سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم مهمانی از جنس ببر سیبری

زیست بوم

مهمانی از جنس ببر سیبری

برگرفته از همشهری آنلاین - دکتر اسماعیل کهرم

چندی قبل در میان ناباوری اهل فن و مردم عزیزمان که علاقه‌مند به محیط طبیعی و حیات‌وحش ایران هستند، 2قلاده ببر با تبلیغات و سروصدای فراوان به ایران وارد شدند و در باغ‌وحش تهران جای گرفتند.
رسانه‌ها مطالب گوناگونی در مورد این دو مهمان از راه‌رسیده منتشر کردند و مقامات سازمان حفاظت محیط‌زیست داد سخن دادند که این دو ببر همان ببرهای مازندران هستند که پس از مدت‌ها به میهن بازگشته‌اند و تعداد کشورهای صاحب ببر که تا به حال 7کشور بود به  8کشور ترقی کرده و ایران ببردار شده است! این مقاله قصد دارد که این واقعه را به نقد بنشیند تا ببینیم این جشن و پایکوبی که به‌دلیل ورود ببرها راه افتاد توجیه علمی دارد یا نه؟

زیرکی، زیبایی، ظرافت، قدرت، خشونت، انعطاف بدنی، مقاومت، بی‌رحمی، قدرت بینایی، شنوایی و بویایی گربه‌ها را چندین و چند برابر کنید، ببر در نظر شما پدیدار می‌شود. از نظر دارابودن صفات یک گربه‌سان، ببر چنان تکامل‌یافته که در جهان خلقت به‌عنوان عالی‌ترین شکارچی و «کامل‌ترین ماشین کشتار» شناخته می‌شود. ببر بزرگ‌ترین گربه‌سان عالم است و قوی‌ترین آنها.

ببر مازندران

در یک روز پاییزی در سال 1332 آخرین ببر مازندران به‌دست یک شکارچی حرفه‌ای شکار شد. عکسی از این واقعه ناخوشایند به‌جای مانده است. مقدمات انقراض ببر مازندران از مدت‌ها قبل و با تغییر زیستگاه‌ (زهکشی زمین‌های باتلاقی) و نیز شکار بی‌رویه چیده شده بود. زمین‌های زهکشی‌شده به زیر کشت انواع محصولات می‌رفتند و بیشه‌ها از درختان تهی می‌شدند، شکار هم که در جریان بود. در خاطرات مسعود میرزا ظل‌السلطان که از سفاک‌ترین حکمرانان آن‌روز و پسر دوم ناصر‌الدین‌شاه بود، می‌خوانیم «امروز در میانکاله 35 قلاده ببر شکار کردم»! حقیقت آن‌است که  از موقعی که درختان بیشه‌های مازندران یکی‌یکی قطع شدند تا ویلا، شهر و زمین کشاورزی ایجاد شود و از وقتی که زمین‌های خطه شمال را قطعه‌قطعه کردند و آن‌را «ندید» در تهران فروختند، ببر مازندران مرده بود. شاید که آن‌روز پاییز سال1332‌، ببر مازندران از مدت‌ها رنجی که در اثر تخریب زیستگاه و شکار، به او تحمیل شده بود خلاص شد.

چرا ببر سیبری به ایران آمد؟

داستان از جایی آغاز شد که دولت روسیه برای برگزاری المپیک زمستانه در شهر سوشی در قرقیزستان، به‌فکر گرفتن پلنگ‌های «قفقازی» از ایران افتاد. قفقاز منطقه‌ای است که بخشی از کشورهای روسیه، گرجستان، ترکیه، ارمنستان، آذربایجان و بالاخره ایران را تشکیل می‌دهد. این ناحیه از نظر تنوع گیاهی، جانوری و فرهنگ مردمی در جهان شاخص است. به‌هر حال روسیه برای گرفتن پلنگ‌ها حاضر شد 2 قلاده ببر سیبری  را به ایران واگذار کند. این ببرها از باغ‌وحشی به باغ‌وحش تهران منتقل شدند.

این ببرها، در اسارت زندگی کرده‌اند، هیچ‌وقت آزادی را حس نکرده‌اند و به‌نظر می‌رسد که هیچ گاه هم طعم آزادی را نخواهند چشید.خب تا اینجای داستان در سطح تبادل‌هایی است که بین باغ‌وحش‌ها صورت می‌گیرد و ای‌کاش موضوع به همین‌ روال به مردم اطلاع‌رسانی می‌شد ولی درعوض در روز ورود ببرها یک شوی تمام‌عیار تلویزیونی و رسانه‌ای به‌راه افتاد و مطالبی عنوان شد که به‌راستی موجب تعجب و تأسف مردم و کارشناسان شد. این درست است که در جهان 7کشور صاحب ببر وجود دارد ولی در این کشورها ببرها در مناطق طبیعی و آزاد زندگی می‌کنند. اگر مقصود ببرهای در اسارت و قفس باشد، این ببرها در سراسر عالم پراکنده‌اند.

در هتل‌ها، باغ‌ها و باغ‌وحش‌های دنیا حدودا 4هزار قلاده ببر بنگال وجود دارد. ببرهای سیبری هم که در ایران در باغ‌وحش نگهداری می‌شوند، پس چطور ایران کشور هشتم صاحب ببر است؟ در آن زمان صحبت‌هایی در زمینه نزدیک‌بودن و شبیه‌بودن ساختار ژنتیکی ببرهای سیبری و مازندران عنوان شد که موضوع کاملا از نظر علمی اشتباه عنوان شده بود. در این اظهارات گفته شد که این دو ببر فقط در یک «نوکلئید» یا «نوکلوتید» با یکدیگر متفاوت هستند.

اهل فن می‌دانند که معنی این دو واژه کاملا مغایر  با آن‌چیزی است که عنوان شده است. توضیح آنکه مطالعات ژنتیکی در ایالات متحده نشان داده که DNA موجود در میتوکوندری سلول‌ها در ببرهای مازندران و سیبری شباهت زیادی دارد. همین! این به آن معنی نیست که این دو ببر کاملا یکسان هستند و می‌توان آنها را جانشین یکدیگر کرد. تفاوت‌های فاحش فیزیکی و مقایسه بین اندازه‌های دو ببر که در جدول مشخص شده است  از نظر رفتار و محیط‌زیست نیز دو زیرگونه با هم متفاوت‌اند و نمی‌توانند جای یکدیگر را بگیرند.

ببر سیبری در میانکاله؟

حال که این دو قلاده ببر زیبا و باشکوه در کنج قفسی در باغ ‌وحش آرام گرفته‌اند ما چه می‌خواهیم با آنها بکنیم؟ شنیده شد که محوطه‌ای به‌‌وسعت 50 هکتار در پناهگاه حیات وحش میانکاله در حال حصارکشی است تا پذیرای ببرهای آمور باشد؛ یعنی باز هم از قفسی به قفس دیگر! 50 هکتار توانایی تهیه یک وعده غذایی یک ببر را ندارد و این ببرها باید تغذیه دستی شوند.یک ببر در یک وعده،  18 تا  40 کیلوگرم گوشت را می‌بلعد! تصور کنید باری را که بر دوش محیط‌بانان منطقه میانکاله اضافه می‌شود. اگر هدف آزادکردن ببرها در طبیعت است، این امر به چند دلیل عملی نیست؛ اولا در سراسر خطه شمال منطقه‌ای طبیعی باقی نمانده که پاسخگوی نیازهای تغذیه‌ای ببر باشد.

ثانیا ببرهایی که در قفس زندگی می‌کنند نمی‌توانند در طبیعت نیازهای خود را برآورده سازند و حتی یک قناری را هم نمی‌توان از قفس آزاد کرد! و دیگر اینکه این ببرها یک خطر جدی برای ساکنین و دام‌های مناطق خواهند بود. گفته شده که گوزن‌ها را برای تغذیه ببرها در منطقه 50‌هکتاری رها خواهند کرد! چند گوزن برای تغذیه یکسان 2قلاده ببر را باید زنده‌گیری و رهاسازی کرد؟ آیا این امر عملی است؟ مگر ما چند رأس گوزن در جنگل‌های شمال باقی گذاشته‌ایم که تکافوی تغذیه یک‌سال (و آنطور که گفته شده 5 سال) ببرها را بدهد؟ از کارشناسان باتجربه حیات‌وحش واقعا بعید است که اینگونه خیالبافی کنند! آن‌هم برای چه؟

چه باید کرد؟

اکنون که این عمل صرفا سیاسی (و نه زیست‌محیطی) صورت پذیرفته، بهتر است این ببرهای قفسی را در همان قفس‌های باغ‌وحش حفاظت کنیم و اگر تکثیر هم شدند به سایر باغ‌وحش‌ها بفرستیم تا مردم آنها را ببینند. این ببرها نه خزری‌اند و نه ببر مازندران، در مملکت ما غریبه‌اند و مهمان، همین. اگر شیرهای ایرانی را نیز از هندوستان بیاوریم، سرنوشت مشابهی خواهند داشت.

توصیه آخر

این شکاربان قدیمی توصیه می‌کند به‌جای پرداختن به اینگونه اقدامات نمایشی به وضع میانکاله رسیدگی شود.  دام‌ها را اخراج کنند و میانکاله را احیاء. این راه صواب است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید