره را در میان راه بغداد تا مغرب و در کنار شهرهای رُها و... میآورد و میزان مالیات جزیره را چهار هزار دینار یاد میکند. (المسالک و الممالک، رویه: 57).
استخری نیز در مسالک و ممالک خود در جایهای مختلف از کتابش از جزیره یاد کرده است و این نام را بجای دیار بکر و ربیعه به کار برده است. در معرفی دیار شام مینویسد: «هرچه از طرف روم است آن را ثغور میخوانند... و تمامت ثغور در حدود شام جمع کرده آمد و بعضی از ثغور به شامی معروف است و بعضی به ثغور جزیره و ایشان هر دو از زمین شاماند، جهت آنکه آن چه از پس فرات زمین شام است و آن چه از ملیطه تا مرعش آن را ثغور جزیره میخوانند از بهر آنکه اهل جزیره در آنجا مقیم میباشد و آن زمین بر این نام منسوب است و از نفس جزیره است.» (المسالک و الممالک، رویه: 68)
جزیره در نقشههای ایرانی
جزیره در نقشه ای که بدست کندی و سرخسی (قرن سوم) ترسیم شده است. این نقشه را به ابن سعید اندلسی (قرن هفتم) و یا از کتاب البدء و التاریخ مطهر پورِ طاهر مقدسی نیز نسبت داده اند.
نقشه ابن وردی (970 هجری) از مکتب جغرافیایی بلخی
نام جزیره در نقشه ارمنستان و اَران و آذربایجان از کتاب ممالک و مسالک استخری، در پایین نقشه که شهرهای کردنشین دِینور(تلفظ با یاء مجهول) و شهرزور نیز در آن دیده میشود. دینوری صاحب کتاب معروف اخبار الطوال و شهرزوری شارح معروف حکمت الاشراق سهروردی و نیز آمِدی حدیثی معروف از شهر آمِد، همه از استان جزیره به حساب میآیند.
دِینور و شهرزور از شهرهای جزیره در نقشه بخش کوهستان(جبال) از کتاب ممالک مسالک استخری
[خره، خوره، کوره: شهرستان]، ناحیههای استان جزیره
[کورَه معرَّب خره ایرانی است به معنای شهرستان، ف. معین]
خورههای ناحیت جزیره عبارتند از: ارزن، میافارقین، آمِد، سمیساط، قردی، بازبدی، بلد، نصیبین، دارا، رأسالعین (کُرد زبان)، قرقیسیا، رقه، سروج، حران، رُها، رأس کیفا، شمشاط که از شهرهای جزیره است ولی آنها را که ثغور مینامند از این قرارند: شمشاط، ملطیه، زبطره، مرعش، حدث، سمیساط، حصن منصور.
شهرهای خورههای جزیره به دو بخش به نامهای دیار ربیعه و دیار مضر تقسیم میشوند. (جغرافیای تاریخی ایران باستان، محمد جواد مشکور، رویه: 231)
حمداله مستوفی در یادکرد دیار بکر و ربیعه میآورد: در صورالاقالیم آن را جزیره خوانده است. بیست و نه شهرست و گرمسیر و حدودش با ولایات روم و ارمن و شام و کردستان و عراق عرب پیوسته است و شهر موصل دارالملک آنجاست...
شهرهای جزیره عبارتند از: موصل، اربیل، ارزن، آمِد، باصبده، باظرنوح، برطُلی، بوازیج، جار، جزیره(اردشیرپاپکان ساخت)، حانی و سیلوان، حران(ارفخشد بن سام بن نوح ساخت)، حصن کیفا، خابور(قباد پور فیروز ساسانی ساخت)، رأسالعین، رقه، رُها، ساعر، سنجار، سوق ثمانین، عقر، عمادیه، قرقیسیا(منسوب به قرقیسیا پور تهمورث دیوبند)، کرکلیس، ماردین، موش، میافارقین، نصیبین، نینوی.نزهه القلوب: 156
تحریف نامها
مناطق غربی ایران به دلیلِ کم کاریِ خودمان در امرِ آموزش و پژوهشِ تاریخ بسیار مهجور مانده است. استانِ جزیره را نامی عربی نهادند و دیاربکر و ربیعه گفتندش. قوم بایندر که نسب به شهر معروف آمِد (کردی: آ-مِدیا) از شهرهای کُردنشین دارد را ترک و از تبار ترکمان (اغز) نامیدند. (دانشنامه جهان اسلام) در حالی که نام آق قوینلو به سبب درگیریهای فراوان منطقه و مهاجرت خیل اقوام ترک و مغول بدینجا بر روی مناطق بایندریه بایستی نهاده شده باشد! از این پس بایندرها را بنام آق قیونلو میشناسیم. هنوز در کردستان نام خانوادگی بایندری را بر روی کردهای خود میبینیم. همه جا از مهر و عدل و رأفت و داناییِ بایندریه سخن میرود، آخِر کجا اقوام ترک و مغول را سیاست و دانش و دانایی و رأفت و عدل بوده است! عبداللطیف قزوینی آنها را حاکمان دیاربکر میشناسد (لبالتواریخ: 359).
از سوی دیگر صلاحالدین ایوبی سرِ سپاه اسلام نامش عربی است ولی میدانیم که کُرد بود، هم او بود که جلوی پیشروی صلیبیون (فرانکها و ژرمنها) را گرفت. به دلیل ضعف آموزش در تاریخ قبل و بویژه پس از صفویه و کم کاری در حوزه غربی کشور بسیاری از نامهای ایرانی(کُردی) یا به دست اعراب عربی شده و یا به دست عثمانیها ترکی گشته است. اکنون پژوهشگران ایرانی را کوششی مضاعف لازم است تا به وقایع پس از اسلام و نامهای قبایل و طوایف و جغرافیای منطقه با دیدی دقیقتر بنگرند.
مسعودی در التنبیه و الاشراف در ذکر طبقه دوم از دوران پادشاهی ایران که طبقه یلان مینامد درباره قلمرویکُردان چنین آورده است:
...«و به نظر ایرانیان قبایل کرد نیز از نسل کرد پسر اسفندیار پسر منوچهرند (متن: منوشهر)، از آن جمله کردان بازنجان و شوهجان و شادنجان و نشاوره و بوذیکان و لریه و جورقان و جاوانیه و پارسیان و جلالیه و مستکان و جابارقه و جروغان و کیکان و ماجردان و هذبانیه و دیگران که در قلمرو فارس و کرمان و سیستان و خراسان و اصفهان و سرزمین جبال و ماهات، ماه کوفه، ماه بصره و ماه سبذان(ماهات جمع ماه و آن معرب ماد است) و ایغارین که برج و کرج ابی دلف است و همدان و شهرزور و دراباد و صامغان و آذربایجان و ارمنیه و اران و بیلقان و بابالابواب(متن: باب و ابواب) و جزیره بین النهرین و شام و دربندها هستند.» (التنبیه و الاشراف: 84)
با نگاهی به قلمرو کردان که بخش بزرگی از ایران پهناور را در بر میگیرد به برداشتی از سخن روانشاد دکتر سیروس ایزدی در دیباچه کتاب «کردان گوران و مساله کرد در ترکیه از آغاز جنبش کمالیان تا کنفرانس لوزان» میرسیم که کردها نه نامی خاص و نه استانی خاص و جدا بودهاند بلکه کردها ایرانی و ایرانیان کرد بودهاند.
مسعودی در ادامه، کوشش در ارائه نسبنامهای از کردان مینماید که اندیشه را به جریانات باریکتری میکشاند:
«جمعی از متأخران و مطلعان کرد که بعضی از آنها را در این ولایتها دیدهایم گویند که اینها از فرزندان کرد بن مرد بن صعصعه بن حرب بن هوازن هستند.» اینکه قبلیه هوازن و یا بسیاری دیگر از قبایلی که در این منطقه نامهای عربی دارند؛ کُرد بودند، از کانونهای توجه ما میباشد! و یک روایت ضعیف از ریشه عربی برخی از کردان میآورد که نمیتوان چندان بدان توجه کرد:
«بعضی از کردان نیز بر این رفتهاند که از قوم ربیعه و از بکر بن وائل هستند و به روزگار قدیم به سبب جنگها که میانشان بوده است به سرزمین عجمان افتاده و ما بین آنها پراکنده شدهاند و زبانشان بگشته و طایفهها و قبیلهها شدهاند.» [در بالا نیز یادآور شدیم این قوم ربیعه و بکر بن وائل احتمالاً عربی شده است و منطقه جزیره و عراق همیشه کردنشین بوده است و اعراب در این مناطق محلی از اِعراب نداشتهاند. ]
در میان کُردان، کُردان پارس شهرتی بیشتر داشتهاند. استخری در مسالک و ممالک مفصل از کُردان پارس نام برده است. یادکرد کردان پارس را از فارسنامه ابن خردادبه میآوریم. با نگاهی به این نامها به عربی شدن نامهای اصیل کُردی پی میبریم:
ذکر کردان پارس:
بروزگار کردان پارس پنج رم بودهاند هر یک رم صدهزار حومه بدین تفضیل: رم جیلویه، رم الذیوان، اللوالجان، رم الکاریان،رم البازنجانو چندان شوکت کی لشکر فارس را بودی ازین کردان بود کی سخت بسیار بودند و پارسیان و سلاح و چهارپایان و در عهد اسلام همه در جنگها کشته شدند و در جهان آواره ماندند و هیچ کس از آن کردان نماند مگر یک مرد نام او علک بور و مسلمان شد و نژاد او هنوز مانده است و این دیگر کردان کی اکنون به پارس اند جماعتی بودند کی عضدالدوله ایشانرا از حدود اصفهان آورده بود و نسل ایشان بماند، اینست ماجرای احوال پارس و پارسیان.(فارسنامه: 168)
در اشاره به قلمرو کردان و یادکرد نامهای ایشان پیوندهای استوار ایرانی و مُستعربه شدن آنها را در قلمروی ایران بزرگ فرهنگی میبینیم و رویکرد به غرب ایران را قوت میبخشیم.
«درتبار پادشاهان صفویه»
در ارتباط با غرب ایران منطقی است از صفویه هم یاد کنیم. اما چرا صفویه؟ شاید به دلایل مختلف منش و رفتار صفویه محل ایراد باشد از جمله عدم کوشش شاه اسماعیل صفوی در بازستاندن استان جزیره از عثمانیان ولی تبارشناسی راستین این سلسله پادشاهی در اهمیت مردمان کوشنده کُرد در پاسداری از مامِ میهن؛ ایران عزیز، بسیار دارای اهمیت است. رفتن کُرمانج زبانهای کُردِ جزیره به شمال خراسان و رزمِ سنگین با اُزبکان و شکست دادن آنها، رزمهای طولانی با عثمانیان و بسیاریِ تاریخ پرشکوهمان به نوعی پیوسته با غرب کشور است. اینکه مردمان ایرانی هیچ گاه از یکدیگر جدا نبودهاند.
کتابهای تاریخ نسبِ پادشاهان صفویه را به پیروز کُردی سنجانی [سنجاری] میرسانند، بجز برخی از نسب نامهها مانند لب-التواریخِ عبداللطیف قزوینی که از پیروز به بعد میکوشد نسب صفویه را به امام موسی کاظم برساند: «شاه اسمعیل پور سلطان حیدر، پور سلطان جنید، پور شیخ صدرالدین ابراهیم، پور شیخ خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی، پور شیخ صفی الدین ابو اسحاق، پور شیخ امین الدین جبرئیل، پور شیخ صالح، پور شیخ قطب الدین، پور صلاح الدین رشید، پور محمد حافظ، پور عوض خواص، پور پیروز شاه زرین کلاه، پور سید محمد، پور شرفشاه، پور سید محمد، پور سید حسن، پور سید محمد، پور سید ابراهیم، پور سید جعفر، پور سید محمد، پور سید اسمعیل، پور سید محمد، پور سید محمد اعرابی، پور سید ابو محمد قاسم، پور ابوالقاسم حمزه، پور امام همام موسی کاظم. (صلوات الله علیهم اجمعین)» (لب التواریخ: 387) این شجره نامه را تا پیروز شاه زرین کلاه میتوان معقول به حساب آورد و با نسبنامه صفوهالصفا یکسان است ولی از پیروز شاه به بعد و رساندن خاندان صفوی به امام موسی کاظم یک احتمال است که با دیده تردید باید در آن نگریست.
ماتیکان«صفوةالصفا» (اسس المواهب السنیه فی مناقب الصفویه)، نسبنامه پادشاهان صفوی را چنین بر میشمارد: «شیخ صفیالدین ابوالفتح اسحاق، پورِشیخ امینالدین جبرئیل، پورصالحقطبالدینابوبکر،پورِصلاحالدینرشید،پورِمحمدحافظ لکلام الله، پورِعواض، پورِپیروز کُردیِ سَنجانی.»
آنچه در این شجرهنامه محل توجه است واژه «سَنجان» میباشد. نام سنجان را در شهرهای مختلف ایران میتوان دیدن. ازجمله: در «پنج کیلومتری جنوب غربی اراک»، گویا با تلفظ سِنِجان، «رستاقخویقم»، «قصبه مرکزی بخش رشخوار تربت حیدریه»، «قریه ای بر دروازه شهرو»، ولی هیچیک از این سه با واژه «کُردی» تناسب روشنی ندارد. سنجان، نیزنام معروفی در نزدیکی مرو خراسان است که آن بخش از ایرانیانی که پس از حمله اعراب (عُمر) به هندوستان رفتند وبه پارسیان هند معروف شدند این نام را با خود و به یاد میهن خود بر منطقهای که در هند سکنی گزیدند، نهادند. داستان مهاجرت ایرانیان به هندوستان را یکی از پارسیان هند بنام بهمن کی قباد زیر نام «قصه سنجان» در سال 969 یزدگردی (1008 هجری، 1600 میلادی) به نظم درآورده است. نام سنجان به گونه «سنیجان» و «سینجان» نیز محل توجه است.
آرامگاه شیخ صفی الدین در اردبیل
اینکه واژه «سَنجانی» همان «سنجابی» در کرمانشاه باشد و نیز نام یکی از ایلهای کُردی، یک احتمال است. احتمال تحریف «سَنجاری» به «سَنجانی» قویترمیباشد. «سَنجار» نام شهر معروف در نواحی موصل در استان گزیرک (جزیره: دیاربکر) که هنوز هم کُرد نشین است، میباشد.
ازآنجا که «صفوه الصفا» درعبارتی میگوید: «یکی از فرزندان ابراهیم ادهم ازطرف سنجار خروج کرد و آذربایجان را بگرفت و فیروزشاه به فرمان همان شخص مأمور آذربایجان شد»، ظن اخیر معقولتر به نظر میرسد. (گرچه وجود یکی از فرزندان ابراهیم ادهم در آن تاریخ، خود جای تردید دارد). به نوشته احمد کسروی در کتاب «شیخ صفی و تبارش» سنجانی همان سنجاری بوده است. (اقتباس از عبدالحسین نوایی، عباسقلیغفاریفرد: تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در دوران صفویه)
شاه عباس بزرگ
از میان جنگهای خارجی شاه اسماعیل صفوی میتوان به دو جنگ بزرگ و مشهور اشاره کرد: جنگ مرو با ازبکان و جنگ چالدران با عثمانیان.
جنگ مرو مرزهای ایران را تا رود جیحون، مرز باستانی ایران رساند ولی در جنگ چالدران، استان جزیره (دیاربکر) برای همیشه ازدست ایران بیرون شد. پیروزی شاه اسماعیل درجنگ «مرو»، شاه تهماسب درجنگ «جام» و مقاومت شاه عباس در جنگ «رباط پریان» سه عامل مهم در شکست اُزبکان بود. جدایی عراق و بغداد از ایران در جنگهای پسین با عثمانیان است که رقم میخورد.
پایان