چهارشنبه, 05ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر به مناسبت روز جهانی مبارزه با افسردگی - بخش یکم - غلبه بر افسردگی

خبر

به مناسبت روز جهانی مبارزه با افسردگی - بخش یکم - غلبه بر افسردگی

وقتی سرما می‌خوریم، با شتاب نزد پزشک می‌رویم؛ و اگر پزشک‌مان بخواهد تنها به نوشتن یک شربت ما را قانع کند، پافشاری می‌کنیم که نسخه‌اش را با انواع قرص ضد آبریزش بینی و مسکن و چند آمپول و شربت و آنتی‌بیوتیک برایمان بپیچد.

Air Jordan 1 Blue Chill Womens CD0461 401 Release Date 4 | CARHARTT WIP HOMME , JofemarShops

برگرفته از روزنامه اطلاعات
 

وقتی سرما می‌خوریم، با شتاب نزد پزشک می‌رویم؛ و اگر پزشک‌مان بخواهد تنها به نوشتن یک شربت ما را قانع کند، پافشاری می‌کنیم که نسخه‌اش را با انواع قرص ضد آبریزش بینی و مسکن و چند آمپول و شربت و آنتی‌بیوتیک برایمان بپیچد. ولی هنگامی که دچار افسردگی می‌شویم، انگار دنیا به آخر رسیده است و ما نیز به خیل عظیم افسرده‌هایی پیوسته‌ایم که دیر یا زود با جلیقه مخصوص به سراغمان خواهند آمد و ما را دست‌بسته به آسایشگاه روانی خواهند برد، یا دست‌کم همه جای شهر، مردم ما را با انگشت به هم نشان خواهند داد!

درست است که افسردگی، یک بیماری روانی است که روح و جان را درگیر می‌کند، ولی حتی شدیدترینش، دلیلی بر روانی‌بودن و یا دیوانگی فرد نیست و مانند سرماخوردگی، دوره گذرایی دارد و می‌گذرد و فرد دوباره بازگشت می‌کند به زندگی عادی و روزانه خود، اگر کمی در درمان خود همت کند.

اما برخی چون بر این باورند که برای رسوانشدن باید افسردگی را همچو رازی سر به مُهر از دیگران پنهان کرد، به جز این که خود را در فشار روحی دوچندان قرار دهند، کار دیگری نمی‌کنند؛ چون قیافه و رفتار و کنش‌شان، بیماریشان را فریاد می‌زند، بنابراین مخفی‌کاری چه بیهوده است! ولی از آن‌جایی که فرد افسرده، حتی قبول ندارد که حالات روحیش، نوعی بیماری است، به گونه‌ای غیرمستقیم راه را بر کمک نزدیکان خود می‌بندد و روز به روز در پیله تنهایی خود فرو می‌رود و در پندار خود، تار رهایی از افسردگی می‌تند و می‌پندارد این تارها، روزی به سوی زندگی عادی، پروازش خواهد داد. ‏

فرد افسرده، به جای جوشیدن با دوستان خوب خود، از آنان کناره می‌گیرد، به جای پرداختن به کارهایی که زمانی برایش لذت‌بخش بود، همچو پرنده‌ای زخمی در گوشه خانه کز می‌کند. وی که یک‌زمانی، به خوش‌سخنی در جمع و ایجاد نشاط در دیگران، شهره بود، اینک به جای لب‌گشودن و درددل کردن با یک دوست نزدیک، با نخ وسوزنی نامریی، لب دوخته است. همه نزدیکان و کسان متوجه‌اند که در درون وی، غوغایی بپاست، ولی وی هراس دارد بیماری خویش را بروز ‌دهد و همه چیز را در درون خود می‌ریزد و خودخوری می‌کند. هر مشکل جدید در زندگی وی، برایش فاجعه‌ای جدید است. هیچ روزنه نوری یا کورسویی در دورنما نمی‌بیند و دیگران را ناتوانانی بدتر از خود می‌بیند که تواناییِ کمک به وی را ندارند.

درد دوران ‏

ما همزمان که در دوره انفورماتیک، انفجار داده و عصر دیجیتال زندگی می‌کنیم، در زمانه بیماری همه‌گیر افسردگی نیز هستیم. از همین رو است که گفتمان افسردگی، سخن محوری در روز جهانی سلامت سال 2012 میلادی است.

دکتر اسفندیار پیمایی در این باره می‌گوید: سازمان جهانی بهداشت در گزارش اخیر خود آورده است که موضوع جهانی سلامت امسال «افسردگی، بحرانی جهانی» نام گرفته است. و این روز، مجالی فراهم می‌آورد تا برای بالابردن آگاهی‌های همگانی در سطح جامعه و در باره مشکلات مربوط به بهداشت روانی مردم جهان، همه برنامه‌های روز جهانی سلامت، بر مساله افسردگی، متمرکز شود.

این روان‌شناس می‌افزاید: بی‌گمان با این گزینه و در روز جهانی سلامت روان، گفت‌وشنودهای سازنده‌ای در خواهد گرفت و تجربه‌های ارزنده‌ای میان دست‌اندرکاران درگیر، داد و ستد خواهد شد که در نهایت به افزایش آگاهی‌های هرچه بیشتر مردم خواهد انجامید، تا بلکه تابوها در این زمینه از بین برود.

350میلیون افسرده در جهان

آیا بهداشت روانی، بخشی از پیکره تندرستی جامعه انسانی است؟

دکتر اسفندیار پیمایی -که بر این باور است سایه‌هایی چندگانه مانند ناهنجاری اجتماعی و محل زیست و نبود رفاه و دیگر عوامل را می‌توان بر آسمان آشفتگی روان انسان‌ها رصد کرد- به این پرسش که سلامت روان به کدام مجموعه از کنش‌های انسانی گفته می‌شود، پاسخ می‌دهد:

«بسامانی و هنجار روانی، مرتبط ناگزیر با آرامش و آسایش روان است. تندرستی روان از نگره روان‌شناسی، به سر بردن انسان در بهبودی روان و همچنین بهبودی جسم و جامعه است و پرداخت صرف بیماری و یا از بین‌بردن آن به کمک دارو میسر نیست و باید زمینه‌سازهای گونا‌گونی مانند زیستگاه طبیعی(یا محیطی) که فرد افسرده در آن می‌زید، و نیز اجتماع و اقتصاد و وجوه بیولوژیک بیمار را مورد بررسی قرار داد.»‏

وی در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات، به آمارهایی اشاره می‌کند و می‌گوید: افزون بر این که میلیون‌ها انسان در آغاز راهی هستند تا به دلایلی، افسردگی را برای نخستین‌بار در زندگی خود تجربه کنند، افسردگی، بخشی از رنج‌های زندگی ‏‎350‎‏ میلیون نفر از مردم جهان را در بازه‌های سنی گوناگون و از دهک‌های مختلف جامعه، به خود اختصاص داده است؛ و در این میان زنان به ویژه بعد از زایمان، بیش از مردان در آستانه دچار شدن به افسردگی قرار دارند.‏

پیمایی معتقد است: بی‌گمان گفتگو و همایش و نشست‌ها در مورد افسردگی، و سخن گفتن روشن از این بیماری قرن، گامی بنیادی در این مورد است تا به افسردگان، بیش از پیش کمک‌ شود که خود را از بیماری برهانند.

صدای گام‌های افسردگی!

آوای گام‌های افسردگی چگونه است، سریع یا کند، گوشخراش و یا ضعیف؟ ‏

دکتر اسفندیار پیمایی در این باره می‌گوید: آغاز افسردگی ممکن است، با یک سفر تحصیلی به شهری دیگر آغاز شود که در پی خود اندوه و آشفتگی موقت روحی در پی خواهد داشت و چه بسا تبدیل به افسردگی شود. حرکت تناوبی و دوری و نزدیکی این غم، زنگ هشداری است تا فرد با حفظ آرامش و برخورد خونسردانه با مشکلات، نگذارد که اندوه، درونی وی شود و در وجودش خانه کند که در آن صورت، زندگی برایش در محیط جدید، گیرایی‌اش را از دست خواهد داد و لذت‌های زندگی یک به یک محو(و نه‌نابود) خواهد شد.

این روان‌شناس می‌افزاید: ترس‌ها از جمله ترس شکست در زندگی زناشویی نیز چه بسا به یک افسردگی شدید و نه درمان‌ناپذیر بدل شود. زنی همسرش را دوست دارد و ترس از دست‌دادنش، افسرده‌اش می‌کند؛ به همین سادگی. نگرانیش این است که مبادا مانند خواهر بزرگش، زندگی دوساله‌اش به یکباره از هم بپاشد؛ یعنی رابطه‌ای که شاید(به دلیل مشکل پسندیش در انتخاب همسر) اینک و به مرور زمان، گرمایی به خود گرفته است. نمونه چنین فردی که از بیمارانم بود و سپس درمان شد و اینک به زندگی عادی خود برگشته است، بی آن که مشکل ویژه‌ای در زندگیش باشد، همین ترس موجب شد که احساس کند، نمی‌تواند به زندگیش ادامه دهد و به سبب همین آشفتگی روحی و رنج بیهوده‌ای که می‌برد، به خانه پدرش برگشت.

دکتر پیمایی که معتقد است رفتار خانواده و اطرافیان در بهبود افراد افسرده، بسیار نقش دارد، می‌گوید: پدر و مادر این زن - با وجود داشتن یک دختر جداشده دیگر در خانه - در آغاز به جای راندن وی، پذیرایش شدند و سپس کوشیدند به وی تفهیم کنند که افکار منفی‌اش درباره شوهرش، پندارهای بیهوده بیش نیست؛ و تازه اگر هم بر فرض حقیقت داشته باشد و زندگیش روزی به بن‌بست بخورد، با توجه به شغل و درآمدی که دارد و خانه گرم پدری و آغوش مادری که همیشه به رویش گشوده است، می‌تواند به امید یک پیوند دیگر، به زندگی ادامه دهد.

نشانگان افسردگی

سرش درد نمی‌کند، نشانگان هیچ درد دیگری نیز در اندامگانش وجود ندارد، ولی باز فرد دچار بیماری، دردی در درون خود احساس می‎کند.

دکتر اسفندیار پیمایی در این مورد می‌گوید: هر افسردگی‌ای، افسردگی جدی آنچنانی نیست و این را روانپزشک یا روان‌شناس می‌تواند با تست افسردگی، برای بیمارش مشخص کند و اگر فرد در آغاز راه ابتلای بیماری باشد، شیوه‌های افسرده‎درمانی، خوب پاسخ می‌دهد.

چون در این مرحله، گرچه کمی احساس خستگی و بدخوابی و بی‌اشتهایی و نگرانی وجود دارد، ولی هنوز انگیزه‌های زندگی فرد به خواب زمستانی نرفته‌اند و بیمار در زوایای زندگی روزمره‌اش حضور دارد و روابط‌اش با اطرافیان، گرچه ضعیف‌شده است، ولی ادامه دارد.

گاه نشانگان افسردگی در این افراد، فیزیولوژیک است و توام است با پرخوری عصبی که در پی خود افزایش شدید وزن را به دنبال خواهد داشت. ‏

این روان‌شناس می‌افزاید: بیماران در فرایند تشدید بیماری خود، روحیه‌باختگی، بی‌‌انگیزگی نسبت به انجام کارهای روزانه، بی‌‌حسی و ملال در همه امور زندگی را تجربه می‌کنند و آخرهفته‌های کسالت‌باری را پشت‌سر می‌گذارند. ‏

این روان‌شناس ادامه می‌دهد: افراد افسرده در همراهی با خانواده، علاقه‌ای به مسافرت و یا رفتن به مهمانی و دیدن کسان خود ندارند و از لذت‌های معمول مانند تماشای فیلم و گاهی شام بیرون، لذت نمی‌برند و اگر ورزشکارند، دایم به اصطلاح برای «رو فرم‌نبودن» با گلایه مربی خود مواجه هستند.

پیمایی در باره افسردگی بدخیم می‌گوید: از این گونهِ افسردگی باید خودزنی را انتظار داشت، چون همراه است با سیاه‌بینی و فاجعه‌بینی، از دست‌دادن اعتماد به نفس، اندوه شدید و مستعد بودن برای گریه، منفی‌گرایی نسبت به خود و احساس شکست در همه کارها؛ و خانواده‌ها باید هشیار باشند و به درمان فرزند یا عزیز خود، امیدوار باشند و تاثیر درمان را دست‌کم نگیرند و در صورت تشخیص، به موقع اقدام کنند. ‏

گلاله میثمی ـ روان‎درمان درباره ریشه‌های افسردگی می‌گوید: مردم به دلایل گوناگون دچار افسردگی می‌شوند که گاه آن را باید به لحاظ روان خود شخص و یا وضع اجتماع، ژنتیک و گاه بیولوژیک، مورد واکاوی قرار داد؛ چون یک بیماری جسمی، گاه تبدیل به بیماری روان‌تنی می‌شود، یا برعکس، یک برآشفتگی روحی، جسم را درگیر می‌کند. ‏

این روان‌درمانگر می‌افزاید: افسردگی، سبب گوشه‌گیری فرد می‌شود و طبیعی است که چنین انسانی از اجتماع دور و دورتر شود. افسردگی همچنین توان چالشی انسان‌ها را برای مبارزه با مشکلات زندگی از بین می‌برد و سبب شکاف در روابط خانوادگی، عقب افتادگی تحصیلی و از دست‌دادن کار و شغل می‌شود.

میهمان ناخوانده

احساس بد، مانند موش موذی است که چه بخواهی یا نخواهی به میهمانی تو می‌آید و خوراکی‌ها حتی اگر گندیده باشد، می‌خورد، ولی احساس خوب مانند مهمان مشکل‌پسندی است که به سراغت نمی‌آید، مگر آن که آموزش دیده باشی و غذای خوبی پخته باشی. همچنین بیان یک احساس بد، جا را برای جایگزینی یک احساس خوب، خالی می‌کند؛ و درست در اینجاست که نقش روانکاو برجسته می‌شود، زیرا احساس بد، خود به خودی پدیدار می‌‌شود، ولی برای در بازکردن به روی احساس خوب و میزبانی دایمی از آن، باید آموزش ویژه دید و راهنمایی شد.

به گفته گلاله میثمی، به همان میزان که افسردگی، همچون مهمانی ناخوانده، آهسته می‌آید و به تدریج - در پی بی‌توجهی میزبان- صاحبخانه می‌شود و سرانجام صاحبخانه را بیرون می‌کند، درمانش نیز تدریجی و بسیار طولانی است و بیمار باید بردبار باشد.

در این باره که افسردگی، درمان دارویی هم دارد یا نه، گلاله میثمی می‌گوید: کسی که تازه دچار افسردگی شده است، و برایش مشکلاتی در زندگی روزمره و کارهای عادی پیش آمده است، نیازی به قرص و دارو ندارد، زیرا ریسک وابستگی به دارو زیاد است و اعتیاد به آن سبب می‌شود که با قطع آن، بیماری دوباره برگشت کند.

این بیماران باید با اتکا به خود و اراده خویش و با پرداختن به ورزش و مراجعه به روانکاو، از پیشروی افسردگی پیشگیری کنند.

وی ادامه می‌دهد: همه کسانی که دچار افسردگی می‌شوند، نیازی نیست حتما از داروهای ضد افسردگی استفاده کنند، به ویژه اگر این رویکرد، خودسرانه باشد.

بلکه راه ‌درمان‌های دیگری وجود دارد که بهتر پاسخ می‌دهد و این روانکاو است که تشخیص می‌دهد بیمار با گفت‌وگو، درمان خواهد شد و یا با داروهای روانپزشک؛ که در این صورت بیمار را به پزشک خوبی هدایت خواهد کرد.

به هر حال تشخیص شیوه‌ درمانی با پزشک معالج است، حتی اگر بیمار برای نخستین بار به جای روانکاو، نزد یک روانپزشک برود.

به عقیده میثمی، مشکلی پیش نمی‌آید مگر آن که برایش راهکاری وجود داشته باشد؛ و گفت‌وگودرمانی یکی از آن راه‌ درمان‌هاست که به بیماران کمک می‌کند از همه احساسات بد و ناخواسته‌ای که به سراغشان می‌آید، و همیشه ترس از واگویی آن‌ دارند، حرف بزنند و مطمئن باشند که درک خواهند شد. ‏

وی می‌گوید: همچنین راهکارهای ساده‌ای وجود دارد که با همه سادگی، کارایی بسیار دارد و به شخص بیمار کمک می‌کند تا به تعادل و توازنی در زندگی دست یازد و روحیه و انگیزه از دست‌شده خود را بازیابد.

میثمی معتقد است که اطرافیان باید کمک کنند تا بیمار از خانه بیرون برود و بخصوص به گشت و گذار در طبیعت و پیاده‌روی در آن بپردازد، یا بازی‌ها و ورزش‌های مورد علاقه‌‌اش را انجام دهد، از میوه‌های دلخواه خود میل کند، به لحاظ جسمی، خود را هرچه بیشتر تقویت کند و خواب کافی داشته باشد. و آنانی نیز که هر سال دچار افسردگی زمستانی هستند، باید مدام از ساعت 9 تا 11 نیمروز، به مدت نیم‌ساعت حمام آفتاب بگیرند، و صبح‌ها لامپ‌های آفتابی اتاق خود را روشن کنند.

در پایان، میثمی افزایش مراکز روان‌درمانی غیرحضوری، ایجاد فرصت‌های بیشتر شغلی، سرمایه‌گذاری برای ایجاد کار و رفاه نسبی و بهبود شرایط زندگی را در پیشگیری از آشفتگی‌های روانی، تاثیرگذار می‌داند.‏

ع.درویشی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه