سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی یادمان شوش و پمپی

یادمان

شوش و پمپی

برگرفته از روزنامه شرق

شهرام زارع*
 

حدود دو ماه پیش باز هم شهر باستانی شوش آسیب دید. این‌ بار در دامنه تپه ارگ یا آکرپل شوش برای احداث یک بلوار، هم به بقایای باستانی و هم به عرصه و حریم این مجموعه خدشه وارد کردند. با این حال، جز بازتاب کوتاه و گذرایی در رسانه‌ها اتفاقی رخ نداد، پیگیری حقوقی و قضایی نشد و حتی مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان خوزستان، به رغم انتشار عکس‌های تعرض به محدوده باستانی، رسما چنین امری را انکار کرد!

شاید مقایسه شهری باستانی در اندازه و جایگاه «پمپی» با شهری بلندآوازه، ریشه‌دار، سترگ و جهانی همچون «شوش» ناخوشایند جلوه کند، اما همین اختلاف جایگاه سند گویایی می‌تواند باشد بر اینکه چقدر وضعیت پاسداری از میراث فرهنگی و معنوی ما نامطلوب است. وضعی که میراث فرهنگی ما در یک سده اخیر با آن دست و پنجه نرم کرده، مصداق روشنی برای فروماندگی ما در بسیاری از عرصه‌هاست. نابسامانی این وضع را شاید کمتر چیزی واضح‌تر از مقایسه «پمپی» و «شوش» آشکار کند. «شوش» شهری است که در بخش بزرگی از تاریخ دست‌کم هفت‌هزار ساله‌اش نگین مشرق‌زمین و بلکه جهان بوده است؛ از اولین کانون‌های شکل‌گیری شهرنشینی در جهان است، از نخستین نقاطی در جهان است که خط در آن ابداع شده و پایتخت دو امپراتوری جهانی عیلامی و هخامنشی بوده است؛ شوش تنها یک شهر باستانی نیست؛ یک تاریخ است، تاریخی که بشریت وامدار آن است.

پمپی کجاست؟ شهری کوچک در جنوب ایتالیا که نزدیک به دوهزار سال پیش بر اثر فوران آتشفشان کوه وزو (در سال 79 میلادی) روی در نقاب خاک کشید و فرومرد. دو هزاره بعد، هنگامی که غرب در جست‌وجوی ریشه‌های خود به دنبال تجدید شکوه یونان و رم بود، باستان‌شناسان «پمپی» را یافتند و به کشف رازهایش برآمدند. مدفون و منجمد شدن پمپی یک استثناست. کمتر شهر باستانی‌ای را می‌شناسیم که به چنین وضعی از صحنه زندگی آدمیان خارج شده باشد. با این حال، پمپی تنها نمونه‌ای نیست که چنین سرنوشتی داشته است؛ شاید هم اقبال بلند شهرهایی چون پمپی، تروا و... در این بوده است که وارثان‌شان قدر آنها را دانسته و منزلت‌شان را شناخته‌اند. در سرزمین ما نیز چنین شهرهایی وجود دارد؛ یک نمونه‌اش شهر ارگان/ارجان در بهبهان خوزستان است که در زلزله‌های سده‌های آغازین و میانه هجری از شکوه و رونق افتاد و متروک شد. شهری که ناصرخسرو قبادیانی از آن گذشته بود و با عالمانش به مباحثه و مناظره نشسته بود. این شهر اکنون بر کرانه مارون آرمیده و خانه‌ها و کوچه‌ها و مسجد و باروهایش همه قابل تشخیص‌اند. با این تفاوت که «پمپی» شهری است که میراث‌دارش انسان غربی است و «ارگان/ارجان» شهری است در سرزمینی که امروزه ساکنانش میراث فرهنگی و معنوی‌شان را ارج نمی‌نهند. بقایای شهر باستانی ارجان، زیر تیغ تیز و بی‌رحم ماشین‌های کشاورزی و اخیرا فعالیت جست‌وجوگران نفت به حال احتضار و نابودی است اما پمپی در زیر کلنگ و فرچه جست‌وجوگر باستان‌شناسان وجب‌به‌وجب آشکار می‌شود و به دست حفاظت‌گران و مرمت‌گران حیاتی نو می‌یابد تا شیوه زندگی و ارزش‌های انسان غربی را پیش چشم جهانیان به نمایش درآورد؛ در برابر دوربین سینماگران جان می‌گیرد و عکس‌ها و فیلم‌هایش در سراسر جهان منتشر می‌شود تا جهانیان وقتی به یاد شهری باستانی می‌افتند، «پمپی» را به یاد آورند و چون خود چنین میراثی را پیرامون‌شان نمی‌بینند باور کنند که هیچ‌گاه وجود نداشته‌اند یا شهرهای شکوهمند و مردمان کوشا و اندیشه‌ورز نداشته‌اند و در برابر فخرفروشی دنیای جدید خود را بی‌چیز و حقیر بیابند!

شوش اما گهواره تمدن بشری و کانونی جهانی برای فرهنگ است. شوش را نمی‌توان با پمپی سنجید. پمپی شاید شهری باشد در ردیف ارجان. اما ای‌بسا که امروز پمپی در جهان حتی شناخته‌شده‌تر از شوش است و حفاظت و صیانت از آن به مراتب شایسته‌تر از شوش انجام می‌شود.
نوشتن درباره شهرهایی چون شوش و ارجان تنها برای قسمت‌ کردن بخشی از دردهایی است که ما به‌عنوان باستان‌شناس هر روز با آنها دست به گریبانیم. دردهایی که تنها از آن باستان‌شناسان و سایر پژوهشگران این حوزه نیست و باید صادقانه و صریح آنها را با مردم این سرزمین قسمت کرد.
روزگاری بود که به جای پاریس، نیویورک، توکیو و مسکو شهرهایی چون شوش، بلخ، تیسفون، نیشابور، سمرقند و اصفهان شهرهای بلندآوازه و شکوهمند جهان بودند. آن‌طور که از وضع تشکیلات و مدیریت میراث فرهنگی‌مان برمی‌آید، به نظر نمی‌رسد که فعلا ما توان مشارکت در بازشناسی، کاوش و معرفی شهرهایی چون بغداد و سارد و تیسفون و بخارا را داشته باشیم اما دردناک‌تر این است که حتی قدرت حراست و صیانت و نه حتی پژوهش و معرفی، شهرهایی همچون شوش و اصفهان را هم نداریم.

چندین سال است که مجموعه باستانی شوش در کنار محوطه‌ها و کلانشهرهای باستانی‌ای چون ارجان، عسکر مکرم، ایوان کرخه، هرمزد اردشیر، گندی‌شاپور، دستوا، بردنشانده، سرمسجد و...، در استان خوزستان، در معرض تخریب قرار دارد و پی‌درپی اخبار ناگواری درباره‌شان شنیده می‌شود، اما مسوولان چاره‌ای نمی‌اندیشند. بسیاری از این محوطه‌ها هنوز عرصه و حریم مصوب ندارند. اخیرا هم اخباری درباره تهیه پرونده «ثبت جهانی شوش» از سوی سازمان میراث‌فرهنگی در رسانه‌ها اعلام شده که محتوای این خبر بیشتر به شوخی شبیه است. مثلا طی ماه‌های اخیر خبری درباره انجام یک برنامه آرکئوژئوفیزیک در این مجموعه باستانی منتشر شده که ضرورت آن در نسبت با نیازهای کنونی شوش اساسا معلوم نیست. اندکی پیشتر، بحث‌ها بر محور مرمت و استحکام‌بخشی قلعه فرانسوی‌ها می‌چرخید و با نطق اسفندیار رحیم‌مشایی مبنی بر تبدیل این قلعه به میهمانسرا جنجالی در رسانه‌ها پدید آمد که ضرورت آن طرح‌ها نیز معلوم نشد. به تعبیر روشن‌تر، اصل را وانهاده و به فرع چسبیده‌اند. علت این امر نیز آن است که اهل نظر را به حاشیه رانده‌اند و عده‌ای را که در این زمینه‌ها دانش، تجربه و آگاهی کافی ندارند بر مصدر امور گماشته‌اند؛ گویا مسوولان اجرایی مملکت نیز از این همه جفا که در چند سال اخیر بر میراث فرهنگی و معنوی ما رفته است متنبه نشده و نمی‌شوند. مدیران ناکارشناس و ناکاردان، که نادانسته یا دانسته، میراث فرهنگ و تاریخ یک ملت را ابزار سود و سودا کرده‌اند، یادمان‌های تاریخی را به مزایده گذارده‌اند، دم از ایجاد بازارچه فروش اشیای عتیقه زده‌اند و یک‌چند هم سخن از تجدیدنظر در عرصه و حریم محوطه‌های باستانی ساز کردند، دستاوردی جز آسیب ‌رساندن به ساختار و تشکیلات میراث فرهنگی و گردشگری کشور به ارمغان نیاورده‌اند. از کسانی که افزایش شمار آثار و محوطه‌های ثبت‌شده ما در فهرست میراث ملی یا جهانی طی سال‌های اخیر را برای رسانه‌ها بازگو می‌کنند باید پرسید که آیا نظری هم به وضع وخیم و بحرانی این آثار افکنده‌اند؟ آیا «سازه‌های آبی شوشتر» که در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیده وضعی بسامان دارد؟ ایضا مجموعه باستانی بیستون، بم و منظر فرهنگی آن، نقش‌جهان اصفهان و گنبد سلطانیه. هدف از ثبت آثار در فهرست میراث جهانی برای نگهداری، حفاظت و معرفی بیشتر است و نه چیز دیگر. اینکه آثار و محوطه‌های ما در فهرست میراث جهانی قابل ثبت هستند به دلیل ارزش‌های ویژه تاریخی، باستان‌شناختی، معماری و فرهنگی آنهاست و نه مهارت‌های خارق‌العاده و مافوق تصور مدیران سازمان میراث! به همین قیاس، انتظار می‌رود اگر جایگاه، شأن تاریخی و ارزش‌های مجموعه‌ای چون شوش را نمی‌شناسند، دست‌کم در مقام مقایسه، آن را با شهری به‌مراتب خردتر و کم‌ارج‌تر چون پمپی بسنجند تا آشکار شود که جهانیان چگونه با چنگ و دندان از میراث خود محافظت و نگهداری می‌کنند. مقایسه شود که میراث سترگ شوش در برابر شهری چون پمپی، که در سال 1997 میلادی در فهرست میراث جهانی به ثبت رسید، چه وضعی دارد. طی یکی، دو سال گذشته، به‌ویژه بعد از چندپاره‌شدن تشکیلات سازمان میراث‌فرهنگی، کارشناسان و صاحب‌نظران مفصلا درباره وضعیت بحرانی میراث فرهنگی کشور هشدارهای جدی داده و تبعات زیانبار آن را بر شمرده‌اند. با این حال، بنا بر شواهد، هیچ‌یک از آن هشدارها جدی گرفته نشد و هنوز گامی جدی در راستای برطرف کردن آن نقایص برداشته نشده است. نه تنها چاره‌ای نیندیشیده‌اند بلکه اقدام حیرت‌انگیز دیوان عدالت اداری برای خارج کردن برخی از آثار از فهرست میراث ملی و خبر تاسف‌بار تخریب چند یادمان و امامزاده تاریخی مزید بر علت شد.
*باستان‌شناس و سردبیر مجله باستان‌پژوهی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه